Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
27 آوريل
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 27 آوريل
ايران
زمانی که ايران و روم براي قاطع ترين جنگ دنياي باستان آماده مي شدند ـ شرح نبرد حرّان و کشته شدن کراسوس
از راست به چپ: «پلوتارك» كه در باره اين جنگ نوشت --- كراسوس كه در اين جنگ كشته شد
اواخر اپريل سال 53 پيش از ميلاد، ايران و روم در آستانه جنگ كارهه (حّران) قرار داشتند كه «دوپوي» در صفحه 129 تاليف خود ـ تاريخ جنگ ـ از آن به عنوان قاطع ترين نبرد نظامي بشر در قرون قديم نام برده است. در اين جنگ، كراسوس كنسول اول روم كشته شد و از ارتش آن امپراتوری، كمتر از پنج هزار تَن موفق به فرار شدند. این جنگ اواخر بهار روي داد.
    كراسوس پس از سركوب خونين قيام اسپارتاكوس تصميم گرفت با ايران وارد جنگ شود تا بر شهرت و ثروت خود بيافزايد. سناي روم از جنگ با ايران اكراه داشت، زيرا كه به سبب طول كشيدن دوران صلح، از توان رزمي ايران به درستي آگاه نبود، ولي كراسوس اصرار بر اين جنگ داشت.
     به نوشته پلوتارك، كراسوس براي حمله به ايران هفت لژيون رومي و چهار هزار پياده كمكي آماده ساخت. وي به منظور احتياط، ده هزار سوار غير رومي از جمله هزار سوار گاليائي (فرانسوي) را هم بر اين نيرو اضافه كرد و با تجهيرات فراوان عازم جنگ با ايران شد و پاي بر خاک سوريه نهاد.
    اسپهبد سورِنا سرفرمانده ارتش ايران با سپاهيان خود كه به اسلحه تازه مجهز بودند و از يک تاكتيك نوين استفاده مي كردند از تيسفون عازم جلوگيري از او شد.
    دو ارتش در دشت حرّان كه روميان كارهه (كارئه) مي خواندند به هم رسيدند. حّران به فاصله ای نه چندان دور از فرات شمالي در دشتي خشك و پُر باد و غبار بر سر راه كاروانها، به ويژه راهي كه به شهر باستاني «اور» ختم مي شد واقع شده و آثار باستاني آن هنوز باقي است. قِدمت اين شهر به دو هزار سال پيش از ميلاد مي رسد. نام آن از زبان سومري گرفته شده و به معناي «چهار راه مسافران» است. آب اين شهر از چاهها تامين مي شد.
    پس از رسيدن دو ارتش به يكديگر، كراسوس دستور داد كه سربازانش آرايش جنگي به خود بگيرند و تشكيل «تستودو Testudo» دهند. تستودو ها دژهاي انساني مربع شكل بودند كه هر ضلع آن را 12 نظامی پيادهِ داراي سپرهاي آهني بزرگ كه در كنار هم مي ايستادند تشكيل مي دادند و سواره نظام در داخل اين دژها آماده حمله در فرصت مناسب مي شد و مجموعه اين تستودو ها كه در كنار هم قرار مي گرفتند يك دژ عظيم داراي دروازه هاي متعدد را تشكيل مي داد.
    روميان با اين عمل، منطقه و روش جنگ را، خود انتخاب مي كردند و نيروي دشمن را وادار مي ساختند كه در زمين آنان وارد بازي شود. ولي، اين بار ايرانيان تاكتيك جنگي خود را تغيير داده بودند و از سلاحهاي تازه اي استفاده مي كردند؛ سواره نظام زره پوش و نيز زوبين انداز داشتند و كمان بزرگ و تازه ساخته بودند و با شتر به سربازان در حال جنگ، مهمات و آب مي رسانيدند. هر واحد پس از چند ساعت جنگ بايد به پشت جبهه براي استراحت منتقل مي شد و كار سواران سبك اسلحه، قطع راههاي تداركاتي دشمن و عملا در محاصره گرفتن آن و جنگ و گريز بود.
    پلوتارك در باره «سورِنا» سَرفرمانده نيروهاي ايران در اين جنگ نوشته است كه او از يك خانواده اصيل پارسي بود و در امور نظامي نبوغ داشت و شخص دوم ايران پس از شاه بشمار مي رفت. به استناد اين نوشته و نوشته هاي ديگر «سورِنا» از كيانيان سيستان بود و در نزديكي شهر زرنگ (درنگيانا) و نه چندان به دور از ساتراپي (استان) آريا به دنيا آمده بود و درحقيقت از همشهريان رستم زال ـ پهلوان افسانه اي ايران بود و يعقوب ليث نيز بعدا از همين منطقه برخاست.
    به نوشته مورّخان بعدي، خانواده سورِنا بدون توجه به اين كه چه دودماني پادشاهي مي كند هميشه در خدمت ايران بود. آرش پدر سورنا نيز از ژنرالهاي بنام ايران بود. در سيستان (مشترك ميان ايران و افغانستان امروز) سورنا «رستم سورِنا» خطاب مي شد.
     در بهار سال 53 پيش از ميلاد، پس از رسيدن دو نيرو به يكديگر در دشت حرّان، سورنا كوشيد كه كراسوس و ژنرال هايش متوجه آرايش و نقشه جنگي او ، مخصوصا سواره نظام زره پوش نشوند و جنگ پس از بالا آمدن خورشيد و گرم شدن هوا آغاز شود زيرا كه سورِنا مي دانست دسترسي افراد كراسوس به آب دشوار است.
    پس از آغاز جنگ، لژیونرهای رومي متوجه كمانهاي تازه و پُرقدرت ايرانيان شدند، زيرا كه سربازان ايراني با اين كمانها موفق شدند پاي بسياري از پيادگان سپردار رومي كه اضلاع تستودو ها را تشكيل داده بودند به زمين و نيز به يكديگر بدوزند و اندكي بعد همه نيروي رومي در محاصره قرار گرفت.
    كراسوس صبر كرد تا تشنگي و خستگي بر سربازان ايران غلبه كند و با تمام شدن تيرهايشان حلقه محاصره ضعيف شود و او بتواند نيروهايش را به منطقه مرتفعي منتقل كند كه مشاهده كرد با شتر آب و مهمات (تير) به سربازان ايراني مي رسد و اين واحدها بدون تضعيف حلقه محاصره جا به جا مي شوند كه پسرش پوبليوس را با چند هزار رومي و همه سواران گاليايي مامور شكستن خط محاصره كرد كه در اين تلاش پوبليوس و بيشتر افراد او كشته شدند و بقيه نيز به اسارت در آمدند.
    نيروهاي ايراني براي تضعيف روحيه روميان، سرِ «پوبليوس» را بر نيزه كردند و به آنان نشان دادند. كراسوس كه چنين ديد تصميم به عقب نشيني به شهر حرّان كه داراي حصار بود گرفت، ولي موفق نشد؛ جانش را از دست داد و از آن سپاه انبوه، كمتر از پنج هزار تَن موفق به رساندن خود به ساحل مديترانه شدند.
    در مورد شمار تلفات، ارقام متفاوت است. پلوتارك بيش از 20 هزار تَن كشته، ده هزار اسير و هزاران زخمي كه بيشترشان بعدا جان باختند ذكر كرده است. اسيران رومي به سُغديا = سغديانا (فرارود و عمدتا تاجيكستان امروز) جهت كار زراعت منتقل شدند و مورخان چيني در باره اقامت آنان در سغديا مطالب متعدد نوشته اند. سَرِ كراسوس همراه با ژنرالهاي اسير رومي به تيسفون براي مشاهده اورودس ( اورود ـ اُرُد ـ هيرودس) شاه وقت فرستاده شدند. مورخان یونانی وقت نوشته اند كه اورود (اُرُد) با مشاهده سر كراسوس گفت كه مقداري سكهِ طلا بياورند و سر كراسوس را در كنار سكه ها قرار دهند و سپس خطاب به سرِ كراسوس گفت: حالا تا مي تواني طلا بخور كه حرص آن را مي زدي.
    بيشتر نيروهايي كه سورِنا در جنگ با كراسوس بكار بُرد از شرق ايران (خراسان، سيستان و كرمان) بودند.
    اين جنگ باعث تحقير روميان در جهان وقت شد.
    
محل جنگ كارهه (حرّان) در كنار فرات شمالي و به محاذات انتاكيه مشخص شده است


    
از راست به چپ: آرايش نظامي روميان در ميدان جنگ به اين صورت (تستودو) بود که پيادگان با سپر يك دژ آهنين به وجود مي آوردند و سواره نظام در پناه آن قرار مي گرفت ---- اين تصوير (تصوير سمت چ) برپايه نوشته پلوتارك از سواره نظام رزهپوش ايران آن زمان ترسيم شده است


    
از راست به چپ: خرابه هاي حرّان قديم كه شهري بر سر راه كاروانها بود ------ گوشه اي از حران با خانه هاي گنبدي شكل

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نخستین گام يعقوب ليث ـ قهرمان ملّی ایرانیان برای احیاء استقلال، فرهنگ و حاکمیّت ملی ایرانزمین
يعقوب ليث صفّار كه از جوانی در سر هواي احياء استقلال ملّی و سپس امپراتوري ايران را داشت براي رسيدن به اين هدف و اجراي گام به گام برنامه هاي خود، مصلحت ديد كه با حاكم اعزامي خليفه عباسي به سيستان (سیستان بزرگتر) كار كند. اين همكاري مصلحتي كه از اپريل 847 ميلادي آغاز شده بود پنج سال طول كشيد و پس از آن، يعقوب راه خود را با تصرف شهر زرنگ (از شهرهای سیستان، واقع در افغانستان امروز ـ افغانستان نامی است که انگلیسی ها بر ایران خاوری گذارده اند) جدا ساخت. وي سپس تا لحظه واپسينِ عُمر خود به آزاد کردن ساير مناطق ايران و احياء استقلال ملي ادامه داد و جايگاه رفيعي برای خود در تاريخ ايرانزمين به وجود آورد.
    مهمترین کار او منع ایرانیان از گفتن و نوشتن به زبان عربی، پس گرفتن خوزستان از خلیفه عباسی و منع ادامه مهاجرت قبایل عرب به این بخش از ایران بود و بنابراین خوزستان، بمانند بین النهرین از پیکر ایران جدا نشد. یعقوب در خوزستان درگذشت و همانجا مدفون است.
    یعقوب لیث در سال 868 میلادی پس از آزاد کردن کرمان، پارسي را زبان رسمي همه ايرانيان اعلام کرده و گفته بود که از آن پس به زبانی که او نمی فهمد مکالمه و مکاتبه نکنند. زبان مكاتبات و مذاكرات رسمي از سال 652 ميلادي عربي بود، زيرا اعراب حاكمان شهرها بودند و زبان ديگري نمي دانستند و به ايرانياني كه عربي نمي دانستند و سعي در يادگرفتن آن نمي كردند «عَجَم به معناي گُنگ و لال» خطاب مي كردند كه هنوز هم اين اصطلاح از ميان نرفته است. يعقوب ليث اخطار كرده بود که از آن پس اگركسي در قلمرو او جز به پارسي سخن بگويد و بنويسد؛ سخت مجازات خواهد شد. ایرانیان تنها مسلمانان دوران سلطه عرب هستند که زبان و فرهنگ ملی خودرا حفظ کرده اند.
     عرب در طول دو قرن استیلاء بر ایرانزمین، به ایرانیان ظلم فراوان کرده است، ولی چون کسی جرأت نوشتن آن را نداشت «ناگفته» باقی مانده است و به قول استاد عبدالحسین زرّین کوب؛ دوقرن سکوت!.
    
مجسمه یعقوب لیث

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نظاميان روس در تبريز
27 اپريل 1909 (هفتم اردیبهشت 1288) چند واحد ارتش روسيه به بهانه محافظت از جان و مال خارجيان مقيم تبريز! وارد اين شهر شدند و مداخله مستقیم در امور آذربايجان از این زمان آغاز شد و تا پیروزی انقلاب اکتبر 1917 ادامه یافت.
     روسيه و انگلستان طبق موافقتنامه آگوست 1907 معروف به سازش سن پترزبورگ، ايران را ميان خود به دو منطقه نفوذ تقسيم كرده بودند و بنابراين، به زعم آن دو دولت، فرستادن نيرو به ايران كاري خلاف قاعده نبود!.
    سازش سن پترزبورگ با میانجیگری فرانسه حاصل شده بود تا آخرین مانع راه تحقق اتحاد نظامی سه دولت در برابر آلمان و یارانش برداشته شود. اتحاد نظامی انگلستان، روسیه و فرانسه زمینه را برای آغاز جنگ جهانی اول معروف به جنگ بزرگ و جنگ اروپاییان آماده ساخت که بر سر استعمار سرزمین های دوردست با هم رقابت داشتند.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
استخدام مستشار مالي از آلمان و سويس براي ايران! ـ دو مسئله قدیمی ایران: فرار از مالیات و سوء استفاده از پول دولت
سی ام اپریل 1928 (دهم ارديبهشت 1307) دولت وقت «دکتر والدر» سويسي را براي اداره خزانه داري ايران استخدام كرد. هفته پيش از آن، دكتر «كورت ليندن بلات» آلماني براي رياست بر بانك ملي ايران استخدام شده بود. هر دو، در نیمه دوم ماهِ می وارد تهران شدند. قبلا براي اداره خزانه داري ايران از آمريكاي وقت كه كشوري بیطرف بود و از ورود به صحنه سياست جهان پرهيز داشت كارشناس استخدام مي شد، ولی دولت روسیه با استخدام کارشناس امور مالی از آمریکا هم موافقت نداشت زیرا قبلا یک کارشناس آمریکایی چند مالک هوادار روسیه (فئودال) را مجبور به پرداخت مالیات ساخته و چند فئودال دیگر را تهدید به حرّاج اموال کرده بود.
     دولت وقت ایران ناچار به استخدام کارشناس امور مالی از خارج بود زیرا که مؤديان ماليات كه عمدتا متنفّذان كشور و بازاریان بودند اين تکليف ملّی خود را جدّي نمي گرفتند و به علاوه، حاضر به پرداخت مالیات به مقامات و ماموران ايراني نبودند! و یا به دادن رشوه برگزار می کردند. مقام مالیاتی خارجي زير بار متنفذان نمی رفت!. مورگن شوستر آمریکایی در طول اقامت در ایران به مسائل داخلی پی برده و اعلام کرده بود که تا مسئله مالیات ـ از تعیین آن تا دریافت ـ حل نشود گره یی از مشکلات ایران باز نخواهد شد و مسئله دوم هزینه هاست که باید رسیدگی مضاعف (دو بار) داشته باشند تا سوء استفاده از اموال دولت کشف و با مجازات مرتکبین از تکرار آن جلوگیری به عمل آید و عادت سوء استفاده از میان برود.
     از گزارش های مطبوعات چنین برمی آید که این «دو مسئله مرتبط باهم» در ایران پس از یک قرن هنوز به طور کامل حل نشده اند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
خشم رضاشاه از فرهنگستان و تعطيل کردن آن - با واژه های بیگانه نمی توان سنگ میهن به سینه زد
رضاشاه پهلوي 27 اپریل 1938 (هفتم ارديبهشت سال1317) با خشم تمام فرهنگستان ايران را كه از عُمر آن درست 3 سال مي گذشت به دليل تنبلي اعضاء آن، كه هركدام مشاغل ديگر داشتند تعطيل كرد و دو هفته بعد (21 ارديبهشت) فرهنگستان تازه اي به رياست وزير فرهنگ وقت و 24 عضو ثابت ايجاد كرد.
     از رضاشاه (رئيس وقت كشور) نقل شده است كه گفته بود: اينان می آمدند؛ چاي، شيريني و ميوه مي خوردند، ديدار تازه مي كردند و حقِ حضور مي گرفتند بدون اينكه براي فرهنگ و زبان ما (واژه سازي) كاري انجام دهند!. فردوسی نان خودش را خورد و زبان مارا زنده کرد. اینان پول گرفتند، آقایی کردند اما در راهی که آن مرد، هزار سال پیش بازکرد یک گام به جلو برنداشتند. از گور آن مرد شرم نکردند. زبان زیربناي مليّت است. شرم دارد که با واژه های بیگانه سنگ میهن به سینه بزنیم.
     وظايف فرهنگستان، عمدتا قراردادن واژه هاي پارسي به جاي كلمات بیگانه در زبان ملي و ساختن واژه هاي تاره با استفاده از ريشه هاي پارسي و پسوند و پيشوند بود كه فرهنگستان دوم تا حد زياد موفق به انجام اين مهم شد. اين فرهنگستان، همچنين از آگاهان و پژوهشگران محلي خواسته بود تا واژه ها و همچنين رسوم باقيمانده از عهد باستان را به آن موسسه گزارش کنند.
     دولت تاجيکستان پس از اعلام استقلال، دارد همين هدف را دنبال مي کند که کمک بزرگي به ترميم زبان پارسي و احياء رسوم کهن ايرانيان است و ايرانيان بايد قدردان آن باشند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بازداشت چند مقام نظامي درپي انفجار انبار مهمات ارتش ايران در ارديبهشت 1330
در پي انتشار اخبار مربوط به انفجار انبار مهمات ارتش در فارس، در اين روز از سال 1330 هجري خورشيدي و يک روز پس از انفجار که اعلام شده بود خائنانه و به احتمال زياد به اشاره دولت لندن صورت گرفته بود، رئيس تسليحات ارتش، فرمانده لشكر فارس و عده اي ديگر که مورد سوء ظن قرار گرفته بودند، دستگير و بازداشت شدند. از همان لحظه انفجار اين انبار، ترديد به خرابکاري و احيانا توطئه خارجي در آن وجود داشت.
    همزمان با اخطار انگلستان به ايران، کناره گيري حسين علاء از نخست وزيري و ساعاتي پيش از ابراز تمايل مجلس به نخست وزير شدن دكتر مصدق در سال 1330، انبار مهمات ارتش در فارس منفجر شده و يك سوم كل اسلحه و مهمات ايران از جمله شصت هزار تفنگ و توپ از دست رفته بود. دولت انگلستان اخطار کرده بود که قانون ملي شدن صنعت نفت اجرا نشود و اگر به اين اخطار توجه نشود، واکنش آن دولت شديد و احيانا نظامي خواهد بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
كشف جنازه رئيس شهربانی منصوب دكتر مصدق
افشارتوس
در اين روز در سال 1332 جنازه سرتيپ افشارتوس رئيس شهرباني كل كشور [امروزه، نیروی انتظامی] كه شهرت وفاداري به دكتر مصدق را داشت و از يکم ارديبهشت اين سال ناپديد شده بود در «غارِ تلو» واقع در بلندي هاي شمال شرق تهران كشف و متعاقب آن گروهي از افسراني كه دكتر مصدق آنان را بازنشسته كرده بود به اتهام ربودن و شكنجه و قتل او دستگير و بازداشت شدند.
     پس از برانداخته شدن حكومت دكتر مصدق با کودتاي 28 اَمُرداد 1332، با اينكه پاره اي از متهمان پرونده ربوده شدن افشارتوس اعتراف هايي كرده بودند، براي همه آنان قرار منع تعقيب صادر و پرونده بسته شد!.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که شاه تظاهرات را حق مردم اعلام کرد و با بیان آن، اعتراض به انقلاب تبدیل شد و ... ـ سه پيشنهادي که مورد توجه قرار نگرفت ـ تفسيرها
پنجم اردیبهشت 1357 (25 اپریل 1978 ـ سال انقلاب) شاه (پهلوی دوم) ناگهان و بگونه ای غیرمنتظره اظهارداشت که از وقوع تظاهرات و اغتشاشات در کشور ناراحت نشده است، اعطای آزادی راهی است که خود او برگزیده است و حتی الامکان از آن راه بازنخواهد گشت، تظاهرات و اعتراض در دانشگاهها هم اقتضای طبیعت دانشجویی و جوانی است، بگذارید حرف شان را بزنند و .... در آن زمان در شهرهای مختلف و دانشگاهها ـ به صورت روزانه ـ تظاهرات و اعتراض به برخی عملکردهای دولت و نزدیکان شاه برقرار بود.
     همان روز، محافل نزدیک به دولت در تهران گفته بودند که شاه با بیان این جملات صریح همه مقامات [مقامات وقت]، پلیس و نظامیان را غافلگیر کرد، بسیاری از حساب ها، پیش بینی ها و شنیده ها ابطال شد و باید منتظر واکنش مخالفان بود که احتمالا تعبیر بر ضعف او خواهند کرد و ادامه اعتراض ها و راهپیمایی ها و احتمالا تشدید و گسترش آنها قابل پیش بینی است. [پیش بینی این محافل تحقق یافت؛ تظاهرات و اعتراض های خیابانی به تدریج گسترش یافت، به انقلاب تبدیل شد و شاه اجبارا کشوررا ترک گفت ـ رفتنی که بازگشتن نداشت.].
     قبلا گفته شده بود که سه پیشنهاد برای پایان یافتن تظاهرات و راهپیمایی ها که از هفته ها پیش از آن ادامه داشت، از سوی سه دسته از مشاوران و مقامات به شاه داده شده بود، از این قرار:
    
     ـ اعلام حالت فوق العاده و حتی حالت جنگ در کشور، زیراکه اسلحه و مربّیِ چریک وارد ایران شده و چند دولت ـ ازجمله سه دولت دوست ـ از تظاهرات و خواست اصلاحات جانبداری می کنند و صدام حسین در عراق سرگرم انجام توطئه از نوع سرد است. با اعلام چنین وضعیتی (حالت اضطراری و جنگ)، حقوق و آزادی های مندرج در قانون اساسی به حالت تعلیق در می آید و حکومت به نظامیان، و محاکمات به دیوان حَرب سپرده می شود و ... و برای اجرای این حالتِ فوق العاده، سربازان وظیفهِ منقضی خدمت تا چند دوره به زیر پرچم احضار شوند و با این کار از شمار شرکت کنندگان در تظاهرات هم کاسته می شود.
    
     ـ انحلال مجلسِین (پارلمان) و انجام انتخابات به تمام معنا آزاد و گزینش رئیس دولت (نخست وزیر) به تصمیم پارلمان منتخب و سپردن حل مسائل به این دولت.
    
     ـ دعوت از یکی از مشاهیر سیاسیِ لیبرال ـ دمکرات (مصدقی ها) به تشکیل دولت و سپردن حل مسائل به او.
    
     اظهارات شاه در زماني انتشار يافت که علاوه بر تظاهرات و راهپيمايي ها، خرابکاري هم آغاز شده بود و گاهي بر اثر قطع کابل هاي انتقال برق به تهران، جريان برق تمامی پایتخت و یا برخي محله هاي شهر قطع مي شد که به تدريج موارد آن افزايش يافت.
     به باور برخی از اصحاب نظر، شاه با اظهارات خود که در صفحات اول روزنامه های تهران مورخ 5 اردیبهشت ماه 1357 درج شد عملا برتظاهرات صِحه گذارد، مسیر آتی خود او تعیین شد، تظاهرات ادامه یافت و به اعتصابات و انقلاب انجامید. شاه که با اظهارات خود درجه جرأت مخالفان را بالا بُرد و از همان روز باعث تشدید تظاهرات شد، [با توجه به 3 پیشنهادی که اواخر فروردین ماه به او شده بود]، هفت ماه بعد راه نظامی کردن دولت (بدون اعلام حالت فوق العاده سراسري) و سه ماه پس از آن راه سپردن دولت به مصدقی ها را به اجرا گذارد که دیگر ـ خیلی دیر شده بود، نه در داخل دوست آنچنانی برایش باقی مانده بود و نه در خارج و ....
     پنجم اردیبهشت 1357 که شاه تلویحا تظاهرات را حق مردم دانست مصادف با روزی است که در سال 1317 (40 سال پیش از آن) خاندان سلطنتی مصر با خواستگاری او از شاهزاده خانم فوزیه موافقت کرده بود. یک روزنامه نگار مصری در اپریل 1978 (سال انقلاب ایران) ضمن اشاره به این رویداد مندرج در روزشمارهای تاریخ (کرونیکل ها) و وضعیت آشفته ایران، ضعف دورنگری شاه را پیش کشیده و نوشته بود که نخستین دغدغه یک شاه باید داشتن ولیعهد و حفظ تداوم باشد که پهلوی دوم به آن واقعیت توجه نکرد، زن نخست او پسر نیاورد، چندین سال صبر کرد و با ثریا ازدواج کرد که او هم عقیم بود. سالها با این زن عقیم بسربُرد و 10 سال بعد (20 سال پس از ازدواج اول) تازه به واقعیت امر پی بُرد، با فرح دیبا ازدواج کرد و دارای پسر شد که تقریبا دیر شده بود. اگر اینک (سال 1357هجری خورشيدي = 1978) یک ولیعهد سی و چند ساله داشت، بيماري خود (سرطان) را علني مي ساخت، به راحتی و آرامی کنار می رفت و مسائل با تراضی طرفین (دولت و معترضين) پایان می یافت.
     چند مفسّر اروپایی بویژه مفسّران آلمانی (که شاه تحمّل تظاهرات را در دیدار با روزنامه نگاران آلمانی مطرح کرده بود) بعدا و پس از گسترش تظاهرات و تبدیل شدن به انقلاب در تفسیر اوضاع با نقل اظهارات پنجم اردیبهشت 1357 پهلوی دوم و اظهارنظرهای پژوهشگران و حقیقت یابان دو قرن گذشته درباره خصلت های ایرانی ازجمله سِر جان ملکم انگلیسی نوشته بودند که شاه روانشناسی ایرانیان، رفتار و واکنش های آنان را نشناخته است [نشناخته بود]. روانشناسی ایرانیان که 14 قرن در معرض تهاجم و زیر حکومت عرب، و اقوام آلتائیک قرارداشتند ـ که آلتائیک ها دارای تمدنی عقب مانده و رفتاری بسیار خشن و آمرانه بودند ـ متفاوت از ملل دیگر است و در هر اقدامی باید این روانشناسی را مَدّ نظر داشت.
     یکی از مورخان رویدادهای تاریخ معاصر جهان در مطلب مربوط به تغییر نظام حکومتی ایران، اظهارات اپریل 1978 (ارديبهشت 1357) شاه درباره تحمّل اعتراضات و تظاهرات وقت را با «فضای باز» گورباچف در دهه بعد که نتایج تقریبا مشابه داشتند مقایسه کرده و نوشته است که «فضای باز» باید پیش از آغاز اعتراضات و ابراز نارضایی ها صورت گیرد و ضمائم اجرایی حل مسائل و اصلاحات داشته باشد و گرنه مصداق این شعر فارسی خواهد بود: "اشک کباب باعث طغیان آتش است.". پیش از شروع حریق باید وسائل را آماده ساخت و از وقوع آن جلوگیری کرد که پس از آغاز آن، آسیب ـ کم و یا زیاد ـ وارد می آید. شاه در کاخ سلطنتی بزرگ شده و زندگی می کرد و سختی زندگانی توده ها و اشارات روشنفکران را به مسائل و راه حل ها را درک و لمس نمی کرد. باید می دانست که آزادی تاسیس احزاب و انتشار روزنامه و کتاب و ... موقع او را تحکیم خواهد کرد، نه متزلزل. شاه پس از اعلام تحمّل تظاهرات باید نارضایی ها را کشف و برطرف می کرد و به خواست ها تحقق می داد. دستگاههای اطلاعاتی تنها برای یافتن و تعقیب خرابکاران و مخالفان به وجود نمی آیند، برای کشف نارضایی ها و مشکلات و تحلیل مسائل هم هستند. «ساواک» چنین نبود زیراکه افراد آن از آدم های معمولی و بعضا ذاتا مغرض انتخاب شده بودند.
تیتر اظهارات بی سابقه شاه در صفحه اول شماره 15593 روزنامه اطلاعات ـ پنجم اردیبهشت 2537 ایرانی (1357 هجری)

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ديدارهاي ريگن و تاچر در روزهاي حساس از تهران ـ معمّاي اين ديدارها ـ تفاوت در ظاهر و باطن مقام هاي تهران در سال انقلاب
تاچر و ريگن
ششم و هشتم ارديبهشت 1357 (سال انقلاب) رونالد ريگن و مارگارت تاچِر دو سياستمدار محافظه كار آمريكا و انگلستان كه هر دو بعدا رئيس دولت شدند ـ متعاقب هم ـ در تهران با شاه، جمشيد آموزگار نخست وزير وقت و مقام هاي ديگر ازجمله هوشنگ انصاري وزير نفت ملاقات و مذاكره كردند. شخص شاه با كارتر رئيس جمهوري وقت آمريكا از حزب دمکرات و نيز جيمز کالاهان نخست وزير وقت انگلستان از حزب كارگر ميانه خوبي نداشت. دوستان آمريكايي شاه عمدتا از سران حزب جمهوري خواه آمريكا بودند. تاچر در سمت رهبر حزب محافظه كار انگلستان وارد تهران شده بود و سفر او سه روز طول كشيده بود.
     پس از گذشت دهها سال از آن زمان، هنوز انگيزه اين دو ديدار و جزئيات مذاكرات آندو با شاه و مقامات تهران روشن نشده و خاطرات منتشره رجال سه كشور در اين مدت، عاري از اشاره به جزئيات اين ديدارها بوده است؛ تنها حقايقي درباره رفتار و منش مقامات ايران كه از جريان اين ديدارها به دست آمده اين بوده است كه مقامات وقت ايران در ملاقات هاي جمعي خود با اين دو تَن از اقتدار شاه، وسعت اطلاعات وي و وفاداري خود نسبت به او دم مي زدند ولي در ديدارهاي دو به دو (بدون حضور فرد ثالث) چيز ديگري مي گفتند و ... که دو رويي محض بود.
    ريگن متولّد 1911 که از ژانويه 1981 تا ژانويه 1989 رئيس جمهوري آمريکا بود پنجم ژوئن 2004 درگذشت و بانو تاچِر تا هشتم اپريل 2013 (88 سالگي) زنده بود. هر دو اواخر عُمر به بيماري آلزايمر (نِسيان) دچار شده بودند. بانو تاچر از سال 1979 به مدت 11 سال نخست وزير انگلستان بود. هر دو ضد سوسياليسم بودند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
افزايش توليد سيگار در ايران در سال 1384 هجري خورشيدي! ـ سيگار قاتل شماره يک انسان
رسانه ها در اپريل 2006 (بهار 1385) به نقل از منابع دولتي ايران گزارش کرده بودند: در حالي كه در كشورهاي مختلف مبارزه با كشيدن سيگار ادامه دارد كه از سوي سازمان جهاني بهداشت قاتل شماره يك انسان اعلام شده است در ايران در سال 1384 (سال پيش از انتشار گزارش) توليد سيگار 12 و 7 دهم درصد نسبت به سال ماقبل افزايش يافته بود.
    كارخانه هاي سيگار سازي در ايران دولتي و اين كالا در انحصار دولت است.
    نظام پيشين در سال 1357 (سال انقلاب) مبارزه سختي را با دودکردن سيگار آغاز کرده بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
کمک 70 میلیارد تومانی دولت به مطبوعات ایران! ـ ایران تنها کشور در جهان است که به برخی وبسایت های خبری هم پول می دهد!
طبق گزارش رسانه ها که در نخستین هفته اردیبهشت 1394 به نقل از وبسایت معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد انتشار یافته بود، در سال 1393، هشتاد و شش وبسایت خبری! دارای مجوّز فعالیت و ثبت شده در وزارت ارشاد ۹۵۵ میلیون تومان یارانه گرفتند [کمک مالی از دولـت]. در این سال به ۱۳ خبرگزاری غیر دولتی نیز جمعا ۴۳۰ میلیون تومان یارانه پرداخت شده بود.*
    
    * به این ترتیب، ایران تنها کشور در جهان است که به وبسایت های خبری یارانه می دهد. شمار چنین وبسایت هایی در یک کشور می تواند برابر جمعیت بزرگسال آن کشور باشد. گفته نشده است که منطق این کار در کشوری که گرفتار تورّم پول (نقدینگی) و تحریم اقتصادی است چیست.
    
    همزمان با انتشار گزارشي که در بالا به آن اشاره شد، گزارش های دیگر حکایت داشت که ۱۳۵ روزنامه سراسری و محلی و ۱۲۲۴ مجله و نشریه دیگر مشمول یارانه دولتی بوده ‌اند که در میان آنها، ساوالان از اردبیل با ۵۰۰ هزار تومان کمترین یارانه و روزنامه دنیای اقتصاد با ۶۱۸ میلیون تومان مشمول بیشترین یارانه سه ماهه نخست سال 1393 شده بودند.
    از این گزارش ها چنین بر می آید که روزنامه‌های «خبر ورزشی» با ۵۳۰ ،«خبر جنوب» با ۴۸۰، هفت صبح با ۲۷۰، جمهوری اسلامی با ۲۰۰ و شرق با ۱۶۳ میلیون تومان در عِداد روزنامه‌هایی قرار دارند که بالای ۱۰۰ میلیون یارانه گرفته‌ بودند. پرداخت دولتی به مجلات و مطبوعات دیگر که شمار آنها بالای ۱۲۰۰ است از رقم ۵۰۰ هزار تومان تا ۵۰ میلیون بود. مجله های سلامت ۷۶ میلیون تومان، صدا ۵۷، خانواده سبز ۵۱، مهرنامه ۲۹ و نسیم بیداری ۲۶ میلیون بیشترین یارانه را دریافت کرده بودند.
    در همین گزارش ها آمده بود که در بودجه سال ۱۳۹۳ کشور، ۱۵۰ میلیارد تومان (پول وقت که قدرت خريد بيشتري داشت) تحت عنوان «حمایت از نشر کتاب و مطبوعات» اختصاص یافته بود که معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد حدود نیمی از این مبلغ را به نام یارانه به مطبوعات پرداخت می‌کرد.
    بقیه مبلغ در اختیار معاونت فرهنگی بود تا با آن پول، به خرید کتاب و یا پرداخت به ناشران اقدام کند. در سال ۱۳۹۲ رقم کمک به مطبوعات و نشر کتاب ۸۰ میلیارد تومان بود که در سال ۱۳۹۳ نزدیک به دو برابر شد و در بودجه سال ۱۳۹۴ همان ۱۵۰ میلیارد تومان است و تغییر نکرد.
    .........
    مجله روزنامک غیر انتفاعی است و هیچگونه کمک مالی از فرد و دولت نمی پذیرد. «تاریخ آنلاین برای ایرانیان» و وبسایت های ضمیمه آن که بزرگترین آنلاین به زبان فارسی در اینترنت هستند پيشنهاد هرگونه پیشنهاد کمک را رد کرده و در آینده هم نخواهند پذیرفت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو انديشه
زادروز دو انديشمند و سالگرد فوت يكي ديگر
27 اپريل سال 1737 ادوارد گيبون Gibbon، مردي كه تاريخ انحطاط و زوال امپراتوري روم را نوشت، به دنيا آمد. اين كتاب كه در چند جلد در دهه هاي آخر قرن 18 نوشته شده و مخصوصا فصول 15 و 16 آن همواره مورد توجه دولتمردان و سياستمداران بوده است، زيرا درس هاي جالبي از آن به دست مي آيد. وي در طول سالهاي اقامت خود در فرانسه از معاشران روشنفكران اين كشور و از جمله وُلتِر بود.
    هربرت اسپنسر انديشمند انگليسي نيز 27 اپريل در سال 1820 به دنيا آمد و تا سال 1903 زندگي كرد. وي بود كه فرضيه تحوّل را وارد فلسفه، جامعه شناسي و حتي روانشناسي كرد. او از حاميان حقوق طبيعي و از محركان ليبرتاريان ها بشمار مي رود.
    آنتونيو گرامشيAntonio Gramsci (تلفظ در برخي زبانها: گرامشچي - گرامسي) فيلسوف كمونيست ايتاليايي 27 اپريل 1937 در 46 سالگي درگذشت. (او متولد سال 1891 بود). در باره كارهاي اگرامشيAntonio ، در اين تاريخ آنلاين در زمان خود مطالب متعدد نوشته شده است، با استفاده از باکس و کليد جستجو مي توانيد آن مطالب را بيابيد.
    
اسپنسر

گيبون

Antonio Gramsci

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي اقتصاد
اپريل 2006: سود افزايش بهاي بنزين به جيب چه كساني مي رود؟!
لي ريموند

بهاي بنزين در اپريل 2006 در جايگاههاي فروش در فدراسيون آمريكا (که تماما متعلق به کمپاني هاي نفتي هستند)، هر گالن از سه دلار تجاوز كرد كه قبلا سابقه نداشت و گفته شده بود كه بازهم افزايش مي يابد. اين پيش بيني تحقق يافت و در اپريل 2008 ميانگين بهاي بنزين در جايگاههاي فروش در آمريکا به هرگالن 4 دلار رسيد و نيز در اپريل 2012. در اپريل 2013 هر گالن بنزين حدود 3.5 دلار بود.
    رسانه هاي آمريکا درگزارش هاي اپريل 2006 خود اشاره کرده بودند که مصرف كنندگان آمريكايي جورج بوش و معاونش «چني» را در اين ماجرا «بي نظر» نمي دانند زيرا هر دو سابقه فعاليت نفتي داشته اند و بانو «رايس» وزير امورخارجه وقت آمريكا هم قبلا مدتي با كمپاني نفتي «شِوران» همكاري داشت، ولي صحبت از اين است كه اين پول اضافي ناشي از افزايش قيمت به جيب چه كساني مي رود زيرا كه تنها حدود نيمي از اين بها صرف خريد نفت خام مي شود.
     رسانه هاي آمريكا براي اين پرسش، بعدا پاسخ پيدا كرده و اين پاسخ را از جزئيات مربوط به دريافتي «لي ريموند» رئيس كل (سي. اي. او.) كمپاني نفتي اكزان ـ موبيل كه همان وقت بازنشسته شده بود به دست آورده بودند. وي ـ يك مهندس شيمي ـ 98 ميليون دلار پاداش بازنشستگي، 48 ميليون دلار پاداش كاركرد در سال 2006 دريافت كرده و از آن پس نيز هر سال 42 ميليون دلار حقوق بازنشستگي مي گيرد.
    تفسيرنگاران اين رسانه ها نظر داده بودند که مسئله نفت در آينده بيش از گذشته حساس و به پيچيدگي كامل نزديک خواهد شد زيرا كه ميزان مصرف، ماليات دولت هاي مصرف كننده بر فروش آن، دلال بازي ها و آزمندي كمپاني هاي نفتي در حال افزايش است. سود خالص كمپاني هاي نفتي آمريكا در سه ماه اول سال 2006 سر به ميلياردها دلار زده بود كه سهم اِكزان از اين سود خالص (پس از كسر انواع هزينه ها و ماليات ها) نزديك به ده ميليارد دلار بود.
     در اين زمينه، كاريكاتور زير در اپريل 2006 در روزنامه هاي آمريكا چاپ شده بود كه نشان مي دهد هرچه جيب مصرف كنندگان بنزين خالي تر شود، كمپاني هاي نفت چاق تر و گُنده تر مي شوند:
    


 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي تاريخ‌نگاري
«توسيديدس» آغازگر تاريخنگاري و گزارشگري درست و بي طرفانه ـ رو به ضعف گذاردن ژورناليسم و تاريخنگاري از قرن 20 به اين سوي
اين مجسمه نيم تنه توسيديدس را در 7 مارس 1754 با كشتي آناماريا به انگلستان منتقل كردند. مورّخان «اپريل سال 430 پيش از ميلاد» را ماهي مي دانند كه «توسيدس Thucydides» نخستين خبرنگار صحنه هاي جنگ و اولين مورخي كه در نوشتن تاريخ روش علمي (اصولگرايانه) بكار بُرد و در هر دو مورد حتي يك گام از چارچوب بي طرفي و اصول خارج نشد؛ بخش اول كتاب خود «جنگ پلوپونِز» را به پايان بُرد. وي در آن ماه 30 سال بيشتر نداشت و با اين كه افسر داوطلب ارتش آتن بود كه با اسپارت مي جنگيد، جز حقيقت چيزي ننوشت ـ كاري كه مخصوصا از قرن 20 ناديده گرفته شده است و بنابراين، وقوف بر واقعيات (بويژه علل و نتايج و يا پيش بيني نتايج که همانا روشنگري توام با اندرزِ غيرمستقيم است) اينك دشوارتر از گذشته شده است.
     توسيدس جنگ را بزرگترين برهم خوردگي يك نظم مي داند.
     توسيدس نوشته است: آن چه را كه نوشته ام، خودم به چشم ديده و لمس كرده ام و يا اينكه از دست اول و منابع موثق شنيده ام و هنگام نوشتن احساس و عواطف را كنار گذارده ام تا گزافه گويي نشود و حقيقتي از قلم نيافتد که «تاريخ» تجربه نسل هاي گذشته و درس عبرت براي نسل هاي بعدي است.
    برپايه عقايد توسيديدس، اين تعريف برتاريخ نوشته شده است: «تاريخ» دانش بررسي انسان است كه چه كرده است، علل رويدادها و اَعمال، و نتايج آنها چه بوده است، چه تجربه اي به دست آمده، چه كساني از اين تجربه استفاده كرده و چه گروهي آنهارا بكار نبرده اند.

    جهان معاصر و بويژه از نيمه اول قرن بيستم شديدا دچار ضعف تاريخنگاري (historiography) و در دهه هاي اخير دچار ضعف ژورناليسم شده است و اين ضعف به دمکراسي، مدنيت و اخلاقيات لطمه زده و به بسط فساد دولتي کمک مي کند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
سرنوشت VOLKISCHER BEOBACHTER ، روزنامه حزب ناسيونال سوسيالست آلمان



     27 اپريل 1945 و سه روز پيش از خودكشي هيتلر، روزنامهVOLKISCHER BEOBACHTER (ناظر) ارگان حزب ناسيونال سوسياليست آلمان (حزب نازي) تعطيل شد زيرا كه چاپ و توزيع آن و حتي رسانيدنش به دست پيشوا، به سبب پيشروي سربازان شوروي در درون شهر برلين امكان ناپذير شده بود. به اين ترتيب اين نكته مهم سياسي 180 ساله «كه يك روزنامه حزبي نماد آن حزب است، لذا كاهش تيراژ نشانه ريزش هواداران و قطع انتشار به معناي پايان كار حزب است» يك بار ديگر تحقق و مصداق يافت.
    «ناظر» كه به نام «ابزرور مونيخ» انتشار مي يافت در سال 1920 توسط حزب نازي از صاحبش خريداري و به سردبيري «ديتريك اكارد» روزنامه نگار 52 ساله آلماني كه در تاريخ مطبوعات به نام يك ژورناليست نابغه معرفي شده است ارگان حزب شد. تيراژ اين روزنامه كه نخستين شماره اش تحت عنوان ارگان حزب ناسيونال سوسياليست تنها هشت هزار نسخه فروش داشت، برغم كمبود كاغذ، در سال 1944 بيش از يك ميليون و هفتصد هزار شده بود. محتواي «ناظر» درست برپايه اصول ژورناليسم حزبي بود و وارد كار روزنامه هاي حرفه اي نمي شد. در طول 25 سال انتشار «ناظر»، نود درصد مطالب آن اختصاص به مقاله و فعاليت هاي حزب داشت. هيتلر هم گاهي براي آن مقاله مي نوشت. مقاله هايي را كه هيتلر ديكته مي كرد تا بنويسند به نام ديگران به چاپ مي رسيد. تا سال 1936 هيتلر قبل از چاپ، مطالب ناظر را مرور و احيانا تصحيح مي كرد. محتواي اين روزنامه خوراك خبرگزاري ها بود و سفارتخانه هاي كشورهاي ديگر در برلين بلافاصله پس از انتشار «ناظر» محتواي مقالات آن را ترجمه و براي رئيس دولت متبوع خود مخابره مي كردند. آلفرد روزنبرگ، روزنامه نگار معروف ديگر آلمان هم سالها سردبير «ناظر» بود. «ناظر» تيتر اول شماره 20 اپريل 1945 خود (ده روز پيش از خودكشي هيتلر) را به مناسبت زادروز او اختصاص به پيشوا داده بود و در اين تيتر وي را مرد قرن خوانده بود (عكس بالا).
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
بحث درباره پنج وزير تبعه خارجي كابينه افغانستان در اپريل 2006! - مسئله بین المللی پناهندگی و تابعیت بیگانه ـ شمار پناهندگان ایرانی در آمریکا!
دادفر سپنتا

اواخر اپريل 2006 و در جريان بحث بر سر ردّ و يا تاييد اعضاي پيشنهادي كابينه افغانستان معلوم شد كه پنج تن از وزیران پیشنهادی از جمله دادفر سپنتا در دهه های 1980 و 1990 (دوران حكومت كمونيستها، بعدا مجاهدين و سپس طالبان) كه از وطن خارج شده بودند به تابعيت كشورهاي ديگر درآمده و گذرنامه بیگانه داشتند. دولت کابل برای جلوگیری از تبدیل این ایراد مجلسیان به یک مسئله پیچیده و پرهیاهو، به پارلمان اعلام کرد كه چهار تن از اين وزيران قبلا درخواست لغو تابعيت خارجي خود را تسليم مقامات دولت مربوط كرده اند. با وجود دادن این اطمینان از جانب دولت کابل، 75 تن ازنمایندگان به وزیر شدن دادفر سپنتا رای مخالف و جمعی نیز راي ممتنع (ورقه سفيد) دادند. اصحاب آراء مخالف استدلال کرده بودند که لغو سوگند وفاداری به دولت بیگانه تشریفات مفصل دارد، باید به تصویب دولت مربوط برسد و بعضا در حضور قاضی آن کشور و رای دادگاه و انتشار جزئیات در رسانه ها جهت آگاهی عمومی صورت گیرد (اعلان قانونی) و به صرف نوشتن یک نامه و یا جاری کردن بر زبان (بیان آن ـ اعلام شفاهی)، موضوع لغو تابعیت و سوگند الزامی آن خاتمه نمی یابد.
    بر يكي از جلسات پارلمان افغانستان (آوريل 2006) كه به موضوع تاييد و يا رد وزيران پيشنهادي رسيدگي مي كرد، بانو فوزيه كوفي (عكس پايين) نايب رئيس مجلس (جرگه) رياست مي كرد.
     در پی افتادن عراق به دست ارتش آمریکا هم بسیاری از «خود ـ تبعیدی» های عراقی و بعضا «به تابعیت دولت بیگانه درآمده» به زادگاه بازگشتند و در اینجا صاحب مقام شده بودند. این دو موضوع بحثی بین المللی را پیش کشیده بود.
     طبق گزارش یک آژانس دولتی آمریکا که در مارس 2009 در روزنامه ها انتشار يافت، در سه دهه منتهي به سال 2009 (1388 ه.ش.) حدود هشتاد هزار ایرانی به دولت آمریکا پناهنده شده بودند که هرکدام در یک دادگاه فدرال این کشور با بیان ادعا و طرح مطالبی (درست و یا نادرست زیرا که تحقیق به علت قطع روابط امکان پذیر نبوده است) قاضی مربوط را قانع به صدور حکم پناهندگی کرده اند و عمدتا پس از پنج سال اقامت، به تابعیت آمریکا درآمده اند و با وجود این (به رغم عرض حال و اظهاراتشان در دادگاه آمریکا و همین طور کشورهای دیگر)، رفت و آمد عادی بسیاری از آنان به ایران ادامه دارد. می دانیم یک دولت خارجی به فردی پناهندگی می دهد که یا وطنی نداشته باشد (آواره باشد) و یا از رفتن و زندگی در وطن خود، خوف و ترس داشته باشد.
فوزيه کوفي

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي كه ماژلان در فيليپين كشته شد
Ferdinand Magellan

فرديناند ماژلان Ferdinand Magellan، دريانورد اروپايي كه نام پاسيفيك (پاسيفيكو ــ آرام) را بر بزرگترين بدنه آبي جهان گذارد 27 اپريل 1521 در جزاير فيليپين و در جريان نبردِ ايستادگي مردان يک قبيله بومي به دست يکي از مردان اين قبيله كشته شد. او و همراهانش نخستين اروپاييان بودند كه راه عبور از اقيانوس اطلس به اقيانوس آرام را به دست آوردند كه بر تنگه مربوط (منتهي اليه قاره آمريكا) نام ماژلان گذارده شده است. او و همراهانش همچنين نخستين اروپاييان بشمار مي روند كه عرض اقيانوس آرام را طي كردند و باقيمانده همراهان ماژلان موفق شدند که در همين سفر، گردش خود با کشتي به دور كره زمين را تکميل کنند.
    ماژلان يك پرتغالي بود، ولي چون پادشاه پرتغال حاضر به قبول پيشنهاد او براي دور زدن كره زمين نشده بود به اسپانيا رفت و پادشاه اين كشوررا به قبول آن راضي كرد و در سال 1519 با پنج كشتي و 230 مرد عازم انجام طرح خود شد و در سال 1522 تنها يكي از اين كشتي ها با 18 نفر به اسپانيا بازگشت.
    کشته شدن ماژلان مانع از استعمار اسپانيا بر فيليپين و كاتوليك كردن مردم آن نشد. فيليپ دوم پادشاه اسپانيا نام خودرا هم بر اين كشور 300 هزار کيلومتري و اينک 93 ميليوني گذارد که باقي مانده است. اسپانيايي ها در همين روز (27 اپريل) در سال 1565 كلني خودرا در منطقه «سبو Cebu» (گوشه ديگري از فيليپين) گسترش دادند و 23 دهه بعد اين كشوررا به آمريكا باختند و فيليپين از 1946 استقلال به دست آورده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
براي تامين وحدت و آشتي ملي در فرانسه پس از انقلاب و پيشرفت، ناپلئون عفو عمومي اعلام كرده بود
ناپلئون
اعلاميه عفو عمومي ناپلئون بناپارت که روز 26 اپريل 1802 صادر شده بود از 27 اپريل (يک روز بعد) به اجرا درآمد. ناپلئون اعلام کرد که هر فرانسوي يک سرمايه ملي است و نبايد در خارج از فرانسه باشد.
    ناپلئون که اين اعلاميه را دو سال پيش از امپراتور شدن صادر کرده بود در فرمان مربوط به اجراي آن نوشت: در پي تبادل نظر با بزرگان انقلاب و انديشمندان فرانسه و با هدف تامين وحدت و آشتي ملي و بازگشت مهاجران زمان انقلاب و «خود ـ تبعيد ها» از خارج و كمك به پيشرفت همه جانبه فرانسه، اتخاذ اين تصميم و عفو عمومي ضرورت داشت.
    در پي صدور اين اعلاميه، هزاران فرانسوي كه در جريان انقلاب و مخصوصا در زمان قدرت روبسپير و ترس از دستگير شدن به ممالك ديگر و به ويژه انگلستان، آلمان، اتريش، روسيه و آمريكا مهاجرت كرده بودند به وطن بازگشتند و دفعتا چهره اقتصاد فرانسه تغيير كرد و امور اداري رو به بهبود گذارد و نظم و قانون برقرار شد. هنگام صدور اعلاميه عفو عمومي، هنوز ناپلئون امپراتور نشده بود و كنسول مردم و ژنرال انقلاب عنوان داشت. قبلا قرار بود عفو عمومي، افراد مشخصي را شامل شود كه انديشمندان و بزرگان انقلاب در ملاقات با ناپلئون آن را كافي و حلال همه مسئله ندانسته بودند. اتهام تنها هزار تن که مرتکب خيانت ملي و سوء استفاده مالي (اختلاس) از دارايي ملت شده بودند بخشوده نشد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بركنار شدن عبدالحميد دوم که ظلم، تعدّي و اختلاس کرده بود از سمت سلطان عثماني
عبدالحميد دوم
پارلمان عثماني (در آن زمان تازه تاسيس) مركب از دو مجلس، 27 اپريل سال 1909 سلطان عبدالحميد دوم را كه متهم به ظلم و تعدي، خشونت، برداشت غير قانوني پول دولت و بي اعتنايي به احکام قرآن شده بود به اتفاق آراء بركنار و برادرش را به نام سلطان محمد پنجم برجاي او نشانيد. پارلمان عثماني هرگونه سوء استفاده از اموال عمومي و بيت المال و تعدّي را نقض احکام قرآن خوانده بود.
    بعدا اعلام شد كه سلطان عبدالحميد معادل ده ميليون دلار (پول آن روز) از خزانه دولت برداشته و در بانكهاي آلمان و آمريكا به نام خود پس انداز كرده است!. عبدالحميد در 1918 و در 56 سالگي درگذشت. «تاريخ» در قضاوت خود عبدالحميد را فردي که حرص پول داشت و پول را عملا بر مقام سلطنت ترجيج مي داد توصيف کرده است. تاريخ نوشته است که عبدالحميد بمانند ساير سلاطين عثماني خودرا خليفه مسلمين مي دانست و يک خليفه مسلمين نبايد مرتکب ظلم و تعدي و اختلاس مي شد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي که موسوليني به چنگ پارتيزان هاي كمونيست افتاد
موسوليني
27 اپريل سال 1945 و چند روز پيش از پايان جنگ جهاني دوم، پارتيزان هاي كمونيست ضمن بازرسي چند كاميون نظامي آلمان كه در حال حركت به شمال ايتاليا براي خروج از اين كشور بودند موسوليني رهبر سابق (دوچه) و مِترس (رفيقه) اورا كه در ميان بار كاميونها مخفي شده بودند يافتند و بيرون كشيدند. موسوليني از سال 1943 عملا يك زندگي مخفي در حال فرار داشت.
     وي در همين روز در سال 1919 حزب فاشيست ايتاليارا كه مخالف ليبرالها و كمونيستها ــ هردو ــ بود و پايه ملي گرايي داشت تاسيس كرده بود و از طريق آن به قدرت دست يافته بود.
    (شرح جزئيات اعدام موسوليني، رفيقه او و همراهانش و آويزان کردن اجسادشان از ساختماني در شهر ميلان با عکسهاي مربوط، در رديف مطالب بيست و هشتم اپريل اين تاريخ آنلاين آمده است)
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي كه كمونيست هاي افغانستان حكومت را بدست گرفتند - نگاهي به مسئله افغانستان
محمدداودخان
27 اپريل سال 1978 در ساعات بعد از نيمه شب (هفتم ارديبهشت 1357 و سال انقلاب ايران) حزب كمونيست افغانستان به دبيركلي نورمحمد تره كي كه دو شاخه آن «خلق و پرچم» بار ديگر متحد شده بودند در اين كشور دست به كودتا زد و از 28 اپريل قدرت را به دست گرفت. محمدداودخان 69 ساله كه خود با انجام كودتا برضد محمد ظاهر شاه (پسر عّمش) به رياست افغانستان دست يافته بود 28 اپريل و پس از يک روز مقاومت کشته شد. با او هجده تن از بستگان و گروهي از همكارانش هم كشته شدند. محمدداودخان كه در ژوئيه 1973 نظام حكومتي افغانستان را تغيير داده و جمهوري كرده بود پنج سال حكومت كرد. وي قبلا هم صدراعظم افغانستان بود.
     كودتا توسط افسران كمونيست افغانستان از جمله ژنرال عبدالقادرخان معاون نيروي هوايي اين كشور و محمد اسلم وطنجار صورت گرفته بود. درجريان كودتا، محمد نعيم برادر محمدداودخان (كه سابقا سفير افغانستان در واشنگتن بود) نيز كشته شد.
    براندازي محمدداودخان از زماني وارد مرحله جدّي خود شده بود كه ميراكبر خيبر معروف به «پرچم» از رهبران حزب كمونيست (حزب دمكراتيك خلق) افغانستان در شهر كابل براثر اصابت گلوله كشته شده بود.
    
تابوت ميراکبر خيبر بر شانه تره کي (سمت راست) ـ در سمت چپ تابوت ببرک کرمل ديده مي شود


     ميراكبر پرچم دبير اول شاخه پرچم حزب كمونيست افغانستان دو هفته پيش از كودتا گلوله خورده و كشته شده بود و كمونيست ها (عمدتا دانشجويان، آموزگاران و كارمندان جوان ادارات) مراسم تدفين و ترحيم اورا به تظاهرات ضد دولتي گسترده مبدل كرده بودند. محمدداودخان كه با اين وضعيت رو به رو شده بود دستور داده بود كه بقيه سران كمونيست ازجمله نورمحمدتره كي و ببرك كرمل را دستگير و بازداشت كنند.
     قتل ميراكبر بهانه كودتا بود و به باور پاره اي از آگاهان، تصميم به حذف محمد داودخان از زماني گرفته شده بود كه ميان او و برژنف در مسكو مشاجره لفظي روي داده بود. داودخان قبلا متمايل به شوروي بود و دوستي با اين دولت را بر نزديكي با غرب ترجيح مي داد. داودخان در پي اين مشاجره دست به مسافرت هاي پي درپي به كشورهاي دوست آمريكا از جمله ايران و مصر زده بود و ظاهرا قصد خود از دور شدن از مسكو را با سران اين كشورها در ميان نهاده بود. در زمان رياست جمهوري محمدداودخان بود كه حزب كمونيست افغانستان به عضوگيري در ارتش و پليس دست زده بود و يك سازمان نظامي نيرومند براي خود به وجودآورده بود. گفته شده است كه حفيظ الله امين رابط اصلي حزب با آن سازمان نظامي بود. حزب كمونيست افغانستان در سال 1963 و در دوره اي كه محمدظاهرشاه در آن كشور فضاي بازسياسي اعلام كرده بود و داشت سلطنت را از صورت قرون وسطايي خود (سلطنت كل فاميل) خارج مي ساخت رسميت خود را اعلام كرده بود. در آن زمان تره كي سردبير خبرگزاري باختر بود.
     در پي وقوع كودتاي اپريل 1978 افغانستان، شوراي نظامي انقلاب تشكيل و اين شورا رياست دولت انقلاب را به نورمحمد تره كي روزنامه نگار ماركسيست افغاني و در آن زمان 61 ساله و غزنوي (از ايالت غزنه) سپرد و اعلام داشت كه براي خروج افغانستان از وضعيت قرون وسطايي و حكومت سران طوايف (ملوك الطوايفي) و قرارگرفتن در مسير پيشرفت و مدرنيزه شدن، جز انجام انقلاب راه ديگري وجود نداشت و انقلاب يعني وداع صد درصد باگذشته و تحقق تغييرات كامل و قطع مسير پيشين و ... و افزوده بود كه انگلستان نمي خواهد افغانها را به حال خود وابگذارد و .... دولت ايران (نظام سلطنتي) از جمله نخستين دولت هايي بود كه دولت كمونيستي محمد تره كي را برسميت شناخت.
    
دانشجويان و کمونيستهاي افغان در يک اجتماع خود در کابل ـ اپريل 1978


    روز پس از تغيير دولت افغانستان، دانشجويان و كمونيستهاي افغاني در ميدانهاي كابل اجتماع و شادماني كردند و در خيابانهاي شهرهاي اين کشور برقراري نظم از جمله امور ترافيك را به دست گرفتند و ....
     پس از اين تغييرات حكومتي در افغانستان، بسياري از مقامها و بزرگان افغان به كشورهاي همجوار از جمله ايران پناهنده شدند.
     در پاييز سال بعد، حفيظ الله امين يكي از مقامات دولت برضد تره كي (رئيس دولت) كودتا كرد كه در اين ماجرا تره كي كشته شد و هواداران او حفيظ الله را، «فردي در ارتباط با آمريكا» اعلام كردند كه دولت شوروي به دليل جنگ سرد و رقابت هاي ديگر مجبور به مداخله نظامي شد و در 25 دسامبر 1979 چند واحد نظامي به كابل فرستاد، حفيظ الله بركنار و كشته شد.
     ورود نيروهاي شوروي به كابل، «مسئله افغانستان» را (كه ريشه در رقابت هاي مسكو و غرب و در آن زمان لندن داشت) زنده كرد و به يك كشمكش بزرگ ميان قدرتها تبديل شد كه هنوز ادامه دارد. نيروهاي شوروي تا سال 1989 در افغانستان ماندند و با مجاهدان (نيروهاي اسلامي) كه از سوي آمريكا و پاكستان حمايت و از جانب دولت سعودي كمك مالي مي شدند جنگيدند و 13 تا 15 هزار كشته متحمل شدند. خروج شوروي از افغانستان آغاز فروپاشي آن اتحاديه بشمار آورده شده است.
     در پي خروج نيروهاي شوروي، دولت كمونيستي افغانستان به رياست دكتر نجيب الله تا سال 1992 بر سر كار بود كه توسط گروههاي مجاهد مورد حمايت آمريكا بركنار شد. مجاهدين نيز چهار سال بعد توسط طالبان كه از پاكستان و مدارس مذهبي (با كمك مالي سعودي) پا گرفته بودند از كابل اخراج شدند.
     پس از رويداد 11 سپتامبر سال 2001 آمريكا، «بن لادن» و گروه او ـ «القاعده» متهم به انجام آن شد ولي حكومت طالبان حاضر به استرداد بن لادن به آمريكا نشد، و لذا دولت آمريكا به افغانستان حمله نظامي بُرد و با كمك باقيمانده مجاهدان، طالبان را بركنار كرد و متواري ساخت. با وجود اين، فعاليت هاي گروه القاعده در مناطق عربي ازجمله عراق ،يمن، ليبي و سوريه هم گسترش يافته و طالبان نيز دوباره فعال شده اند! و نيروهاي نظامي آمريكا و ناتو به نام مبارزه با آنان (تحت عنوان ريشه كني تروريسم) در افغانستان به عمليات خود ادامه مي دهند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ناظر بر صنعتي شدن، افزايش بازدهي و پيشگيري از تضييع و اسراف
Nong Duc Manh
24 اپريل 2006 دهمين كنگره حزب كمونيست ويتنام (حزب حاكم) در آخرين جلسه خود طرح هاي برنامه چهار ساله پيشرفت اقتصادي ـ اجتماعي (سوسيو اكونوميك) اين كشور را تصويب و Nong Duc Manh متولد 1940 را براي يك دوره 5 ساله ديگر به دبيركلي اين حزب (رهبري كشور) برگزيد.
    در جلسات كنگره 1200 نماينده شركت كرده بودند. «نونگ دوك مان» يك مهندس كشاورزي كارشناس جنگل است كه در روسيه تحصيل کرده و بر زبان روسي کاملا مسلط. وي از 23 سالگي و پس از گذراندن دوره آموزش فرضيه هاي سوسياليستي در مدرسه مربوط به عضويت رسمي حزب کمونيست ويتنام درآمده و مراحل ترقي را طي كرده است.
    «نونگ دوك مان» پيش از تجديد انتخاب به مقام دبيركلي حزب کمونيست ويتنام، برنامه هاي خود براي اصلاح مديريت ها و جلوگيري از هرگونه تضييع و اسراف در ويتنام و صنعتي کردن اين کشوررا اعلام داشت و قول داد كه بر آهنگ رشد اقتصادي ويتنام كه در ميان كشورهاي جهان چشمگير باشد بيافزايد.
     ويتنام از لحاظ توسعه اقتصادي دارد خودرا به كره جنوبي و ژاپن نزديك مي كند.
    دوره دوم دبيرکلي «نونگ دوك مان»در سال 2011 پايان يافت و کار او اينک نظارت بر صنعتي شدن ويتنام، افزايش بازدهي و پيشگيري از هرگونه تضييع و اسراف است. ويتنام از دو دهه پيش توليدکننده بهترين و مرغوب ترين پوشاک شناخته شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 27 آوريل
  • 1526:   بابَر از امير زادگان تيموري در جنگ بر پادشاه هند فائق آمد، دهلي را تصرف و دودمان تيموريان هند (معروف به مغولان) را بنياد گذارد.
        
        
  • 1773:   پارلمان انگلستان با وضع قانون چاي باعث شد كه اين دولت مهاجرنشين خود در آمريكاي شمالي را از دست بدهد. طبق اين قانون، مهاجرنشينان مكلّف بودند که تنها از تجار انگليسي چاي خريداري كنند، ولو اين كه اين چاي نامرغوب و گرانتر باشد. اجراي همين قانون باعث انقلاب استقلال شد و USA به وجود آمد.
        
        
  • 1913:   سلطان احمدشاه قاجار در تهران ازدواج كرد.
        
        
  • 1921:   ژنرال رضاخان پهلوي فرمانده نيروي قزاق و فاتح تهران در جريان كودتاي اسفندماه، وزير جنگ شد.
        
        
  • 1976:   صندوق پول عربي در ابوظبي آغاز بكار كرد.
        
        
  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    رویدادی بی سابقه در تهران: دو مرد جوان مادر خود را در یک کوچه تاریک با 58 ضربه چاقو! کشتند ـ مسیری پند آموز که چنین پایانی داشت
    چهار روز پس از بارندگی و سیل کم سابقه تهران در سی و یکم فروردین 1341 که منجر به مرگ 16 و جرح صدها تَن دیگر شده بود و خبر اول رسانه های جهان، و دستگاه قضایی در تعقیب خانه سازان در مسیل ها و مسئولین بود، رویداد دیگری جلب توجه کرد و این، نیز یک خبر جهانی شد و تیتر و لید آن: قتل مادر به دست پسرانش و با 58 ضربه چاقو ـ 58!.
        میز حوادث شهری روزنامه اطلاعات که دبیر آن حسین شمس ایلی بود برای پوشش این رویداد یک تیم خبری مرکّب از 4 روزنامه نگار ازجمله من تشکیل داد که در محل رویداد، محل سکونت خانواده، پلیس و دادسرا و پزشکی قانونی تهران به بررسی قضیه بپردازند و عکس تهیه کنند.
        اخبار مربوط به این رویداد مدت ها دنبال شد. نخستین خبر که تقریبا یک صفحه روزنامه را پُر کرده بود، سه شنبه چهارم اردیبهشت آن سال (54 سال پیش) درج شد که در اینجا کُپی شده است. نتیجه بررسی های تیم ما از این قرار بود:
        مردی شیشه گر به نام ابراهیم که تا 35 سالگی ازدواج نکرده بود، زیراکه چند داستان بی وفایی از زنها شنیده بود، سرانجام به توصیه نزدیکان که با یک دختر 15 ـ 16 شهرستانی ِ اصطلاحا؛ چشم و گوش بسته ازدواج کند تا مطابق وضعیت و خصوصیات او بار آید و دو جان در یک قالب شوند، با یک دختر 15 ساله همدانی به نام زینب بیگم ازدواج کرد و به تهران آورد.
         برخلاف پیش بینی ها، زینب همان سال حامله شد و پسری به نام محمد به دنیا آورد. فرزندآوری زینب متوقف نشد و این زوج دارای 9 فرزند ـ 4 پس و 5 دختر شدند و کوچکترین فرزند آنان در سال 1340 چهار ساله بود.
        مسئله با پا گذاشتن ابراهیم به 60 سالگی و برخی از کارافتادگی ها آغاز شد و فرزندان نق های تازه ای از مادر 40 ساله خود خطاب به پدر می شنیدند ازجمله «لَق لَقو»، «شُلِه» و .... زینب در سال 1340 پسرش محمد را زن داد و اورا از خانه دور ساخت. پسر دوم او، اسماعیل 19 ساله بود. از اواخر همین سال، همسایگان از شایعه علاقه مند شدن زینب به مرد جوانی به نام مسیّب سخن می گفتند و این شایعه و ناسازگاری زینب با شوهرش، آرامش را از خانواده سلب کرده بود. این شایعه (عاشق مسیّب شدن زینب) به گوش پدرزن محمد هم رسید، ناراحت شد، قصد فروش مغازه اش و تَرک تهران کرد.
        فرزندان بزرگتر و ازجمله محمد که چنین دیدند تصمیم به فرستادن موقّت مادرشان به همدان گرفتند تا صداها خاموش شود که پس از چند روز زینب به تهران آمد، دوباره اورا به همدان فرستادند و باز هم به تهران بازگشت و این بار به خانه زنی به نام زهرا در محله معروف به باغ آذری (جنوب تهران و پایین تر از خیابان شوش) رفت و سکونت کرد و 20 روز بود که آنجا بود. قبلا و از اواسط سال 1340 هم زینب بعضی شب ها به خانه نمی آمد و می گفت که خانه دوستانش ازجمله زهرا بود.
        بعدا به گوش محمد و اسماعیل رسید که در خانه زهرا بساط الکل پهن می شود و رفت و آمد چند مرد به آنجا دیده شده است. محمد و اسماعیل تصمیم گرفتند بروند و مادرشان را به خانه بازگردانند و اصطلاحا به آبروریزی پایان دهند.
        ساعت ده شب بود که دو برادر به خانه زهرا رفتند، مادرشان از خانه بیرون آمد و بنای پرخاش را گذاشت که آزاد است، قیم نمی خواهد و به کسی مربوط نیست که چه می کند. پدرشان اگر ناراحت است برود و طلاقش دهد. زینب بنای رفتن به ته کوچه و باغ آذری را گذاشت که دو پسر اورا دنبال کردند و مشاجره ادامه یافت و هر لحظه تندتر شد. در چند مورد زینب به پسرانش حمله بُرد و مشت زد و حرف هایی بمیان آمد که دو پسر به خشم آمدند و بنای چاقو زدن مادر را گذاشتند، نه یک ضربه بلکه 58 ضربه تا اینکه بر زمین افتاد. جسد اورا به گوشه ای کشیدند و به کلانتری محل (کلانتری 15 ـ چند کوچه پایین تر از خیابان مولوی) رفتند و خودرا به سرهنگ منصور رئیس کلانتری تسلیم و قضیه را اعتراف کردند. پلیس جسد بانو زینب را به پزشکی قانونی منتقل کرد. دکتر خلعتبری پزشک قانونی پس از معاینه گفت که محل 58 ضربه چاقو را در بدن زینب یادداشت کرده تا به دکتر فاطریون بازپرس پرونده بدهد. دکتر فاطریون از دو برادر پرسیده بود که اگر تصمیم قبلی به قتل مادر نداشتید چرا چاقو با خود حمل می کردید که گفتند چون محله باغ آذری امن نیست و محل توزیع مواد مخدر، اموال دزدی و ... است و در شب تقریبا تاریک، زیراکه «موادی» ها چراغ های خیابان را می شکنند تا تاریک باشد و دیده نشوند، لذا با خود چاقو برده بودند.
        
    کُپی صفحه 18 شماره پنجم اردیبهشت 1341 روزنامه اطلاعات حاوی نخستین خبر قتل مادرـ عکس مادر و دو پسرش (متهمان به قتل)


        
    کپی صفحه اول شماره یکم اردیبهشت 1341 روزنامه اطلاعات و تیتر سیل تهران

     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com