Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
11 نوامبر
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 11 نوامبر
ايران
سپاسگزاري سناي روم از دولت ايران ـ دادنِ آزاديِ مذهبي به مسيحيان همه قلمرو امپراتوری ایران
يازدهم نوامبرسال 401 ميلادي، سناي امپراتوري روم از اقدام ايران مبني بر دادن آزادي مذهبي به مسيحيانِ همه قلمرو خود سپاسگزاري كرد که در صورتجلسه مذاکرات آن روز اين مجلس درج شده و باقي مانده است.
     يزدگرد يکم، شاه ساساني ايران كه در سال 399 ميلادي به سلطنت رسيده بود پس از دريافت درخواست دولت روم مبني بر دادن آزادي انجام آيين هاي ديني به مسيحيانِ همه قلمرو ايران و مشورت با موبدان زرتشتي با آن موافقت كرده بود.
     دولت ساسانیان به رغم رسمی اعلام کردن زرتشتیانیسم به عنوان آیین ایرانیان، بمانند دولت اشکانیان با پیروی اَرمنیان از مسیحیت مخالفتی ابراز نکرده بود. ارمنستان که وابسته به ایران وقت بود نخستین کشوری در جهان بوده است که مسیحی شده است. ارمنستانِ وقت بیش از سه برابر ارمنستان امروز وسعت داشت. پيش از مسيحي شدن، بسياري از اَرمنيان پيرو آيين زرتشت بودند.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
اعدام نایب حسین کاشی و يارانش
نايب حسين
یازدهم نوامبر1919 (آبان 1298) نايب حسين كاشي و 18 تن یارانش اعدام شدند. دولت وقت این گروه را افرادی اعلام کرده بود که سالها امنيت مناطق مركزي كشور و اطراف يزد را برهم زده بودند.
    در این زمینه، کتاب و مقالات متعدد انتشار یافته ولی تحقیقات تاریخی به معنای واقعیِ کلمه انجام نشده و یا انتشار نیافته است تا علل و نتایج آن ازجمله هدف واقعی گروه بر همگان روشن شود.
    در آن زمان افرادی را که در نیروهای مسلح درجه «استوار» و «ستوان یار» داشتند «نایب» خطاب می کردند و عوام الناس این عنوان را بعدا نیز هنگام خطاب کردن آن افراد بکار می بردند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ديدارهاي دکتر شاخت از ايران و طرح اقتصاد بدون نفت
Hjalmar Schacht
دكتر یالمار شاحت Hjalmar Schacht اقتصاددان و ناسيوناليست بنام آلماني براي دادن نظر جهت بهبود اوضاع اقتصادي ايران بيستم آبان 1314 (11نوامبر 1935) وارد تهران شد و با مقامات دولتی از جمله رضاشاه پهلوی ملاقات كرد كه روزنامه هاي لندن از آن ابراز ناخرسندي كرده و نوشته بودند که دکتر شاخت به اشاره هیتلر به ایران آمده بود. از زمان ديدار «شاخت» از ايران بود كه انگليسي ها يقين حاصل كردند كه رضاشاه در جستجوي مفرّي است تا نفود و مداخله آنان در امور ايران را به حدِّ اقل برساند.
    دکتر «یالمار شاخت» در آن سال پس از انجام بررسی هایی و با توجه به وضعیت ایران، چند طرح مالياتي، گمركي و راه صنعتي شدن را به رضاشاه داده بود که مورد توجه قرار گرفته بودند و بعضا اجرا شده بودند.
     «شاخت» در پايان جنگ دوم جهاني به اتهام كمك به ناسيوناليسم افراطي آلمان و تقويت آن و نيز دادن خط به هيتلر دستگير و محاكمه شد، ولي مجازات نشد. بازپرس انگليسي ضمن تحقيق و بازجويي از دکتر شاخت، درباره ديدارش از تهران و احساس رضاشاه نسبت به دولت نازي آلمان هم از او سئوال كرده بود که پرسش و پاسخ در آرشیو مربوط محفوظ است. «شاخت» گفته بود که همانند سایر ناسیونالیست های آلمانی به ایرانیان علاقه مند بوده است.
    دکتر مصدق که با تحریم و محاصره اقتصادی دولت لندن دست به گریبان بود از دکتر شاخت خواست که «طرح اقتصاد بدون نفت» را برای ایران بنویسد و با خود به تهران بیاورد که او در سپتامبر 1952 (مهر 1331) با طرح خود به تهران آمد. تابستان سال بعد مصدق راه حل مسائل دیگری را از دکتر شاخت خواست که پیش از اتمام کار، حکومت او برانداخته شد. با وجود این، دکتر شاخت در فوریه 1954 (بهمن 1332) با راه حل های خود به تهران آمد که دولت کودتا به آن توجه نکرد. [دکتر شاخت متوفی در 1970 رئیس پیشین بانک آلمان، وزیر اقتصاد دولت هیتلر و مبتکر کمیسیون پول ـ کورنسی ـ در سال 1923 که به تورّم پول در آلمان وقت پایان داد و 26 کتاب اقتصادی، مدیریت پول و سرمایه گذاری نوشته است].
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بحرين استان 14 ايران اعلام شد
بيستم آبان سال 1336 (11 نوامبر 1957) شوراي وزيران دولت وقت ايران با آوردن شواهد از تاريخ و اسناد ديگر، بحرين را استان 14 ايران اعلام داشت كه دولت انگلستان به اين اقدام اعتراض كرد. در پي اين اقدام، بسياري از مردم و جمعيت ها پيامهاي حمايت از دولت فرستادند و در نقاط مختلف كشور، چند مدرسه و خيابان به «بحرين» تبديل نام داده شدند.
    اختلاف نظر ايران و انگلستان در اين زمينه تا سال 1346 هم ادامه داشت كه حدود دو سال بعد از اين، شاه در جريان سفر خود به هند در مصاحبه اي به طور غير مترقبه نسبت به دعاوي ايران بر بحرين عقب نشيني نشان داد و ... و در افواه شنيده مي شد كه شاه به خواست آمريكا (که براي بحرين برنامه داشت) چنين كرده است.
    اين عمل شاه که بدون برگزاري يک رفراندم سراسري صورت گرفت اشتباه ديگري را در تاريخ سلطنت او برجاي گذارده است. بحرين كه دهها سال تحت الحمايه انگلستان بود سالهاست كه محل توقف و رفت و آمد نيروهاي نظامي آمريكا در خليج فارس و مقرِّ واحد دريايي يک فرماندهي نظامي اين کشور ـ Naval Forces Central Command = NAVCENT ـ شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
دکتر امینی: مسائل اقتصادی، فساد دولتی، کثرت دلّال و واسطه، مهاجرت از روستا به شهر و نبود دمکراسی و آزادي به انقلاب انجامید
مطلب و عکس مصاحبه دکتر عليرضا نوري زاده با دکتر اميني در شماره 15705 روزنامه اطلاعات

نظام سلطنتی ایران در پاییز 1978 (1357 هجری خورشیدی) خیلی دیر به نظرات و اندرزها دکتر علی امینی که در مصاحبه طولانی اش با دکترعلیرضا نوری زاده بیان کرده و در صفحات اول و اخبار شماره 15705 روزنامه اطلاعات چاپ شده بود توجه کرد و دست به پاکسازی سازمانهای دولتی و منع مداخله اعضای خاندان سلطنت از معاملات دولتی، توصیه و تشبّث و ... زد و ضمن بازداشت جمعی از دولتیان ازجمله چند وزیر، ممنوع الخروج کردن متهمانِ به سوء استفاده های اقتصادی، درخواست استرداد فراریان متهم به اختلاس از دولت های دیگر، 800 پرونده فساد دولتی و سوء استفاده نیز در دیوان کیفر کارمندان دولتی تشکیل داد. دکتر نوری زاده در آن زمان دبیر اخبار سیاسی در تحریریه روزنامه اطلاعات و نیز مفسّر این روزنامه بود. ميز او اخبار انقلاب را نيز تهيه و تنظيم مي کرد.
    دکتر امینی در این مصاحبه گفته بود که اشتباهات دولت در امور اقتصادی بويژه در در طول 13 سال اخير به نارضایتی اکثریت مردم و سرانجام انقلاب انجامید. تا زمان افزایش نیاز جهانی به نفت و گاز، ما ارز کافی نداشتیم که دفعتا درآمد ایران از صدور نفت بالا رفت و سیل ارز سرازیر شد و دولت برنامه ای درست برای استفاده معقول و منطقی از این ارز و تنظیم سیاست تعدیل درآمدها را نداشت و یا اینکه نخواست که تدوین کند و در نتیجه گروهی کم سریعا ثروتمند و مرفّه شد و فساد افزایش و گسترش یافت. اکثریت جامعه که از این درآمد ارزی و مشارکت در رفاه بی بهره مانده بود کنار کشید و کینه به دل گرفت و با نخستین جرقه، شعله ور شد ـ آتشی که خاموش شدنی نیست. ایرانی ذاتا از فساد دولتی و بی عدالتی خشمگین و برآشفته می شود.
    امینی ـ دکتر در اقتصاد و حقوق از سوربُن و قبلا وکیل، سفیر، وزیر و نخست وزیر افزوده بود: آنچه که امروز (سال انقلاب) به عنوان نارضایتی عمومی دیده می شود نتیجه مستقیم برنامه ریزی های غلط اقتصادی دولت است. فساد اداری ـ اقتصادی نتیجه طبیعی وجود قدرت مرکزی و بسته بودن راههای وصول به این قدرت است. در اطراف چنین قدرتی معمولا حصاری تشکیل می شود که مردم ـ جز یک طبقه خاص به آن راه ندارد. در چنین وضعیتی به جای به وجود آمدن طبقه متوسط، گروهی مرکب از مشتی دلال و واسطه در همه زمینه ها، بساز و بفروش و ... به وجود می آید که در ایران آمده است و خشم مردم از آزادی عمل همین ها است. این عده که به تدریج وزارت و وکالت را هم در کنترل گرفته بودند همه جا خودرا جلو می انداختند، بر ضوابط صادرات و واردات و سیاست های پولی دست می انداختند، قیمت هارا بالا می بردند، ارز کشوررا خارج می ساختند و در خارج سرمایه گذاری می کردند، با دولت شریک می شدند و به جان مردم می افتادند و .... فساد دولتی میسّر نخواهد بود جز با همکاری مقام دولتی. از سوی دیگر این طبقه دلال پیشه و پُردرآمد لوکس گرایی را رواج دادند و اتومبیلهای آنچنانی وارد کردند و خانه های کاخ مانند ساختند و به رخ مردم کشیدند و هردم داغ دل آنان را تازه کردند و رسانه ها به جای انعکاس درد دل مردم و مشکلات و مسائل، پُراز تملق و تبلیغ بودند. نه دولت و نه مطبوعات به بالارفتن تورّم روز افزون، برهم خوردن نظم طبقاتی، از میان رفتن کشاورزی و مهاجرت روزافزون از روستا به شهر، جدایی مردم از دولت و بی اعتنایی دولتیان به مردم و بی اعتمادی و خصومت مردم به آنان توجه نگردند تا باعث این انفجار شد. تا چندماه پیش با برقرارساختن دمکراسی و تعقيب قضايي سوءاستفاده کنندگان می شد امید به حل مسئله داشت و اینک حلّال مسئله عمل کردن به نص صریح کتاب آسمانی است تا هرگونه فساد و تبه کاری از میان برداشته شود و عدالت واقعا برقرار و حق رعایت شود.
800 اعلام جرم عليه مقامات دولتي ـ صفحه اول شماره 15722 روزنامه اطلاعات


    
منع مداخله خاندان سلطنت در امور دولتي و اقتصادي ـ صفحه اول شماره 15721 روزنامه اطلاعات

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
آبان 1387 روزنامه کیهان: افشاء يك نمونه اِعمال نفوذ (بهره گيري شخصي از مقام) در شهر شيراز
مطلب زير در صفحه دوم روزنامه كيهان ـ شماره 21 آبان 1387 (11 نوامبر 2008) اين روزنامه تحت عنوان «خبر ويژه (اصطلاحا: اينوستيگيتيو)» منتشر شده بود كه نقل مي شود تا در تاريخ معاصر وطن بماند. اگر بعدا، اين روزنامه درباره اين خبر توضيح ديگري منتشر كند، آن را هم اضافه مي كنيم:
    "... سال 1382مردم شيراز شاهد آن بودند كه باغي زيبا به مساحت يك هكتار در خيابان قصرالدشت به مجتمعي مسكوني بدل شد. مردم با شگفتي مي پرسيدند كه اين باغ سرسبز بر چه مبنايي به مجتمع مسكوني تبديل شده است؟، اما (ديري نپاييد كه) راز اين معما گشوده شد و مقامهايي در آن سكنا گزيدند كه خود مسئولان اصلي حفاظت از شهر و نگهداري باغها بودند. بعدا معلوم شد كه اين باغ متعلق به ستاد اجرائي بوده كه سازمان همياري شهرداري ها آن را به صورت اقساط طويل المدت خريداري و از كميسيون ماده پنج تقاضاي تغيير كاربري مي كند. از پنج عضو اين كميسيون حداقل چهار نفر از كساني بودند كه امروزه خود از شركاي اين مجتمع هستند!.
     اين وضعيت مورد اعتراض شهردار وقت منطقه واقع مي شود و در نامه اي (در سال 1382) به شهرداري شيراز مي نويسد: نظر به اينكه در منطقه يك (يك شيراز) بيشتر املاك داراي ضابطه باغ و فضاي سبز هستند (اين مجتمع سازي) براي شماري از مالكين اينگونه املاك ايجاد شبهه كرده و متقاضي مجوز مشابه شده اند. لذا، با توجه به تاكيد مقام معظم رهبري جهت رفع هرگونه شبهه تبعيض، مراتب مطرح تا براي ساير املاك داراي شرايط و ضوابط مشابه تعيين تكليف شود.
     در مرداد 1384 و با روي كار آمدن دولت اصولگرا و احساس نگراني از احتمال تعقيب و رسيدگي و ... با عجله هرچه تمام تر اين ملك در مدتي بسيار كوتاه از ستاد اجرايي به سازمان همياري شهرداري ها و از اين سازمان به 56 مدير عالي رتبه استان (فارس) منتقل مي شود كه البته فرآيند قانوني فروش ملك جاي تفحص دارد.
     در ميان اين مديران؛ يكي از مقامات قضائي و حقوقي، يكي از سران اصلاحات كه در رسانه ها هم حضور دارد، 9 مقام وقت در استانداري و فرمانداري، سه مقام بالا در شهرداري، سي و شش مديركل و چند ذي نفوذ ديگر حضور دارند. يكي دو تن از اين افراد بعدا با اتهام فساد از مقام خود عزل شدند. برخي نيز داوطلب نمايندگي مجلس بودند كه رد صلاحيت شدند و بسياري از آنها با پايان دوره دولت دوم خرداد مقامات خود را از دست دادند و تنها شماري اندك از آنان همچنان بر مسند خود باقي هستند، و پرسش مردم شيراز از مسئولين اين است:
    1- مجوز تبديل اين باغ به مجتمع مسكوني براي اين مديران بر چه مبنائي صورت گرفته و آيا مالكين باغ هاي مشابه مي توانسته اند به تغيير كاربري اقدام كنند؟.
    2- آيا اين مديران هزينه تغيير كاربري را پرداخت كرده اند؟.
    3- شوراي شهر (قبلي و فعلي) براي استيفاي حقوق مردم شهر، تاكنون چه اقدامي انجام داده اند؟.".
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
تحوّلي كه روزنامه ها بايد به آن توجه كنند ـ «مانيتور» تاب رقابت با آنلاین های ژورنالیستی را نياورد و ... Twitterنويس شدن سران و مقامات کشورها
دهم نوامبر 2008 و در زادروز مجله «رولينگ ستون Rolling Stone» و 41 ساله شدن آن اعلام شد كه روزنامه صد ساله و معروف مانيتور (كريسچن ساينس مانيتور) از اپریل 2009 (فروردين ماه 1388) به انتشار چاپي خود پايان خواهد داد و از آن پس به صورت آنلاين و نيز يك مجله هفتگي درخواهد آمد. تا نوامبر 2008 تيراژ صدها هزار نسخه اي مانيتور، درپي قرارگرفتن اخبار خبرگزاري ها (اخبار مطلق) در اينترنت، افزایش وبسایت های مقامات، ادارات و مؤسسات و همچنین ارسال «اخبار ِشخصي شده» با اي ـ ميل به افراد تا يك پنجم سابق پايين آمده بود. این تصمیم مانیتور نه تنها عملی شده است بلکه سرآغازی برای آنلاین و یا مجلّه شدن بسیاری از روزنامه ها بوده است. روزنامه های ِدیگر (تاکنون ماندگار) بر سِکشن های خود [لایی هایشان]، سِکشِن مَگازین (مجلّه) اضافه کرده اند و به انتشار تفصیل اخبار (فیچر ـ کانتِکست)، خاطرات و مشاهدات (مطالبی مشابه سفرنامه و گشتِ ميداني روزنامه نگار) و مطالب حاشیه ای پرداخته اند تا مخاطب از دست ندهند و از طریق «پابلیک اِدیتور» خود از مخاطب می پرسند که چه می طلبد تا بروند تهیه کنند. به عبارت دیگر، تماس دائم با مخاطبان دارند.
     سرنوشت مانیتور، همه روزنامه هايي را كه در هماهنگ ساختن خود با پديده تازه غفلت كرده باشند تهديد مي کند. در ده سال منتهی به 2014، همچنین روزنامه ها با کاهش آگهی بویژه آگهی های کوتاه کلاسه شده (در ایران؛ معروف به نیازمندی ها) رو به رو بوده اند زیراکه نِت ورک های متعدد از قبیل «ای بی» به وجود آمده اند که جای صفحات آگهی روزنامه هارا گرفته اند. همچنین بسیاری از اصحاب آگهی ها، خودشان اعلان را به طرف ها و مشتریانِ بالقوه «ای میل» می کنند. این روزها به هر جا که مراجعه شود ـ از فروشگاه تا پزشک ـ نخست آدرس ایمیل مراجعه کنندگان را می خواهند و این، به خاطر ارسال اعلان و تصمیمات ِ شان است. بسیاری از افراد و شرکت ها هم به بهای ارزان، آگهی ها را جمع آوری و جداگانه (به شکل مجلّه و ضمیمه) چاپ و به رایگان توزیع می کنند.
    در طول سال های 2008 تا 2014 شمار زيادي از روزنامه ها به دلیل کاهش آگهی و تکفروشی (تیراژ)، از صفحاتشان كاسته، تعديل نيرو كرده، اعضای تحریریه خودرا از دریافتی ِثابت به صورت حق التحریری درآورده اند و به فری لنس ها متوسل شده اند. یک روزنامه نگار فری لنس (مستقل، ناوابسته و مطلب فروش) تجربه بیشتری دارد، محدودیت ندارد [حوزه خبری مشخّص ندارد] و مطالب بهتری تهیه و برای فروش عرضه می کند زیراکه استخدامی نیست که آخر ماه مقرری دریافت کند و در نتیجه اگر مطالب او مورد پسند نباشد و طالب نداشته باشد دچار مشکلات معیشت می شود. لس آنجلس تايمز، شیکاگو تریبیون و ... نمونه این روزنامه ها در آمریکا هستند. نتیجه بحث های چند سال اخیر این بوده است که «مخاطبان عصر اينترنت» از روزنامه انتظار تحليل، تفسير، فيچر، مطالب حاشيه اي، كاريكاتور، تصوير و خبر اينوستيگيتيو دارند، نه خبر ناقص (خبري که در آن عناصر شش گانه بويژه عنصر چرا رعايت نشده باشد) و نقل شده از خبرگزاريها و وبسایت مقامات و سخنگویان كه قبلا در دسترس آنها قرار مي گيرد و در دهه دوم قرن 21 که بيشتر رسانه ها و عمدتا در آمريکا و کشورهاي سرمايه داري از سوي اصحاب منافع و شرکت هاي خارج از حرفه ژورناليسم خريداري شده اند ديکته نويسي به خواست صاحبان تازه و چنين رسانه هايي، ديگر حرفه اي خطاب نمي شوند زيراکه «اختصاصي» شده اند.
    از زمان رياست ترامپ بر فدراسيون آمريکا و گسترش دو دستگي در این کشور و قرارگرفتنِ بيشتر رسانه هاي آمریکا در کنار دسته مخالف و خودداري از انتشار و پخش همه اظهارات و تصميمات او، وی Twitterنویس ـ شد و این سوشل نُت وُرک، به تدریج وسيله انتقال تصميمات و نظرات سران دولت ها و مقامات شده است که خود آنان با انشاي خودشان آن را تنظيم مي کنند و این نوشته ها گاهي هم زبان ديپلماتيک ندارد. اين توسل به سوشل ميديا که در دسترس همگان است، همچنین آسيب ديگري بوده است به رسانه هاي عمومي.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
روزي كه رهبر نخستين قيام بردگان سياهپوست آمريكا بر دار شد، ولی 177 سال بعد ...
تصوير Nat Turner
«نات ترنر Nathaniel - Nat - Turner» رهبر نخستين قيام بردگان سياهپوست آمريكا بر ضد اربابان سفيد پوست خود يازدهم نوامبر 1831 در ساوت همتون (ويرجينيا) اعدام شد. وي كه يك سياهپوست باسواد از ميان بردگان منطقه ويرجينيا بود دهم آگوست آن سال بر ضد بردگي بپاخاسته بود كه در اندك مدتي دهها برده سياهپوست به وي پيوستند و اين گروه ظرف 11 روز (تا 21 آگوست) 56 سپيدپوست و عمدتا ارباب مزرعه و برده داران را كشتند. «ترنر» مي گفت كه رسالت دارد سياهپوستان را از زنجير بردگي رها سازد و براي رسيدن به اين هدف هراقدامي مشروع است. سپيدپوستان دو هزار مرد مسلح بسيج كردند و با كمك نيروهاي دولتي به جنگ اين گروه رفتند و در اين ميان به هر سياهپوستي هم كه ظنين شدند او را كشتند و سرانجام قيام سياهپوستان با قتل بسياري از آنان سركوب شد، ولي «نات ترنر» در آخرين لحظه موفق به فرار شد و در طول اختفا كتابي تحت عنوان «كارهاي ترنر» نوشت و به دست يكي از همرزمانش سپرد كه بعدا در مريلند به چاپ رسيد و موجود است.
     از محتواي كتاب كه تا به امروز تازگي خود را همچنان حفظ كرده است چنين بر مي آيد كه انگليسي ها به آن سرزمين (آمريكاي شمالي) آمدند، بوميان (سرخپوستان) را با هدف تملك اراضي پدري شان نابود كردند، براي آباد كردن اين اراضي و خشكاندن بركه ها سياهپوستان را همانند وحوش در آفريقا شكار كردند و به اينجا آوردند و فروختند و به بردگي كشاندند، سپس اروييان دسته ـ دسته کشورهاي خود در آن قاره را ترك و به اوطان خود و قبور نياكانشان پشت كردند و به اين سوي آبها (آمريكاي شمالي) آمدند و چون زمين مُفت و برده فراوان يافتند؛ بدون شرم از عمل خود با ما چنين رفتاري دارند و .... ارباب من نام مرا «نات» گذارد كه مفهومش را مي دانيد (ديوانه) و اسم خانوادگي من همانند ساير بردگان سياه از اسم ارباب گرفته شده تا هنگام معامله و فروش من مشكل وجود نداشته باشد.
     «نات» چندي بعد دستگير و يازدهم نوامبر 1831 به دار آويخته شد.
    درست 177 سال بعد (دهم نوامبر 2008) باراک حسين اوباما، آفريقايي ـ آمريکايي به عنوان رئيس جمهوري منتخب آمريکا با بانوي خود از کاخ سفيد واشنگتن که بعدا محل سکونت و دفتر کار او شد ديدن و با جورج بوش رئيس جمهوري وقت در باره نقل و انتقال مذاکره کرد. اوباما از نسل سياهاني نيست که به صورت برده به خاک آمريکا منتقل شده بودند. پدر وي يک دانشجوي کنيايي دانشگاه در هاوايي بود که در اينجا با يک زن سپیدپوست آمريکايي ازدواج کرد و اوباما محصول اين ازدواج بوده است.
ديدار دهم نوامبر 2008 اوباما (در آن زمان رئيس جمهور منتخب آمريکا) و بانويش از کاخ سفيد واشنگتن و ديدار با جورج بوش و زنش

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
لحظه اي كه جنگ جهاني اول پايان يافت؛ ساعت 11 روز یازدهم از ماه یازدهم سال میلادی وقت ـ نتايج آن و تغيير نقشه هاي جغرافيايي و ...
ساعت يازده بامدادِ ماه يازدهمِ سال 1918 (نوامبر) با امضاي قرارداد آتش بس و اعتراف به شكست از سوي آلمان، جنگ جهاني اول (جنگ بزرگ) كه بيش از پنج ميليون و پانصد هزار نظامي و شش ميليون غير نظامي كشته داشت پايان يافت و آتش تفنگ ها خاموش شد. ولي، همه گيري آنفلوآنزاي متعاقب آن، كه نظاميان بازگشتي از جبهه ها ويروس آن را با خود به شهرهايشان برده بودند بيش از 20 ميليون انسان را از ميان بُرد. قرارداد آتش بس در يك واگن راه آهن در «كوم پي ان» واقع در شمال فرانسه امضا شد. در فوريه سال 888 در همين محل پادشاه فرانك ها تاجگذاري كرده بود و در 22 ژوئن 1940 هيتلر در همين محل دولت فرانسه را مجبور به امضاي قرارداد تسليم كرد تا عمل امضاي قرارداد 11 نوامبر 1918 جبران شود.
     دليل كم بودن تلفات جنگ جهاني اول نسبت به جنگ جهاني دوم، پيشرفته نبودن جنگ افزارها و ضعف قدرت تخريبي آنها بود. جنگ جهاني اول را مورخان «جنگ اروپاييان»، «جنگ بزرگ» و ... عنوان داده اند. اين جنگ نقشه جغرافيايي خاورميانه و اروپاي مركزي و جنوبي را تغيير و به عمر دو امپراتوري قديمي اتريش و عثماني پايان داد (که به صورت جمهوري ترکيه و جمهوري اتريش درآمدند) و امپراتوري روسيه را به صورت كشور شوراها در آورد با نظام مارکسیستی. انگلیسی ها که از چند دهه پیش از جنگ جهانی اول نقشه تصرف جزیرة العرب را در سر داشتند و در طول جنگ در بین النهرین (عراق امروز) با عثمانی وارد جنگ شده بودند به هدف خود رسیدند؛ لبنان و سوریه را به فرانسه و قسمت های دیگر جهان عرب را خود تصاحب کردند و در این ناحیه به ایجاد چند کشور تازه دست زدند ازجمله عراق (مرکب از گروههای نژادی و مذهبی گوناگون)، اردن، کویت و امارات دیگر و کمک کردند تا کشور سعودی به وجود آید و فکر ایجاد اسرائیل را در سرزمین فلسطین تایید کردند و .... خطوط مرزی که انگلیسی ها در این منطقه ترسیم کرده اند همانند خطوط مرز غربی و جنوب غربی هندوستان وقت (امروزه؛ پاکستان) با افغانستان و ایران که قبلا تعیین کرده بودند مسئله سازند.
     انگلستان و فرانسه با اين كه موفق به خلاص شدن از دست قدرت در حال طلوع آلمان شده بودند و سرزمين هاي بيشتري را بر قلمروهاي شان اضافه كرده بودند مجبور به تغيير سياست خود ـ ولو ظاهری ـ شدند، زيرا كه جهان شرايط تازه اي پيدا كرده بود و قدرتمداران در عين حال با طلوع يك نظام ايدئولوژيك (روسيه) هم در صحنه جهان رو به رو شده بودند كه قبلا سابقه نداشت. به علاوه، در آمريكا نيروهايي پا به عرصه گذارده بودند كه نمي خواستند اين كشور به انزواي طولاني خود ادامه دهد. جنگ جهاني اول تجربه قدرت براي آمريكا بود كه وارد صحنه سياسي جهان شود.
    احساس انتقامجویی فاتحان جنگ جهانی اول در جریان مذاکرات ترک مخاصمه باعث تحمیلات سنگین تحقیر آمیز به ملّت آلمان شد و همین تحمیلات هیتلر را بر سر کار آورد که نتیجه اش جنگ جهانی دوم بود. این فاتحان نه تنها نقطه پایان بر عمر امپراتوری عثمانی گذاردند بلکه تلاش کردند که در آناتولی هم چند کشور کوچک ایجاد شود که تلاش مسلحانه ناسیونالیست های ترک به رهبری مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) مانع از تحقق آن نقشه شد و جمهوری ترکیه به وجود آمد و یکپارچکی آناتولی به اضافه مناطق اروپایی مجاور استانبول محفوظ ماند.
     دو قدرت اروپايي بازمانده از جنگ جهاني اول پس از سر برآوردن از زير خرابه هاي آن خود را در اروپا با ايتالياي تازه اي رو به رو مي ديدند كه از شر اتريش خلاص شده بود و سهم خواهي مي كرد و شرايط خاور دور با جمهوري شدن چين و قدرت گرفتن ژاپن تغيير يافته بود و در بسياري از نقاط جهان احساسات ناسيوناليستي كه طبيعت ضد سلطه دارد در حال بيدار شدن بود.
    از ميان تلفات نظاميان، سهم آلمان يك ميليون و هفتصد هزار، فرانسه يك ميليون وسيصد هزار و انگلستان 900 هزاربود.
    جنگ جهاني اول محصول رقابتهاي استعماري قدرتهاي اروپايي بود و تحقير ژرمن ها پس از اين جنگ موجب پیدایش ملي گرايي افراطي در ميان آنان شد كه نتيجه اش جنگ جهاني دوم بود. كما اين كه توطئه هاي منجر به فروپاشي شوروي به احياء ناسيوناليسم روس منجر شده، تجاوز وحشتناك ژاپني ها به چين ابرقدرت سوسيال ناسيوناليستي چين و تصاحب، استثمار و ... هندوستان قدرت هند را به وجود آورده است.
    از نتايج جنگ جهاني اول، يكي هم افزايش حضور زنان در ادارات و كارگاهها بود كه پديده تازه اي شد. به سبب اعزام مردها به جبهه هاي جنگ، راه براي ورود زنان به مشاغل مردانه باز شد كه پس از آن به صوت يک امر عادي آمد. عراق، اردن و لبنان از ساخت هاي بعد از جنگ جهاني اول و از نتايج آن بوده اند.
    خونين ترين صحنه هاي جنگ حهاني اول، نبرد «وردن» بود كه ضمن آن يك ميليون تن كشته شدند.
يكي از آخرين صحنه ها جنگ جهاني اول در اروپا ـ اين عكس 23 اكتبر (18 روز پيش از ترك مخاصمه) گرفته شده بود

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سالروز درگذشت ياسر عرفات
يازدهم نوامبر 2004 ياسر عرفات رئيس سازمان آزادي فلسطين (PLO) در 75 سالگي در يك بيمارستان پاريس درگذشت. وي 12 روز پيش از آن با هواپيما و از طريق اردن به پاريس منتقل شده بود تا درمان شود. تا چند ماه درباره علت درگذشت عرفات ترديد و شايعه وجود داشت.
    محمد عبدالرئوف عرفات الحسيني (ياسر عرفات) در سال 1929 از يك پدر و مادر فلسطيني در قاهره به دنيا آمده بود و از 17 سالگي وارد دنياي مبارزه شده بود. مادرش اورا با كنيه «ابوعمّار» صدا مي كرد. وي در دهه ششم قرن 20 سازمان فتح را براي مبارزه مسلحانه تا رسيدن به هدف تاسيس كرد و حدود 40 سال رياست سازمان آزادي فلسطين را برعهده داشت. با اينكه با ميانجيگري آمريكا به توافق هايي با دولت اسرائيل رسيده بود به هدف نهايي خود نرسيد و مسئله فلسطين لاينحل باقي ماند.
عرفات در آخرين روز زندگي در فلسطين و نيز هنگام انتقال به هلي كوپتر جهت رفتن به فرودگاه و از آنجا به فرانسه ـ در گوشه اين مجموعه تصويري، عرفات در نيمه عمر و نيز در آخرين سال حيات ديده مي شود كه غمزده و ناخرسند بنظر مي رسيد

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در پي انتخابان نوامبر 2008، هجوم آمريكاييان به خريد اسلحه شخصي!
به گزارش «ريان اونس Ryan Owens» گزارشگر شبكه تلويزيوني «اي. بي. سي» آمريكا که 11 نوامبر 2008 پخش شد، درپي اعلام نتايج انتخابات عمومي آمريكا در چهارم نوامبر 2008 توجه مردم اين كشور به خريد اسلحه شخصي و مراجعه آنان به فروشگاههاي مربوط چند برابر شده بود و اين درحالي بود كه در آن زمان، آمريكاييان به سبب بحران مالي در خريدهاي خود امساك مي کردند. در انتخابات نوامبر 2008، بارَک حسين اوباماي 47 ساله به رياست جمهوري انتخاب شده بود.
     مرور زمان نشان داد که همين خريداران اسلحه بعدا (درسال 2010) جنبش «تی پارتی» را به وجود آوردند که در انتخابات نوامبر 2010 بيش از 40 کرسي مجلس نمايندگان آمريکا را به دست آورد و به حزب جمهوريخواه کمک کرد تا حزب دمکرات را در اقليّت قراردهد. هواداران جنبش تی پارتی خودرا ميهندوستان مي نامند و عمدتا از تبار مهاجران اروپایی هستند. مايک پمپئو وزير امور خارجه دولت ترامپ يکي از هواداران حزب «تي پارتي» بشمار رفته است. وي مدتي هم رئيس «سيا» بود.
    «ريان اونس» در گزارش مصوّر نوامبر 2008 خود افزوده بود كه خريد اسلحه شخصي از پنجم نوامبر به اين سوي، ركورد شكسته و براي مثال: «دوين اروين Dewayne Irwin» مدير يك فروشگاه اسلحه در شهر دالاس (ايالت تکزاس) گفته بود فروش به قدري زياد است كه كالاشنيكوف ناياب شده و كامپيوتر او نشان مي دهد كه انبار ساير فروشگاهها هم از اين تفنگ مطلوب خالي شده است.
    طبق گزارش «ريان اونس»، در ايالت كلرادو در آن چند روز، هر روز بيش از هزار و پانصد نفر كه قبلا اسلحه نداشتند داراي تفنگ شخصي شده بودند. در آن زمان به موازات افزايش خريد اسلحه شخصي، سفارش براي تجهيز منازل به سيكيوريتي سيستم (در ايران، اصطلاحا دزدگير) رو به افزايش گذارده بود. در آمريكا اين دستگاهها به صاحب خانه، موسسه نصب سيستم و پليس محل همزمان «بيدارباش» مي دهند تا اقدام كنند.
    قانون اساسي آمريكا، اتباع اين كشور را مجاز به حمل اسلحه كرده است.
منظره يک فروشگاه اسلحه در شهر دالاس (هفتم نوامبر 2008)

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 11 نوامبر
  • 1674:   مهاجران انگليسي در ماساچوست آمريكا نخستين قانون تعليمات اجباري رايگان را براي خود وضع كردند. به موجب اين قانون كه پس از استقلال مهاجرنشیان، در سراسر اين فدراسيون عموميت يافته است؛ 5 تا 16 ساله ها زير پوشش قرار مي گيرند. به ابتكار 41 تن از مهاجران كشتي «مي فلاورMayflower»، مهاجران ماساچوست يك قانون اساسي داخلي هم براي خود تدوين كرده بودند كه ميان مهاجران آن منطقه عدالت و برابري را تأمين مي كرد.
        
        
  • 1864:   ژنرال ويليام شِرمن فرمانده بخشي از نيروهاي فدراسيون آمريكا (شمالي ها) در جريان جنگ داخلي اين كشور (جنگ با كنفدراسيون آمريكا ـ جنوبي ها) دستور آتش زدن شهر اتلانتا (شهر كنفدراسيون واقع در ايالت جورجيا) را صادر كرد و كار سوزانيدن شهر بلافاصله آغاز شد و اتلانتا تقريبا از ميان رفت. شرمن كه در 1891 درگذشت پس از بازنشسته شدن از ارتش به امور مختلفي از جمله رياست بانك پرداخته بود. نوسازي اتلانتا که اينک با حومه اش، بیش از 6 ميليون جمعيت دارد پس از پايان جنگ داخلي آغاز شد.
        
        
  • 1885:   نخستين موتوسيكلِت ساخته شد و به معرض تماشا درآمد.
        
        
  • 1918:   لهستان كه قبلا در كنترل و وابسته به روسيه بود در پايان جنگ جهاني اول، كمونيستي شدنِ روسيه، شكست آلمان در جنگ و انحلال امپراتوري «اتريش ـ مجارستان» اعلام استقلال كرد و يازدهم نوامبر روز ملّي لهستان (روز استقلال) است.
        
        
        
  • 1965:   Ian Smith نخست وزير سفيد پوست رودزياي جنوبي مستعمره دولت لندن، يکجانبه اعلام استقلال کرد و اين سرزمين که بعدا به زيمباوه تغيير نام داده است دچار بپاخيزي اکثريت سياهپوست و جنگ داخلي شد.
        
        
  • 1972:   Vietnamization شدن جنگ ويتنام با تحويل داده شدن پايگاه نظامي بزرگ آمريکا در ويتنام جنوبي به دولت سايگون آغاز شد و ظرف سه سال اين دولت از ميان رفت و وحدت ويتنام تامين شد. آمريکا 8 سال مستقيما درگير جنگ ويتنام بود و 58 هزار و 318 کشته و حدود نيم ميليون زخمي تحمّل کرد.
        
        
  • 1975:   آنگولا Angola مستعمره قديمي پرتغال در غرب آفريقا يازدهم نوامبر 1975در پي يك رشته مبارزات مسلحانه خونين استقلال يافت، ولي از روز بعد دچار يك جنگ داخلي خونين تر گرديد (جنگ جناح ها بر سر انحصار قدرت و کسب ثروت) كه تا سال 2001 ادامه داشت. سرزمين نفتخيز آنگولا داراي معادن احجار زينتي است و از نظر کشاورزي مستعدترين سرزمين جهان بشمار مي رود. آنگولا يک ميليون و 246 هزار کيلومتر مربع وسعت دارد و جمعيت آن در سال 2018 حدود 26 ميليون بود. بيش از دويست هزار چيني در آنگولاي بالقوه ثروتمند زندگي مي کنند و نیز دهها هزار اروپايي.
        
        
        
  • 2012:   يک زمين لرزه شديد 26 تن را در کشور ميانمار (برمه) کشت و صدها تن ديگر را مجروح ساخت. شدت اين زمين لرزه در مقياس ريشتر، شش و هشت دهم بود.
        
        
  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    تلاش این نگارنده برای تبدیل بیمارستانهای سوانح تهران به منبع خبر جهت آگاه شدن از اشتباهات و غفلت ها و پیشگیری از تکرار خطا
    در نیمه مهرماه 1336 مخالفت پرستار ارشد نوبت شب در بخش مسمومین بیمارستان لقمان الدوله اَدهم با ادامه مصاحبه من با مسمومین مانع از ادامه این تلاش نشد که قبلا در مطبوعات ایران سابقه چندانی نداشت.
        آن شب از نگهبانی بیمارستان که پرستار کشیک اعتراض خودرا به عمل من به نگهبان منعکس کرده بود به بخشی که بیماران سرطانی هراتی (مدعی کشف داروی درمان سرطان) بستری بود رفتم زیرا که نگهبان اشاره کرده بود که بهتر است در آن ساعات (شب) به بخش مسمومین نروم. در آنجا بودم که دکتر حسین معرفت رئیس بیمارستان را دیدم که به خانه اش تلفن کرده بودند که حالت یکی از آن بیماران (بیماران هراتی) خوب نیست و به بیمارستان آمده بود.
        قضیه مخالفت سَرپرستار کشیک را برایش گفتم و افزودم که بهترین راه پیشگیری از خودکشی و ارتکاب اشتباه، پندگرفتن از خطا و غفلت دیگران است و یک خدمت انسانی و نیز کاهش مسمومین، و هدف روزنامه نگار همین است و خواستم که راهی برای ادامه مراجعه به بخش مسمومین و مصاحبه بیابد.
         دکتر معرفت که قبلا معاون سازمان پزشکی قانونی تهران و برادر یک مقام مهم فرهنگی کشور بود و این مقام، مؤسس کانون معلمان، گفت که با اصل موضوع موافق است، ولی به ترتیبی که با قانون برخورد نکند؛ به این صورت که نام کامل فرد نوشته و عکس او چاپ نشود و پیش از مصاحبه، پرستار کشیک موضوع را با بیمار (فردی که قصد خودکشی کرده) در میان بگذارد و جلب رضایت کرده باشد و چند «امّا» و «مگر» دیگر.
        دکتر معرفت در عین حال گفت که باید یکی دو روز منتظر شوم زیرا که یک فرد خیرخواه به نام «جابر انصاری» می خواهد که با هزینه خود ساختمان نیمه مخروبه بخش مسمومین را خراب و برجای آن یک ساختمان تازه و مدرن بسازد و به ما اهداء کند و این کار از فردا و یا پس فردا آغاز می شود و لذا مسمومین برای مدتی و شاید دو ـ سه ماه به یک بخش عمومی بیمارستان منتقل خواهند شد و مدیره (ناظمه) این بخش فردی از خانواده های سرشناس تهران و خواهرزن یک قاضی دیوان عالی کشور است که در دوران حکومت مصدق معاون دادستان تهران بود و پدر این قاضی (آیت الله میرزای شیرازی) همان است که در عراق انقلاب به راه انداخت و عراق استقلال به دست آورد. من به او خواهم گفت، ولی جلب نظر او با خود شماست.
        با گرفتن وعده از دکتر معرفت، باید دو ـ سه روز منتظر می شدم. بعد از ظهر روز بعد (دوشنبه) روز جلسه هفتگی شورای نویسندگان نشریات مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات بود. در این جلسه کشف منبع تازه (مراجعه روزانه به بیمارستان های سوانح تهران و مصاحبه با مجروحین و مسمومین) را برای حاضران توضیح دادم و و همچنین گفتم که برای جلب هرچه بیشتر مخاطب، باید اسامی کامل با ذکر سن، شغل و نشانی همه مصدومی شهررا در روزنامه بنویسیم. خبر، تنها پیرامون کارها و حرف های مقامات نباید باشد. نظر من تایید شد. در آن زمان از عُمر روزنامه نگار شدن من سیزده ماه و 18 روز گذشته بود.
        روز بعد به بیمارستان سینا (قدیمی ترین بیمارستان دولتی تهران) که فاصله ای زیاد از ساختمان وقت روزنامه اطلاعات نداشت رفتم. این بیمارستانِ وابسته به دانشکده پزشکیِ دانشگاه تهران یک بخش 172 تختخوابی ویژه درمان مصدومین تهران به ضمیمه خود داشت که بخشی از هزینه آن را سازمان خدمات اجتماعی (وابسته به شیر و خورشید سرخ) تامین می کرد.
        پس از ورود به بیمارستان، به دفتر «سپاه منصور» مدیر آن رفتم و قصد خودرا که کمک به خلق و در عین حال تبلیغی برای بیمارستان بود به او گفتم، پذیرفت و مرا نزد «قریشی» رئیس دفتر بخش سوانح (و اعزامی از سازمان خدمات اجتماعی) بُرد و معرفی کرد. قریشی گفت که دیدن دفترِ بخش که مشخصات مصدومین در آن درج می شود و یادداشت برداری از آن مانعی ندارد ولی مصاحبه با مصدوم، با رضایت شخص بیمار باید باشد که قبول کردم.
        ورود هر مصدوم ـ اگر بدون همراه داشتن پلیس منتقل شده بود ـ باید بلافاصله تلفنی به پلیس و یا ژاندارمری محل حادثه جهت بررسی و تشکیل پرونده و ارسال پرونده به دادسرا اطلاع داده می شد. [پلیس و ژاندارمری پس از انقلاب در هم ادغام شده و سازمان امور انتظامی نام گرفته اند]. این روال، کار مرا آسان می کرد زیراکه پس از دیدن دفتر ثبت نام و مشخصات مصدوم و محل وقوع حادثه می توانستم تلفنی قضیه را از پلیس و ژاندارمری محل بپرسم، به محل حادثه و یا سراغ بستگان مصدوم بروم و پیرامون حادثه تحقیق کنم و برنگارم. [در ایران، دادسرا مرکب از بازپرس و دادیار بخشی از قوه قضایی و در آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر ادامه کار پلیس است].
        در آن روز (نخستین روز مراجعه به بیمارستان سینا) ضمن یادداشت کردن نام و مشخصات و نوع جراحت همه مصدومین شبانه روز پیش از آن، در اطاق انتظار یک بانوی 90 ساله را دیدم که پس از چند روز بستری بودن مرخص شده بود و منتظر نوه اش بود که بیاید و اورا ببرد. با او مصاحبه کردم گفت در طبقه بالای خانه بود که پسر خردسال نوه اش جیغ کشید که زنبور اورا نیش زده بود خواستم خودرا به او برسانم که تعادل خودرا از دست دادم و از پلکان بپایین افتادم و از هوش رفتم که مرا به اینجا آوردند.
        تا اینجا چیزی نداشت که برای مخاطب چندان جالب باشد جز اندرز به دیگران و بویژه سالخوردگان که در بالا و پایین رفتن از پلکان دقت کنند، و به پرسش های فرعی روی آوردم از جمله اینکه که چند فرزند و نوه دارد، شوهرش کجاست و ....
        گفت که اصلا از شیعیان بامیان (افغانستان) است. 13 ساله بود که پدر و مادرش با یک کاروان شترسوار عازم زیارت مشهد شدند. او و برادرش هم با آنان همراه بود که کاروان در مرز ایران به دام راهزنان افتاد که اورا ربودند و به غاری در کوهستان بردند. چند روز بعد نظامیان ایران راهزنان را متواری ساختند و یاوَر (سرگُرد) نظامیان اورا با خود به مشهد بُرد و به مادرش [مادر سرگرد] سپرد که سه سال بعد میان او و یاوَر علاقه ایجاد شد و ازدواج کردند و به تهران آمدند و ماندگار شدند. در آن زمان، شناسنامه نبود که تابعیت روشن باشد. پس از عمومی شدن شناسنامه، من هم شناسنامه ایرانی گرفتم و مجل تولد خودم را همان شهر محل تولد شوهرم گفتم زیراکه از سرنوشت پدر و مادرم بی خبرم. شوهرم فوت شده و امیدِ من فرزندان و نوه ها و نتیجه هایم هستند که جمعا 32 نفرند.
        خبر جالبی بود. از آنجا به بیمارستان های امیر اعلم در دروازه دولت (دارای بخش سوختگی)، بیمارستان رازی در میدان شاپور (دارای بخش سوانج) و بیمارستان امدادی (سوانح) حکیم الملک در خیابان مولوی و متعلق به جمعیت شیر و خورشید ایران رفتم. بر این بیمارستان نام پزشک قدیمی و زمانی نخست وزیر ایران گذاشته شده بود. رئیس این بیمارستان که مطلقا اختصاص به مصدومین داشت یک بانویِ متولد لبنان به نام خانم ملَک بود که قبلا در صلیب سرخ جهانی کار کرده بود و معاونش یک بانوی زرتشتی کرمانی به نام آذرکیوان. از آنجاکه که کرمانی ها در خارج از شهر خود هوای یکدیگر را دارند، در این بیمارستان، اصطلاحا نانم توی روغن بود.
        در آن روز مصدومِ خبرساز این بیمارستان یک دختردانشجوی آلمانی بود که با چند دانشجوی دیگر از اروپا با اتومبیل به پاکستان و هند رفته بودند و در بازگشت در نزیکی تهران میان آنان و ظاهرا بر سر تقسیم حشیش هایی که خریده بودند اختلاف افتاده بود و این دختر را از اتومبیلِ در حال حرکت به بیرون انداخته بودند که مجروح شده بود. هم سفری های او به ژاندارم ها گفته بودند که خودش اراده کرده بود از آنان جدا شود و خواسته بود که در بیابان از اتومبیل پیاده شود ولی منتظر توقف کامل اتومبیل نشده بود و پایین پریده بود که مجروح شده است.
        روز بعد انتشار فهرست مصدومین شهر در روزنامه اطلاعات، روزنامه کیهان را بر آن داشت که چنین کند که من با طرح یک نقشه جالب کاری کردم که مدیر بیمارستان سینا کیهان را تحریم کند و خبرنگار این روزنامه دهها سال به این بیمارستان راه نداشت! (محمد بلوری خبرنگار وقت کیهان و بعدا دبیر میز اخبار حوادث این روزنامه در جریانِ منع خبرنگار کیهان از ورود به بخش سوانح بیمارستان سینا جهت کست خبر قرارداشت). همین رقابت کیهان و اطلاعات با هم بود که تیراژ این دو روزنامه را میلیونی کرده بود که اینک به صد هزار هم نمی رسد.
        یک خاطره جالب از بیمارستان حکیم الملک که در فاصله ده متری بیمارستان مادر (زنان) قرار داشت این بود که روز نهم آبان 1339 که رضا پهلوی در این بیمارستان تهران متولد شده بود،مقامات مربوط هر خبرنگاری را که در آن ناحیه می دیدند دعوت به دیدار از این نوزاد سلطنتی می کردند و پیش از ورود به اطاق، یک دوربین دستش می دادند که از نوزاد عکس بگیرد. من نیز مستثنی نبودم. اتومبیل اطاق خبر روزنامه اطلاعات مارک روزنامه داشت و مجهز به بی سیم. همین مارک سبب شده بود مرا هم که به بیمارستان حکیم الملک جهت مصاحبه با یک بانوی چاقوخورده رفته بودم به بیمارستان مادر دعوت کنند. حادثه از اینجا شروع شد که هنگام عکس گرفتن از نوزاد، لامپ فلاش دوربین سوخت و با صدای بمب آسا خاموش شد که همگان را سراسیمه ساخت که مبادا بمب منفجر شده باشد، حال آنکه دوربین را خودشان به دست من داده بودند. فیلم را از دوربین خارج ساختند و به من دادند و به وارسی دوربین پرداختند و به مشکل فلاش پی بردند. من این فیلم را پس از ظهور در تاریکخانهِ سرویس عکس روزنامه اطلاعات، در آرشیو شخصی خود بایگانی کرده ام و موجود است. در آن زمان و تا دهه نخست قرن 21، هر میز فتوژورنالیست های روزنامه ها و خبرگزاری ها، در جوار خود یک تاریکخانه جهت تولید عکس از فیلم داشت که پس از کامپیوتری شدن عکسبرداری و فتوشاپ کردن آن، نیاز چندانی به تاریکخانه و ساخت عکس از فیلم و بکاربردن مواد شیمیایی نیست.
        
     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com