Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
1 مي
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 1 مي
ايران
تبعيد ميرويس از قندهار، بزرگترين اشتباه دولت صفويه بود که ناپلئون و هیلتر و اخیرا غرب آن را تکرار کردند
تصوير ميرويس
«ميرويس، میر ویس، امیر ویس خان» از طایفه هوتک ِ قبیله غلزای (غلزایی ـ غلجای ـ غلجی) و از سران منطقه قندهار در بهار 1689 به اصفهان پايتخت آن زمان ايرانزمین تبعيد شد كه يك اشتباه سياسي بزرگ بود ـ اشتباهی که سرانجام به تجزیه مناطقی از شرق ایران انجامید. بي تدبيري حاكم وقت قندهار، تبعيد ميرويس و بازگشت آسان و بدون قید و شرط او به قندهار، جنگ داخلي ايرانيان را در پي داشت.
    حكمران اعزامي از اصفهان به قندهار كه آشنايي كامل به وضعيت منطقه و روانشناسي مردم محل را نداشت، سختگیری می کرد و درگیری با خان های محلی داشت بالاخره «ميرويس هوتکی» 31 ساله را عامل بي ثباتي قندهار اعلام كرد و تحت الحفظ روانه اصفهان ساحت كه در سي ام اپريل سال 1689 ميلادي (10 اردیبهشت) به دارالحكومه اصفهان تحويل داده شد.
     حكمران اعزامي از اصفهان به قندهار يك خانِ گُرجي بود كه تازه مسلمان شده بود (و طبق برخي نوشته ها؛ تنها ختنه شده بود!). نفوذ گُرجي ها در دربار صفويه باعث بسط فساد اداری و يكي از علل زوال دولت وقت بود. بيشتر شاهزادگان صفوي زن گرجي در حرمسراي خود داشتند كه تحت نفوذ آنان، بستگانشان را به مشاغل مهم منصوب مي كردند ـ مشاغلي كه آن گرجي ها شايستگي احراز آن را نداشتند و به علاوه، نسبت به وفاداريشان به دولت ايران ترديد بود.
     ميرويس در طول اقامت اجباري در اصفهان حقیقت یابی کرد و متوجه آن ضعف (نفوذ گرجی ها)، فساد اداری، ضعف نظامی، بسط خرافات و مسائل دولتي ديگر شد كه در بازگشت او به قندهار (پس از سفر حج و جلب توجه و اعتماد اصفهان)، نافرماني و جنگ داخلي ايرانيان آغاز شد.
     میرویس پس از بازگشت به قندهار که این بازگشت در عین حال نوعی دهن کجی به گُرگین خان بود سران طوایف منطقه را متحد ساخت و کدورت های قدیمی دو قبیله بزرگتر پشتون ـ غلزای و ابدالی (دُرّانی) از یکدیگر را کاهش و اختلاف نظر شیعه و سنّی را گسترش داد، و سپس برای از میان بردن گرگین خان به طرح نقشه پرداخت. یک روز در باغ خود در حاشیه قندهار وقت مهمانی ترتیب داد و گرگین خان را به این مهمانی دعوت کرد و در اینجا بکشت (سال 1709) و قدرت را به دست گرفت. وی به پیشنهاد دولت اصفهان که تسلیم شود اعتناء نکرد، و دو بار واحدهای اعزامی از اصفهان را شکست داد.
    میرویس در نوامبر 1715 و در 42 سالگی درگذشت و پس او پسرش محمود به اصفهان لشکر کشید و در 1722 اصفهان را تصرف کرد و خشونت تمام عیار در پیش گرفت که در جریان یک اختلاف داخلی با همراهان و رقیبانِ قدرت کشته شد و قدرت به دست پسر عمویش ـ اشرف افتاد و طولی نکشید که نادر «اشرف» را از ایران فراری داد و قندهار را متصرف شد.
    تاریخ نگاران تبعید میرویس به اصفهان را از آن نوع اشتباهات نوشته اند که بعدا ناپلئون و هیتلر در تعرض نظامی به روسیه مرتکب شدند و اخیرا غرب با حمایت از تغییر دولت اوکراین، که جهان را وارد دوره تاریخی تازه کرده است ـ دوره ناآرامی در اروپا و ... و سرانجام، گسترش روسیه تا مرزهای دوران تزارها و تجدید وحدت. دوره تاریخی گذشته 29 سال طول کشید و در این دوره، جهان دارای یک ابرقدرت بود ـ بمانند دوران 200 ساله هخامنشیان، که ایران تنها ابرقدرت جهان وقت بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سالروز قتل ناصرالدين شاه قاجار؛ پادشاهي که فاقد دورنگري و توان قضاوت بود و مناطق تاجیک نشین آسياي جنوبي و ميانه را از دست داد
ناصرالدين شاه قاجار

یکم ماه می 1896 (12 اردیبهشت 1275) روزي است كه ناصرالدين شاه از طايفه مغول تبار قاجار در حَرَم شاه عبدالعظيم در شهر ري به دست ميرزارضا كرماني 39 ساله كشته شد (چهارشنبه دوم ربیع الاول 1314 هجری قَمَری). ناصرالدين شاه 16 جولای 1831 (25 تیرماه 1209) در آذربایجان به دنيا آمده بود و هنگام مرگ 65 ساله بود و 48 سال سلطنت كرده بود. ميرزارضا تپانچه را در زير عريضه خود (نامه خود ـ ورق كاغذ) پنهان كرده بود.
    میرزارضا پسر میرزاحسین عَقدایی در کرمان یک مِلک داشت که قبلا در اجاره پدرش بود که فوت شده بود. وکیل الدوله (محمداسماعیل خان) حاکم کرمان آن مِلک را از دست میرزارضا خارج کرده بود. میرزارضا برای شکایت از وکیل الدوله به تهران ـ پایتخت ـ آمده بود که مورد اذیّت و آزار کامران میرزا مردِ قدرتمند وقت (پدرزن محمدعلی شاه و پدر بزرگ سلطان احمدشاه) قرار گرفته و زندانی هم شده بود. وی در تهران ماندگار و دستفروش شده بود و گویا (طبق برخی نوشته ها) تحت تأثیراندیشه های سیدجمال الدین اسدآبادی.
    میرزارضا که آن همه ظلم و ستم از حاکمان وقت دیده بود به اندیشه حذفِ دست کم یکی از آنان افتاده بود و شاه وقت ـ ناصرالدین شاه را انتخاب کرده بود. میرزا در جریان یک سفر طولانی، در شهر بارفروشِ مازندران (که بعدا به شهر بابُل تغییر نام داده است) یک تپانچه ساخت روسیه خرید و در بازگشت به تهران، از زمان دیدار شاه وقت از حَرَم شاه عبدالعظیم آگاه شد. رسم بود که مردم در اینجا به شاه و مقامات ارشد عریضه می دادند و شکوه و شکایت می کردند. میرزا 12 اردیبهشت 1275 به آنجا رفت و تپانچه را در زیر شکایت نامه خود پنهان کرد، به صورت یک شاکی و عریضه دهنده به شاه نزدیک شد و در این حال گلوله را به قلب شاه شلیک کرد و اورا کشت. محاظفان شاه مقتول اورا دستگیر کردند و مقامات همراه شاه برای جلوگیری از طغیان احتمالی مردم جسد شاه را با همان لباس سلطنت در کالسکه نشانیدند تا نشان دهند که زنده است و به تهران رساندند.
    میرزا در اطاقی ـ آبدار خانه و ... ـ کاخ سلطنتی با غُل و زنجیر زندانی شد تا در دسترس مقامات وقت باشد که ضمن دیدار از او و مصاحبه، بدانند که محرّک وی چه کسانی بوده اند، ولی میرزا بارها و بارها تاکید کرده بود که ظلم و ستم و بی عدالتی اورا به قتل شاه وادار کرد و انگیزه اش قطع ستم بود. اطاق بازداشت میرزا چند بار تغییر یافته بود. گویا مظفرالدین شاه با اعدام میرزا چندان موافقتی نداشت و به همین سبب هم بازداشت او تا اَمُرداده ماه آن سال طول کشیده بود.
     میرزا متولّد 1336 در کرمان 22 اَمُرداد 1275 در میدان مَشق وقت (میدان تمرین نظامیان) که بعدا باغ ملّی شد به دار آویخته شد و جسد او بیش از یک شبانه روز بر بالای دار بود که پس از پایین آورده شدن در گورستان حسن آباد واقع در همان نزدیکی (اینک بخشی از خیابان حافظ، ساختمان آتش نشانی و میدان حسن آباد) مدفون گردید. میدان مَشق با اینکه بعدا ساختمان های وزارت امور خارجه، شرکت ملی نفت و کتابخانه ملی و موزه و پارکینک های مربوط در آنجا ایجاد شد هنوز به این نام معرف است. شرح قتل ناصرالدین شاه، وضعیت میرزارضا در طول بازداشت، اظهارات او در بازجویی ها و شرح اعدام وی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» آمده است. روزنامه صور اسرافیل وقت شرح اعدام اورا نوشته بود. به رغم این نوشته ها که ظلم و بی عدالتی انگیزه قتل ناصرالدین شاه بوده است، به نظر می رسد که این رویداد درس عبرت نشده بود.
     ناصرالدين شاه نخستين شاه ايران بود كه به اروپاي غربي سفر كرد، آن هم سه بار متوالي و به فاصله نسبتا كوتاهي از هم! و تنها براي تماشاي دیار فرنگ!.
     ناصرالدين شاه كه به باور تاريخ نگاران، فاقد دورنگري لازم و توان قضات بود ـ ندانسته، امتيازهاي متعدد به خارجيان داد. بخشی از به فلاكت افتادن ايران و از دست دادن مناطق تاجیک نشین افغانستان به مرکزیّت شهر هرات و منطقه فرارود (آسیای میانه) مربوط به دوران سلطنت اوست. تاجیکان افغانستان و منطقه فرارود از اندیشه ایجاد یک کنفدراسیون با ایران خارج نشده اند و يک بار هم شهر هرات را به پایتخت شدن این کنفدراسیون پیشنهاد کرده بودند. تاجيکان منطقه فرارود ـ با همين هدف ـ در نيمه يکم قرن 20 با دولت مسکو (شوروي) جنگيدند ولي موفق نشدند. احمدشاه مسعود، برهان الدين ربّاني و ... همين انديشه را در سر داشتند که جان دادند (ترور شدند). گفته شده است که محمد اسماعيل خان ـ معروف به امير هرات ـ از حاميان همين تفکّر بوده است که در سال 2012 در کابل به او هم اتهام! وارد کردند تا تخريب کنند. قبلا، لندن و مسکو (شوروي سابق) با اين فکر مخالف بودند و اینک اروپای غربی و آمریکای شمالی.
     يک مورد از کوچک شدن ايران در زمان ناصرالدين شاه، براي مثال:
     انگليسي ها كه مي خواستند بر ايران خاوري سلطه داشته باشند [که خودشان نام افغانستان بر آن نهاده اند و قبایل پشتون = پختون را با کشيدن خط مرزی دوراند = دورَند ـ یک مقام وقت دولت لندن ـ از هم جدا ساخته اند] تا روسها، هندوستان را از چنگشان بيرون نياورند، ناصرالدين شاه را تحريك به دست زدن به چند اقدام (به نوشته برخي مورخان؛ غير ضروري) در هرات كردند و سپس خودشان تحت عنوان حمايت از افغان ها، به ایران اعلان جنگ دادند، ناوگان به بوشهر فرستادند، با پیاده کردن نیرو مناطقی را در جنوب غربی ایران تصرف کردند و ايران را ترساندند كه دست از اصيل ترين بخش قدیمی سرزمين خود كشيد. انگليسي ها مي خواستند كه طبق قراردادي كه يك دولت اروپايي ديگر شاهد آن باشد، دست دولت تهران را كه تمايل بيشتري به دوستي با تزارهاي روسيه داشت از ايران خاوري و شهر هرات كوتاه سازند و با امضاي قرارداد پاريس به اين هدف خود رسيدند.
     دستور قتل مدير شايسته اي چون ميرزامحمد تقي خان فراهاني ـ امير كبير ـ که به دستور ناصرالدين انجام شد آسيبی بزرگ به ایران بشمارآمده است. ناصرالدين شاه با قتل امير كبير، ايران را از برخوردار شدن هرچه بيشتر از مهارت هاي اين فرزند شايسته خود محروم ساخت.
    
ميرزارضا کرماني که در اردیبهشت 1275 دستگير شد و در شهریور همان سال به دار آويخته شد و دست و پاي او در دوران بازداشت در زنجير بود

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زماني که امر طلاق در ايران به رغم مخالفت ها و اعتراض ها به دادگاه سپرده شد
در ارديبهشت 1346، در چهلمين سالگرد آغاز بكار نظام قضايي تازه ايران كه تا حدي ترجمه از سيستم قضايي فرانسه ـ بلژيك بود اعلام شد كه از 24 تيرماه اين سال با اختصاص يافتن پاره اي از دادگاههاي مدني به «امورخانواده»، امر طلاق [كه جز در چند مورد خاص از جمله عنَن و ديوانگي] در دست شوهران بوده است به اين دادگاهها محوّل خواهد شد که رسيدگي کنند آيا ميان زن و شوهر امکان سازش وجود دارد يا نه و اگر چنين امکاني وجود ندارد «گواهي عدم امکان سازش» بدهند تا طلاق صورت گيرد.
     پس از اعلام اين موضوع، مراجعه به محاضر طلاق افزايش يافت تا از مهلت استفاده شود كه دولت با صدور يک بخشنامه، محاضر طلاق را تا زمان اجراي قانون تازه، از ثبت طلاق منع كرد.
    قرار بود که لايحه چنين قانوني در سال 1341 و يا اوايل سال 1342 تنظيم و به مجلس داده شود که صداي اعتراض، آن را (موقتا) مسکوت گذارد. اين اعتراض ها از شهرهاي قم و مشهد آغاز شده بود. معترضان اعلام کرده بودند که مجلس حق ندارد به لايحه اي رسيدگي و احيانا آن را تصويب کند که مغاير احکام اسلامي و آيه هاي قرآن است.
    صداي اين اعتراض ها در سال 1346 هم به گوش رسيد، ولي رسانه ها (و شايد طيق دستور)آن را منعکس نکردند. معترضان که بيشترشان طلبه ها و روحانيون بودند، آن قانون را مغاير با دستورها و احکام اسلامي اعلام مي کردند و مي گفتند که طبق قانون اساسي، نبايد مجلسين قانوني مغاير احکام اسلام و نص قرآن تصويب کنند.
    در پي اجراي اين قانون، مديران برخي از محاضر ازدواج و طلاق که اين قانون را مغاير شريعت مي دانستند، فعاليت خود را تا زمان انقلاب متوقف کرده بودند. طلاق در اسلام از ايقاعات و عمدتا در اراده شوهر است.
    درعوض، اسلام براي زن مهريه تعيين کرده است و پرداخت نفقه از سوي شوهر به زني که ناشزه نباشد اجباري است و سرباززدن از آن مجازات دارد.
    قانون حمايت خانواده مصوب سال 1346 و اصلاحيه بعدي آن پس از پيروزي انقلاب لغو شد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخی از تیترهای صفحات اول شماره های 11 اردیبهشت 1403 (30 اپریل 2024) چند روزنامه

    



    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
کاهش مجازات بابک زنجانی از اعدام به 20 سال زندان، تیتر صفحه اول شماره 12 اردیبهشت 1403 (یکم ماه می 2024) چند روزنامه

    



    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
دنياي هنر
سالروز درگذشت آرام خاچاتوريان
آرام خاچاتوريان
در نخستين روز سال 1978 آرام خاچاتوريان آهنگساز بلند آوازه ارمني اتحاد شوروي درگذشت.
     وي هنگام فوت 74 ساله بود.
     آرام سالها رياست اتحاديه آهنگسازان شوروي را برعهده داشت و با اين كه عضو حزب كمونيست بود علنا از پاره اي از تصميمات و كارهاي دولت مسكو انتقاد مي كرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
اديان و روحانيون
قتل استاد مرتضي مطهري
ساعت ده و 40 دقيقه بعد از ظهر 11 ارديبهشت 1358 (اول مه 1979) مرتضي مطهري از روحانيون معروف، استاد فلسفه و الهيات، پژوهشگر و رئيس جلسات شوراي انقلاب پس از خروج از خانه دكتر سحابي در خيابان فخرآباد (تهران)، از فاصله نزديك از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و چند دقيقه بعد در بيمارستان «طرفه» واقع در همان نزديكي جان سپرد.
    ساعتي بعد فردي ناشناس تلفني به روزنامه هاي تهران خبر داد كه استاد مطهري توسط گروه فرقان ترور شده بود. مهندس كتيرايي وزير وقت مسكن كه او هم در خانه دكتر سحابي بود به روزنامه ها گفت كه با استاد مطهري از خانه دكتر سحابي بيرون آمده بوديم، استاد ده ـ پانزده قدم از ما دور شده بود كه هدف گلوله قرار گرفت و ضارب با اتومبيل فرار كرد. وي افزود كه استاد مطهري چون احساس خطر نمي كرد بدون محافظ رفت و آمد مي كرد.
    روزنامه اطلاعات در شماره دوم ماه مي 1979 (12 ارديبهشت 1958) خود نوشت که استاد مطهريِ مجروح توسط يک رهگذر به بيمارستان طرفه جهت درمان منتقل شده بود. اين گزارش اين پرسش را به ذهن مي آورد که چرا کساني که همراه با او از خانه دکتر سحابي خارج شده و شاهد تيراندازي و افتادن مطهري بر زمين بودند وي را به بيمارستان نرسانده بودند!.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو انديشه
«آنارشيسم و حکومت شوراها» به مناسبت زادروز انديشمندي كه تاريخ 7 جلدي اين فرضيه را نوشت
Max Nettlau


    سي ام اپريل زادروز مورخ و فيلسوف آلماني «Max Nettlau ماكس نتلائو» است كه در سال 1865 به دنيا آمد و 79 سال عمر
    كرد. وي كه هواخواه سوسياليسم بود تاليفات متعدد دارد كه مهمترين و معروفترينشان تاريخ هفت جلدي «آنارشيسم» است. ماكس كه در حومه شهر وين به دنيا آمده بود ترجيح مي داد كه او را آلماني بخوانند تا اتريشي.
    ماكس كه خود از هواداران ايجاد يك كنفدراسيون جهاني مركب از كشورهاي مستقل و پايان دادن به هرگونه جنگ و اختلاف از اين طريق بود به فرضيه «آنارشيسم» هم بي علاقه نبود و اواخر عمر از مخلوط كردن سوسياليسم و آنارشيسم، انديشه تازه اي را به دست داد.
    وي براي نوشتن كتاب هفت جلدي خود سالها در انگلستان و هلند اقامت كرد و يادداشت هاي آنارشيست ها را جمع آوري و با بسياري از انديشمندان و فعالانشان از جمله «پتر كروپوتكين» و «ويليام موريس» مصاحبه كرد.
    طبق تاليف ماكس، واژه آنارشيسم (آناركيسم) ريشه يوناني دارد به معناي «بي فرمانروا» و كسي كه بخواهد در يك جامعه بدون حاكم زندگي كند. در عهد باستان به كساني آنارشيست مي گفتند كه از ظلم حاكمان خودكامه به ستوه آمده بودند و خواهان تشكيل جامعه بدون حاكم (فرد) بودند، جامعه اي كه توسط شوراهاي متعدد اداره شود. بنابراين نه هرج و مرج طلب بودند و نه اين كه از ترور افراد حمايت مي كردند. به تدريج اين فكر تكامل يافت و از سال 1647 و از انگلستان به خودنمايي پرداخت. در جريان قيام «كرمول» در انگلستان بر ضد پادشاه وقت، هواداران فرضيه آنارشيسم از اين شعار انگليسي ها كه زورگويي حاكم (پادشاه) منجر به رواج انديشه «آناركي» مي شود استفاده كردند و به تبليغ «آنارشيسم» دست زدند و خواهان جامعه بدون حاكم (فرد حكمران) شدند و گفتند كه عامل همه مفاسد و بدبختي ها، حكومت كردن يك فرد برجمع است و بايد جامعه توسط شوراها اداره شود، نه فرد. و فرد انسان از آزادي كامل برخوردار باشد و قوانين، مختصر و توسط كل جامعه به تصويب برسد (رفراندم)، خدمت به جامعه (كارمندي دولت) حتي الامكان داوطلبانه و رايگان باشد و مالكيت با وضع ماليات تصاعدي محدود، درآمدها عادلانه و محاكمات به صورت دادگاه خلق، و سنگين ترين مجازات مربوط به ارتكاب ظلم، خودسري و خودكامگي باشد.
    انديشه آنارشيسم در قرن نوزدهم در روسيه كه در آنجا استبداد، ظلم و تبعيض بيداد مي كرد رشد و تكامل يافت و رهبران اين فكر خواهان تشكيل شوراهاي محلي و جوامع خودمختار در چارچوب كشور به منظور جلوگيري از پيدايش ديكتاتور و مقام موروثي دولتي، ايجاد يك حكومت جهاني با يك رهبري گروهي با هدف جلوگيري از جنگ و ستيز، لغو گذرنامه و عوارض گمركي و سرانجام ايجاد يك كنفدراسيون در جهان شدند. بعدا هواداران اداره امور توسط سنديكا، اتحاديه و انجمن به جاي مقام دولتي هم به آنان پيوستند.
     سپس استدلال شد كه براي رسيدن به اين آرزو، به «انسان كامل» نياز است كه بوجود آوردن چنين انسان هايي كار ده سال و حتي صد سال نيست، و نخست بايد يك جامعه معنوي ـ اخلاقي و تميز و آموزش و پرورش خوب در دست باشد كه نيل به آن نيز آسان نيست و وقتگير است. با اين پيش بيني مايوس كننده، به تدريج گروهي از آنارشيست ها متوجه ترور حاكمان ظالم و همچنين توسعه دهندگان ظلم ساخت و در طول سه چهار دهه (اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20) چند رئيس كشور در اروپا و آمريكا و جمعي از مقامات (به قول آنارشيست ها؛ ستمگر و يا فاسد) ترور شدند و از همين زمان در ذهن كساني كه آشنايي به فرضيه آنارشيسم ندارند، واژه آنارشيست مترادف با آشوب طلب شد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي اقتصاد
جامعه خوشبخت
J.K.Galbraith
دهم ارديبشت 1385 (30 آوريل 2006) پروفسور «جان كنت گالبريت J.K.Galbraith» از اقتصاددانان مهم جهان در97 سالگي در كمبريج (ماساچوست) درگذشت. وي 33 كتاب نوشته است كه معروفترينشان «جامعه دارا» است كه در سال 1958 انتشار يافت. وي همان كتاب را چهل سال بعد مورد تجديد نظر قرارداد و تحت عنوان «جامعه خوشبخت» منتشر ساخت. پژوهشگران عقايد و فرضيه هاي گالبريت (گلبريث) را از لا به لاي تاليفاتش بيرون كشيده اند. وي از يك سوي، اقتصاد يك جامعه را در ارتباط با اوضاع اجتماعي، تاريخ و روانشناسي مردم آن جامعه مي داند و از سوي ديگر، شكل يافته از روش حكومتي آن جامعه، و مي گويد: دمكراسي براي اين است كه حق مردم و در صدر آنها حق فعاليت (اشتغال) آزاد افراد را تامين كند و در سايه تامين اين حق است كه اقتصاد رشد مي كند و جامعه احساس پيشرفت، رفاه و خوشبختي مي كند. كار دولت بايد جلوگيري از تقلب، جعل، بالا كشيدن اموال ديگران (غصب)، تبعيض، اجحاف و از اين قبيل كژي ها و سوء استفاده ها باشد تا فعالان اقتصاد و افراد نسبت به فرداي خود و اموالشان اطمينان داشته باشند. گالبريت گفته است كه بدون يك دستگاه قضايي بي عيب و نقص، يك جامعه احساس آرامش نخواهد داشت و پيشرفت نخواهد كرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو ادبيات
زادروز «رهي معيّري» غزلسراي بزرگ معاصر
رهي
سي ام اپريل (دهم ارديبهشت) زادروز غزلسراي معاصر ايران، محمد حسن معيّري (رهي معيّري) است كه در سال 1909 (1288 خورشيدي) به دنيا آمد و 59 سال عمر كرد. مردم معمولي وطن از طريق اشعار ترانه ها با «رهي» آشنا هستند به ويژه اشعاري را که براي ترانه هاي بانو هايده سروده بود. رهي، علاوه بر شعر و ادب در موسيقي، نوشتن و هنر نقاشي دست داشت و به همين دلايل مدتي رياست سازمان انتشارات كشور به او واگذار شده بود.
     رهي در 59 سالگي در 24 آبان 1347(15 نوامبر 1968) بر اثر ابتلاء به سرطان درگذشت. رهي فرزند معيرالممالك ـ يكي از رجال عصر قاجار بود. وي علاوه بر غزل؛ مثنوي و ترانه هم مي سرود. در سال 1964 در تهران، مجموعه اي از اشعار او تحت عنوان «سايه عمر» انتشار يافته بود. بر پايه اشعار رهي، دهها آهنگ موسيقي ساخته شده و به صورت ترانه در آمده اند كه معروفترين اين غزلها «سوز دل» عنوان دارد كه قبلا توسط بانو دلكش خوانده شده بود و اخيرا هم بانو «شكيلا» آن را خوانده است. ترانه هاي معروف ديگرش عبارتند از: «من از روز ازل»، «خزان عشق»، «تنها ماندم»، «شب جدايي»، «نواي ني» و .... رهي، خود نيز چند آهنگ موسيقي ساخته است ازجمله آهنگ «ديدي كه رسوا شد دلم» و ....
     مولفان تاريخ هنر و ادبيات نوشته اند كه اين دو قريحه در خانواده رهي موروثي بوده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
صنايع و فنون
زادروز اينترنت؛ وسيله اي که زندگاني يكايك مردم را متحوّل ساخته است
سي ام اپريل 1993 را زادروز WWW (شبكه شبكه ها ـ اينترنت) و آغاز بهره برداري از بزرگترين پديده ارتباط عمومي و غير انحصاري نوشته اند كه در زندگاني يكايك مردم ايجاد تحول كرده است.
     اين وسيله، كه از آن پس در حال تكامل است بشر را درجريان همه امور قرارداده و كارها را بر آن آسان ساخته است. با اين ابزار، ديگر «محرمانه بودن و درخفا كارها را انجام دادن و ...» معنا ندارد.
     شبكه شبكه ها كه براي عمومي شدنش دهها سال تلاش شده بود سي ام اپريل 1993در تالار مركز سازمان اروپايي براي تحقيقات هسته اي (و اختصارا: سرن) كه بزرگترين آزمايشگاه فيزيك درجهان است و در حومه ژنو و مرز سويس و فرانسه استقرار دارد تولّد خود را اعلام داشت.
    اين وسيله بزرگ، دوران كودكي نداشت و از همان نخستين روز تولد وارد ميدان شد و ارتباط مردم با يكديگر ـ از اطلاع رساني تا انتشار عقايد و نظرات، انعكاس ناله ها و تظلمات تا انجام امور روزمره از قبيل ارسال و دريافت پيام، سفارش كالا و خدمات و ... را برقرار ساخت و هر فرد باسواد را با يك «لپ تاپ» و تابلت و سپس سلفون ناشر خبر و نظر كرد و عامل پيدايش مشاغل تازه شد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
روز جهاني «آزادي مطبوعات»، اصل 19 اعلاميه حقوق بشر، جايزه کانو ـ وضعیت مطبوعات از آغاز قرن 21 ـ نیاز بازنگری قانون مطبوعات ایران
يکم ماه مي، پيش از آن كه به عنوان «روز جهاني كارگر» تعيين شود «روز آزادي مطبوعات» اعلام شده بود. اين تصميم در سال 1819 در فرانسه اتخاذ گرديد كه به تدريج جهاني شده است و در «روز آزادی مطبوعات» از سوي اتحاديه ها، سنديكاها و انجمن هاي روزنامه نگاران جشن و جلسات سخنراني برگزار مي شود. مجمع عمومي سازمان ملل در دسامبر 1993 به خواست روزنامه نگاران قاره آفريقا و با توجه به قطعنامه اي كه اين روزنامه نگاران در نشست خود در سال 1991 در پايتخت ناميبيا تصويب كرده بودند و نيز استناد به سابقه تاريخيِ «روز آزادي مطبوعات» كه در سال 1819 در فرانسه اعلام شده بود؛ روز سوم ماه مي (ماه مه) هر سال را World Press Freedom Day اعلام كرد. علت تغيير اين روز از اول به سوم ماه مي اين بود كه مراسم اين روز با روزجهاني كارگر International Workers Day (Labour Day) تداخل نكنند. در پی این مصوّبهِ مجمع عمومی سازمان ملل، اتحاديه هاي مطبوعات تصميم گرفتند كه به احترام اقدام تاريخي فرانسه در سال 1819 و رعایت مصوّبه مجمع عمومي سازمان ملل، دست كشورها را آزاد بگذارند كه در طول نخستين هفته اول ماه مي، در فرصت مناسب مراسم روز آزادي مطبوعات را برگزار كنند. مجمع عمومي سازمان ملل در قطعنامه دسامبر 1993 خود چنين آورده است: هدف مجمع از رسميت دادن جهاني به روز آزادي مطبوعات، عمدتا اين بوده است كه در اين روز ضمن برگزاري مراسم و انتشار مقالات، اهميت آزادي مطبوعات و نقش آن در تكامل و پيشرفت هر جامعه بشري يادآوري شود تا مقام هاي مربوط (دولت ها) خود را مكلّف به رعايت آن بدانند و اصل 19 اعلاميه جهاني حقوق بشر را در اتخاذ هرگونه تصميمي مَدِ نظر بگيرند.
     اصل 19: "هر انسان حق آزادي عقيده، بيان و ابراز نظر دارد، و اين «حق» شامل داشتن و نگهداشتن عقايد ـ بدون هرگونه مداخله (از سوي ديگران)، و نيز جستجو كردن، دريافت، بهره گيري و بهره رساني (انتشار) اطلاعات و عقايد از طريق رسانه ها، صرفِ نظر از مرزهاي جغرافيايي است.".
     «آزادي مطبوعات» در چارچوب وظايف «يونسكو» قرارگرفته و از سال 1997 جايزه اي براي مدافعان آزادي مطبوعات منظور گرديده كه تعيين برنده و يا برندگان آن به يك هيات حرفه اي 14 نفره واگذار شده است. اين جايزه و تقدیرنامه مهم به نام «کانو Cano» روزنامه نگار كلمبيايي اسم گذاري شده است زيرا كه «كانو» كه يك گزارش تحقيقي (اینوستیگیتیو Investigative و دنباله دار درباره كارتِل هاي مواد مخدر مي نوشت در سال 1986 به دست عوامل آنها كشته شد.
     آزادي مطبوعات تنها شامل انتشارِ «بدون سانسور، ازجمله خودسانسوری» خبر و نظر و حذف و اِدیت و یا نادیده گرفتن برخی از قسمت های خبر و نظر نيست، بلكه آزادي انتشار نشريه توسط هر فردي است كه مايل به آن باشد و در مورد نشریه حرفه ای (روزنامه و مجله)، روزنامه نگار، با تجربه معیّن در این پیشه. بر همين اساس در برخي از كشورها براي انتشار روزنامه و مجلّهِ حرفه ای و نشریات اختصاصی و تحصّصی، نياز به داشتن پروانه نيست، ازجمله در فدراسیون آمريكا از زمان استقلال و داشتن قانون اساسی.
     از دهه نخست قرن 21، پوشش ندادن عَمدي برخي از رويدادها، نشست ها، اظهارات و ابرازنظرها و نفرستادن خبرنگار به برخي صحنه ها و ناديده گرفتن وضعيت برخي از افراد نيز سانسور تلقي شده است و ... و همین دورشدن از اصول ژورنالیسم، مردم [مخاطبان] را متوجه آنلاین ها و شبکه های اجتماعی کرده و جهان دارای دهها میلیون شهروند ژورنالیست و میلیون ها آنلاین نگار شده و روزنامه نگاری به صورت یک حرفه و داشتن اصول و تعاریف دارد ناپدید می شود به همانگونه که با رواج خرید و فروش اینترنتی و نداشتن زحمت رفتن به فروشگاه و ...، کسب و کار فروشگاه دارای دارد کمرنگ می شود.
     ديرزماني است كه مطبوعات به عنوان قوه چهارم دمكراسي پذيرفته شده اند، زيرا كه نه تنها باید مردم را در جريان آخرين تحولات و رويدادها و اظهار نظرها بگذارند، بلكه ضعف هاي سه قوه ديگر و يا برخي از كارگزاران سه قوه را منعكس كنند تا جامعه و يا برخي از اعضاي آن با بلند كردن صداي اعتراض و نيز به موقع خود (زمان انتخابات) از طريق صندوق آراء، ايشان را تغيير به احسن دهند تا جامعه آنان سلامت خود را بازيابد و یا ازدست ندهد. بنابراين، در يك دمكراسي، اين قوه (ركن چهارم دمكراسي ـ مطبوعات) نمي تواند در دست و يا كنترل سه قوه ديگر حكومتي و يا يكي از آنها باشد بايد مُنفَک از سه قوه ديگر باشد. به عبارت ديگر؛ دولت ها و سازمان هاي عمومي نبايد به انتشار روزنامه حرفه اي (نَه اختصاصي) دست بزنند زيرا كه مداخله در قوهِ ديگرِ دمكراسي است. به عبارت ديگر، شايسته يك دمكراسي نيست كه يک مؤسسه عمومي وارد كسب و كار روزنامه داری حرفه اي شود (روزنامه اش تكفروشي داشته باشد، آگهي تجاري بگيرد و براي افزايش تيراژ، مطلب جنجالي و جنايي و مطلب بدآموز بنويسد).
    اهميت استقلال قوه چهارم دمكراسي (مطبوعات) به قدري است كه مورخان و پژوهشگران و انجمن هاي دفاع از حقوق بشر هنگام بررسي سوابق يك دولت از اين لحاظ، نخست سراغ قوانين مطبوعاتي و نظامات مربوط در اين زمينه مي روند و با اصول قانون اساسي آن كشور و ميثاق هاي بين المللي مي سنجند و سپس رفتار با مطبوعات و وضعيت آنها را مي پويند و اعلام نظر مي كنند.
     از آغاز قرن 21، مطبوعات دارای اِدیشِن آنلاین شده اند و از نیمه دوم دهه دوم این قرن به این سوی، آغاز به داشتن ضمیمه اُودیو ـ ویدیویی هم کرده اند و بنابراین نمی شود یک روزنامه ـ مجله را فقط به چشمِ چاپ و طَبع شده نگاه کرد.
     انديشمندان نه تنها انتشار روزنامه از سوي يك دولت و نهاد دولتي (سازمان عمومي) را، عملي مغاير اصول دمكراسي خوانده اند بلكه نظر داده اند جامعه اي را كه اعضاي آن (مردم) براي كسب اطلاع از خبرها و نظرها و احوال انسان هاي دور و نزديك، روزنامه دولتي خريداري كنند نمي توان يك جامعه «رشد يافته» بشمار آورد. همچنين مطبوعات حرفه اي نبايد از کمک و حمايت مالي دولتي برخوردار باشند تا احساس مدیون بودن نکنند، اصل بي طرفي را از دست ندهند و محتوايِ بر پايه اصول ژورناليسم داشته باشند.
     اصحاب نظر در حرفه «ژورناليسم»، يكي از زيان هاي روزنامه دولتي را در اين مي دانند كه با ژورناليسم مستقل و حرفه اي رقابت خواهد كرد و به سبب برخوردار بودن از بودجه دولت و نداشتن نگراني از تأمين هزينه و نهراسيدن از ورشكستگي مالي، احيانا روزنامه هاي مستقل و «ناوابسته» را از ميدان فعاليت برون خواهد راند. زيرا كه بهاي تكفروشيِ (که قاعدتا نباید داشته باشد) يك روزنامه وابسته به دولت و يا برخوردار از كمك مالي دولت معمولا كم است و اصل «ممنوعيت پايين تر بودن بهاي تكفروشي از جمع هزينه هاي توليد يك نسخه» را نقض مي كند كه مغاير تعاریف ژورناليسم حرفه اي است كه گويد اگر يك روزنامه ـ مطلوب جامعه باشد، از مطالب آن راضي باشند و به آن احساس نياز كنند به هر قيمت خريداري اش خواهند کرد.
     جمع آوري و انتشار آگهي تجاري (نَه اعلانات رسمي) از سوي يك نشريه دولتي و توزيع آن بمانند نشريات مستقل (فروش عمومي) دو عمل مغاير وظايف دولت و سازمان عمومي توصيف شده اند. رسم بر اين است كه نشريه دولتي و اختصاصي، براي توزيع رايگان در موسسات عمومي مربوط و رساندن اطلاعات دولتي به كارمندان و در مورد نشريات اختصاصیِ حزبي، توزیع و فروش به اعضا و هواداران حزب ايجاد مي شوند، و نبايد با انتشار آگهي تجاري و مطالب خارج از تکاليف خود، وارد حرفه روزنامه نگاري شوند و با روزنامه هاي مستقل (ناوابسته و حرفه اي) رقابت كند كه اين كار، نهايتا ژورناليسم يك كشور را تضعيف خواهد كرد و دودش به چشم مردم (اتباع) خواهد رفت.
     از 1995 و بویژه از آغاز قرن 21 در همه کشورها، موسسات دولتی و هرکدام جداگانه و نیز مقامات ارشد برای انتشار تصمیمات و اقدامات و نشست های خود وبگاه ویژه (رسمی) دایر کرده اند که در واقع جای پی. آر. ـ مقام روابط عمومی آن سازمان را گرفته و خبرنگاران رسانه های عمومی همان مطالب آنلاین شده را کُپی ـ پِیست می کنند که به لحاظ اصول خبرنویسی ناقص هستند و دارای همه عناصر ششگانه خبر ژورنالیستی نیستند و سابقه کار و نظر اصحاب نظر و مردم ذینفع را ندارند و یکی از علل کاهش مخاطبان رسانه های عمومی از نیمه اول دهه اول قرن بیستم همین است که دبیر مربوط و سردبیر رسانه نباید اخبار ناقص و اخباری را که جای سئوال برای مخاطب آن می گذارد بدست انتشار دهد.
     جمهوری اسلامی ايران، ازجمله چند دولت انگشت شمار در جهان است كه داراي روزنامه دولتي هستند و نشريات مؤسسات عمومي آنها، حرفه اي (بمانند روزنامه مستقل و حرفه ای) عمل مي کنند يعني که اين نشريات آگهي تجاري چاپ مي كنند و همانند نشريه حرفه اي بفروش مي رسند (تکفروشي دارند).
     در ايران همچنین امر صدور پروانه انتشار هرگونه نشريه در دست كميسيوني به نام «هيات نظارت» است كه به جاي اتحاديه های مطبوعاتی و سنديكاهاي اعضای حرفه اي مطبوعات کشورهای دیگر عمل مي كند، و اكثر اعضاي آن را قواي سه گانه دولتي تعيين مي كنند. ديده شده است كه «هيات نظارت بر مطبوعات» مستقر در وزارت ارشاد، صلاحيت روزنامه نگاران معروف و باتجربه را هم به انتشار نشريه از آن خود رد كرده است! و گاهي نوبت رسيدگي به درخواست نشريه مدت ها طول کشيده است و قانون مطبوعات مصوّب 1364 (زمان وزارتِ حجت الاسلام محمد خاتمی) اشاره ندارد که اگر هیأت درخواستی را رد کند، درخواست دهنده بتواند به دادگاه عرض حال دهد و رای دادگاه قطعی باشد و همچنین این قانون اشاره به روزنامه نگار حرفه ای بودن متقاضی پروانه نشریه حرفه ای ندارد و نیز و بمانند قوانین پیشین، کارمند دولت (حقوق بگیر از صندوق دولتی) را از دادن درخواست برای دریافت پروانه نشریه حرفه ای (نَه تخصصی) تا زمان بازنشستگی و یا کناره گیری از کار دولتی منع نکرده است. به نظر پاره اي، این قانون بايد بازنگری شود ودر این بازنگری، اصل 28 قانون اساسي جمهوري اسلامي (هركس حق دارد شغلي را كه به آن مايل است و مخالف اسلام و مصالح عمومي نيست برگزيند) و همچنين اصل 20 قانون اساسي (همه يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي برخوردارند)، و نيز بند 4 اصل 43 و بندهاي اصل 3 قانون اساسي جمهوري اسلامي در نظر باشند. مي دانيم كه بند 4 اصل 43 رعايت آزادي انتخاب شغل (پيشه ـ حرفه) را براي هر ايراني تضمين كرده و بند دوم اصل سوم تاكيد بر ارتقاء سطح آگاهي هاي عمومي (ايرانيان) در همه زمينه ها و با استفاده صحيح از مطبوعات دارد و ....
     دولت ها و موسسات عمومي همانند افراد حق آزادي بيان و ابراز نظر و اعلام برنامه ها و کارهاي خود (طبق اصول روابط عمومي) را دارند، بنابراين مي توانند نشريه اختصاصي و «تخصّصي» داشته باشند، ولي دولت و موسسات عمومي، طبق قواعد حرفه ژورناليسم قاعدتا نبايد نشريه عمومي منتشر يعني که نشريه خود را بفروش برسانند و برايش آگهي تجاري بگيرند و در جايي كه شرکت ها و كارخانه هاي دولتي در معرض فروخته شدن باشند با مطبوعات مستقل رقابت و آنها را از ميدان بيرون رانند.
     آزادي مطبوعات از هدفهاي اصلي انقلاب فرانسه بود كه پس از آن در قوانين اساسي بيشتر كشورها تضمين شده است و انتشار نشريه در اين كشورها از جمله آمريكا نياز به دريافت پروانه از دولت ندارد و در كشورهاي ديگر نيز اتحاديه مطبوعات و يا فدراسيون اتحاديه هاي صنفي اين پروانه ها را صادر مي كنند و در صورت رد درخواست، حُکم دادگاه قطعی است.
     در اين راستا، همچنين در طول قرن بیستم میلادی همواره امر صدور كارت روزنامه نگاري توسط دولت ها، با مخالفت جامعه مطبوعات رو به رو بوده و دادگاه حقوق بشر سازمان كشورهاي قاره امريكا در حكم 13 نوامبر سال 1985 خود ايجاد هرگونه محدوديت براي فعاليت هاي مطبوعاتي را مغاير اعلاميه حقوق بشر و اصل «آزادي مطبوعات» دانسته است كه بي اعتنايي به آن (محدود كردن آزادي مطبوعات در انجام وظایف حرفه ای خود بر پایه اصول ژورنالیسم) از موارد نقض حقوق بشر بشمار آورده شده است. کارت روزنامه نگاري در مواردي که لازم باشد از سوي اتحاديه و يا مديريت نشريه مربوط صادر مي شود. معمولا روزنامه نگاران از شهرت کافي در جامعه برخوردار هستند و نياز به داشتن کارت نيست. ایجاد رسانه عمومی یک کسب و کار غیر دولتی خوانده شده است و لذا، کمک مالی دولت ها (جز توصیهِ دادن وام به یک بانک) به رسانه های عمومی مورد تأیید اصحاب نظر نیست. از اظهار مقامات مربوط چنین برمی آید که در جمهوری اسلامی ایران به مطبوعات عمومی و وبسایت های خبری کمک مالی دولتی می شود. چند سال پیش نیز موضوع دادن پاداش نقدی به برخی از خبرنگاران، رسانه ای شده بود و همان زمان گفته شده بود که ايران شايد تنها کشور در جهان باشد که مقام دولتی به خبرنگاران پاداش نقدي و به نشريات کمک مالي داده است، حال آنکه مطبوعات قوه چهارم دمکراسي هستند و اين قوای چهارگانه از هم تفکيک شده اند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
امپراتوري كه خودرا داوطلبانه بازنشسته كرد و يک تبعه ساده شد
مجسمه Diocletianus
ديو كلتيانوس Diocletianus (ديو كلتيان Diocletian) امپراتور روم كه شهرت ضديت شديد با مسيحيت داشت اول ماه مي سال 305 ميلادي بدون داشتن دشواري اعلام داشت كه از همين هفته خودرا بازنشسته مي كند و به زندگاني معمولي و همانند يک تبعه ساده بازخواهد گشت و بقيه عمر را به دور از صحنه سياست و حتي محيطي سياسي مانند پايتخت ـ در يك نقطه ساحلي در ايلريا (آن قسمت كه امروز كرواسي خوانده مي شود) خواهد گذرانيد و حراست از روم از اين پس بر عهده ديگران خواهد بود؛ همه بايد مدتي از اواخر عمر را بدون نگراني از كار و معيشت زندگي كنند.
     ديوكلتيان در سال 284 ميلادي برحسب تصادف امپراتور شده بود، زيرا كه در اين سال امپراتور روم در جريان جنگ با ايران (برخي از مورخان اروپايي نوشته اند به دست يك رومي) كشته شد و معاون او هم پيش از آنكه امپراتوري خود را اعلام كند درگذشت.
     ديوكلتيان با وجود اينکه قبلا يك نظامي حرفه اي و ژنرال بود، دست به يك رشته اصلاحات داخلي زد و از سناي روم خواست قانوني تصويب كند تا از آن پس هر امپراتور يك يا دو نايب (شريک هم سطح خود) داشته باشد تا كشور هرگز بدون رهبر نشود. ديوكليتان كه 21 سال حكومت كرد در سال 311 درگذشت. وي بسال 244 ميلادي به دنيا آمده بود.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سريلانكا درگذر تاريخ
بانو «باندرانايکه»
پارلمان جمهوري دمكراتيك ـ سوسياليست سريلانكا (سري ـ لانكا) 29 آوريل سال 1982 از شهر كلمبو به «كوته» ـ يك پايتخت قديمي اين جزيره 21 ميليون نفري كه درصد باسوادان آن بيش از هركشور ديگر جهان سوم است منتقل شد. شايد دليل آن به فراموشي سپردن دوران طولاني استعمار بوده است. «لورنكو دو آلميدا» دريانورد پرتغالي در سال 1505 پاي به بندر كلمبو (كلمبه و به نوشته ابن بطوطه، كالامپو) گذارد و با خود استعمار اروپايي را به سريلانكا آورد. پرتغالي ها سريلانكا را «سيلائو» و مسلمانان سريلانكايي را موروها مي گفتند (يعني مراكشي ها، همان واژه اي را كه در اروپا بكار مي بردند). بعدا هلندي ها هم در اين گوشواره شبه قاره بر پرتغالي ها اضافه شدند. علت علاقه مندي استعمارگران اروپايي، قرارداشتن سريلانكا بر سر راههاي دريايي آسيا بود. كمپاني هند شرقي انگلستان در سال 1796 وارد سريلانكا شد كه بازرگانان مسلمان (عرب ـ آفريقايي) اين جزيره را سرانديب (سرنديب) مي خواندند. انگليسي ها كه داراي كشتي توپدار بيشتر و تفنگدار زيادتري بودند (عامل برتري غرب بشمار رفته است) رقباي اروپايي ديگر را مجبور به عقب نشيني كردند و در سال 1802 سريلانكا را كه «سيلان» تلفظ مي كردند و اين نام تا سال 1972 در سراسر جهان عموميت يافته بود «كلني سلطنتي و مستعمره لندن» اعلام داشتند كه پس از شكست ناپلئون، و از سال 1815 رسميت كامل يافت و اروپاييان ديگر مجبور به قبول و رعايت استعمار انگلستان بر سريلانكا شدند كه تا چهارم فوريه 1948 ادامه داشت و در اين روز استقلال خود را بازيافت و بعدا نظام جمهوري را انتخاب كرد، سوسيال دمكرات شد، آموزش و پرورش را اجباري و رايگان و درمان را عمومي ساخت. همين رايگان شدن درمان، متوسط طول عمر را در اين جزيره تا 75 سال بالا برده است.
    سريلانكا نه تنها از نظر استراتژيك و واقع شدن برسر راههاي دريايي جلب توجه استعمار اروپايي را كرده بود بلكه در جهان به كشور دارچين، چاي و شكر معروف بود.
    تاميلهاي هند در قرن دهم ميلادي مسلحانه به سريلانكا حمله ور شده و در قسمت شمالي اين جزيره (جافنا) و سواحل شمالشرقي آن استقرار يافته بودند كه انگليسي ها در طول سلطه خود شمار ديگري را و بيش از عده اي كه قبلا آمده بودند از منطقه تاميل نادوي هند به سريلانكا منتقل كردند كه اينك نزديك به ده درصد جمعيت را تشكيل مي دهند، به علاوه چند ميليون ديگر كه در نتيجه مزاوجت مخلوطي از تاميل هستند. پيش از استعمار انگلستان، درصد تاميلهاي سريلانكا از چهار درصد جمعيت تجاوز نمي كرد.
     در قرن نوزدهم جيمز امرسون تنت (متولد 1804 و متوفا در 1869) اميرزاده انگليسي، مورخ و محقق به مدت پنج سال وزير مستعمره سريلانكا بود كه تاريخچه اين جزيره را به دست آورده و تاليف كرده كه اين تاليف به زبانهاي ديگر نير ترجمه شده است. طبق اين بررسي ها، سينهالي ها ( سينها = شير ـ هلا = اصيل و دست نخورده) كه هفتاد و چهار درصد جمعيت را تشكيل مي دهند؛ آرين هايي هستند كه در قرون ششم و پنجم پيش از ميلاد از بنگال و اورياي هند (فرنگيها، اوريسا مي نويسند) به سريلانكا مهاجرت كردند. اينان قبلا از گجرات و شمال غربي هند به بنگال رفته بودند. نخستين گروه سينهال به دنبال پادشاه خود «ويجايا» كه در بنگال تحت فشار دشمن قرار گرفته بود وارد سريلانكا شدند و اين جزيره را «سري ـ لانكا» نام نهادند (لانكا = جزيره، سرزمين ـ سري يك پيشوند و لقب است كه به لانكا عظمت و احترام و جنبه تقدس مي دهد). تاريخجه سريلانكا و شرح پادشاهان آن در روزشماري تحت عنوان «ماهاوامسا» به زبان پالي و به شعر (بمانند شاهنامه فردوسي) آمده است كه در سال 1837 به زبان انگليسي ترجمه شده و در دسترس است. براي مثال: اين روزشمار از يك بانو به نام «آنولا» نام برده است كه دو هزار و پنجاه سال پيش بر سريلانكا پادشاهي مي كرد (طبق محاسبات امرسون تنت، از سال 47 تا 42 پيش از ميلاد). معروفترين پادشاه سريلانكا «راوانا» نام داشت. در اسناد ايران باستان، از دارچين محصول سريلانكا و صدور آن به ايران و خواص پزشكي اش نام برده شده است و همچنين يك استاد پزشكي سريلانكايي كه در دوران ساسانيان در دانشگاه گندي شاپور (خوزستان) تدريس مي كرد. ابن بطوطه گردشگر آفريقاي شمالي كه از سريلانكا ديدن كرده وضعيت جغرافيايي اين جزيره و اينكه مردمش عمدتا بودايي و افرادي صنعتگر، نسّاج و درستكردار هستند نام برده و توليد شكر و پردرخت بودن آنجا را وصف كرده است.
    سريلانكا كه استعداد صنعتي آن زياد است نخستين كشوري است كه داراي نخست وزير زن شده و بانو «سيريماوا باندرانايكه» 21 ژوئيه 1960 رئيس دولت اين جزيره شد. سريلانكا يك رئيس جمهور زن هم داشته است. در جريان جنگ جهاني دوم، آبهاي سريلانكا صحنه نبرد ژاپني ها با متفقين بود. امپراتوري ژاپن كه تا سريلانكا پيش آمده بود مي خواست كه انگليسي ها را از اين جزيره براند. جنگ داخلي اين كشور پس از آنكه تاميل ها نتوانستند استقلال منطقه شمالي را كه به هند نزديكتر است به دست آورند از سال 1983 با تشكيل گروههاي نظامي به نام ببرهاي تاميل (در برابر واژه سينهال به معناي شير اصيل) وارد مبارزه مسلحانه شده اند و محل سكونت خود را تاميل ايلام (وطن تاميل) مي نامند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
يکم ماه مي، روز جهاني كارگر ـ كشتار شيكاگو و مناسبت اين روز
کودک لبناني با کلاه داس و چکش در مراسم يکم مي 2007، بيروت
يکم ماه مي، روزجهاني كارگران است. دهها سال است كه به اين مناسبت در اين روز، در كشورهاي مختلف (به استثناي ايالات متحده، كانادا و چند كشور كوچك) مراسم ويژه برگزار مي شود. ايالات متحده و كانادا نخستين دوشنبه هر سپتامبر (شهريور ماه) را به عنوان «روزكارگر» برگزار مي كنند. مناسبت اول مه به عنوان روز كارگر به اين لحاظ بوده است كه در چهارم ماه مي سال 1886، و در چهارمين روز اعتصاب و تجمع كارگران آمريكايي در شهر شيكاگو، پليس به روي آنان آتش گشود كه شماري كشته، عده اي مجروح و بعدا چهارتن نيز اعدام شدند. كارگران اعتصابي خواستار تعديل شرايط كار و كاهش ساعات روزانه كار از ده ساعت به 8 ساعت بودند.
     قرار بود كه اول ماه مي 1886 در آمريكا (ايالات متحده)، كاهش ساعات كار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآيد كه چنين نشد و در نتيجه، كارگران درگوشه و كنار اين كشور دست به تظاهرات زدند و در يكهزار و دويست كارخانه و كارگاه، اعتصاب صورت گرفت. شمار كارگران معترض شهر شيكاگو بيش از ساير شهرها و حدود 90 هزار تن بود. در چهارمين روز تظاهرات شيكاگو، كارگران اعتصابي و هوادارانشان در «ميدان بيده = Haymarket» جمع شده و از اينجا به حركت درآمده بودند. سخنرانان آنان بر يك گاري بزرگ سوار بودند و شعار مي دادند. پس از طي مسافتي، پليس اطراف اين گاري (چهارچرخه) را گرفت و خواست كه تظاهركنندگان متفرق شوند كه ناگهان انفجاري صورت گرفت، يك مامور پليس كشته شد و چند كارگر و پليس نيز مجروح شدند. اين حادثه سبب شد كه پليس دست به تيراندازي به سوي جمعيت بزند و كشتار صورت گيرد. آمار كشته شدگان اعلام نشده است ولي اسامي انبوه مجروحان در دست است. پليس با اعمال خشونت موفق شد جمعيت را پراكنده سازد. در پي اين حادثه، هشت تن به عنوان مسبّب دستگير شدند كه پنج نفر از آنان كارگر مهاجر آلماني و يكي هم آلماني تبعه آمريكا بود. دادگاه يكي از اين دستگير شدگاه را به 15 سال حبس محكوم كرد و بقيه محكوم به اعدام شدند كه فرماندار ايالت مجازات دو تن از آنان را به حبس ابد تخفيف داد. يكي از محكومان به اعدام، پيش از اجراي حكم خودكشي كرد و چهار نفر ديگر به دار آويخته شدند.
     با رسيدن اخبار مربوط به اين تظاهرات، كشتار و اعدام به ساير كشورها، در گوشه و كنار جهان مراسم يادبود برگزار و هر سال هم تكرار شد كه به تدريج اول ماه مه، روزجهاني كارگر عنوان گرفت. چون اعدام شدگان شيكاگو عمدتا آلماني بودند، در سال 1933 حزب نازي آلمان روز اول ماه مي را روز ملي و تعطيل عمومي اعلام كرد. ساير كشورها هم به تدريچ چنان كردند.
    
عكس پنج تن از محكومان به اعدام كه يكي از آنان پيش از اعدام، خودكشي كرد. اين شمار و سه تن ديگر، مسببان تظاهرات 90 هزارنفري شيكاگو شناخته شده بودند

گوشه اي از راهپيمايي يکم مي 2007 در مسکو

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رئيس جمهوري فرانسه به دست يك آنارشيست روس ترور شد
پل دومه
Paul Doumer پل دومه رئيس جمهوري وقت فرانسه اول ماه مه سال 1932 به دست يك روس به نام «پل گارگالوف» كشته شد. دومه كه هنگام مرگ 75 ساله بود در سال 1931 به رياست جمهوري فرانسه انتخاب شده بود.
     گارگالوف از آنارشيست ها (معتقدان به اداره امور جوامع از طريق شوراهاي انتخابي، نه افراد) بود و معتقد به اصلاح جامعه از طريق از ميان برداشتن افراد بد نيت و فاسد از هر طريق، ولو ترور و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
درياسالار دونيتس برجاي هيتلر نشست
Karl Doenitz
در پي خودكشي هيتلر و در جريان تصرف شهر برلن توسط دو ارتش از نيروهاي شوروي و به اسارت روسها درآمدن بيش از يك ميليون نظامي آلماني، درياسالار «كارل دونيتس Karl Doenitz» طراح حملات زيردريايي با تاكتيك «وولف پك» از اول ماه مه 1945 رياست رايش سوم (کشور آلمان) را برعهده گرفت و كابينه خود را درهمين روز در «كيل» تشكيل داد و آمادگي آلمان براي قطع جنگ را اعلام داشت. پيشنهاد دونيتس هفتم ماه مه 1945 از سوي فاتحان جنگ (برپايه تسليم بدون قيد و شرط) پذيرفته شد و عمر رايش سوم به پايان رسيد. جنگ جهاني دوم نيز كه از سال 1939 آغاز شده بود به اين ترتيب در جبهه هاي اروپا پايان يافت. تا آن روز هنوز باقيمانده نظاميان آلماني در مناطق غربي اين كشور و هامبورگ با نيروهاي آمريكا، فرانسه و انگلستان مي جنگيدند.
     هيتلر سي ام آوريل، ساعتي پيش از اين كه خودكشي كند، دريا سالار دونيتس را به رياست کشور و دکتر پل جوزف گوبلز وزير تبليغات آلمان را به سمت صدر اعظم (نخست وزير) تعيين كرده بود. راديو برلين ساعت ده و نيم همان شب (سي ام آوريل 1945) خبرداده بود كه پيشوا كه تا آخرين لحظه در دفاع از وطن كوتاهي نكرد در مقر خود جان سپرده است. در آن روز اين خبر را كسي حتي روزولت رئيس جمهور آمريكا باور نكرد. همگان تصور مي كردند كه هيتلر با دادن اين خبر خواسته است خود را پنهان كند. گوبلز هم يك روز بعد خودكشي كرد.
    
هيتلر از دونيتس قدرداني مي كند

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
خودكشي «گوبلز» پس از كشتن فرزندانش
گوبلز با همسر و شش فرزندش


    اول ماه مه سال 1945 دكتر جوزف گوبلز رئيس تبليغات رايش سوم (دولت حزب ناسيونال سوسياليست) كه تنها يك روز صدراعظم آلمان شده بود در پناهگاهش در برلين، نخست با كمك همسرش شش فرزندشان را مسموم كردند و سپس هردو دست به خودكشي زدند و به پيشوا (هيتلر) كه شب پيش از آن خودكشي كرده بود پيوستند. هيتلر چند دقيقه پيش از خودكشي، درياسالار دونتيس را به رياست كشور (رئيس جمهوري) و دكتر گوبلز را به رياست دولت (مقام صدر اعظمي) منصوب كرده بود، دو سمتي كه قبلا خود او داشت. هيتلر سمت رهبري حزب (ناسيونال سوسياليست كارگران آلمان = نازي) را به كسي تفويض نكرد و با خود به آن دنيا برد. گوبلز كه از هفته ها پيش مي دانست از توليد بمب اتمي خبري نيست و شكست آلمان قطعي است، فرزندانش را به نقاط امن و دوردست نفرستاد و در پناهگاهش تا آخرين لحظه نگهداشت. وي و زنش، نخست به شش فرزند مورفين دادند و در حالت بيهوشي، با تزريق سيانور كشتند و سپس با گلوله خودكشي كردند كه اجسادشان به دست سربازان شوروي افتاد و دفن شدند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
افزايش توجه رسانه ها در قرن 21 در ورق زدن رويدادهاي گذشته با هدف يادآوري اشتباهات و تکرار نشدن آنها
اِوا ----------- كلارِتّا
رسانه هاي گروهي كه در سالهاي اخير و بويژه از آغاز قرن 21 بيش از هميشه با استفاده از فرصت ها و مناسبت ها به گذشته باز مي گردند و رويدادهارا يادآور مي شوند تا اشتباهات تکرار نشوند در آخرين روزهاي اپريل 2003 توجه خاص به مرگ معشوقه هاي هيتلر و موسوليني به فاصله سه روز از هم (27 و 30 اپريل 1945) كرده و به شرح مشابهت آنان پرداخته بودند. هر دو زن ـ اوا براون Eva Braun و كلارتّا پتاچي Claretta Petacciـ در اوايل دهه چهارم عمر خود و نزديك به سه دهه جوانتر از آن دو مرد (هيتلر و موسوليني) بودند و هر دو تا آخرين لحظه وفاداري كامل نشان داده و از جان خود گذشته بودند.
     اين رسانه ها در مورد «كلارتّا» به خاطرات پارتيزانهاي ايتاليايي بويژه کتاب خاطرات Urbano Lazzaro که در صحنه اعدام حضور داشت استناد كرده و نوشته بودند كه پارتيزانهاي کمونيست پس از يافتن موسوليني، معشوقه و همكارانش در ميان نظاميان و بعضا بار كاميونهاي آلماني در منطقه دونگو (نزديک به مرز سويس) در 27 اپريل 1945 و مختصر سئوال و جواب، آنان را در كنار درياچه «كومو» تيرباران و اجسادشان را به شهر ميلان منتقل و وارونه از بالکن يک ساختمان آويزان کردند. پارتيزانها راضي به كشتن «كلارتّا» نبودند، ولي او خودرا سپر جان موسوليني كرده بود و اصرار داشت كه اگر قرار است موسوليني كشته شود، نخست گلوله ها را به او بزنند كه چنين شد.
    به نوشته رسانه ها در سال 2003، خانواده كلارتّا كه ثروتمند و معتبر بودند موفق به جمع آوري همه عكسهاي او، جز دو قطعه از آنها شدند تا به دست روزنامه نگاران نيافتند و همين دو عكس هستند كه مكررا چاپ مي شوند و مأخذ تصويرگران قرارگرفته اند. كلارتّا 33 ساله 29 سال جوانتر از موسوليني بود. [شرح دستگيري و کشته شدن گروه موسوليني در ميان مطالب 28 اپريل و خودکشي هيتلر و مرگ اوا در ميان مطالب 30 اپريل اين تاريخ آنلاين آمده است].
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ژيرينوفسكي: لندن سياست هاي قرن 19 خود را همچنان دنبال مي كند ـ از کوچک کردن ایران تا فروپاشي شوروي و تلقین های رسانه ای و ... رهبر کردن گورباچف
Vladimir Zhirinovsky
ولاديمير ژيرينوفسكي Vladimir Zhirinovsky ناسيوناليست معروف روس و بنیادگذار حزب ليبرال دمكراتيك اين كشور (LDPR) چند دوره عضو دوما (پارلمان روسیه) و سه دوره نامزد انتخابات رياست جمهوري روسيه در آخرين روز اپريل 2006 در كنگره حزب خود كه در مسكو برگزار شده بود مطالبی را و به تأکید او «مستند» مطرح ساخت وطبق آن مستندات نشان داد که دولت لندن به رغم اینکه، دیگر یک قدرت ردیف بالا نیست همچنان سياست هاي قرن نوزدهم خود را دنبال مي كند و تا كنون چند بار از طريق دولت آمريكا و تلقین به مقام ارشد این دولت به اجراي اين سياست ها پرداخته و به نتايجي هم دست يافته است. از آنجا که در طول 13 سال گذشته، به مستندات ژیرینوفسکی اعتراض و ابراز تردید نشده است می روند که «تاریخ» شوند.
     طبق اسناد ژيرينوفسكي (یهودی تبار)، گورباچف محصول (دستپخت) دستگاه اطلاعاتي انگلستان (اينتليجنس سرويس) بود و ماموريت داشت كه به راهی برود که به فروپاشی جماهیریه شوروي (روسیه تزاری پیشین) بیانجامد.
    وي گفت كه به اصرار انگلستان، «ناتو» و بویژه عضو ارشد آن ـ آمريكا همه تلاش خود را بكار بردند تا گورباچف به دستگاه رهبري شوروي راه يابد، رهبر شوروي شود و اين امپراتوري ايدئولوژيك را از درون متلاشي سازد و ديديم كه در اين كار موفق شدند. هنوز گورباچف بر سر كار بود! كه يلتسينِ الكلي با يك تلنگر، شوروي ـ بزرگترين امپراتوري يکپارچه جهان پس از امپراتوري يکپارچه پارسيان و امپراتوری رومیان (در قرون قديم) را فرو پاشانيد.
     ژيرينوفسكي متولد 25 اپريل 1946 ضمن سخنانِ گزارش گونه خود گفت: طبق اسنادي كه در دست اوست، اين تلاشها با فروپاشي شوروي پايان نيافته و نخواهد يافت، و هدف نهايي اين است كه روسيه كوچكتر، ضعيف تر و به طور كامل از دور رقابت هاي بين المللي خارج شود و به صورت كشوري محصور و پرآشوب (هرج و مرج) درآيد، و در ادامه همان سياست است كه تلاش شده است اقمار شوروي سابق از يك سوي، وارد اتحاديه اروپا شوند و از سوي ديگر عضو «ناتو». تا كنون «ناتو» موفق شده است كه پاي به بالتيك شوروي بگذارد. انقلاب هاي اصطلاحا؛ نارنجي در گرجستان، اوكراين و قرقيزستان در اجراي همان سياست بود كه در قرقيزستان به صورت ديگري درآمده، و در اوكراين ورق دارد برمي گردد. آنها در ازبكستان و بلاروس موفق نشدند. غرب قصد سلطه برجهان را دارد و در نتيجه، ترتيب تضعيف مللِ مورد نظر و گسترش دشواري ها و درگيري هاي داخلي آنها را مي هد و در اين وضعيت، تنها ناسيوناليسم ملت ها است كه مي تواند در برابر سلطه و آقايي از خارج، ايستادگي كند و هر گونه سياست سلطه از خارج را خنثي سازد.
     ژيرينوفسكي سپس به تشريح اسناد ديگري كه به دست آورده بود پرداخت، ازجمله آزمايش اراده كرملين با استقرار تجهيزات نظامي در كشورهاي سابق عضو پيمان ورشو و انجام برخي تحريكات در سه كشور بالتيك (قبلا عضو جماهیریه شوروی).
     ژيرينوفسكي ضمن سخنان خود گفت: انگلستان از نخستين روز قرن 19 و زماني كه متوجه شد كه روسيه علاوه بر اروپاي قاره اي قصد ورود به آسيا و منطقه مديترانه را دارد دشمن روسيه شد و اين دشمني مايهِ سياستي شده است كه هنوز زنده و در رديف برنامه هاي روزِ آن دولت است. وي با تاکيد گفت که دولت لندن دشمن شماره روسيه است، نه آمريكا. هر سفرِ يك مقام انگليسي به واشنگتن به منظور فتنه پردازي برضد يك ملت است. اگر به تاريخ بنگريم، هر آسيبي كه سرزمين ايران و ايرانيان در دو قرن گذشته متحمل شدند نتيجه سياست انگليسي ها بوده است. انگليسي ها در قرن نوزدهم به خاطر محدود كردن نفوذ روسيه در خاورميانه و جلوگيري از پيشروي آن به سوي آسياي جنوبي، سران وقت تهران را که ایرانی نژاد هم نبودند راضي به گذشت از قفقاز جنوبي و خراسان بزرگتر و افغانستان ساختند و سپس قبايل ساکن شرق افغانستان (پشتون ها) را تقسيم و نيمي را به هندوستان خود (از 1947؛ پاکستان) دادند، بلوچستان را که هميشه بخشي از ايران بود تقسيم كردند و بيشتر آن را ضميمه هندوستان خود ساختند(از 1947؛ پاکستان). سپس مانع از پيشرفت ايرانيان شدند كه مردماني مستعد و هوشمند هستند، در نيمه قرن بيستم دولت ملي آنان (دولت مصدق) را برانداختند، به شاه خط مي دادند و .... در قرن 20 هندوستان را که بپا خاسته بود تقسيم کردند وبا پیروزی در جنگ جهانی اول، در متصرفات سابق امپراتوري عثمانيِ شکست خورده چند کشور به وجود آورند که هميشه مسئله نژادي و مذهبي داشته باشند از قبيل عراق، کويت، اردن، سعودي و ....
     ژيرينوفسكي در جاي ديگري از سخنانش گفت: پس از برخورد نخستين بمب آلماني بر لندن (درجريان جنگ جهاني دوم)، چرچيل به انواع دسيسه ها دست زد تا هيتلر با شوروي وارد جنگ شود. چرچيل مي دانست كه در چنين حمله اي اگر شوروي شكست بخورد، برنده اصلي انگلستان خواهد بود كه قسمت هاي آسيايي شوروي را خواهد بلعيد و اگر آلمان شكست بخورد، دشمن بزرگ اروپايي اش نابود خواهد شد. همین چرچیل بود که آمریکا را به جنگ در جبهه اروپا (جنگ دوم جهانی در جبهه اروپا ـ با آلمان) کشانید.
     ژيرينوفسكي ضمن ابراز خرسندي از شكوفا شدن احساسات ملي گرايي روس ها كه نزديک به 75 سال در توفان «جهان وطني» كمونيست ها محو شده بود سپس به حزب خود چنين اندرز داد: در دنياي پيش از جنگ جهاني دوم، ارتش ها و جاسوس ها ابزار هاي اجراي سياست دولت هاي سلطه گر بودند كه جاسوس ها، متنفّذين جوامع مورد نظر (هدف) را مي يافتند و براي دولت خود آنان را خريداري مي كردند. در چند دهه اخير، رسانه ها ـ نوشتاري، برادکستيگ، فيلم و نمايش و آنلاين ها ـ بر آن دو ابزار افزوده و موثرتر واقع شده اند، مردم باسواد شده اند و بيش از گذشته به رسانه ها دسترسي يافته اند، ولی از ترفند و نیرنگ آنها که تحت نفوذ قدرت ها، اصحاب پول و آزمندان هستند؛ بی خبر. در طول جنگ سرد ديديم كه غرب با رسانه هايش، هرچه را كه احزاب كمونيست مي آموختند، بر باد مي داد. براي پيروز شدن، ما بايد داراي رسانه هايي باشيم كه دست رقيب و دشمن را باز كند و مردم را روشن سازد تا آماده دفاع باشند ـ دفاع در برابر نفوذ دروغ، نفوذ تبليغ، نفوذ اتهام، فريبكاري و .... سیاست رسانه ای دیگر غربی ها؛ رواج ورزشی نویسی در رسانه های کشور مورد نظر است تا مخاطبان را از خواندن واقعیت های روز و هشدارهای غیر مستقیم به ورزش خوانی و ورزش بینی بکشانند و عادت دهند. ترویج فساد دولتی و پارتی بازی ها در امور اقتصادی و تجارت یکی از سیاست های غرب برای در بدبختی قرار دادن کشورهای «هدف» و باقی گذاردن در مسائل داخلی است تا سَربلند نکنند.
    وی در همین سخنرانی به گسترش فساد داخلی روسیه پس از فروپاشی شوروی و پیدایش (یکشبه) میلیادرها و مافیا و ... پرداخت و گفت که تا دستچین های یلتسین ازجمله پوتین در کرملین باشند، روسیه ـ بزرگترین کشور جهان به لحاظ وسعت ـ روسیه پیشین نخواهد شد و جایگاه جهانی خودرا باز نخواهد یافت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تاريخ از نگاهي به تصوير
سَرنَخ برای پژوهشگران از نگاهی بر تیترهای صفحات اول روزنامه اطلاعات در یکم ماه می چند سال
یکم ماه می 1962 (11 اردیبهشت 1341) ـ تکفروشی این روزنامه در آن روز که در 20 صفحه منتشر شده بود 3 ریال


    
    
یکم ماه می 1969 (11 اردیبهشت 1348) ـ تکفروشی این روزنامه در آن روز که در 28 صفحه منتشر شده بود 4 ریال


    
    
یکم ماه می 1978 (11 اردیبهشت 2537 = 1357) تکفروشی این روزنامه در آن روز که در 32 صفحه منتشر شده بود 10 ریال


    
    
یکم ماه می 1982 (11 اردیبهشت 1361) ـ تکفروشی این روزنامه در آن روز که در 16 صفحه منتشر شده بود 20 ریال

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 1 مي
  • 1544:   نيروهاي عثماني مجارستان را تصرف كردند.
        
  • 1844:   نخستين تلگراف با «مورس کُد» در این روز مخابره شد. این کُد توسط Samuel Morse (1791 ـ 1873) ابتکار شده بود و 160 سال برای ارسال تلگرام بکاربرده می شد و بر پایه خط و نقطه (سیگنال) بود. مورس یکی از مخترعین فن تلگراف کردن از طریق سیم (خط) بود.
        
  • 1867:   دانشگاه « هوارد Howard» كه باهزينه دولت آمريكا در شهر واشنگتن براي سياهپوستان ساخته شده بود آغاز بكار كرد.
        
  • 1889:   كارخانه باير آلمان آسپرين را به صورت پودر به عنوان دارو به بازار فرستاد.
        
  • 1925:   قبرس مستعمره انگلستان شد.
        
  • 1943:   در آمريكا به دليل تداوم جنگ (جنگ جهانی دوم)، جيره بندي مواد خوراكي به اجرا گذاشته شد.
        
  • 1945:   در پي افتادن شهر برلين به دست ارتش وسیه و خودکشي هيتلر، استالين دستور داد که پرچم اتحاد شوروي بر فراز ساختمان صدارت عظماي آلمان نیز برافراشته شود. پرچم شوروی قبلا بر فراز ساختمان پارلمان آلمان افراشته شده بود. در همين روز يک راديو دولتي آلمان که هنوز برنامه پخش می کرد اعلام کرد که هيتلر (پيشوا) ضمن نبرد با نظاميان روسیه کشته شده است [که درست نبود و او خودکشي کرده بود
        
  • 1948:   در این روز، نام بخش شمالي شبه جزيره کره «جمهوري دمكراتيك خلق كره» اعلام شد به رياست و رهبری «کيم ايل سونگ». شبه جزیره کره به وسعت 233 هزار کیلومترمربع قبلا یک کشور یکپارچه مستقل و دارای پادشاه بود بعدا برای مدتی زیر حمایت چین قرار گرفت، پس از شکست نظامی چین از ژاپن و نیز جنگ روسیه و ژاپن در خاوردور و پیروزی ژاپن در آن، از دهه اول قرن بیستم تا سال 1945 زیر سلطه ژاپن بود و پس از تسلیم شدن ژاپن در آگوست 1945 و پایان جنگ جهانی دوم در جبهه های آسیا، زیر نظر فاتحین جنگ و در صدر آنها، آمریکا و شوروی درآمد و موقتا در مدار 38 درجه عرض جغرافیایی به دو بخش قسمت شد تا بعدا مردم آن سرنوشت شبه جزیره را تعیین کنند که در بخش شمالی، شوروی و در بخش جنوبی آمریکا استقرار نظامی داشتند. سه سال بعد (سال 1948) در منطقه جنوبی (جنوب مدار 38 درجه عرض جغرافیایی) به پایتختی شهر سئول جمهوری اعلام و سیگمان ری رئیس این جمهوری شد که در شمال مدار 38 درجه نیز جمهوری دیگر به پایتختی پیونگ یانگ. جمعیت تمامی شبه جزیره کره حدود 77 میلیون نفر است. دولت کره شمالی، پس از خروج نظامیان شوروی، چون از اجرای وعده یکپارچه شدن شبه جزیره کره مأیوس شد دست به اسلحه بُرد و در سال 1950 جز بخش کوچکی از جنوب کره، مناطق دیگر کره جنوبی ازجمله شهر سئول را تصرف کرد که آمریکا و متحدین آن وارد جنگ شدند. چین که چنین دید نظامی داوطلب به کمک کره شمالی فرستاد و دولت مسکو نیز تسلیحات نظامی و جت جنگنده. جنگ حدود سه سال طول کشید ولی نتیجه نداشت و خط تقسیم همان مدار 38 درجه باقی ماند. پس از قطع جنگ که با قرارداد آتش بس ـ موقتا پایان یافته، آمریکا یک نیروی حدودا 17 هزار نفری در آنجا (کره جنوبی) باقی گذارده و کره شمالی هم اتمی ـ موشکی شده و بنابراین، شبه جزیره کره یک کانون خطر جهانی است. کره شمالی هم مرز روسیه و چین است و دوست هر دو دولت.
  • 1952:   ساختمان تازه آرامگاه سعدي در شيراز گشايش يافت.
        
  • 1953:   در این روز دكتر مصدق سرتيپ مُدبّر را به رياست شهرباني (پلیس کشور) منصوب كرد.
        
  • 1961:   فيدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا اعلام کرد که نظام کوبا، سوسياليستي است و ملت کوبا يک ملت سوسياليست خواهد بود. با انتشار این اعلامیه ـ دو سال پس از پیروزی انقلاب، دولت واشینگتن و شماری از متحدین مخالفت با کوبا را آغاز کردند که هنوز کم و بیش ادامه دارد. تا آن روز دولت آمریکا باور نداشت که رهبری انقلاب کوبا که به دیکتاتوری در این کشور جزیره ای پایان داد نظام سوسیالیستی برقرار کند. کاسترو از روز بعد از صدور اعلامیه به ملی کردن کمپانی های بزرگ ازجمله شعب کمپانی های آمریکایی دست زد که پس از شکست نظامی اسپانیا و پیروزی آمریکا در آن جنگ در 1898 وارد کوبا شده بودند. کوبا پس از شکست اسپانیا در جنگ تا 1902 (حدودا 4 سال) در دست آمریکا بود. اسپانیا از 1492 ـ سالی که کریستوفر کلمبوس وارد کوبا شد بر این سرزمین تسلط داشت. دولت آمریکا هنوز منطقه کوچک گوانتانامو را در کوبا در اجاره دارد که یک پایگاه دریایی آن است. کوبا یک کشور 11 میلیونی است. کلمبوس بذر توتون، سیب زمینی و گوجه فرنگی را از کوبا به اروپا برد که در سراسر جهان تولید می شوند. پیش از ورود کلمبوس به کوبا، این سه محصول ـ جز قاره آمریکا در سایر قاره نبودند.
  • 1962:   دولت وقت ايران اسامي مسيل خورهاي تهران را علام داشت. در پی انتشار این لیست، اصحاب نظر ضعف اداره ثبت اسناد و کارشناس بازی های آن را یکی از علل مسیل خواری و تصرف اراضی عمومی ازجمله کوهها و جنگل ها خواندند و خواستند که ثبت اسناد به جای دادگستری ضمیمه وزارت کشور شود و گفتند که از اول هم نباید ثبت اسناد ضمیمه دادگستری می شد، زیرا که کار آن ارتباطی به کار قضایی ندارد و یک بار هم که صدای اعتراض به زمین خواری بلند شده بود شخص شاه به محل اداره کل ثبت استاد رفت و بر در آن قفل زد تا شاید زمین خواری پایان یابد که چنین نشد.
        
  • 2010:   جمهوری خلق چین يک شبکه تلويزيوني به زبان انگليسي داير کرد.
        
  • 2011:   بارَک حسين اوباما رئيس جمهوري وقت آمریکا اعلام کرد که اُسامه بن لادن موسس و گرداننده گروه القاعده در مخفي گاه خود در خانه اي در اَبيت آباد پاکستان به دست کماندوهاي آمريکايي کشته شده است.
        
  • 1978:   کُپی ستون روزانه «تاریخ در امروز» نوشتهِ مؤلف این تاریخ آنلاین برای ایرانیان (نوشیروان کیهانی زاده) که در صفحه ششم شماره یکم ماه می (ماه مِه) 1378 = 11 اردیبهشت 1357 روزنامه اطلاعات درج شده بود.
        


  • براي اطلاع



     

    روزنامک


    اِدیشن(نسخه) آنلاین مجله جهانی «روزنامک» که به شماره ثبت 25178/92 ثبت شده است حاوی «دستچینِ رویدادهای روز و گذشته - تاريخ» و چشم انداز فردا از دیدگاه اصحاب نظر و شخص ناشراست.
     همچنین نظرات، تجربه، مشاهدات و خاطرات (کارنامک) نوشیروان کیهانی زاده ـ روزنامه نگار و تاریخ نویس 78 ساله ـ با هدف ارتقاء دانش مخاطبان، سطح آگاهی ها و مدنیّت برای داشتن دنیایی بهتر و کمک فرهنگی به کاهش مسائل جوامع، بشریّت و پیشگیری از اشتباه با این شعار: توانایی محصول دانایی است و «دانستن» حق انسان.
    «روزنامک» که از نوامبر 2003 (21 آبان 1982) به صورت یک وبسایت، با هدف آموزش عمومی و خبر و نظررسانی ایجاد شده بود. شماره یکم نسخه چاپی روزنامک نيز در اپريل 2014 (ارديبهشت 1393) در تهران منتشر شد و انتشار آن ادامه يافته است.

    نسخه آنلاين: www.rooznamak.com

    نسخه چاپی: www.rooznamak-magazine.com


     




     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com