Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
13 مي
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 13 مي
ايران
قتل بزرگمهر ـ كنار گذاشتن و بازداشت مديران مجرّب و ايراندوست و پايان کار ساسانيان ـ اهميت انديشه، دانش و تجربه براي يک ملت
مورخان اروپايي ماه مي سال 590 ميلادي را به دلايل متعدد آغاز پايان كار دودمان ساسانيان ايران نوشته اند كه يكي از اين دلايل؛ كنار گذاشتن، بازداشت و احيانا قتل مديران مجرّب و ايراندوست كشوري و لشكري بود. در اين ماه، «بزرگمهر» وزير معروف و باتدبير خسروانوشيروان نيز به دستور خسروپرويز كشته شد و ايرانيان از داشتن يك مدير شايسته، مدبّر، انديشمند و ميهندوست عاري شدند.
    يك سال پس از قتل بزرگمهر، خسروپرويز به توصيه دلسوزان ايران كه اسپهبد بهرام چوبين را ببخشد و اين نابغه نظامي را از دست ندهد اعتناء نكرد و در سال 594 هم نقشه قتل سپهبد بستام ساساني (بيستام، امروزه: بَسطام) را كشيد كه فرار كرد و در غربت درگذشت. در عهد خسروپروير بسياري از ژنرالهاي برجسته ايران در جنگهاي غير ضروري او كشته و يا قرباني سوء ظن وي شدند و جان باختند. مديران اداري شايسته هم از گزند او در امان نماندند، بنابراين ديگر شخصيتي باقي نمانده بود كه امپراتوري كهنسال ايرانيان را با تدبير و نيرو حفظ كند و ظرف چند دهه از هم گسيخت.
     در كتاب «مديريت در ايران باستان» تاليف «تاراپور» آمده است كه از زمان تاسيس ايران واحد به دست كوروش بزرگ، رسم بود كه از مديران شايسته (نظامي و اداري) و مردان انديشه و دانش تا سالهاي پاياني عُمر استفاده مي كردند و در مورد مديران امور كه گردانندگان چرخهاي امپراتوري بودند؛ زماني از كارشان (به صورت مدير و مقام) و زماني ديگر از تجربه و مغز آنان (به صورت مشاور و اندرزگو). اين رسم پسنديده پس از سلطه عرب و تا حمله مغول هم كم و بيش رعايت مي شد و امويان و عباسيان روش ها و تجربيات مديريت امپراتوري ايرانيان را بكار بستند و موفق بودند. ايلخانان مغول و اميرزادگان تيموري نيز اين روش را تا حدي دنبال مي كردند ولي با اندك سعايتي، مدير ايراني را منهدم و يا از صحنه بيرون مي انداختند و به همين دليل دركار خود موفق نبودند و دولتي مستعجل داشتند. صفويه، جز شاه عباس يكم، معتقد به نقش تجربه و مغز (انديشه و دانش) نبود كه افشاريه و به ويژه زنديه بازگشت به اصل (دوران امپراتوري باستاني) كردند.
    در عصر قاجاريه، تنها امير كبير را با بزرگمهر قابل مقايسه دانسته اند.
    در كشورهاي پيشرفته، از دير زمان وزيران، مديران و ژنرالها را پس از اتمام دوره و يا در زمان بازنشستگي به عنوان مشاور، استاد و اندرزگو بكار مي گيرند. حتي رسانه هاي اين ممالك هنگام ضرورت نظر آنان را درباره «موضوع روز» مي پرسند و راهنمايي هايشان را منتشر مي سازند و روي اين نظرات بحث طولاني مي كنند تا جامعه به بيراهه نيافتد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
شمس الوزراء ـ مسعود غزنوي به اندرز عبدالصمد شيرازي گوش نکرد و ازميان رفت
مسعود غزنوي 13 مي 1032 ميلادي احمد عبدالصمد شيرازي را به وزارت خود برگزيد و به او لقب «شمس الوزراء» داد. قبلا، احمدحسن ميمندي وزير مسعود غزنوي بود كه درگذشته بود. محمود غزنوي پدر مسعود احمدحسن ميمندي را به زندان انداخته بود كه مسعود از او اعاده حيثيت كرد و به وزارت برداشت.
     احمد عبدالصمد شيرازي چندبار به مسعود توصيه كرده بود كه به طوايف سلجوقي (مهاجران آمده از مناطق شمالي و شرقي سيردريا ـ سيحون) امتياز ندهد و گفته بود كه اين طوايف بگرفتن مرتع و چراگاه در ماوراءالنهر (منطقه فرارود) اكتفا نخواهند كرد و پس از استقرار درآنجا، در صدد كسب قدرت سياسي برخواهند آمد كه مسعود توجه نكرده بود؛ زيرا كه گمان مي كرد احمد به دليل پارسي بودن احساس ضد خارجي دارد، و هنگامي پي به درستي توصيه وزير خود بُرد كه سلجوقيان از جيحون (آمو دريا) گذشته و در صدد جنگ با او برآمده بودند. آن زمان، ديگر خيلي دير بود و سلجوقيان با وارد آوردن دو شكست به مسعود غزنوي، قدرت را در ايران خاوري (خراسان، سيستان بزرگتر و ...) به دست گرفتند و سپس به سوي مركز و غرب ايران پيش تاختند و خودرا به مديترانه هم رسانيدند. با وجود اين، ايرانيان آسيبي را كه از مغولان ديدند از سلجوقيان نديده بودند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
خروش و اعتراض ايرانيان به پرواز دو هواپيماي انگليسي بر فراز جزيره ايراني «تُنب»
در پي انتشار خبرِ پرواز دو هواپيماي انگليسي بر فراز جزيره ايراني «تنب مار ـ تُنبِ مارو» كه بيست و دوم ارديبهشت 1332 (ماه مي 1953 ميلادي) در صفحات اول روزنامه هاي تهران به چاپ رسيده بود مقامات دولت وقت، احزاب و مردم دست به اعتراض زده و روزنامه ها سرمقاله هاي خودرا به محكوم كردن اقدام انگلستان اختصاص داده بودند. روزنامه اطلاعات حتي به تفسير واژه پارسي تُنب (از مصدر تُنبيدن و تُنبانيدن به مفهوم آوار، انباشته بودن، روي هم ريخته شدن اشياء، توده خاک) پرداخته بود كه به دليل درهم ريختگي خاك و نيز انبوه مارها در اين جزيره، آن را از قديم الايام چنين ناميده اند و به اصطلاح کرماني ها؛ تُنب مارو (تُنب ماردار). اين خروش ايرانيان غرب را به انديشه فرو بُرد.
    دو هواپيماي انگليسي ظاهرا به حمايت از ادعاي حاكم راس الخيمه كه خودِ انگليسي ها محرّك او بودند تا دولت مصدق را با مسئله تازه اي درگير سازند از بحرين به پرواز درآمده بودند.
     يك روز پيش از آن پرواز يك ناوچه توپدار انگلستان به جزيره تُنب نزديك شده بود كه در پي اين دو رويداد واحدهاي هوايي و دريايي ايران و لشكرهاي خوزستان، فارس و كرمان به حالت آماده باش كامل درآمدند و به لشكر اصفهان و تيپ كرمانشاه دستور لغو مرخصي ها داده شده بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بركناري استادان دانشگاه، سه ماه پس از پيروزي انقلاب
در جريان تصفيه مقامات نظام سابق، بيست سوم ارديبهشت 1358 در تهران بيست استاد دانشگاه از كار خود بركنار شدند.
    يازده تن از اين استادان، مدرّس پزشكي و علوم وابسته به پزشكي بودند و در اين مشاعل قاعدتا نمي توانستند نقش سياسي داشته باشند.
     اسامي بركنار شدگان در روزنامه هاي تهران انتشار يافته بود. در آن زمان هنوز ممنوعيت خروج مردها از ايران كه از زمان پيروزي انقلاب برقرار شده بود به قوت خود باقي بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
انتخابات سال 1392 رئیس قوه مجریه جمهوری اسلامی و تعیین 8 نامزد انتخاباتی از میان 686 داوطلب ـ تفاوت نتایج نظرسنجی با شمارس آراء
22 اردیبهشت 1392 اعلام شد که 686 تَن داوطلب نامزدی انتخابات [قریب الوقوع آن سال] ریاست جمهور ایران شده بودند؛ 656 مَرد و 30 نفر زن، 539 نفر از آنان متاهل و 147 نفر مجرد بودند. جوانترین نامزد 19 ساله و سالمندترین آنان 87 ساله. ضمنا 116 تن از این داوطلبان دارای مدرک پایان تحصیلات دوره متوسطه و هفت نفر نیز تحصیلات کمتری داشته اند. بقیه بالاتر از تحصیلات متوسطه.
     شورای نگهبانِ قانون اساسی و احکام اسلام چند روز بعد، از میان این داوطلبان هشت تن را به عنوان نامزد انتخابات تعیین و اعلام داشت که یکی از آنان حسن روحانی (حسن فریدون) بود. پس از ارسال اسامی نامزدهای تعیین شده از سوی شورای نگهبان به وزارت کشور و انتشار اسامی آنان از سوی این وزارت، تبلیغات نامزدها آغاز و رای گیری 24 خرداد 1392 برگزارشد.
     اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ـ رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد:
     ایرانی الاصل، تابع ایران، مدیر و مُدبّر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور.
     اصحاب نظر پس از اعلام شمار داوطلبان که 686 نفر بودند، و در میان آنان 19 ساله، زن [که قانون اساسی اشاره به رجال مذهبی و سیاسی دارد]، زیر دیپلم متوسطه و یا بالای 80 ساله و برخی دارای شغل آزاد ـ گفتند که اين رقمِ نسبتا چشمگير، تعجب ندارد، نیمی از اتباع کشور هم می توانند داوطلب نامزدی شوند، داوطلب شدن براي نامزدي آزاد است و در یک دوره، نزدیک به هزار تن داوطلب شده بودند ـ حتی چند ایرانی مقیم خارج برای داوطلب شدن به وطن بازگشته بودند، ولی انتخاب نامزدان انتخاباتی از ميان داوطلبان نام نويسي کرده، با شوراي نگهبان است. در کشورهایی که احزاب بزرگ وجود ندارد که نامزد معرفی کنند معمولا شمار داوطلبان زیاد است. با این تفاوت که در جمهوری اسلامی ایران، داوطلب بودن و اسم نویسی براي آمادگی کردن به مفهوم نامزد بودن نیست.
    تفسیرنگاران مطبوعات کشورهای دیگر انتخاب نامزدهای اصلی از سوی شورای نگهبان از میان داوطلبان را به نوعی انتخابات دو مرحله ای تعبیر کرده بودند.
     برخی از این اصحاب نظر روی داوطلب شدن هاشمی رفسنجانی برای انتخابات خرداد 1392 انگشت گذارده بودند که در 79 سالگی داوطلب شده بود. وی قبلا 8 سال رئیس جمهور بود و پیش از آن 9 سال رئیس مجلس، مدتی وزیر کشور و از موسسان دانشگاه آزاد، زمانی رئیس مجلس خبرگان و تا پايان عُمر، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام.
     پاره ای از این صاحب نظران از نامزد شدن هاشمی در آن دوره و پس از محکوم به زندان شدن دخترش به اتهام انتقاد از نظام و تعقیب قضايي پُر سر و صداي پسرش به اتهامات سیاسی و سوء استفاده مالی و سالها پیش نيز دوستان و بستگانش و انتقادهای بعضی از مجلسیان و رسانه ها و مقامات و ... تعجب خودرا پنهان نکرده بودند. یک کارشناس اقتصادی گفته بود که مسئله امروز ایران «تورّم پول ـ حجم زيادِ نقدینگی» است و این تورم در دوره دوم ریاست جمهور هاشمی حتی به 40 درصد رسیده بود و «دلار» برای مدتی (نيمه دهه 1370) به 650 تومان. مهاجرت های انبوه از روستا به شهر و از شهر به خارج از کشور، از سرگرفته شدن کار تاسیس مدارس پولی ـ به رغم اصل 30 قانون اساسی و تاکید قانون تعلیمات اجباری مصوب 1321 بر یکنواخت بودند تحصیلات عمومی از زمان ریاست او آغاز شده و .... مجمع مصلحت نظام به ریاست او سیاست های اجرایی بر اصل 44 قانون اساسی نوشت، و در پی آن بانک غیردولتی تاسیس شده و مسائل بانکی کنونی به وجود آمده است. اصل 44 بانکداری را در بخش دولتی قرارداده است و پس از انقلاب بانک های غیر دولتی ملّی شدند و در ایران تا سه دهه بانک غیر دولتی وجود نداشت و مسئله بانکی و گرفتن وام و تعلل در بازپرداخت دیده نمی شد.
     طبق برنامه ـ انتخابات دور یازدهم، 24 خرداد 1392 برگزارشد و 25 خرداد 1392 (15 ژوئن 2013) ـ ساعت 8 و 18 دقیقه بعد از ظهر: مصطفی محمد نجّار وزیر وقت کشور (جمهوری اسلامی ایران) نتایج انتخابات را به این شرح اعلام کرد:
     ــ حسن روحانی: 18 میلیون و 613 هزار و 329 رای
     ــ محمد باقر قالیباف: 6 میلیون و 77 هزار و 292 رای
     ــ سعید جلیلی: 4 میلیون و 168 هزار و 946 رای
     ــ محسن رضایی میرقائد: 3 میلیون و 884 هزار و 412 رای
     ــ علی اکبر ولایتی: دو میلیون و 268 هزار و 753 رای
     ــ محمد غرضی: 446 هزار و 15 رای
    نتایج آخرین نظرسنجی پیش از رای گیری که 23 خرداد گزارش شده بود از این قرار بود:
     ــ محمدباقر قالیباف: 29.3 درصد
     ــ حسن روحانی: 19.1 درصد
     ــ محسن رضایی: 17.8 درصد
     ــ علی اکبر ولایتی: 12.4 درصد
     ــ سعید جلیلی: 11 درصد
     ــ محمد غرضی: 2 درصد.
    حسن روحانی (حجت الاسلام) که نزدیک به دو ماه بعد دوره ریاست جمهور خودرا آغاز کرد متولّد 21 آبان 1327 (12 نوامبر 1948) در سرخه ِ سمنان است. طبق اصل 113 قانون اساسی جمهوری اسلامی، رئیس جمهور رئیس قوه مجریه و دارای مقامی پس از مقام رهبری است. بنابراین، رئیس کشور بشمار نمی آید.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نامهِ انتقاد تند 150 نماینده مجلس شورای اسلامی در سال 1392 از هاشمی رفسنجانی که توجه به طبقه خاص و «تمایل طلب» داشت
150 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی 22 اردیبهشت 1392 نامه ای را خطاب به آيت الله هاشمي رفسنجاني امضاء کرده بودند که خبرگزاری ها عنوان «نامه انتقادی» به آن داده بودند. در این نامه که «ایسنا» متن کامل آن را منتشر ساخته بود از این اظهار هاشمی رفسنجانی که ما با اسرائیل سر جنگ نداریم انتقاد شده بود. این نمایندگان نوشته بودند: "این ساده اندیشی است که اعلام شود ما با اسراییل سر جنگ نداریم و اگر کشورهای عربی با اسراییل بجنگند ما از آرمان‌های آنها حمایت خواهیم کرد. امام (آیت الله خمینی) همه تلاش خودرا بکار بُرد تا مساله فلسطین را یک مساله اسلامی کند و از حصار عربیّت خارج سازد. اگر ما با اسراییل سر جنگ نداشته باشیم، اسراییل با ما سر جنگ خواهد داشت و ....".
    این نمایندگان همچنین سخنان هاشمی رفسنجانی را به منزله فاصله گرفتن از اندیشه های آیت الله خمینی توصیف کرده بودند و خواسته بودند که وی به اندیشه‌های آیت الله خمینی و آیت الله خامنه‌ای بازگردد و از کسانی که دل در گرو انقلاب اسلامی ندارند فاصله بگیرد.
    همچنين، این 150 نماینده در نامه خود از هاشمی انتقاد کرده بودند که چرا وي تلاش می‌کند کشوررا در حالت خطیر نشان دهد و به او یادآور شده بودند که در دوران حکومت او، مردم بارها نارضایتی خودرا از نحوه اداره کشور ابراز کرده بودند.
    این نمایندگان که اکثریت داشتند در نامه خود به هاشمی رفسنجانی (اينک متوفي) چنين هشدار داده بودند: "باید بپذیرد که امروزه توده های مردم بازتر و آگاه تر از زمان حاکمیّت او شده اند و نیز قدرتمندتر زیراکه مناصب [مشاغل و مقام ها] از دست خانواده های «تمایل طلب» خارج شده است ـ خانواده هایی که شما [هاشمی] آنان را «نیروهای باسابقه، شاخص و خاص» می نامید، و همین توجه و انحصار شما در نیروهای خاص باعث شد که مردم (توده ها) از نظام فاصله بگیرند.".
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو دانش
رشد سریع توان مغزی انسان در دهه های اخیر ـ آدم ناندِرتال در يک نگاه
پژوهشکده «ماکس پلانک» 13 می 2008 اعلام کرده بود که طبق نتایج به دست آمده از آزمایش ها و بررسی های این انستیتو، رشد توان مغزی (قدرت تفکّر، درک و قضاوت) انسان در چند دهه گذشته سریعا در حال افزایش یافتن بوده است و دسترسی انسان به اطلاعات و نیز معلومات عمومی برای تحلیل این اطلاعات و نتیجه گیری، به رشد نیروی مغز که «قضاوت درست» بخشی از آن است در دهه یکم قرن 21 شتاب بیشتری داده است. افزایش توان مغز؛ انسان را منطقی تر، قانونمندتر و برخلاف تصوّر قبلی، اخلاقی تر می کند.
    این انستیتو ششم می 2010 نیز کشف تازه خود درباره آدمِ نیاندرثال (تلفظ فرانسوی؛ ناندِرتال) را اعلام کرده بود. اسکلت باقیمانده آدمهای معروف به ناندِرتال، برای نخستین بار در دره «نیاندر» در ناحیه دوسلدورف آلمان به دست آمده بود که به این نام خوانده می شوند. «ثال» به زبان آلمانی یعنی درّه. ناندرتالها در پیش از 30 هزار سال قبل در اروپا، آسیای مرکزی و آسیای غربی زندگی می کردند. اثری از آدم ناندرتال در آفریقا دیده نشده است. طبق کشف تازه پژوهشکده «ماکس پلانک»، در نزدیک به چهار درصد نفوس کنونی «اوراسیا» ژنِ آدم ناندرتال وجود دارد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
زادروز هوارد اسميت روزنامه نگار ـ نقش علاقه مخاطبان به روزنامه نگاران در ارتقاء اهميت يک رسانه
هوارد
هوارد اسميت روزنامه نگار آمريكايي كه 88 سال عُمر و 63 سال روزنامه نگاري كرد 12 مي 1914 به دنيا آمده بود. بيشتر كار او در خبرگزاري يونايتدپرس اينترنشنال و شبكه هاي تلويزيوني «سي بي اس» و «ا.بي. سي.» گذشت. هوارد از سال 1939 تا دسامبر 1941 اخبار آلمان و سالهاي اول جنگ جهاني دوم را از برلين گزارش مي كرد و بارها با هيتلر و مقامات ديگر رايش سوم مصاحبه اختصاصي كرده بود.
     هوارد اسميت آخرين روزنامه نگار آمريكايي بود كه پس از اعلان جنگ آمريكا به آلمان از برلين خارج شد و در اين باره كتابي تحت عنوان «آخرين قطار از برلين» تاليف كرده كه هاليوود آن را به صورت فيلم سينمايي درآورده و هوارد در آن شخصا نقش خود را ايفاء كرده است.
    روزي كه ارتش آلمان به رغم امضاي قرارداد عدم تجاوز دو جانبه با دولت مسکو، به شوروي حمله بُرد، هوارد در گزارش خود پيش بيني كرد كه آلمان به زيان خود گام برداشت و شكست خواهد خورد و چرچيل در مجلس عوام انگلستان به اين پيش بيني هوارد استناد كرد. علاقه مخاطبان به هوارد به قدري بود كه پس از انتقال وي از شبکه «سي بي اس» به شبكه «ا.بي.سي»، به اين شبكه كه در ميان سه شبكه بزرگ آمريكا سوم بود روي آوردند و از لحاظ مخاطب آن را به صدر جدول بردند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زادروز غلامحسين صالحيار روزنامه نگار رديف يکم دهه هاي 1340 و 1350 ايران
صالحيار در آخرين دهه عُمر خود
غلامحسين صالحيار موسس خبرگزاري راديو ـ تلويزيون ملي (واحد خبر)، بنياد گذار نخستين خبرگزاري غير دولتي ايران (پرس ايجنت) ، دو بار سردبير روزنامه اطلاعات، نخستين سردبير روزنامه آيندگان، سردبير خبرگزاري پارس، از موسسان سنديكاي روزنامه نگاران ايران و مولف چندين كتاب از جمله «چهره مطبوعات معاصر» 24 ارديبهشت سال 1311 در تهران پا به عرصه وجود گذارد و 19 آذر 1383 در 72 سالگي فوت شد.
     از صالحيار به عنوان روزنامه نگار تمام عيار نسل گذشته ياد مي كنند كه همه وجود خود را در اين راه گذاشته بود؛ به گونه اي كه از دست دادن يك خبر و محروم شدن مردم از آن، وي را بيمار مي كرد و گاهي روانه بيمارستان مي ساخت. كارشناسان جهاني ژورناليسم، صالحيار را بزرگترين روزنامه نگار ايران در دهه هاي 1960 و 1970 اعلام كرده بودند.
    
صالحيار در دهه 1960

صالحيار در طول عُمر روزنامه نگاري خود، هيچگاه همه شب را نخوابيد. او از ساعت پنج بامداد تا 11 شب در روزنامه بود و در دوران سردبيري وي فروش روزنامه اطلاعات به 850 هزار نسخه در روز رسيده بود. تيتر معروف «شاه رفت» را صالحيار نوشت. اوج اخبار راديو ـ تلويزيون نيز مربوط به دوران او بود. صالحيار روزنامه نگاري را پس از شركت در نخستين دوره آموزش روزنامه نگاري ايران، از پايان بهار سال 1335 به عنوان مترجم اخبار بين الملل و همزمان دبير صفحه هنري روزنامه اطلاعات آغاز كرده بود و پس از مصادره روزنامه اطلاعات در تابستان 1358 كنار رفت.
     روزگاري در محافل جهاني رسانه ها، غلامحسين صالحيار را در راس ستون روزنامه نگاران ايران قرار داده بودند.
    آخرين تلاش صالحيار براي ارشاد حرفه اي و اعتلاي فني ژورناليسم ايران و حفظ اصالت آن، آغاز فعاليت براي تاسيس يك انجمنِ باشگاه مانند از روزنامه نگاران قديمي حرفه اي بود . مقدمات كار را فراهم ساخته، اساسنامه را نوشته و از داوطلبان كه بايد واجد شرايط مي بودند امضاء جمع كرده بود و دولت را هم درجريان كار خود قرار داده بود كه عُمرش به پايان رسيد و هنوز روشن نشده است كه كدام يك از امضاء كنندگان، تلاش او را دنبال کرده باشد.
    
شکرخواه

در ميان نسل تازه روزنامه نگاران ايران، يونس شكرخواه را مي توان جانشين صالحيار به شمار آورد كه او نيز روزنامه نگاري برجسته و سرمايه اي بزرگ براي ايران است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در ارديبهشت 1385شمس الواعظين دولت را از هرگونه مداخله در مطبوعات برحذر داشت
شمس الواعظين

شمس‏الواعظين در بازديد از سيزدهمين نمايشگاه مطبوعات در تهران كه در ارديبهشت 1385 برگزار شده بود به نام سخنگوي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات دولت و مجلس را از هرگونه دخالت و محدود ساختن مطبوعات كشور برحذر داشت و گفت كه قوانين مربوط به فعاليت مطبوعات ايران بايد بر پايه قانون مطبوعات مشروطه (بيش از صد سال پيش) مبني بر انتشار نشريات، بدون اخذ مجوز از دولت تغيير كند.
    وي كه در غرفه خبرگزاري كار ايران (ايلنا) سخن مي گفت با اشاره به اين كه در جهان امروز، به دليل فعاليت بدون مرز رسانه‏ها (انتشار در اينترنت و پخش ماهواره اي)، دروازه‏باني خبر به مفهوم كلاسيك آن وجود ندارد، هر گونه اقدام احتمالي براي محدود ساختن فعاليت هاي مربوط به كسب خبر، امري ناموفق خواهد بود. وي بر فعاليت رسانه‏هاي كشور در چارچوب‏ اصول روزنامه نگاري و اخلاق حرفه‏اي و پيمان‏هاي گروهي و بدون دخالت دولت تاكيد كرد.
     ماشاء الله شمس‏الواعظين ـ در آن سال 53 ساله ـ قبلا سردبيري چند روزنامه را در تهران بر عهده داشت كه به محاق توقيف افتادند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
سالروز لنگراندازي ماندگار انگليسي ها در آمريکاي شمالي و ايجاد کُلُني در ويرجينيا
مجسمه پوكاهونتاس Pocahontas دختر Powhatan رئيس کنفدراسیون طوایف بومیان (سرخپوستان) ویرجینیای شرقی امروز ـ اين زن در 1617 در لندن درگذشت


    دسته اي انگليسي كه با سه كشتي به آبهاي شرق آمريكا (دماغه هِنري ـ شهر پانصدهزار نفري ساحلي ويرجينيابيچ امروز) وارد شده بودند، پس از يک توقف کوتاه در دهانه خليج چساپيك و طي مسافتي بيش از 60 مايل در آبراهي كه آن را «جيمز ريور» نام نهاده اند 13 ماه مي سال 1607 در اين آبراه به نقطه اي جزيره شکل و کوچک رسيدند و پس از اين که آن محل را جايي امن و قابل دفاع در برابر حملات احتمالي اسپانيايي ها يافتند روز بعد (14 مي)، هر 104 تَن از كشتي ها فرود آمدند و در آنجا سنگ بناي نخستين كُلني ماندگار انگليسي به نام جيمزتاون را در قاره غربي بر زمين نهادند (كه حصار آن دوازده روزه ـ تا 26 مي ساخته و توپ قلعه، تنها عامل برتري اروپاييان وقت نصب شد). کارساختن اطاقک هاي چوبي قلعه تا 15 ژوئن ادامه داشت. دماغه هِنري (کِيپ هِنري) به نام شاهزاده انگليسي؛ هنري فردريک پرينس آو ويلز است.
    
قلعه چوبي نخستين گروه مهاجران انگلیسی در جيمزتاون


    
گوشه ای از باقیمانده قلعه جیمزتاون که با توپ، عامل برتري مهاجران از آن محافظت می شد


     در اين فاصله، برخي از نظاميان اين دسته به بررسي تمامي جيمز ريور تا محل ريچماوند ( شهر ريچموند) امروز و مشاهده دهكده هاي بوميان دست زده بودند. در اين منطقه از آمريكا، يک طايفه از قبيله Algonquian به رياست چيف «پوهاتان» زندگي مي كردند كه در آغاز كار جز چند زد و خورد متناوب، تا مدتي برخوردي بَد با مهاجران نداشتند.
     اين انگليسي ها در اجراي فرماني كه جيمز يكم پادشاه وقت انگلستان در سال 1606 به كاپيتان كريستوفر نيوپورت داده بود، به قاره غربي (آمريكا) آمده بودند تا در اينجا سكني گزينند و براي انگلستان ثروت اندوزي كنند. سه كشتي مورد بحث با 104 مهاجر (همگي مرد و يا پسر) در دسامبر 1606 عازم آمريكا شده بودند كه پس از 144 روز درياپيمايي، سي ام اپريل به ساحل مُراد رسيده بودند. جيمز يكم همزمان با صدور فرمان تصاحب آمريكاي شمالي، فرستادهِ شاه عباس يكم پادشاه وقت ايران را هم كه يك انگليسي به نام رابرت شِرلي بود به حضور پذيرفته بود.
    مهاجران انگليسي به تدريج افزايش يافتند و براي خود در شرق آمريكا 13 مهاجرنشين به وجود آوردند. آنان برخي از اين مناطق از جمله نيويورك را با توسل به زور از دست اروپاييان ديگر و به ويژه هلندي ها خارج ساخته بودند. مهاجرنشينان 13گانه انگليسي بعدا برسر ماليات و نداشتن نماينده در پارلمان لندن با دولت انگلستان دچار اختلاف شدند. نخست نسبت به پادشاه انگلستان وفادار بودند و خودمختاري داخلي مي خواستند ولي پس از اينكه انگلستان با آنان وارد جنگ شد، خواهان استقلال كامل شدند و 169 سال پس از استقرار در جيمزتاون، اعلام استقلال كردند و كشورشان به صورت يك فدراسيون، «استيت هاي متحده آمريکا» نام گرفت كه پس از فروپاشي شوروي در دسامبر 1991 خودرا تنها ابرقدرت جهان مي داند.
    
الیزابت دوم ملکه انگلستان در ماه می 2007 در دیدار از نخستين قلعه مهاجران انگلیسیِ آمریکا در جیمزتاونِ ویرجینیا

در ماه مي سال2007 به مناسبت 400 ساله شدن ايالات متحده (استقرار انگليسي ها در کلني جيمز تاون ِ ويرجينيا)، مراسم متعدد برگزار شده و ملکه انگلستان از اين محل ديدن کرده بود.
     انگليسي ها 22 سال پيش از استقرار در ويرجينيا، وارد جزيره «رونوک» در شرق کاروليناي شمالي امروز (و نه چندان دور از دهانه خليج چساپيک) شده بودند که اين مهاجران به طرز اسرار آميزي ناپديد شدند و لذا استقرار در جيمز تاون، ملاک تاريخ مهاجرت قرار گرفته است.
     انگليسي ها خيلي ديرتر از رقباي اروپايي از جمله پرتغال، اسپانيا، هلند و حتي فرانسه در صدد يافتن اراضي دوردست و «ناشناخته براي اروپاييان آن زمان» و تصرف آنها بر آمدند و ديرتر از همه به آمريكا رسيدند ولي ماندگارتر و پيروزمندتر بودند.
     آنان هنگامي قدم به آمريكاي شمالي گذاردند كه اسپانيايي ها در اين منطقه در كلني فلوريدا مستقر شده بودند و فرانسويان در شمال شرقي کانادا.
     بر خلاف مهاجران اروپايي ديگر، مهاجران انگليسي پس از ورود به آمريکا بوميان (سرخپوستان) را از ميان بردند و يا پراكنده ساختند و آخرالامر به داخل اراضی محصور (رزرويشن) فرستادند و برجايشان نشستند.
     دولت واشنگتن (پس از كسب استقلال) بعدا و به تدريج لوئيزيانا (مناطق مرکزي از شمال تا جنوب) را از فرانسه و فلوريدا را از اسپانيا و آلاسكا را از روسيه خريداري كرد و استيت هاي ديگر از تكزاس تا كاليفرنيا را با جنگ از دست مكزيك خارج ساخت و با برانداختن حكومت پادشاهي هاوايي بر اين جزاير نيز مستولي شد و ايالات متحده با 50 ايالت را كه هركدام استقلال داخلي نسبتا كامل دارند به وجود آورد.
    
Kamehameha پادشاه کشور هاوايي در قرن 19

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بپاخيزي بزرگ هنديان برضد انگليسي ها در ماه مي 1857
مقر انگليسي ها پس از بپاخيزي هنديان به اين صورت درآمد ـ جمجمه ها تا چند سال بر خاك افتاده بود


    دهم ماه مي سال 1857 و دو ماه پس از لشكركشي انگليسي ها به ايران به منظور جداساختن افغانستان از پيكر ميهن باستاني، هندياني كه به عنوان نظامي محلي به استخدام انگلستان درآمده بودند پس از پي بردن به نيات اين دولت از استقرار در شبه قاره هند، دست به عصيان و نافرماني زدند، افسران انگليسي خود را كشتند و روز بعد (11 مي) دهلي را تصرف و به امپراتور تيموري هند مهر «بي عرضگي» زدند و او را در كاخش بازداشت كردند. اين هنديان از روز بعد در دهلي و هر نقطه اي را كه آزاد مي كردند، انگليسي ها نابود مي ساختند. آنان در اندك زماني بر سراسر مناطق مركزي، شمالي و شمال شرقي و شمال غربي هند استيلا يافتند و نزديك به يك سال با انگليسي ها كه پي در پي نيروي كمكي مي فرستادند جنگيدند. هنديان به اين قيام كه نخستين بپاخيزي آنان برضد انگليسي ها بوده است افتخار و مباهات مي كنند.
    انگليسي ها قبلا به نام تجارت و زير پوشش كمپاني هند شرقي انگلستان گام به هند نهاده بودند كه به تدريج، نخست به نام حفاظت از اموال كمپاني واحد نظامي ايجاد كردند و پس از اين كه قوت گرفتند به كنترل امور اداري و سياسي دست زدند و امپراتور هند را عروسك دست خود قراردادند و ... كه هنديان متوجه نّيت آنان شدند و دست به قيام زدند. كارل ماركس در 30 گزارشِ مقاله مانند كه از لندن درباره بپاخيزي هنديان نوشته كه در روزنامه آمريكايي «نيويورك ديلي تريبيون» چاپ شده وضعيت اين بپاخيزي و علل آن را شرح داده است. بنابراين، دلايلي را كه مورخان انگليسي نوشته اند از جمله بكاربردن پيه خوك و گاو براي نگهداري (جلوگيري از زنگ زدگي) كارتريج فشنگها دقيق نيست.
    در پي فرونشستن بپاخيزي درخشان سالهاي 1857 و 1858 هنديان، دولت لندن امور كمپاني هند شرقي را که حدود 150 سال پيش از آن ايجاد شده بود رسما برعهده گرفت، به جاي امپراتور تيموري يك راجه انگليسي را فرماندار كل هندوستان كرد و سپس به جان ايران افتاد و بيشتر بخشهاي بلوچستان را از ايران جدا ساخت و ضميمه هند كرد كه اينك غرب پاكستان را تشكيل مي دهند. دولت لندن با کشيدن خط مرزي «دورند» قبايل پشتون را دو قسمت کرد و بيش از نيمي از پشتون هارا ضميمه هندوستان ِ خود کرد که اينک در پاکستان هستند و ناراضي و درگير. در آن زمان ناصرالدين شاه سلطنت ايران را برعهده داشت كه اقدام موثري براي حفظ بلوچستان نكرد (درحقيقت ككش نگزيد)!.
    ملت هند يازدهم مي 2007 به مناسبت يکصد و پنجاهمين سالگرد قيام هنديان برضد انگليسي ها که دهم مي از ميروت آغاز شده و در اندک زمان به لوکنو، کان پور و جهانسي گسترش يافته بود مراسم متعدد برپا داشتند و آن را نخستين قيام عمومي هنديان برضد استعمار انگلستان عنوان دادند که در اين قيام ملت هند، صرف نظر از مذهب و زبان شرکت کرده بودند.
    
انگليسيها هندياني را که از اطاعت آنان سرپيچي مي کردند، اين چنين به دهانه توپ مي بستند و قطعه قطعه مي کردند


    
اعدام هندي به دست هندي و به دستور انگليسي ها ـ معروف به «صاحب»

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 13 مي
  • 1830:   اِکوادور ـ کشوری در آمریکای لاتین ـ اعلام استقلال کرد.
        
        
  • 1846:   دولت واشنگتن به دولت مکزيک اعلان جنگ داد. در اين جنگ مکزيک شکست خورد و مناطق متعددي را از دست داد که اينک چند استيت فدراسيون آمريکا را تشکيل مي دهند.
        
        
  • 1888:   برزيل بردگي را در آن کشور غيرقانوني کرد.
        
        
  • 1907:   بانو «دافنه دو موريه Daphne du Maurier» داستان نگار انگليسي 13 ماه مي 1907 به دنيا آمد و 81 سال عُمر كرد. وي با نوشتن دهها داستان جالب از موفق ترين داستان نگاران قرن 20 بشمار مي رود.
        دافنه چند كتاب داستان كوتاه هم دارد. داستان «رِبِكا» كه در سال 1938 انتشار يافت، دافنه را مشهور جهان ساخت. نخستين داستان دافنه در سال 1931 انتشار يافت و آخرين كتابش كه حاوي بيوگرافي خود او بود و نيز نامه هاي جالبي كه دريافت داشته بود در سال 1995 به زير چاپ رفت. دافنه 19 اپريل سال 1989 فوت شد.
    دافنه


        
        
  • 1940:   تعرض آلمان به فرانسه با هدف تصرف اين کشور آغاز شد. در اين جنگ، فرانسه شکست خورد.
        
        
  • 1967:   ذاکر حسين (مسلمان) رئيس جمهوري هند شد.
        
        
  • 1998:   هند در اين روز دست به دو آزمايش اتمي زد. دو روز پيش از اين، هند 3 آزمايش اتمي انجام داده بود.
        
        
  • 2004:   برخي از رسانه ها، پايين رفتن ميانگين سهام (داو جونز) را در بورس نيويورك و قرار گرفتن در زير خط 10000 واحد را كه در اين روز صورت گرفت به حساب انتشار عكسهاي زننده شكنجه زندانيان عراقي در زندان ابو غريب و يك اردوگاه در جنوب عراق كه عواطف جهانيان را جريحه كرده گذارده بودند. ميزان سقوط سهام 127 واحد بود.
        
        
        
        
  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    برقرار شدن عوارض خروج از ایران برای ایرانیان برون مرز بدون دادن اطلاع قبلی به آنان و در نتیجه استرس در فرودگاه ـ شرح این استرس



        از دفتر دکتر رامین علیمرد متخصّص بیماری های قلب و عروق در آمریکا خبر داده بودند که در نیمه ماه می سال 2014، نوبت معاینه قلب دارم که پس از عمل جراحی قلب باز، هر چند ماه یک بار صورت می گیرد تا مشکلی پیش نیامده باشد.
         مقدمات سفر آماده شد و قرار بود که ساعت 5 و 40 دقیقه بامداد سه شنبه، ششم ماه می 2014 (16 اردیبهشت 1393) فرودگاه بین المللی پایتخت را که با مسافتی دور از تهران، در جنوب شهر ری (ناحیه رباط کریم) واقع شده است تَرک کنم. گوشه ای از شرح این سفر که هم خبر است و هم بیان چند واقعیت از این قرار است:
         روز پیش از بازگشت ـ دوشنبه پنجم ماه می (15 اردیبهشت) ـ پس از خرید 5 کیلوگرم پسته به 330 هزار تومان (25 درصد گرانتر از بهای پسته در آمریکا ـ پسته محصول کالیفرنیا)، با یک اتومبیل شخصی که در ایران ِ امروز همه اتومبیلدارها می توانند در نقش تاکسی قرار گیرند و مسافر سوار کنند به منزل بازگشتم. راننده اتومبیل که گفت کارمند دولت است و در روابط عمومی موسسه مربوط دارای یک سمت است در پاسخ به پرسش های من افزود: گرانی اجاره خانه و هزینه زندگی مرا مجبور کرده است که عصرها و پنجشنبه ها و ساعاتی از جمعه را، در یک بنگاه معاملات مستغلات کار کنم و یا با اتومبیل خود ـ مسافرکشی. معاملات مستغلات در این روزها تا حدّی راکد است و ترجیح می دهم مسافرکشی کنم. ولی، بنزین شده است هر لیتر هزار تومان و باید بر مزد حمل مسافر اضافه کنم که هنوز نکرده ام. هزارتومان زیاد نیست، در تهران یک بطری آب هم هزار تومان! است [در آمریکا هر بطری آب، خرید از فروشگاههای سام: کمتر از 10 سنت = 300 تومان] * و شنیده ام در آمریکا بنزین سه برابر ایران ـ هر گالن چهارلیتری 4 دلار و در بعضی شهرها، بیشتر. اجاره آپارتمان دو اطاق خوابه مرا کرده اند یک میلیون و دویست هزار تومان و حقوق دولتی ام پس از کسورات مربوط، کمی بیش از یک میلیون و پانصد هزار تومان است، مادرم هم با من زندگی می کند. قیمت ها ثابت نیست و روزنامه ها فقط حرف ها و نطق های مقامات را نقل و تیتر می کنند، هیچکس هم خریدارشان نیست.
         پرسیدم که روابط عمومی اداره اش چه می کند. گفت که اگر منظورتان کار موثر است، تقریبا هیچ. مدیرانی را که در طول عمر کارمندی ام تجربه کرده ام حوصله خواندن ـ حتی خواندن بعضی از نامه های اداری را ندارند چه رسد به روزنامه و کتاب و گزارش های ما. اداره نسبتا کوچک ما نیازی به روابط عمومی ندارد که دارای پنج کارمند است، چرا آن را دایر کرده اند و هزینه روی دست دولت گذاشته اند؟!، نمی دانم.
         این فرد در طول راه همه اش می پرسید که چگونه می تواند به استرالیا، کانادا و یا آمریکا مهاجرت کند. می گفت که هفت سال است ازدواج کرده ولی نگذاشته بچه دار شود زیراکه شنیده است بچه، کار مهاجرت را دو چندان مشکل می کند و هر شب تا نزدیک بامداد تلویزیون های ماهواره ای را می بیند به امید اینکه برنامه ای داشته باشند که برای مهاجرت راهنمایی کند، شماری چشمگیر از همکلاسی ها، همبازی های دوران کودکی، بستگان و دوستان او در ده ـ پانزده سال اخیر از کشور رفته اند. چند رئیس و مدیر را که او می شناسد و مقام داشتند، یا خودشان رفته اند و یا زن و فرزندانشان را فرستاده اند ـ فرستاده اند با پول. در بنگاه [بنگاه معاملات مستغلات که کار می کند]، حساب کرده ایم که از سال 1370تا به امروز، دلار در برابر ریال 22 برابر شده و بهای مستغلات (خانه و زمین) 150 برابر. این تفاوت باعث شده که هرکس بخواهد خانه اش را بفروشد و پولش را یا ولخرجی، یا ارز کند و یا به خارج برود ـ با قیاس با قیمت خانه و زمین، دلار باید بشود 5 تا ده هزار تومان تا در کشور بماند. بانکی ها این را می دانند ولی چون خودشان هم ذینفع هستند کاری نمی کنند. اگر ارزش دلار هم مطابق خانه و زمین شود، هیچکس به خارج نمی رود، پول هم خارج نمی کند و واردات به حد اقل می رسد و همه کار می کنند و تولید. «تحریم» برای بعضی ها شده است بهانه. اگر تحریم برداشته شود، ارز وارده یا برای خرید جنس به خارج بازگشت داده می شود و یا اینکه در صرّافی ها به فروش می رسد و به خارج باز می گردد. مگر ما تا سه سال پیش تحریم اینچنانی داشتیم؟. می گویند در 7 سال [پیش از تشدید تحریم] 800 میلیارد دلار فروش نفت داشتیم، چه شدند؟. از بس بنگاه مستغلات زیاد شده است که کار ندارند. در طرفین بنگاه ما به فاصله 400 ـ 500 متر، سه بنگاه دیگر دایر شده است و شده ایم 4 بنگاه و کارمان کم [تقسیم بر 4].
         از این کارمند ِ مسافرکش خواستم که ساعت 2 بامداد روز بعد بیاید و مرا به فرودگاه امام خمینی ببرد که در منطقه رباط کریم (احمداباد) ـ جنوب غربی شهر ری واقع شده و تا محدوده جنوبی شهر تهران حدود 30 کیلومتر و تا خانه من نزدیک به 50 کیلومتر و تا شمال تهران 60 کیلومتر فاصله دارد. گفت: 50 هزار تومان.
         این فرد ساعت 11 و 35 دقیقه شب زنگ در ِ خانه ما را زد و عذرخواهی کرد که در اتومبیل اش نقص فنی یافته و رانندگی تا فرودگاه با آن اطمینان بخش نیست. خواهرزاده ام داوطلب بردن من به فرودگاه شد. بعدا شنیدم که پس از رسانیدن من به فرودگاه، در اینجا دچار مشکل توقف ممنوع، انتقال اتومبیل با جراثقال و چند بار رفت و آمد برای گرفتن اتومبیل شده است و .... چرا یک فرودگاه بین المللی و بسیار دور از یک شهر ده ـ دوازده میلیونی، پس از چند سال که از آغاز کار آن می گذرد نباید شاتِل انتقال مسافر داشته باشد. تاکسی تلفنی و ...، شاتل نیست. شاتل یک سرویس منظم میان فرودگاه و چند نقطه ثابت و مشخّص در شهر (ترمینال) است. به هر شرکت اتوبوسرانی بیابانی که اشاره شود، با التماس می آید و چنین سرویس پُردرآمدی را دایر می کند. این که برای دولت هزینه ندارد. این، درست نیست که از خارج به چند فامیل تلفن شود تا یکی از آنان قبول کند نیمه شب خوابش را بزند و 40 ـ 50 کیلومتر بیاید و مسافررا ببرد!. از فرودگاه با تاکسی رفتن هم، پس از یک شبانه روز پرواز و خستگی و حمل جامه دان، مشکل تسعیر ارز و رفتن به باجه بانک ملی دارد ـ همه که با خود 50 ـ 60 هزار تومان پول داخلی حمل نمی کنند.
         به هر حال، ساعت 3 و 20 دقیقه در فرودگاه بودم. تنها یک ورودی این فرودگاه که عُمرِ فعالیت آن به ده سال هم نمی رسد باز بود. در اینجا بر خلاف فرودگاههای آمریکا، که ورود به محوطه آن پیش از رسیدن به باجه هایِ دادن جامه دان (کاونترها) و گرفتن «بوردینگ کارد» آزاد است، باید از چارچوب ایمنی و بازرسی بدنی و بازدید اشیاء گذشت. در اینجا کمربند و ساعت و ... را هم باید خارج ساخت. در این فرودگاه، دو بار چنین بازرسی صورت می گیرد ـ یکبار هنگام ورود به آن و باردیگر هنگام ورود به منطقه گیت ها. صف رسیدن به ورودی، 200 ـ 150 نفره بود و ساعت 3 و 45 دقیقه وارد صف گیشه چِک کردن بلیت و دادن جامه دان و گرفتن بوردینگ کارد شدم که 15 دقیقه طول کشید. ساعت 4 و چند دقیقه بامداد به صف های گذرنامه و گرفتن مُهر خروجی رسیدم و در کوتاهترین آنها ایستادم. 4 و 25 دقیقه مقابل مامور گذرنامه بودم که خواست رسید پرداخت عوارض خروج را با گذرنامه ام به او بدهم، تعجب کردم و گفتم: عوارض خروج؟!، چنین عوارضی دهها سال است که لغو شده و به گمانم پس از انقلاب، و بعدا برای مسافران غیر مقیم به صورتی تجدید شده بود و نه برای ایرانیان مقیم کشورهای دیگر که دولت با کمک به ایجاد انجمن ایرانیان برون مرز درصدد جلب دوستی آنان است. گفت دوباره و اخیرا برقرار شده است و این بار 75 هزار تومان. گفتم چرا قبلا اعلام نشده و اطلاع ندادند که گفت: شما تنها نیستید، خیلی ها نمی دانستند، هنوز وقت دارید، باجه بانک ملی آن گوشه است، و در حالی که با دست اشاره می کرد مرا به آن سمت راهنمایی کرد.
         مقابل باجه بانک که من به آن رسیدم یک صف طولانی بود. همه ناراضی، عصبی و عبوس زیراکه به پرواز برخی از آنان وقت زیادی باقی نمانده بود. بانویی که لباس مِشکی بر تَن داشت و برای شرکت در مراسم تدفین برادرش از آمریکا به ایران آمده بود در یک حالت نگرانی و عرق ریزان می گفت که چون قصد بازگشت به ایران را تا سالها نداشته همه ریال هایش را خرج کرده ازجمله امشب 10 هزار تومان به رسم انعام به راننده تاکسی و 10 هزار تومان به باربر فرودگاه داده، دلار هم جز یک 20 دلاری ندارد زیراکه پسرش در آمریکا می آید فرودگاه و اورا می برَد. به علاوه، در آمریکا می تواند به هر ماشین دریافت پول در هر خیابان برود و پول نقد بگیرد، اینجا [ایران] که حساب بانکی و کارت ندارد. اینجا کردیت کارت آمریکا را هم که قبول نمی کنند. او سپس از صف ایستادگان خواست که در برابر دریافت اشیایی که با خود دارد به او 15 هزار تومان بدهند تا روی 20 دلارش بگذارد و عوارض را بپردازد و فقط 43 دقیقه به پرواز او باقی مانده است که یک بانوی دیگر 20 دلار اورا گرفت و 75 هزار تومان داد و گفت که اگر خود او بخواهد 20 دلاررا معاوضه کند، بانک مبلغی کار مزد می گیرد و تازه، باید از این صف به صف باجه معاوضه پول (تسعیر) برود و دوباره به این صف باز گردد که وقت گیر است و بازگشت به صف گذرنامه تا گرفتن مُهر خروجی هم دست کم 20 دقیقه می شود و ممکن است که به پرواز نرسد.
         در اینجا همه گله مند بودند که چرا نباید در فرودگاه «ساین» پرداخت عوارض نصب می کردند تا افراد هنگام ورود از خارج ببینند و سر فرصت و پیش از بازگشت به فرودگاه، آن را به یک باجه بانک در شهر بپردازند، چرا بمانند جاهای دیگر «ورقه یادآوریِ پرداخت عوارض» که دو سطر است چاپ نکردند و به ماموران گذرنامه ندادند تا هنگام ورود و مُهر کردن پاسپورت، آن را لای پاسپورت بگذارند، چرا به خدمه هواپیماهایی که به ایران رفت و آمد می کنند نمی گویند که آن را از بلند گوی هواپیما یادآور شوند، چرا در روزنامه ها آگهی نمی کنند که دست کم بستگانشان بدانند و به آنان یادآور شوند و ...، تا در آخرین لحظه دچار این استرس نشوند، ایرانیان مقیم خارج که شمار روزافزون آنان به 5 ـ 6 میلیون می رسد غالبا سالخورده و مشکلات قلب و عروق دارند، دولت باید تدبیر کند و مشکل و ناراضی نتراشد. در کشوری که به هر تبعه ـ هر ماه 45 هزار تومان پول نقد می دهند می توانند بگویند اگر مسافری 75 هزارتومان عوارض خروجیِ ِ «به تازگی وضع شده» را نداده باشد، در صف گذرنامه یک فُرم از پیش چاپ شده امضا کند و قول دهد که دفعه بعد دو برابر بپردازد و یا اینکه به جای رفتن به صف باجه بانک ملی و بازگشت به صف گذرنامه و نداشتن وقت، و اضطراب از نرسیدن به پرواز، عوارض را به همان مامور گذرنامه بدهد ـ ریال و یا ارز دیگر معادل آن و یا دادن قول کتبی به صورت سفته برای پرداخت در سر فرصت.
         این اظهارات تمام شدنی نبود که به مقابل کارمند بانک که خستگی از قیافه اش هویدا بود رسیدم. فقط 30 دلار برایم مانده بود. وقتی دلارها را دید گفت که باید به باجه خرید و فروش ارز بروم و سپس به باجه او بازگردم. ساعت و بوردینگ کارد را نشانش دادم و گفتم که وقت نیست و من مقصر نیستم. با اکراه تمام 30 دلار را گرفت و رسید عوارض خروجی 75 هزار تومانی را به من داد. هر دلار در آن روز 3300 تومان بود. نمی دانم چگونه حساب کرد که چیزی پس نداد، شاید کارمزد تسعیررا حساب کرده بود و شاید هم خرید دلار در بانک ملی ارزانتر بود!.
         با یک کیف و یک بسته 4 ـ 5 کیلوگرمی دیگر در دست، با شتاب تمام دوباره خودرا به صف گذرنامه رسانیدم، چند ورزشکار که برای شرکت در مسابقه به خارج می رفتند در صف بودند. به آنان گفتم که به منِ پیرمرد که به پرواز، 33 دقیقه بیشتر وقت ندارم ترحّم کنند و جای خودرا به من بدهند که دادند. پس از مُهر شدن گذرنامه، دوان ـ دوان با آن دو کیف دستی و بسته (ساک) و در 77 سالگی خودرا به منطقه گیت ها رسانیدم که با یک صف دیگر رو به رو شدم ـ صف بازرسی سوار شدن بر هواپیما و بازرسی بسیار دقیق، بمانند آمریکا. حدود ده دقیقه در صف بودم و چند دقیقه برای بستن کیف ها و کمربند و ساعت. درست در لحظه بستن درِ ِ گیت ورود به هواپیما به آنجا رسیدم و آخرین نفری بودم که نفس زنان سوار بر هواپیما شدم و ... و این شرح سفر را که از وظایف روزنامه نگار و تاریخ نویس است در اینجا نوشتم تا یادآوری و کمکی به حل مسئله شود.
        
        ــــــــــ
        
        درباره بطری آب و مقایسه آن در تهران و آمریکا و اظهارات یک مخاطب
        
        در پی درج مطلب بالا در این تاريخ آنلاین، یک مخاطب با ارسال ايميل نوشته بود که در رسانه های تهران و در گزارش مربوط به اعدام «مه آفرید» به جرم فساد اقتصادی دیدم که بدون توضیح کامل نوشته بودند که او در تولید بطری آب هم دست داشته است. من [مخاطب] 61 ساله ام و به خاطر دارم که تا همین سال های اخیر، در تهران «بطری آب» وجود نداشت زیراکه آب تهران از دو رودخانه کرج و جاجرود تأمین می شود و این دو رودخانه که طول چندان از سرچشمه تا دو مخزن سد خود ندارند از ذوب شدن برف های کوههای البرز به وجود آمده اند و چون این دو سد هم به علت مصرف زیاد سریعا تخلیه می شوند آلودگی آنچنانی ندارند و می شود بمانند سابق به تصفیه عمومی [سازمان آب] که باید کامل و با رعایت همه اصول و فرمول ها باشد اکتفا کرد، و یا اینکه بطری و ظروف شیشه ای را با همان آب خانگی پُر کرد و با خود به اتومبیل بُرد. به علاوه، نصب دستگاه خالص سازی آب در خانه که بهتر و بادوام تر است. آن طور که شنیده ام؛ بطری پلاستیکی خالی از زیان بهداشتی نیست. سابقا در تهران آب معدنی معروف به «آبعلی» در بطری شیشه ای فروخته می شد که از چشمه های واقعی آب معدنی گازدار تهیه می شد. روی بطری های پلاستیکی کنونی آب که در تهران توزیع می شود کلمه «معدنی» هم نوشته شده و بعضی ـ حتی تحصیل کرده ها ازجمله دختر خود من که کارمند بیمارستان است تصور می کنند که آن، آب معدنی واقعی است و نمی دانند که به سبک آمریکا و به خاطر طعم و مزّه، موادی که بیشتر مواد هم منشأ معدنی دارند به آب اضافه می شوند. ترجمه همان عبارتی که روی بطری های آب در آمریکا است هم روی بطری های تهران دیده می شود: Mineral enhanced for taste (به خاطر طعم، مواد معدنی؟ اضافه شده است). باید بدانیم که در آمریکای بسیار عریض تنها دو رشته کوه وجود دارد و بنابراین، آب شهرهای جلگه ای و بسیار به دور از دو رشته کوه ـ از برکه، مرداب و آب باران جمع شده در طول دهها و بل صدها سال تأمین می شود و مصرف بطری آب، امری عادی شده و کمپانی های صاحب آن کلی تبلیغ می کنند و ....
        این مخاطب ضمن اشاره به گران بودن بطری آب در تهران به نسبت درآمد مردم معمولی همچنین خواسته است که اگر بتوانیم یک برچسب بها و عبارت «افزوده شدن مواد معدنی به خاطر طعم و مزّه» الصاق شده روی بطری آب های آمریکا را بیابیم و به لحاظ ارتقاء آگاهی ها در اینجا کُپی (کاپی) کنیم.
        کاپی (کپي) مورد درخواست (بها و عبارت افزودن مواد معدنی) در زیر آمده است. برچسبِ بها، تنها مربوط به یک کمپانی آمریکایی است که به دست آمد:
        
    برچسب بها و اضافه شدن مواد به خاطر طعم به آن، الصاق شده روی بطری های آب یک کمپانی آمریکایی


        
    برچسب مواد افزوده شده به آب به خاطر طعم آن (آمریکا)

     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com