Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
6 مارس
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 6 مارس
ايران
«ناصرخسرو» و گردشگري هفت ساله او
ناصرخسرو قبادياني
پنجم مارس سال 1046 ميلادي (در آن سال 14 اسفند)، ناصرخسرو قبادياني نويسنده، شاعر، فيلسوف و گردشگر ايراني سفر 19 هزار كيلومتري تقريبا 7 ساله خود درجهان اسلام را آغاز كرد كه محصول آن كتاب ارزشمند «سفرنامه» بوده است. وي اين سفر تاريخي خود را از شهر مرو (خراسان بزرگتر) آغاز كرد كه 23 اكتبر 1052 ميلادي پايان يافت. به حساب مورّخان تاجيك، سفر ناصرخسرو ششم مارس آغاز شده بود. سفرنامه ناصرخسرو اطلاعات جامعي درباره تاريخ، جغرافيا و وضعيت زندگاني مردم، جمعيت، طرز حكومت و بناهاي تاريخي و ... مناطق مورد ديدار به دست مي دهد و يك كتاب مرجع بشمار مي آيد. وي در سفر طولاني خود پس از عبور از حاشيه درياي مازندران، از بين النهرين، سوريه، حجاز، مصر و نقاط متعدد ديگر ديدن كرده بود.
     ناصرخسرو كه در سال 1004 ميلادي در قباديانِ بلخِ خراسان به دنيا آمده بود در سال 1088 در بدخشان درگذشت، بنابراين نزديك به 85 سال عمر كرد. ناصرخسرو كه درجواني علوم و ادبيات عصر خودرا فراگرفته و سفري هم به سند و پنجاب كرده بود، تا 42 سالگي عمدتا كار ديواني (دولتي) انجام مي داد.
     وي در جريان سفر خود، در مصر كه حكومت آن را فاطميون شيعه به دست داشتند به اسماعيله پيوست و در بازگشت به وطن و اقامت در خراسان بزرگتر، به تبليغ طريقه اسماعيله پرداخت كه حكام سُنّي وقت او را تحت فشار و ارعاب قرار دادند كه از دست آنان به يك آبادي در دامنه كوههاي بدخشان پناه بُرد، سالها در آنجا زندگي كرد، اشعارش را جمع آوري و كتابهايش را تنظيم و در همانجا درگذشت. در پي عزيمت ناصرخسرو به بدخشان، هوادارانش هم به آنجا رفتند و كار تبليغ مذهبی ادامه يافت. به باور مورخان روس، شيعه اسماعيليه در بدخشانِ تاجيكستان نتيجه كوشش و آموزش هاي ناصرخسرو بوده است.
     وي اشعار بسيار سروده كه گفته شده است يازده هزار بيت از آنها باقي مانده است. علاوه بر سفرنامه، تاليفات معروف ديگر او عبارتند از: سعادت نامه، وجه دين و ... و ديوان اشعار. كتاب «گشايش و رهايش» ناصر خسرو، تحت عنوان «نالج و ليبريشن» به زبان انگليسي ترجمه شده است. ناصرخسرو در اشعارش كه در «روشنايي نامه، يا شش فصل» موجود است زندگاني برادروار و فلسفه اي را كه اخوان الصفاء مروّج آن بودند تشويق كرده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زماني که «خيام» تنظيم تقويم خورشيدي را تكميل كرد
حکيم عمر خيام نيشابوري


    تقويم هجري خورشيدي كه مورد استفاده ما ايرانيان است، ششم مارس 1079 ميلادي (برابر با پانزدهم اسفندماه در آن سال، و امسال 16 اسفند) توسط حكيم عمر خيام نيشابوري تكميل شد كه به تقويم جلالي معروف گرديده است، زيرا كه در زمان حكومت جلال الدين ملكشاه سلجوقي تنظيم شده بود.
     اين تقويم دقيق تر از تقويم ميلادي است كه آن هم خورشيدي است، زيرا كه عدم دقت آن هر 3770 سال، يك روز است و تقويم ميلادي هر3330 سال.
     عمر خيام كه در سال 1044 ميلادي به دنيا آمد و در سال 1124 درگذشت نه تنها رياضي دان و آگاه از علم هيات (فضا - ستارگان) بود بلكه در فلسفه، پزشكي و شعر نيز شهرت جهاني دارد و رباعيات او كه در سال 1839 به انگليسي ترجمه شده هنوز هر سال تجديد چاپ مي شود. آثار ديگر او از جمله «نوروز نامه» و «رساله در وجود» معروفند. عمر خيام با همه علاقه اي كه به زادگاهش نيشابور داشت؛ در طول حيات خود چند سفر تحقيقاتي به اصفهان، سمرقند، بخارا و ري كرده بود. وي با اين که به كار دولتي علاقه نداشت، دعوت شاه وقت را براي ساختن رصدخانه ري پذيرفت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
كرماني ها ابواسحق اينجو را شكست دادند
ابو اسحق اينجو كه در سال 720 هجري خورشيدي (1341 ميلادي) خود را شاه فارس اعلام كرده بود در صدد بر آمد كه يزد و كرمان را كه امير مبارز آل مظفر بر آنها حكومت مي كرد برقلمرو خود بيافزايد. وي بسال 1350 ميلادي به كرمان لشكر كشيد و اين شهر را محاصره كرد ولي دو هفته پيش از نوروز ( 15 اسفند، و در چنين روزي) از كرماني ها شكست خورد و به شيراز بازگشت. با اين شكست، حكومت ابو اسحق بر فارس هم چندان دوام نيافت و اين خطه به تصرف آل مظفر در آمد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
دو شاه در يك زمان در ايران!
كريم خان
از درگذشت كريم خان زند كه در طول حيات راضي نشده بود او را شاه بخوانند و تا پايان عمر عنوان «وكيل مردم» را حفظ كرده بود و از زندگي توده مردم دور نشده بود، دو برادرش زكي خان و صادق خان، هر دو خود را جانشين او و «شاه ايران» اعلام كردند. زكي خان در شيراز خود را شاه خوانده بود و صادق خان در ششم مارس 1780 (روزي چون امروز در 226 سال پيش) دركرمان اعلام پادشاهي كرد.
     هنگام در گذشت كريم خان، صادق خان در بصره بود تا از اين منطقه در برابر حمله احتمالي عثماني دفاع كند. او پس از اطلاع از مرگ كريم خان با شتاب عازم شيراز پايتخت آن زمان ايران شده بود تا بر جاي برادر بنشيند كه چون زكي خان قبلا پادشاهي خود را اعلام كرده و او را به شيراز را نداده بود روانه كرمان شد و در اين شهر اعلام پادشاهي كرد و كرمان را پايتخت خود قرار داد.
     علي مرادخان زند، يك سركرده ديگر، با استفاده از اين وضعيت، در منطقه اي ديگر اعلام پادشاهي كرد و در صدد بر انداختن دو شاه زند بر آمد و چون صادق خان را ضعيفتر تشخيص داد به جنگ او شتافت كه در اين جنگ صادق خان اسير و كشته شد.
     پس از اين پيروزي، چون جعفر خان پسر صادق خان با علي مراد خان از در دوستي در آمده بود، فاتح جنگ وي را حكومت كرمان داد.
     لطفعلي خان زند آخرين امير زنديه پسر جعفر خان بود كه پس از يك مقاومت جانانه در كرمان، در ارگ بم دستگير و به دست آغا محمد خان قاجار افتاد و مقتول شد.
    درگيري سران زند بر سر قدرت باعث سلطه قاجارهاي مغول تبار بر وطن ما و رو به زوال و انحطاط گذاردن امپراتوري پهناور ايران (ايران زمين) شد كه در دو قرن گذشته و تا به امروز، قدرت هاي وقت جهان با تمام نيرو مانع از احياء آن شده اند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي كه هواداران دكتر مصدق در بهارستان كشتار شدند


پانزدهم اسفند سالروز تيراندازي به مردم در ميدان بهارستان در سال 1323 خورشيدي ( ششم مارس 1945) است.
     در اين روز بسياري از مردم و دانشجويان دانشگاه تهران به خانه دكتر مصدق كه دو روز پيش از آن، جلسه مجلس را به حالت اعتراض ترك گفته بود رفته بودند و او را به اصرار به مجلس باز گردانده بودند.
     در ميدان بهارستان ماموران فرمانداري نظامي به سوي انبوه مردم كه هنوز در خارج از مجلس به حمايت از دكتر مصدق شعار مي دادند آتش گشودند و جمع كثيري را مقتول و مجروح ساختند.
     در پي اين تيراندازي، مردم از بيرون و نمايندگان مجلس از داخل دولت را تهديد به ادامه تظاهرات و اقدامهاي ديگر كردند كه براي حل مسئله و رفع تشنج، همان روز ژنرال گلشائيان از رياست فرمانداري نظامي تهران و حومه بركنار شد.
     دكتر مصدق سيزدهم اسفند 1323 در پي يك كشمكش چند ماهه با نماينگان موافق دادن امتياز بهره برداري از منابع كشور به خارجيان و نيز مخالفان محدود شدن قدرت شاه، پس از اين كه پيشنهاد او درباره اعلام جرم عليه مقامات فاسد با مخالفت رو به رو شد، جلسه مجلس را به حالت اعتراض ترك كرده بود.
     دكتر مصدق در هفتم آبان 1323 پس از آن كه شنيد دولت وقت مي خواهد امتيازهاي صنعتي و معدني و اداره امور مالي كشور را به خارجيان بدهد و از جمله نفت شمال را در اختيار شوروي بگذارد ضمن نطق تندي با دادن هرگونه امتيازي به خارجيان مخالفت كرده بود و در اين زمينه آنقدر پافشاري كرده بود كه در جلسه يازدهم آذر همان سال طرح منع مقامات دولتي از واگذاري هرگونه امتيازي در زمينه نفت به شركتها و دولتهاي خارجي از تصويب گذشت كه طبق آن براي متخلفان از اين قانون، مجازاتي برابر سه تا هشت سال زندان و انفصال ابد از خدمات عمومي تعيين شده بود.
     دور شديد مخالفت نمايندگان طرفدار قدرت شاه با دكتر مصدق از 23 آبان همان سال (سال 1323) آ‎غاز شده بود. روز 21 آبان، سه روز پس از كناره گيري ساعد از نخست وزيري، مجلس راي تمايل به نخست وزيرشدن دكتر مصدق داده بود و در پي اين ابراز تمايل، 23 آبان شاه با دكتر مصدق ملاقات كرد تا او را به عنوان نخست وزير معرفي كند. دكتر مصدق در اين ملاقات كه در كاخ مرمر انجام شد شرايط خود براي قبول سمت نخست وزيري را با شاه در ميان گذارد؛ ازجمله محدودشدن اختيارات شاه به همان حد كه در قانون اساسي آمده بود و عدم مداخله او در تعيين وزير جنگ و تبديل واژه جنگ در نام اين وزارتخانه به «دفاع ملي» و منع كامل درباريان، اطرافيان و بستگان شاه از مداخله در امور دولت و نوشتن هرگونه توصيه به مقامات. شاه از پذيرفتن اين شرايط خودداري كرد و دكتر مصدق هم انصراف خود را از نخست وزير شدن به مجلس اعلام داشت و از آن روز تا 13 اسفند و قهر كردن مصدق از مجلس، مخالفت نمايندگان طرفدار قدرت شاه و دادن امتياز به خارجيان با وي شدت يافته بود.
     روايت است كه دكتر مصدق در ملاقات 23 آبان1323 به شاه گفته بود كه اگر نخست وزير باشد و توصيه اي از درباريان به مقامهاي دولتي برسد توصيه نامه را در روزنامه ها منتشر خواهد ساخت.
     چند سال بعد كه شاه بر اثر فشار مردم مجبور شد ورقه نخست وزيري دكتر مصدق را امضاء كند مي دانست كه زود و يا دير اختيارات او را مخصوصا در امور ارتش محدود خواهد ساخت و به نفوذ نزديكان او در امور دولتي، معاملات و مقاطعه هاي دولتي (مزايده و مناقصه ها) و صدور امتيازها پايان خواهد داد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي که گروه هواشناسان ایران عنوان «سازمان کل هواشناسي ایران» گرفت ـ به رسانه ای که دریای مازندران را خزر می نوشت، گزارش هوا داده نمی شد
15 اسفند سال 1337 (در آن سال برابر با ششم مارس 1959 ميلادي) دكتر محمدحسن گنجي استاد جغرافياي دانشگاه تهران ایجاد «سازمان کل هواشناسي ایران» را اعلام کرد. تا آن زمان و از چند سال پیش از آن، ايران داراي یک گروه مرکب از چند هواشناس بود كه زیر نظر دکتر گنجی در فرودگاه مهراباد مستقر بودند و كارشان دادن وضعيت هوا به خلبانان هواپيماها بود و نیز پیش بینی وضعیت هوا در روز بعد، به روزنامه ها و خبرگزاری پارس (تنها خبرگزاری کشور تا سال 1350) و همچنین در صورت وقوع تغییرات فوری در وضعیت هوا، جریان را تلفنی به خبرگزاری پارس دادن تا از رادیو جهت اطلاع مردم پخش کند. رسانه هاي کشور حدود دو سال پیش از ایجاد سازمان هواشناسی کل، با دریافت پیش بینی وضعیت هوا از هواشناسان مستقر در مهرآباد، به طور روزانه داراي ستونِ «گزارش وضع هوا» شده بودند.
    دکتر گنجي که يک ايراندوست خراساني بود، دستور داده بود به روزنامه هايي كه در «گزارش هوا»، درياي مازندران را «دریای خزر» بنویسند؛ گزارش پيش بيني وضع هوا داده نشود. دکتر محمد حسین گنجی عنوان «دریای خزر» را ساختگی و تحمیلی روس ها به دولت قاجارها اعلام کرده بود و آن را عنوانی ساختگی با هدف های سیاسی می خواند که کشور دیگری آن را بکار نمی برد و دریای مازندران از 25 قرن پیش نام خودرا دارد که از زمان تاریخ نگاران یونان باستان تا به امروز بکار برده می شود: دریای قزوین = دریای کَسپین = Caspian Sea
    
    - - - - -
    
    
    اشاره به چند مورد احساسات میهندوستانه دکتر محمدحسن گنجی که یک بار روزنامه اطلاعات را تحریم از دریافت خبر هواشناسی کرد، زیراکه دریای مازندران را «خزر» نوشته بود. شرح انتقال توپهای لشکر آذربایجان به تهران با قاطر و از کوهها در جریان تعرض روس ها از زبان او و همچنین منع تحقیر برادران افغان در خبرها و ... خزرها چه کسانی بودند ـ ایرانیان خاوری (افغان ها) زبان فارسی مارا پاسداری و استقلال و حاکمیت ایران را با گردانیدند. در سايت امروز و در بخش «خاطره مؤلف اين تاريخ آنلاين» آمده است که ضرورت دارد در تاريخ ايرانيان بماند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که مُهرِ «مهاجرت ممنوع» از گذرنامه ایرانیان حذف شد ـ نگاهی به مهاجرت ایرانیان
16 اسفند 1350 (مارس 1971) شرط داشتن تضمین برای صدور گذرنامه در ایران لغو شد [باصدور بخشنامه، نه وضع قانون]. پیش از آن و نزدیک به نیم قرن، متقاضی ایرانی دریافت گذرنامه باید فردی را که تبعه و مقیم ایران و دارای سند مالکیّت ملک ارزشمند بود به کلانتری پلیس می بُرد و این فرد معرّف و در حقیقت ضامن متقاضی می شد که در جریان مسافرت به خارج مرتکب جرم، فساد و تخریب حیثیت و اعتبار وطن خود و شهرت نیک ایرانیان نشود و احیانا از دولت بیگانه درخواست مهاجرت نکند.
     در آن زمان و تا انقلاب سال 1357، گذرنامه های ایران حاوی یک مُهر بود که تاکید داشت آن گذرنامه «برای مهاجرت» معتبر نیست [نقض این شرط، تعقیب قضایی داشت]. دولت وقت به دولتهایی هم که تاکید این مُهر را نادیده می گرفتند اعتراض می کرد. در آن زمان با مهاجرت ایرانی مخالفت نبود بلکه مقدمات کار باید در ایران فراهم می شد و متقاضی مهاجرت بايد هزینه هایی را که دولت برایش کرده بود ازجمله هزینه تعلیمات عمومی [در آن زمان رایگان]را پرداخت، تعهد پرداخت و یا درخواست معافیت از پرداخت آن را می کرد. مهاجرت مرد ایرانی که [درکشور دیگر] با زن خارجی ازدواج کرده بود ازشمول این شرایط [به دلایل انسانی، تداوم زیستن زن و شوهر با هم و ....] خارج و مجاز بود یعنی که مُهر «مهاجرت ممنوع» گذرنامه و بازپرداخت هزینه های دولت نادیده انگاشته می شد. ولی، ازدواج زن ایرانی با مرد تبعه کشور دیگر بدون تصویب قبلی دولت قانونا ممنوع بود.
    ایرانیان تا سال 1974 علاقه به مهاجرت به کشوري ديگر نشان نمی دادند. از این سال هجوم متقاضی تحصیل در خارج به سبب چندین برابر شدن درآمد ایران از استخراج و فروش نفت خام و ثابت ماندن ارزش برابري ريال افزایش چشمگیر یافت. بعدا در میان این محصلان که عمدتا مردودین کنکور [امتحان ورودی] دانشگاههای تماما رایگان داخلی بودند تمایل به مهاجرت و ماندن در کشور محل تحصیل آشگار شد. با وجود این، طبق آمار رسمی، شمار مهاجران ایرانی از سال 1965 تا 1977 [1344 تا 1356]جمعا از رقم 50 هزار تجاوز نکرده بود که بیشتر این مهاجران هم ارمنیانی بودند که به ارمنستان [در آن زمان؛ ارمنستان شوروی] و قفقاز مهاجرت کرده بودند و کار مهاجرت آنان در ایران و با موافقت قبلی دولت صورت گرفته بود. ایرانیان تا زمان انقلاب تنها یک بار مهاجرت گسترده کرده بودند و آن هم پس از تصرف ایران توسط اعراب مسلمان در سده هفتم میلادی بود که به چین و هند رفتند و در هند به پارسیان معروفند و هنوز به فرهنگ ایرانی وفادارمانده و علاقه مند به سرزمین نیاکان هستند و تاسیسات صنعتی و تکنولوژیک هند عمدتا در دست آنان است. آنان بودند که هندرا اتمی، تکنولوژيک و دارای هواپیمایی بین المللی کردند. شمار ایرانیان مهاجرت کرده پس از انقلاب فوریه 1979 شش تا هفت میلیون برآورد و گزارش شده است که مقامات تهران در سخنانشان اشاره به 4 تا 6 میلیون نفر کرده اند و عمدتا به کشورهای انگلیسی زبان و در صدر آنها آمریکا، کانادا و استراليا. چرا به کشورهاي انگليسي زبان؟، زیراکه از آگوست 1941 (شهریور 1320) که ایران اشغال نظامی شد تدریس زبان انگلیسی در دبیرستانها جای زبان فرانسه را گرفت و تحصيلکردگان ايراني با زبان انگليسي آشنا شدند، بعلاوه تسهیلات قانون مهاجرت آمریکا ازجمله ملحق شدن بستگان درجه اول به مهاجر و نیز اصلاحیه 14 قانون اساسی آمریکا [متولد آمریکا، حتی اگر والدینش برای یک روز به این کشور سفر کرده باشند تبعه بومی این کشور محسوب می شود. یعنی که این فرد پس از رسیدن به سن قانونی می تواند والدین، و به نوبه خود ـ آنان بستگان دیگررا مهاجرت دهند]. اين اصلاحيه در اصل براي تبعه بشمار آمدن بردگان سابق (سياهان) تدوين شده بود که پيش از لغو بردگي و برغم تولد در آمريکا، تبعه اين دولت به حساب نمي آمدند.
    طبق برآورد سال 2005، هر ایرانی مهاجر به آمریکا که شمار آنان داشت به رقم ميليون تن نزديک مي شد، پنج سال پس از اقامت قانونی دائمی و به تابعیت این کشور درآمدن (نچرالايزد شدن) دست کم دو نفر را برای اقامت دائم به آمریکا آورده بود!. به این ترتیب اين رشته (مهاجرت بستگان) تداوم خواهد داشت و .... [تابعيت به صورت نچرالايزد قابل ابطال و الغاء است ولي طبق قوانين موضوعه ملي و ضوابط جهاني، نمي توان تابعيت يک بومي ـ کسي را که در کشوري به دنيا آمده است جز به درخواست خود او و يا به تابعيت دولتي ديگر درآمدن وي و در اين مورد طي کردن مراحل طولاني قضايي لغو کرد.].
     این ایرانیان مهاجر در نظر سنجی آن سال (سال 2005) گفته بودند که دشواری مسافرت به کشورهای دیگر با گذرنامه جمهوری اسلامی، یکی از علل به دست آوردن گذرنامه کشور میزبان بوده است. [در نظام حکومتي پیشین، ایرانیان برای مسافرت به بسیاری از کشورها ازجمله ممالک اروپایی نیاز به دریافت ویزا نداشتند].
    دولت جمهوری اسلامی ایرانیان مهاجررا همچنان از اتباع خود می داند و طبق برخی گزارشها به حساب نفوس [آمار جمعیت] ایران می گذارد. صاحب نظراني که اين مطلب را گفته اند افزوده اند که با اين وصف، بنظر می رسد هنوز اصل 41 قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب سال 1358 هجری خورشیدی به اجرا درنیامده است.
    اين اصحاب نظر گفته اند بسیاری از مهاجران ایرانی در کشور زادگاه دارای اموال و املاک و درآمد هستند. بدرستی معلوم نیست که مهاجران ایرانی این درآمدهارا به وطن تازه گزارش کنند. به علاوه، هر دولت براي اعطاي تابعيت به يک خارجي شرايط مقرر داشته مثلا دولت آمريکا فردي را که فعاليت کمونيستي و تروريستي و يا سابقه شکنجه گري و ... داشته نچرالايزد نمي کند و بايد سوگند ياد کند که چنين سوابقي نداشته است ولي به علت قطع طولاني مناسبات دو دولت فعلا حقيقت يابي امکانپذير نيست. طبق نوشته هاي گاه به گاه روزنامه هاي آمريکا همين نبود روابط سبب مي شود که برخي در طول اقامت در ايران با توسل به تقلب، در آمريکا هم براي خود سابقه کار درست کنند تا مشمول بازنشستگي (تامين اجتماعي) آمريکا هم بشوند و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تاسيس حزب رستاخيز ـ حزب واحد و دولتي وقت
15 اسفندماه 1353(ششم مارس 1975) و چهار روز پس اعلام تاسيس يک حزب واحد به نام رستاخيز (رستاخيز ملي ايران) از سوي شاه (پهلوي دوم)، اين حزب بدون ايدئولوژي و سازمان (مرامنامه و اساسنامه) به عنوان تنها حزب ايران (حزب فراگير) آغاز بكار كرد و مديران و كارمندان دولت مجبور به نوشتن نام خود در دفاتري نطير دفتر هاي حضور و غياب مدارس شدند تا عضو حزب به شمار آيند زيرا كه شاه گفته بود اگر كسي مخالف اين حزب باشد گذرنامه اش را بگيرد و از كشور برود!، سخني كه تا آن زمان از دهان هيچ زمامداري شنيده نشده بود.
     اين حزب در حقيقت جانشين احزاب ايران نوين و مردم گرديد كه هر دو توسط دو نخست وزير اسبق [دکتر اقبال و اسدالله علم] تاسيس شده بودند. شاه از امير عباس هويدا نخست وزير وقت خواسته بود که دبيرکلي حزب تازه را برعهده گيرد. رسانه هاي خارجي در مطالب خود از حزب رستاخيز به عنوان حزب دولتي ايران نام مي بردند. حزب رستاخيز در سال انقلاب دچار انشعاب شد و از مهرماه 1357 (سپتامبر 1978) ديگر نامي از آن به ميان نيامد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سازش ایران و عراق (Algiers Accord) در مارس 1975 در الجزایر که پس از تغيير نظام حکومتي ايران، صدّام زير آن زد!
ششم مارس 1975 و در حاشیه نشست سران کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) که در الجزایر برگزارشده بود، با میانجیگری «حواری بومدین» رئیس جمهور وقت الجزایر، شاه با صدام حسین (در آن زمان معاون رئیس جمهور عراق) ملاقات کرد، پیرامون اختلافات طولانی دو کشور که چندین بار باعث زد و خوردهای خونین مرزی و کشانده شدن کار به شواری امنیت شده بود مذاکره شد و درپایان مذاکرات اعلامیه ای به امضای هرسه صادر شد که حکایت از سازش و رفع اختلافات می کرد و مقرر می داشت که نمایندگان دو دولت بعدا بنشینند و مرزهای مشترک را برپایه پروتکلهای پیشین و در مورد شط العرب (اروندرود) با توجه به ضابطه جهانی خط القعر (تالوگ) بازنگری و سازشنامه تنظیم کنند که این سازشنامه تنظیم و 13 جون (ژوئن) همان سال امضا و از 26 دسامبر قطعی شده بود.
    مرور زمان نشان داد که پنج سال و چند ماه بعد از آن، صدام حسین که شهرت دشمنی خونی با ایران و هرچه ایرانی [و به اظهار خودش؛ فارس] داشت سازشنامه را که طبق قاعده اسناد بین المللی نمی توان یکجانبه ملغی ساخت ابطال کرد و متعاقب آن دست به تعرض نظامی به ایران زد که جنگ دو کشور هشت سال طول کشید.
    مورخان و اصحاب نظر در دهه یکم قرن 21 بارها به جمهوری اسلامی ایران يادآور شده اند که تا شرایط مساعد آن دولت در عراق است، محکم کاری و مسائل فی مابین را ریشه کنی کند و گرنه تجدید اختلافات و زد و خوردها در آینده و فرداهای دور بعید نیست.
جلسه سازش با ميانجيگري بومدين (ششم مارس 1975 - الجزاير)

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو دموکراسي
نگاهي به نظرات رابرت دال: «دمكراسي» هنوز در مرحله ایده آل ـ عوامل بی اعتمادشدن مردم ـ وضع قانون ناکامل نقص دمکراسی ـ بحران ژورنالیسم
Robert A. Dahl
پروفسور «رابرت دال Robert A. Dahl» (متولد 17 دسامبر 1915 و متوفّی در 99 سالگی در پنجم فوریه 2014) بیشتر تالیفات خود درباره دمکراسی را در سالهای مختلف، در ماه مارس و عمدتا ششم مارس (روزی چون امروز) به توزیع داده است. وی که از شورای جهانی استادان علوم سیاسی لقب «پژوهشگر شماره یک دمکراسی» به دست آورده است ضمن تدریس در «ییل» از 1953 تا 2006 بیست و یک کتاب پیرامون دمکراسی، تاریخ آن [از دمکراسی آتن باستان تاکنون]، فرضیه ها و چگونگی تمرین دمکراسی، فرهنگ دمکراسی، سنجش میزان دمکراسیِ هرجامعه برپایه قوانین موضوعه پارلمان آن و عواملی که اعتماد مردم را نسبت به دولت متزلزل می کند تالیف کرده که ماحصل این تحقیقات و تالیفات این است که دمکراسی که آرزوی بشر بوده است و شاخصِ حدِ تمدن هر ملّت هنوز از صورت ایده آل خارج نشده است و آرزویی است مشابه ایجاد مدینه فاضله. تالیفات مهم پروفسور دال عبارتند از:
    «مقدمه فرضيه دمكراسي»، «چه كسي بايد حكومت كند»، «دمكراسي و انتقادهايي كه به آن وارد آمده است»، «درباره دمكراسي»، «پالي یارکی: مشارکت»، «دمكراتيك پاليتيكز»، «دمکراسی اقتصادی»، «پلورالیست دمکراسی»، «برابری سیاسی»، «به سوی دمکراسی» و ....
    پروفسور دال دوران معاصر را عصر بحران ژورنالیسم می داند که هر روز نسبت به روز پیش از هدفهایی که انتظار بود دور می شود و به جای اهل حرفه (روزنامه نگار)، سیاستبازان، قدرت طلبان، کمپانی های خارج از این حرفه و صاحبان منافع مالکیّت آنهارا به دست می آورند و زمینه ساز سیاست ها و برنامه های خاص می شوند. با این روش و روند، رسانه ها مسئول بخشی از مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع بشری باید بشمار آورده شوند. ژورنالیستها می توانند و باید واقعیت و ریشه هر رویداد از کوچک و بزرگ را منعکس و راه حل را از زبان خبرگان و عوام الناس ارائه دهند. ژورنالیسم اصیل؛ دستگاه «روابط عمومی»، سازمان تولید «تبلیغ و اعلان»، نردبان ترقی و ساخت دولتمرد و سیاستمدار [عضو پارلمان] نیست و نباید باشد.
    دکتر دال بیشتر مسائل دمکراسی را در نامزدی برای انتخابات و تبلیغات این نامزدها می داند و اینکه جاه طلبی و منافع فردی عامل نامزد شدن برای احراز مقام انتخابی است نه هدف خدمت، پیشبرد و ارتقاء و رفاه ملت. «دال» عامل تازه که همانا «میدیاکراسی» و مداخله رسانه ها در انتخابات و هدایت مسیر آن بر پایه هدفهای خصوصی شان است یک تخریب خوانده و مورد انتقاد قرارداده است. وی میدیاکراسی را بدتر از تعیین مقام انتخابی به خواست پادشاه می داند که در سابق در پاره ای از کشورها مرسوم بود.
    دال می گوید از آنجا که شرایط انتخاب شونده، راهنمایی انتخاب کننده و چگونگی انتخابات توسط همان مقامات انتخابی باید تدوین و تصویب شود و آنان منافع خودرا می جویند مسائل باقی مانده و پیچیده تر می شوند و انتخاب کنندگان مایوس و بی اعتناء و رفتنشان به پای صندوقها صرفا برای خالی نبودن عریضه و یا تحت تاثیر تبلیغات خواهد بود که بعدهم از کار خود (رای دادن) پشیمان می شوند.
    دال که انتخابات را در بیشتر کشورها به زیر پژوهش برده است راه مقدماتی حل مسئله را تامین تبلیغ برابر برای همه نامزدها، منع قانونی جلب نظر از طریق دروغ گفتن و وعده دادن، ایجاد کمیته های نامزدیاب مرکب از دلسوزان و آگاهان جامعه و تشویق افراد خدمتگزار به نامزد شدن، روشن ساختن مردم از اهمیت مقام انتخابی و آموزش دمکراسی در تالارها (سیتی هال ها) و شبکه های تلویزیونی به دست داده تا انتخابات از ملزومات زندگی شود و انتخاب کنندگان بتوانند درباره نامردها از قبل قضاوت درست کنند و بهترین و مناسبترین نامزد را برگزینند، ریش و قیچی را به دست او بدهند و با اطمینان کامل به کار و زندگی خود بازگردند و بعدا هم احساس پشیمانی از انتخاب خود نکنند.
    وی در تالیفات خود نوشته است که هر دولت باید «سیاست ریزی دمکراسی» داشته باشد و اصول مهم این سیاست ریزی باید تامین فرصت و امکان برابر برای تبلیغ [در حد برابر] باشد و نیز برقراری و تامین تساوی سیاسی میان مردم. باید تبلیغات انتخاباتی نامزدها از کنترل اصحاب منافع و دفاتر روابط عمومی خارج و فعالیت سازمانهای جمع آوری پول برای تامین هزینه تبلیغات نامزد خاص ممنوع شود.
    پرفسور دال با افشاء نامزدها در صورتی که منطقی و عادلانه و به دور از جنجال باشد موافق است و آن را نوعی روشنگری می داند نه تخریب. مردم باید بدانند که یک نامزد در سابقه خود چه لغزش هایی داشته و چه نقاط ضعفی دارد و باید فرصت دفاع از خودرا نیز داشته باشد. پروفسور دال که تدریس و تحقیق دمکراسی را از سال 1946 آغاز کرده می گوید که تا مسئله مشاركت در دمکراسی به طور كامل حل نشود به صورت فرضيه باقي خواهد ماند. به عقيده دال، دمكراسي از تعديل توزيع درآمد نمي تواند جدا باشد و از مردمي كه همه حواسشان معطوف به تامين حداقل معيشت است و يا مردمي كه رسانه هاي عمومي مستقل (حرفه اي) ندارند نمي توان انتظار مشاركت واقعي در دمكراسي را داشت. نامزد انتخابات، هرچند شايسته، مردمدوست و مناسب، وقتي كه وسيله تبليغ در اختيار نداشته باشد و مردم او وانديشه ها و كارهايش را نشناسند شكست مي خورد. دال می گوید که بوروکراسی و فساد اداری قاتل شماره یک دمکراسی است و همین فساد و پیچیدگی به عمر نظامهای سوسیالیستی که كه واژه دمكراتيك را يدك مي كشيدند پایان داد. جامعه اي مي تواند خودرا دمكراتيك بنامد كه فرهنگ دمكراسي در آن عموميت يافته و قسمتي از زندگي روزمره مردم شده باشد. به باور وی، یاس مردم از دمکراسی است که آماده قبول دیکتاتوری می شوند زيرا كه اكثريت مردم ذاتا خواهان ثبات و نظم هستند. دال در عین حال مخالف صدور دمکراسی است زیراکه فرهنگ و سطح آگاهی های ملل متفاوت است و در نتیجه تعابیر و انتظار هر ملت از دمکراسی با ملت دیگر یکسان نیست. وی وضع قانون برپایه مصالح خاص و به دور از جامعیت آن را ضعف هرپارلمان و به نوعی عدول و قصور در انجام تکلیف می داند و می گوید که قانون باید بسیار مستحکم و عاری از هرگونه عیب و ایراد، و همچنین حلال مشکلات و ضابطه ای تحسین برانگیز باشد. «وضع قانون» محصول دمکراسی است و اگر این محصول نامرغوب باشد؛ دمکراسی آن جامعه نقص دارد و ....
    دکتر دال می گوید وقتی که اعتبار یک دولت از دست برود جبران آن اگر محال نباشد دشوار است. به باور او، بیکاری در جامعه، رکود اقتصادی و تورّم پول، بی توجهی به سلامت و امنیت اتباع اعم از کنترل مواد خوراکی، سانحه هوایی و حتی ترافیک سنگین اتومبیل، مشکلات آموزش و پرورش و پولی بودن تعلیمات عمومی، مسئله درمان و بهداشت همگانی، بورس بازی، گسترشِ مارکت کاپیتالیسم که ایجاد طبقه در جامعه می کند و نابرابری ها را افزایش می دهد و ... از عوامل بی اعتماد شدن مردم نسبت به دولت هستند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
دمكراسي هدايت شده دكتر سوكارنو ـ نظريه و باورهاي او در اين زمينه
جان اف كندي رئيس جمهوري وقت آمريكا كه در آسياي جنوبي در جستجوي يك دوست بود سوكارنو را به آمريكا دعوت كرد و در اينجا ضمن مذاكرات مفصل متوجه شد كه ضديت با غرب وارد خون سوكارنو شده و دوستي آنان امكان پذير نيست. عكس، سوكارنو را پس از ورود به آمريكا در كنار كندي در اتومبيل روباز نشان مي دهد


     ششم مارس سال 1960 دكتر احمد سوكارنو با اعلام فرضيه خود؛ «دمكراسي هدايت شده Guided Democracy» پارلمان اندونزي را منحل كرد. وي اعلام كرده بود كه معتقد به آراء نصف به علاوه يك نمايندگان براي تصويب طرحها و لوايح نيست، زيرا ارزش نمايندگان با هم فرق دارد. آنان شخصيت هاي مختلفي هستند و تحصيلات، معلومات و تجربه متفاوت دارند و درجه وطندوستي و مردم خواهي آنان نيز مساوي نيست.
     دكتر سوكارنو در توجيه فرضيه خود گفته بود كه ما مشرق زميني ها چشم بسته دمكراسي غربي را پذيرفته ايم. اين دمكراسي كه پايه آن از فلاسفه يونان باستان است براي شهرهاي كوچك، و جهاني كه صداقت در آن باشد و خارجيان نخواهند مداخله كنند و ... خوب است نه براي دنياي ما (دنياي قرن بيستم). نجربه 12 ساله من نشان مي دهد كه نه مردم به آن حد از شعور و آگاهي رسيده اند كه خوب انتخاب كنند و نه اين كه انتخاب شدگان صرفا و با تمام وجود در غم وطن و هموطنان هستند. آنان مي خواهند به پارلمان راه يابند تا به نوايي برسند.
     به باور سوكارنو، تا رسيدن مردم به بلوغ سياسي و تنظيم يك دمكراسي واقعي و مقدمتا براي اندونزي بهترين راه، ايجاد هياتي از سران دلسوز ناسيوناليستها، مذهبيون و كمونيستهاي اندونزي است و براي اين كار، نخست بايد ميان اين سه گروه اتحاد برقرار شود.
    در زمان دكتر سوكا نو، حزب كمونيست اندونزي سومين حزب كمونيست جهان بود. سوكارنو به سازمان ملل با اين منشور و اين اركان موافقت نداشت و چشم اميد به سازمان کشورهاي غير متعهد بسته بود. او مي گفت تا روزي كه كشورهاي جهان سوم (غير متعهدها و به عبارت ديگر؛ نه غربي ـ نه شرقي ها ) از خود يك خبرگزاري بزرگ و يك سازمان نيرومند و حد اقل يك سياست اقتصادي متشابه و هماهنگ نداشته باشند و همياري نكنند اسثتمار خواهند شد و بدبخت خواهند بود. او باور نمي كرد كه روزي ژنرالهاي اندونزي به تحريك و طبق سياست خارجي برضد او عمل (کودتا) كنند. وي عقيده داشت كه مردم مانع چنين اقدامي خواهند شد كه بعدا معلوم شد در اين زمينه زياد خوش بين بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نماينده مجلس آمريکا و گرفتن رشوه ازجمله چند فرش بافت ايران جهت پارتي بازي براي يک مقاطعه کار
كانينگهام 64 ساله و بيمار

سوم مارس 2006 قاضي «لاري برنز» رندي كانينگهام خلبان سابق جنگده و نماينده شهر سن دياگو در مجلس نمايندگان آمريكا را به اتهام گرفتن جمعا دو ميليون و چهارصد هزار دلار رشوه از «ميچل ويد» مقاطعه كار امور نظامي جهت پارتي بازي براي او به 8 سال و 4 ماه زندان محكوم كرد. قاضي برنز در حكم خود نوشته بود: با اين كه كانينگهام به جرم خود اعتراف و از موكلانش پوزش خواسته و از نمايندگي آنان كناره گيري كرده است وي او را به اين مجازات سنگين محكوم مي كند تا درس عبرتي براي ديگران باشد كه از اعتماد مردم سوء استفاده نكنند. چهار فرش بافت ايران از جمله رشوه هاي داده شده به كانينگهام بوده است. وي از بابت گزارش نكردن اين درآمد نامشروع به سازمان ماليات بردرآمد آمريكا نيز محكوميت يافته بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو ادبيات
روزي که «نورمن ميلر» نويسنده بنام نشان «لژيون دونور» دريافت كرد ـ ابتکار وبلاگنويسي
Norman Mailer
چهارم مارس 2006 «نورمن ميلرNorman Mailer» نويسنده بنام آمريكايي كه 39 كتاب ازجمله 11 داستان (ناول) تاليف كرده است از دولت فرانسه نشان لژيون دونور دريافت كرد.
    ميلر که دهم نوامبر 2007 و در 84 سالگي درگذشت قبلا جوائز و نشان هاي متعدد از جمله دو بار نشان پوليتزر دريافت كرده بود. فرمان نشان لژيون دونور به امضاي رئيس جمهوري وقت فرانسه براي ميلر ارسال شده بود.
    ميلر ـ يک يهودي متولد لانگ بيچ نيويورک كه روزنامه نگار بود در 25 سالگي داستان «عريان و مرده» را در ذم جنگ و خونريزي نوشت و شهرت جهاني يافت. وي با نوشتن آن چه را كه در هر روز ديده و شنيده بود، روزنامه نگاري خصوصي (ژورناليسم نو) را پايه گذاري كرده است كه الگوي وبلاگ نويسي امروز قرار گرفته است. وي که مدتها ناشر يک هفته نامه بود ـ هفته نامه «صداي ويلج ـ منظور، گرينويچ ويلج شهر نيويورک» قادر بود که هر موضوعي را در قالب قواعد ژورناليسم قرار دهد و به آن قافيه «رويداد» بدهد و عرضه بدارد.
    ميلر علاوه بر داستان نگاري و فيلمنامه نويسي، يک مقاله نگار و رساله نويس ماهر بود. هريک از رساله هاي او، بمانند تزهاي دکترا در اثبات يک نظريه و فرضيه بود.
     كتابهاي ميلر عمدتا در زمينه دفاع از حقوق انسانها و رفع تبعيض و رعايت حيثيت انساني است. معروفترين كتابهايش «ارتشهاي شب»، «چرا ما در ويتنام هستيم؟»، «آواز معدوم»، «زنداني سكس» و «آتشي در ماه» عنوان دارند. برپايه بيشتر آنها فيلم سينمايي تهيه شده است.
     نشان لژيون دونور در سال 1802 توسط ناپلئون ابتكار شد تا به كساني كه خدمات عمومي مهم انجام داده باشند داده شود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
روزنامه نگاري که بزرگترين شبکه خبري را در ايران بوجود آورد ـ نورالدين نوري معروفترين «پارلماني نگار» ايران
نوري در دهه 1350
15 اسفند زادروز نورالدين نوري روزنامه نگاري است که بزرگترين شبکه تهيه خبر و توزيع روزنامه را در ايران بوجود آورد. اين شبکه مرکب از 611 مرکز به نام دفتر نمايندگي بود. نوري که در 1304 به دنيا آمده بود کار روزنامه نگاري را از سال 1324 و در روزنامه اطلاعات آغاز کرد. وي را در ميز اجتماعي اتاق خبر به دبيري نجفقلي پسيان (برادر کلنل محمدتقي خان) به کار قلم گماردند. پسيان پس از يک آموزش کوتاه، نوري را مسئول تهيه خبر از پزشکي قانوني و بيمارستان هاي سوانح تهران کرد. کار نوري اين بود که هر بامداد به بيمارستان ها سرزند و مشخصات و آدرس مجروحين و مصدومين را يادداشت و سپس به پزشکي قانوني برود و صورت مردگان سوانح را تهيه کند و با تلفن يا مراجعه به منازل آنان و بستگانشان و مراجع مربوط، از کلانتري پليس تا پاسگاه ژاندارمري و دادسرا، قضيه را دنبال کند و پس از يافتن شش عنصر خبر، گزارش رويداد را بنويسد و به پسيان بدهد.
    نوري سپس مراحل ترقي در تحريريه روزنامه اطلاعات را يکي پس از ديگري طي کرد و از ميز اجتماعي به ميز فرهنگي و آنگاه اقتصادي و بالاخره پارلماني ارتقاء يافت و سالها خبرنگار اول پارلمان ايران بود.
    احترام و منزلت نوري در پارلمان پس از روي کارآمدن دکتر محمدمصدق افزايش يافت و به تدريج به اوج رسيد زيرا که نوري نه تنها از هواداران و معتقدان به جبهه ملي ايران بود بلکه سابقه دوستي با مصدق داشت. توجه مصدق به نوري از زماني افزايش يافت که گزارش "هرجا که مردمند، همانجا مجلس است" را تنظيم کرد و در روزنامه اطلاعات انتشار يافت.
    قضيه از اين قرار بود: مصدق (پيش از نخست وزير شدن و در آن زمان که هنوز وکيل اول تهران در مجلس بود) به ايراد نطقي طولاني درباره مسائل متعدد از جمله مظالم انگلستان و خيانت مقامات پرداخت و سردار فاخر حکمت رئيس وقت مجلس (که ميانه خوبي با مصدق نداشت) برغم اينکه اکثريت نمايندگان راي به ادامه نطق مصدق پس از اتمام وقت مقرر "پانزده دقيقه" داده بودند نطق را به اين بهانه که دستور کار مجلس زياد است قطع کرد. مصدق جلسه را ترک و به ميدان بهارستان رفت، مردم جمع شدند و او در آنجا بردوش حاضران به سخنان خود براي مردم ادامه داد و نوري که در محل حاضر بود متن اظهارات را به روزنامه اطلاعات برد و چاپ کرد.
    نوري که تاريخ نانوشته ايران در طول نزديک به نيم قرن را در سينه دارد درباره مصدق گفته است که او مردي سالم، وطن دوست و شجاع بود که تنها يک دست لباس داشت و انجام امور دولتي را در خانه اش و با لباس خانه ترجيح مي داد. ايرانيان را بيش از جانش دوست و عزيز مي داشت. از مراجعان که مردم معمولي هم در ميان آنها بودند شخصا با چاي و گز پذيرائي مي کرد. درصدد حذف سلطنت نبود زيرا عقيده داشت ساختار ايران و روانشناسي ايرانيان به گونه اي است که رئيس کشور بايد ثابت باشد و حکومت ايران از نوع پارلماني و نصب و عزل دولت (رييس قوه مجريه) در دست مجلس. بنابراين نمايندگان مجلس از ميان دلسوزان، ميهندوستان، پاکدامنان و فرهيختگان انتخاب شوند که وطن و منافع آن حتي يک لحظه از ذهنشان دور نشود. مصدق نسبت به نمايندگان مجلس و طرز انتخاب آنان حساسيت بسيار داشت. با اينکه مصدق تمايل چندان به حذف شاه نداشت، شنيده شده بود که مي گفت اختيارات و وظايف شاه در يک حکومت پارلماني بايد به حداقل کاهش يابد. مصدق نگران فعاليت ها و تلقينات اشرف (خواهر دوقلوي شاه) و اِعمال نفوذ وي در شاه بود.
    نورالدين نوري درباره رويداد 28 امرداد سال 1332 گفته است: "خانه من در خيابان حشمت الدوله بود و با خانه مصدق فاصله چندان نداشت. اغلب به آنجا سرمي زدم. روز 28 امرداد مصدق گاردخانه را از تيراندازي به مردم منع کرد و گفت که ايراني نبايد به دست ايراني کشته شود. دکتر حسين فاطمي از آنجا دور شده بود و مصدق با نريمان وزير دارايي کابينه اش و چند تن ديگر از طريق نردبان به خانه مجاور (خانه بانو فرمانفرمائيان) و خانه مادر دکتر معظمي رفته بود، ولي بعدا بهتر آن ديد که خود را معرفي کند. به مقام مربوط تلفن شد و به اتفاق دکتر شايگان و دکتر صديقي به باشگاه افسران انتقال يافت. من، خودم شاهد بودم که سپهبد زاهدي که در باشگاه بود شخصا به استقبال مصدق که شايگان و صديقي زير بغلش را گرفته بودند آمد و آن دو که در آن لحظه هر کدام خود را نخست وزير کشور مي دانستند در برابر هم قرار گرفتند. در اين لحظه مصدق خطاب به زاهدي (که زماني در کابينه او وزير کشور بود) گفت: "آقاي سرلشکر، چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد. من تنها نگران ايران و هموطنان هستم، نه خودم."
    زاهدي اشاره کرد که راضي به بازداشت و محاکمه او (مصدق) نيست؛ اگر وي(مصدق) کناره گيري خود را اعلام دارد. ولي مصدق حاضر به کناره گيري نشد و گفت به اراده ملت رئيس دولت شده و تنها ملت است که حق دارد و مي تواند او را برکنار و يا خواستار کناره گيري اش شود.
    در اين ميان اشرف (خواهر شاه) و دولت لندن اصرار به بازداشت و محاکمه مصدق داشتند و زاهدي را در اين مورد تحت فشار قرار داده بودند.
    سپهبد زاهدي مي گفت اگر مصدق محاکمه شود در جريان محاکمه حرکاتي خواهد کرد و حرفهايي خواهد زد که ملت ايران آنها را هرگز فراموش نخواهد کرد و روزگاري واکنش نشان خواهد داد – واکنشي بسيار سخت و خشن. پس از ورود سفير لندن به تهران اصرار او به محاکمه مصدق بر فشار اشرف و ديگران افزوده شد و محاکمه انجام گرفت، ولي بسياري از مطالبي را که مصدق در جريان محاکمه گفته بود منتشر نشد که به نظر من يک سانسور دولتي بزرگ بود و تعجب مي کنم که چرا همه اين مطالب بعدا در کتابهاي تاريخ هم نيامده است. مصدق هميشه به مردم ايران و ماموريتي که به او داده بودند وفادار مانده بود."
    نوري در مورد تماس هاي خود با اردشير زاهدي (که در دوران تحصيل همکلاسي يکديگر بودند) گفته است: "کار روزنامه نگار تماس با مقامات از هر درجه و مقام است که گاهي به آشنايي و نزديک بودن مبدل مي شود، ولي اين تماس ها دليل همکاري و حمايت نيست. روزنامه گاهي به عضو تحريريه خود ماموريت مي دهد که برود خاطرات يک فرد را تهيه کند و زماني ماموريت ديگر. رونامه نگاران بامقامات سفر مي روند، در يک هتل اقامت و با هم صرف غذا مي کنند. اين دليل همکاري نيست. حرفه خبر اين را ايجاب مي کند."
    نوري در مورد موسسه اطلاعات مي گويد: "روزنامه" جان عباس مسعودي بود زيرا که تار و پود آن را با جان تنيده بود و راز موفقيت او همين علاقه مفرط و نيز لبخندهاي دائمي اش بود. مسعودي اعضاي تحريريه اش را به اندازه فرزندانش دوست داشت و از بذل هرگونه کمک و ملاطفت دريغ نمي کرد. بيش از نيم قرن کارکنان موسسه اطلاعات در حقيقت به منزله اعضاي يک خانواده رفتار مي کردند. رويداد 28 امرداد 1332 دشمنان و رقباي مسعودي را بر آن داشته بود که از فرصت استفاده کنند و ضربه بزنند و حتي موسسه را از چنگ او خارج سازند. استناد آنان برخي مقالات و گزارش هاي اين روزنامه بود. ميراشرافي (که پس از انقلاب اعدام شد) و ديگران نظر و چشم طمع به موسسه اطلاعات داشتند. بالاخره دولت با دادن پروانه انتشار "پست تهران" به محمدعلي مسعودي و برخي کارخانه هاي اصفهان به ميراشرافي و امتيازهاي ديگر به مابقي مساله را حل کرد و موسسه اطلاعات در خانواده مسعودي باقي ماند.
    سناتور مسعودي زودتر از ديگران متوجه شده بود که بايد به اخبار شهرستان ها توجه بيشتري شود و روزنامه به نقاط دور دست برسد تا وظيفه آموزش عمومي آن تکميل شود. او مي گفت که ايران فقط تهران نيست. مسعودي در اجراي اين فکر خود "نوري" را مسئول اخبار و توزيع شهرستانها کرد. نوري در طول چهار سال همه نقاط کشور و حتي دورافتاده ترين نواحي را زيرپا گذارد و 611 نمايندگي براي موسسه اطلاعات ساخت که خود، يک خبرگزاري داخلي بزرگ بود. قبلا در بعضي از نقاط کشور نمايندگان روزنامه اطلاعات را سبزي فروش ها و خواربار فروش ها تشکيل مي دادند که نوري اين وظيفه را به تحصيلکردگان سپرد، ازجمله دکتر باستاني پاريزي (استاد تاريخ) نماينده روزنامه اطلاعات در شهر کرمان شد.
    
نوري در سال 1388

نوري اين شبکه را تا سال 1359 (دو سال پس از انقلاب) اداره کرد. پس از پيروزي انقلاب بهرام مسعودي (پسر کوچک تر سناتور مسعودي) اداره موسسه را به دست گرفته بود و بمانند برادر بزرگترش فرهاد و پدرش سناتور عباس از نوري حمايت مي کرد. روزنامه نگاري که لازمه اش دقت، سرعت و در نتيجه سختگيري است براي نوري مخالفان داخلي در ميان کارکنان درجه 3 سازمان شهرستانها از قبيل پيشخدمت هاي تالار خبر دشمن به وجود آورده بود و همين مخالفان کوچک و داخلي همينکه فرصت يافتند (پس از مصادره موسسه اطلاعات و کنار گذارده شدن بهرام مسعودي) برضد او حرف هايي زدند که منجر به دستگيرش توسط يک کميته محلي انقلاب در سال 1959 شد و چو در آن جوٌ، زمينه هم هموار بود او را متهم به "تحکيم مباني سلطنت دودمان پهلوي" کردند و به زندان افکندند که بعدا دادگاه انقلاب وي را به ده سال زندان محکوم کرد و به رغم بيماري قند و ناتواني در راه رفتن، 5 سال از زندگي خود را در زندان گذرانيد. در اين فاصله اموال پدر همسر نوري (مرحوم داروگر) که يک کارخانه دار بود مصادره شد و پس از آزاد شدن نوري از زندان و بيکاري و بدون درآمد، اين خانواده دچار تنگدستي شديد شد که دوستان و بستگان ياري دادند تا روي پاي خود بايستد. نوري گفته است: يکي از کساني که بر ضد او زمزمه به راه انداخته بود فردي بود که او وي را از شاگردي(پيشخدمتي) چايخانه (قهوه خانه) موسسه خارج و تا سمت کارمندي سازمان شهرستان ها بالا برده بود.
    نورالدين نوري که با بانوی خود در تهران زندگي مي کرد و خانه نشين بود اوايل سال 2014 درگذشت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزنامه ها: از رنگی شدن، تا آنلاین، «ای ـ پی پر» و «رادیو پی پر» شدن
چند دستگاه دريافت و خواندن و بايگاني کردن روزنامه هاي الکترونيک (ای ـ پی پر)


    نخستين روزنامه (نشریه یومیه) به صورت تمام رنگي پنجم مارس 1986 (14 اسفند) انتشار يافت. قبلا روزنامه ها، تنها آگهی رنگی چاپ می کردند و گاهی هم تیترهای مهم خودرا دورنگ می کردند و زير بار رنگي كردن کامل و هميشگي صفحات خود نمي رفتند و معتقد بودند كه متاع روزنامه «خبر» است و اگر خبرهاي خوب و مورد نیاز داشته باشد، مردم در هر شكل و با هر ظاهری كه باشد ـ سیاه و سفید و یا رنگی ـ روزنامه را خريداري مي كنند.
     پس از انتشار چند روزنامه به صورت تمام رنگي و استقبال مردم از آنها و اعلام اين نكته از سوي روانشناسان كه «رنگي بودن» باعث نشاط و ارضاي مخاطب مي شود، اين كار عموميّت يافته است. مجله ها از دير زمان به صورت رنگي منتشر مي شدند.
     نشريات در نیمه دوم دهه 1990 نیز یک مقاومت بي دليل، پس از قرار گرفتن مطالب چند نشریه در اينترنت از خود نشان دادند و گفتند كه اِديشن اينترنتي باعث كاهش تيراژ و در نتيجه آگهي آنها خواهد شد كه پس از مدتي، تجربه نشان داد آنها كه در اينترنت قرار نگرفتند تيراژ خود را از دست دادند و اينك تقريبا همه روزنامه ها اديشن اينترنتي دارند كه شمار مراجعانِ شان بيش از فروش نسخه هاي چاپي است و بسیاری از نشریات هم کاملا آنلاین شده اند و اِدیشن چاپی جز در موارد خاص (آخرین روز سال و ...) ندارند. مطالب آنلاین بسیاری از روزنامه ها متفاوت از اِدیشن چاپی آنهاست (دارای فُرمَت و مطالب متفاوت از ادیشن چاپی) تا خریدار از دست ندهند. مطالب ادیشن چاپی روزنامه ها عمدتا نقل اخبار خبرگزاری ها و وبسایت های رسمی و اعلامیه های دولتی است. اگر مخاطب بخواهد که همه مطالب چاپی (پی دی افِ صفحات) یک روزنامه را در آنلاین آن ببیند باید پول بدهد. از آغاز قرن 21 نشریاتی که دچار اُفت مخاطب و اعلان و در نتیجه، زیانده شده اند، به آنلاین خود اکتفا کرده اند.
    همچنین از سال 2010 با استفاده از تجربه شانزده (16) روزنامه متعلق به «هِرست کورپوریشن»، بسیاری از روزنامه ها از صورت کاغذ و چاپ خارج شده و به صورت «ای ـ پی پر = روزنامه الکترونیک، رادیو پی پر = روزنامه گویا و روزنامه با تصاویر متحرّک و مشابه اخبار تلویزیونی» درآمده اند (که دیجیتالی و به نوعی اینترنتی است ولی متفاوت از روزنامه آنلاین معمولی). مانیتورِ قابل حمل و یا تابلِت «رادیو پی پِر» به صورت یک گیرنده پلاستیک (با تکنولوژی رادیو) است با ابعاد متفاوت؛ جیبی و خانگی. این دستگاه، شماره های سابق روزنامه را هم آرشیو می کند و برای خواندن روزنامه مورد نظر یا چند روزنامه و گوش کردن به مطالب آنها باید پول داد (مشترک شد) البته به مراتب ارزانتر از نسخه چاپی که هزینه چاپ و کاغذ و توزیع دارد. نخستین دستگاه آزمایشی از این دست در دهه 1970 توسط کمپانی زیراکس ساخته شده بود و مطالب یک روزنامه به نام Gyricon در آن قرار گرفته بود. از دهه دوم قرن 21، آنلاین روزنامه ها، رادیو تلویزیون ها و کتاب ها به شکلی یک سان درآمده اند که رسانه ای تازه است ـ خواندنی، شنیدنی و دیدنی تواَمأ. به این ترتیب، رادیوتلویزیون ها از انحصار خارج شده اند. آنلاین روزنامه ها با لحظه به لحظه افزودن اخبار تازه، در حقیقت کار خبرگزاری هم می کنند. این تحولات، صورت و وضعیت و تعاریف تازه به رسانه ها داده است. با این تحوّل، نیاز به «کادر» کمتر شده و بسیاری از دانشگاهها دوره های آموزش روزنامه نگاری خودرا تعطیل کرده و یا با کامپیوتر سیِّنس «یکی» کرده اند و دانشجو همزمان؛ آنلاین سازی، عکس گذاری و ادیت دیجیتالی، برنامه نویسی و خبرنویسی را فرا می گیرد، ولی «خبرگیری» و نظر نویسی هنوز همان است که بوده و به فرد ماهر و علاقه مند نیاز است تا موضوعی را تعقیب کند و برنگارد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
ثبت آسپيرين به عنوان دارو ـ کشف و خواص درمانی آن
Felix Hoffmann


    ششم مارس 1899 (15 اسفند 116 سال پیش) فليكس هوفمان Felix Hoffmann شيميدان آلمانی (1868 – 1946) آسپيرين Aspirin را به عنوان داروي ضد درد، ضد التهاب اعضاي داخلي بدن و ضد تب به ثبت داد. او که در کارخانه مایر آلمان کار می کرد دو سال پيش از آن (10 آگوست 1897) ماده آسپيرين را از «اسيد استيل سالي سيليك Acetylsalicylic» خارج ساخته بود و به خاصيت دارويي آن پي برده بود. آسپيرين که از همان زمان بدون نسخه دكتر به فروش مي رسيد در اندك مدتي در همه جهان توزيع شده است.
    از سال 1971 هر سال يك خاصيت تازه آسپيرين كشف شده است. از مهمترين خواص اين داروي اسيدي رقيق سازي خون و جلوگيري از لخته شدن آن است كه توصيه شده افراد مستعد به حمله قلبي و سكته مغزي آن را باخود داشته باشند.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نتايج نظرسنجي سال 2003: روس ها بارديگر هوادار استالين شدند! ـ روس ها از فساد و تباهي ها در جامعه خود سخن گفته بودند
اي عكس كه پنجم مارس 2003 برداشته شده است يك گرجي را در شهر تفليس در اثناي بوسه زدن بر مجسمه استالين نشان مي دهد

ششم مارس 1953، و يك روز پس از درگذشت استالين، سران حزب كمونيست شوروي در ميان شايعات بسيار در باره مرگ استالين، از ميان خود «مالِنكف» را كه مردي كم حرف و شخصيتي آرام داشت و درست نقطه مقابل استالين بود به جانشيني وي انتخاب كردند. استالين چهار روز پس از سکته مغزي درگذشته بود.
    اين شايعات كه هنوز همچنان ادامه دارد حاكي از آن بوده است كه عوامل «بريا» رئيس امنيت وقت شوروي استالين را با دادن داروي عوضي از پاي در آورده بودند، زيرا كه استالين عزم جزم به حمله اتمي به آمريكا در زماني مناسب داشت و «بريا» مي ترسيد كه در چنين تعرضي بيش از نيمي از مردم شوروي نيز كشته شوند.
     اواخر دهه 1950 پس از اين كه خروشچف علنا از استالين انتقاد كرد و كارهاي او را محكوم ساخت، نظر مردم شوروي نسبت به استالين تغيير كرد، ولي پس از فروپاشي شوروي و بسط فساد و تباهي در روسيه و بازگشت اين كشور به دوراني كه بعضي آن را بدتر از آخرين سالهاي حكومت تزارها مي پندارند نظر روسها نسبت به استالين عوض شده و با ديد مثبت كارهاي اورا ارزيابي مي كنند و شروع به از نو شناختن وي كرده اند و پوتين اين پديده را تشويق مي کند.
     دومين نطر سنجي درباره استالين كه ششم مارس 2003 و دو روز پس از اعلام نتيجه تظر سنجي اول انحام شد شمار هواداران اورا در روسيه 51 درصد نشان مي داد. نظر سنجي اول بيست روز پبش از پنجاهمين سالروز مرگ او (پنجم مارس 2003) انجام شده بود.
    روسها گفته بودند در چند سال اخير عده اي شارلاتان و مافيا صنابع، منابع، اراضي و املاكي را كه استالين با زحمت زياد ملي و مشترک كرده بود تا مردم برابر شوند، بالا كشيده اند و سلاحهايي كه به بهاي گرسنگي خوردن دهها ساله روسها ساخته شده بود تخريب شده و يا در انبارها دارند مي پوسند، حوانان روس گرفتار اعتياد و زنان براي ... و ازدواج با مردان سالخورده لب گور به كشورهاي ديگر مي روند و يكشبه بدترين نوع جامعه طبقاتي در روسيه به وجود آمده است و اين كشور و مردمش آينده اي نامشخص دارند. چرا يک کشور سوسياليستي سابق و بدون ثروتمند بايد يکشبه داراي چندين ميلياردر شود و اينان منابع و کارخانه هاي ملي را به مفت در حراج بخرند و .... در اين دو نظرسنجي، قاطبه روسها اوضاع موجود را نتيجه يك توطئه بزرگ خارجي بر ضد خود بيان کرده بودند.
    
Malenkov جانشين استالين

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
«والنتينا ترشكووا» نخستين زن فضانورد در جهان
از راست به چپ: والنتينا سالها پس از فضانوردي با ستاره زرين قهرمان شوروي ، زماني كه افسر ارتش سرخ بود ، و هنگام تمرين فضانوردي


    والنتينا ترشكووا نيكلايف Valentina Tereshkova - Nicolayev نخستين زن فضانورد جهان ششم مارس 1937 به دنيا آمد. وي با سفينه «وستوك ــ 6 » در سه روز جمعا 48 بار كره زمين را دور زد. والنتينا با دست و همانند يك خلبان اين سفينه را هدايت مي كرد. او عضو حزب كمونيست شوروي و يک افسر ارتش سرخ بود.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
مخالفت ها و نظرات در آستانه حمله نظامي آمريکا به عراق در مارس 2003
يک نمونه از مخالفت هاي خياباني با تعرض نظامي به عراق که پنجم مارس 2003 صورت گرفته بود

تفسيرهاي رسانه ها در چهارم و پنجم مارس 2003 باز هم درباره بحران روابط آمريكا و عراق بود و پيش بيني شده بود كه كنفرانس 57 كشور اسلامي نيز (که در آن زمان در حال مذاکره بود) در اين زمينه همان راهي را خواهد رفت كه چند روز پيش از آن كنفرانس كشورهاي 116 گانه غير متعهد و نشست كشورهاي عربي 22 گانه رفته بودند و آن، توصيه رفع اين بحران از راههاي مسالمت آميز و مطابق موازين بين المللي. نظراتي كه در آن دو روز درباره اين بحران دهه يکم قرن 21 ابراز شده بود در صدر ساير اخبار روز منعكس شده بود. در اين زمينه «عمرو موسي» دبير اتحاديه عرب گفته بود كه اعتراضات، اعلاميه ها و نوشته ها نشان از مخالفت با راه حل نطامي مسئله عراق است.
    در اين زمينه، وزير امور خارجه مراكش گفته بود كه در مورد عراق نبايد اقدامي كه اكثريت آن را تاييد نمي كند صورت گيرد و .... در اين ميان سه دولت فرانسه، آلمان و روسيه تاكيد كرده بودند كه در شوراي امنيت با راه حل نظامي مسئله عراق مخالفت خواهند كرد.
    مرور زمان نشان داد که دولت جورج دبليو بوش به اين مخالفت ها اعتنا نکرد و دو هفته بعد تعرض نظامي به عراق را آغاز کرد و اين کشور تحت اشغال نظامي آمريکا درآمد، صدام حسين دستگير و اعدام شد و ....
     اصحاب نظر را عقيده بر اين است که به رغم تخليه عراق ازنيروهاي رزمي آمريکا در دسامبر 2011 حضور اين دولت در عراق به اشکال ديگر پايان نخواهد يافت زيرا که حضور در عراق سياست کلي واشنگتن از دهه دوم قرن بيستم بوده و دولت هاي دوست آمريکا در منطقه آن را تاييد مي کنند. تحمل هزينه سنگين و تلفات هزاران نفري اشغال نظامي عراق و ساختن بزرگترين سفارتخانه در بغداد که در سراسر جهان و در طول تاريخ مطابق نداشته مؤيد آن است که حضور آمريکا در عراق تا زماني که قابل پيش بيني نيست ادامه خواهد يافت. عراق از هزاران سال قبل کليد دروازه مشرق زمين شناخته شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
جورج دبليو بوش: اتمي شدن ايران يعني به مخاطره افتادن قدرت آمريکا در منطقه
مفسراني كه پنجم مارس 2006 مصاحبه مطبوعاتي مشترك جورج بوش و پرويز مشرّف در پاكستان را تحليل كرده بودند گفته بودند كه دست كم در يك مورد، رئيس جمهور وقت آمريكا در قبال ايران تغيير موضع داده است ـ مورد کشيدن لوله انتقال گاز.
     بوش در اين مصاحبه گفته بود كه مخالفت ما با ايران بر سر كشيدن شدن لوله انتقال گاز به پاكستان و هند نيست، اعتراض ما به ايران در حقيقت در اين است كه ايران مي خواهد سلاح اتمي داشته و آن را توليد كند و اگر در اين کار موفق شود، براي ما ـ تنها قدرت در جهان ـ خيلي خطرناك خواهد بود. اتمي شدن ايران يعني به چالش گرفتن قدرت آمريکا در آسياي غربي و آسياي جنوبي. ما در منطقه خليج فارس منافع حياتي داريم.
    اين مفسران نوشته بودند كه اظهارات بوش در آستانه مذاكرات سه جانبه ايران، پاكستان و هند بر سر كشيدن لوله دو هزار و ششصد كيلومتري انتقال گاز، راه را براي حصول توافق مثلث هموار ساخته است.
    
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
دِپارتمان امور ايران در وزارت امور خارجه آمريكا
به گزارش (4 مارس 2006) رسانه هاي آمريكا به نقل از مقامات وزارت امور خارجه اين كشور، دولت آمريكا دپارتمان امور ايران در وزارت امور خارجه آن كشور را با انتقال و بکارگرفتن چند ديپلمات فارسي زبان گسترش داده است.
     اين رسانه ها از اين تصميم به عنوان ايجاد دپارتمان تازه ياد كرده و آن را بي ارتباط با اعتبار 75 ميليون دلاري تاسيس و تقويت برنامه هاي راديو تلوزيوني به زبان فارسي براي ايرانيان درون مرزي (مخاطبان داخل ايران) ندانسته بودند. طبق اين گزارش ها، قبلا دپارتمان امور ايران در وزارت امورخارجه آمريكا دفتري محدود بود كه تنها دو ديپلمات در آن فعاليت داشتند.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
خودكشي رئيس جمهور سابق صربهاي كرواسي در زندان بين المللي لاهه
Milan Babic
ديوان داوري لاهه (دادگاه بين الملل) ششم مارس 2006 اعلام كرد كه ميلان بابيچ Milan Babic روز پيش از آن (پنجم مارس) در سلول خود در زندان شونينگن ويژه نگهداري محكومان و بازداشتي هاي دادگاه بين المللي و واقع در حومه شهر لاهه (هلند) خودكشي كرده و جسدش جهت تشخيص علت مرگ و صدور پروانه دفن به پزشكي قانوني منتقل شده است. ظاهرا ميلان خود را حلق آويز كرده بود. وي كه پس از اعلام استقلال كرواسي (يكي از اعضاي سابق كنفدراسيون يوگوسلاوي) در سال 1991، استقلال صربهاي كرواسي را اعلام داشته و به رياست جمهوري آنان (جمهوري كرايينا) انتخاب شده بود بعدا به اتهام ارتکاب جنايت جنگي و نقض حقوق بشر در دادگاه بين المللي لاهه محاكمه و در سال 2005 با توجه به اعتراف و ابراز ندامت از عمل خود با رعايت چند درجه تخفيف به 13 سال زندان محكوم شده بود. طبق پرونده اتهامي، در طول چهار سال رياست ميلان بر جمهوري صربهاي كرواسي (جمهوري كرايينا)، به تصويب وي بسياري از كرواتها و بوسنيايي هاي منطقه صرب نشين كرواسي مقتول و شكنجه شده بودند. ميلان كه قبل از فروپاشي كنفدراسيون يوگوسلاوي يك دكتر دندانپزشك بود هنگام مرگ 50 ساله بود. وي كه يك كمونيست و حامي جهان وطني بود، پس از آغاز كار فروپاشي كنفدراسيون يوگوسلاوي، به ناسيوناليست هاي صرب پيوسته بود تا دست كم صرب هاي يوگوسلاوي را يكپارچه نگهدارد كه به علت مداخله «ناتو» موفق نشد. او در جلسات دادگاه گفته بود كه اگر خشونت از او سرزده به خاطر وطندوستي و احساسات ملي بوده كه نمي خواسته يوگوسلاوي به آن گونه و به تحريك و خواست خارجي متلاشي شود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
حمله جوان ايراني با اتومبيل به گروهي از آمريكاييان!، چرا؟
شبكه هاي تلويزيوني آمريكا شنبه شب (4مارس 2006) در اخبار مشروح خود به نقل از پليس چاپل هيل (شهري در كاروليناي شمالي) گزارش كرده بودند كه يك ايراني جوان به نام محمدرضا طاهري آذر كه سالها در آمريكا بسر برده و از دانشگاه كاروليناي شمالي (واقع در چاپِل هيل) در رشته روانشناسي فارغ التحصيل شده با يك جيپ چروكي كرايه اي (استيشن) به پياده رو رانده و 9 تن از دانشجويان «ان سي يو = دانشگاه نورث کارولينا» را كه در گوشه ميداني جمع شده بودند مجروح ساخته كه شش نفرشان به بيمارستان منتقل شده، درمان و مرخص شده اند. اين ميدان در محوطه دانشگاه كاروليناي شمالي واقع شده و در دو سوي آن دو كتابخانه و در گوشه ديگرش ساختمان اتحاديه دانشجويان قرار دارد و اطراف اين ميدان معمولا پُر از دانشجو است. محمدرضا در دسامبر 2004 (سه ماه پيش از آن حادثه) درسش را به پايان رسانده و موقتا تا يافتن كار در يك ساندويچ فروشي مشغول به كار شده بود. پليس گزارش کرده بود كه محمدرضا به ماموران گفته است كه با اين عمل خواسته بود كه انتقام كشتار مسلمانان درگوشه و كنار جهان را از آمريكاييان بگيرد. دو روز بعد، محمد رضا به اتهام 9 مورد شروع به قتل به قاضي دادگاه تسليم شد و بعدا محاکمه و محکوم گرديد.
    شبكه هاي تلويزيوني آمريكا چهارم و پنجم مارس 2006 به نقل از خبرنگاران خود گزارش داده بودند كه همسايگان و آشنايان محمدرضا او را جواني خوب، مودب، بي آزار و كوشا معرفي كرده بودند.
مامور پليس جيپ طاهري را در محل حادثه معاينه مي کند

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 6 مارس
  • 845:   به دستور خلیفه عباسی وقت، 42 اسیر جنگی مسیحی که حاضر نشده بودند مسلمان شوند در شهر سامره (عراق امروز) اعدام شدند. ارتش خلافت عباسی به پایتختی بغداد پس از یک پیروزی بر ارتش روم شرقی به پایتختی قسطنطنیه (استانبول) این افراد را دستگیر کرده بود.
  • 1521:   فرديناند ماژلان Ferdinand Magellan در گردش با كشي به دور دنيا به جزيره گوام Guam رسيد و آن را ملك پادشاه اسپانيا اعلام كرد كه نزديك به سه قرن بعد دولت آمريكا آن را از چنگ اسپانيا بيرون اورد و با اين كه تا آمريكا هزاران كيلومتر فاصله دارد به نوعي ضميمه خود ساخت.
  • 1799:   ناپلئون بناپارت در جريان لشکر کشي خود به شرق مديترانه با هدف جلوگيري از افتادن اين منطقه عثماني ها به دست انگليسي ها ـ رقيب و دشمن فرانسه ـ و مانع از ايجاد يک کمپاني هند شرقي در خاورميانه شدن، در اين روز بندر استراتژيک «جافا = يافا» در فلسطين را که از قديمي ترين شهرهاي جهان است تصرف کرد. [توضيح بيشتر در مطالب 7 مارس اين تاريخ آنلاين]
        
  • 1836:   ارتش مکزیک دژ آلامو Alamo در تکزاس را پس از کشته شدن همه مدافعان آمریکایی آن تصرف کرد.
  • 1896:   نخستين اتوموبيل كه «چارلز كينگ» آن را رانندگي مي كرد و مردم آن را درشكه بدون اسب مي ناميدند در شهر ديترويت ـ مرکز اتومبيلسازي آمريكا به حركت درآمد.
  • 1900:  


    «گوت ليب دايملرGottlieb Daimler» مهندس معروف آلماني و سازنده نخستين انجين انفجاري، انجين بنزيني، موتو سيكلت و اتوموبيل چهار چرخ درگذشت. دايملر در سال 1885 موفق به ساخت موتور کوچک بنزيني شده بود. کمپانی او بعدا و در سال 1924 با کمپانی «کارل بنز» يکي شد و «دايملر بنز» نام گرفت که سازنده اتومبيلهاي مرسدس بنز است.
  • 1912:   در جریان جنگ ایتالیا و عثمانی (ترکیه امروز) بر سر لیبی، ارتش ایتالیا بالن (دیریجیبل) برای بمباران نظامیان عثمانی ـ معروف به عساکر عثمانی بکار بُرد. بالن های ایتالیا از ارتفاع بالا بر مواضع نظامیان عثمانی در منطقه جان زور (زان زور) واقع در ساحل غربی لیبی در مدیترانه بمب فروریختند. این نخستین بمباران هوایی در طول تاریخ بشمار آورده شده است. لیبی در دوران امپراتوری روم، از وابستگان این امپراتوری بود که چندین قرن پس از فروپاشی آن امپراتوری و نشستن عثمانی بر جای روم شرقی به تصرف دولت استانبول در آمده بود. دولت ایتالیا در صدد احیاء امپراتوری روم بود.
  • 1933:   دولت لهستان بندر آزاد و قبلا آلماني دانتزيك را تصرف كرد و آن را «گدانسك» خواند كه همين كار يكي از علل حمله نظامي شش سال بعد هيتلر به لهستان و تصرف اين كشور شد.
  • 1953:   گرِگوری مالِنکوف بر جای استالین که فوت شده بود نشست و زمامدار شوروی شد.
  • 1957:   کشور غنا (معروف به ساحل طلا) مستعمره انگلستان در آفریقای غربی استقلال یافت و قوام نِکرومه (اقتصاددان و رهبر استقلال طلبان غنایی) نخست وزیر آن شد. تا سه سال پس از اعلام استقلال، دولت لندن بمانند کانادا و ... برای غنا فرماندار کل تعیین می کرد و می فرستاد که نکرومه در سال 1960 آن را جمهوری کرد و خود او رئیس جمهوری شد. نکرومه که در آمریکا تحصیل اقتصاد کرده بود در 1966 و در جریان دیدار از پکن با کودتای نظامیان برکنار شد و در 1972 درگذشت.
  • 1971:  
    دکتر کيهان

    امروز (15 اسفند) زادروز دکتر «شهرام کیهان» دندانپزشک ایرانی است که در سال 1349هجری خورشیدی (مارس 1971 میلادی) به دنیا آمده و می توان کارت ویزیت اورا در جیب بسیاری از ایرانیان و بویژه ایرانیان برون مرز به دست آورد. ایرانیان برون مخصوصا سالخوردگانشان که شمار چشمگیری از مهاجران ایرانی را تشکیل می دهند در دیدارهای مکرر از ایران، مراجعه به دندانپزشک را از دست نمی دهند زیراکه برایشان بمراتب ارزانتر از آمریکا تمام می شود و ایران دندانپزشکان حاذق دارد. کارت ویزیت دکتر کیهان نشانی مطب اورا (تهران ـ خیابان قائم مقام ـ کوچه دهم ـ شماره 22 - واحد 15 ـ تلفن 88171734) نشان می دهد و سلفون او (موبایل) 09123223973 است. [مطلبی در این زمینه در این تاریخ آنلاین در دهم اکتبر زیر عنوان گپ زدن ... درج شده است].
  • 1994:  


    «ملينا مرکوري Melina Mercouri» سمبل ميهندوستي در قرن بيستم در این روز در 74 سالگی درگذشت. وی در 1920 در شهر آتن به دنیا آمده بود. جهان نيمه دوم قرن 20 هيچگاه تلاش خستگي ناپذير و مبارزات «ملينا» براي نجات وطنش يونان از دست حكومت سرهنگها را فراموش نخواهد كرد و «تاريخ» بهترين قضاوت را درباره او به دست خواهد داد.
         ملينا که قبلا بازیگر فیلمهای سینمایی بود پس از حذف حكومت سرهنگها، به نمايندگي پارلمان يونان انتخاب و سپس وزير فرهنگ اين كشور شده بود. وی قهرمان مبارزات ملی برای احیاء دمکراسی در میهنش ـ یونان اعلام شده است.
  • 2003:   یک هواپیمای شرکت هواپیمایی الجزایر از نوع بوئینگ 737 در جریان یک پرواز داخلی و اندکی پس از بلند شدن از فرودگاه بر اثر انفجار در یکی از موتورهای آن سقوط کرد و 103 تن کشته شدند. تنها یک مسافر 28 ساله از میان سرنشینان هواپیما به نام یوسف جلالی که در آخرین صندلی هواپیما نشسته بود مجروح شده بود که پس از درمان در بیمارستان زنده ماند. 19 تن از مسافران هواپیما خارجی بودند.
  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    چند خاطره جالب و تأمل برانگيز ميهني از دکتر محمدحسن گنجي در زمان خبرنگار بودن مؤلف اين تاريخ آنلاين و چگونگي دريافت گزارش وضعيت هوا

        
    اشاره به چند مورد از احساسات میهندوستانه دکتر محمدحسن گنجی که یک بار روزنامه اطلاعات را تحریم از دریافت خبر هواشناسی کرد، زیراکه دریای مازندران را «خزَر» نوشته بود. شرح انتقال توپهای لشکر آذربایجان به تهران با قاطر و از کوهها، در جریان تعرّض روس ها از زبان او و نیز تأکید او بر منع تحقیر برادران افغان در خبرها و ... از دیدگاه دکتر گنجی خزَرها چه کسانی بودند ـ ایرانیان خاوری (تاجیک) بودند که زبان فارسی مارا پاسداری و بپاخیزی استقلال و حاکمیّت ایران را آغاز کردند

        
    دکتر محمدحسن گنجی در دوران کهولت


        
    دکتر گنجی پس از دریافت تابلوی خدمت به هواشناسی جهانی از یک مرجع بین المللی


        چند روز پس از انتقال به میز حوادث شهری روزنامه اطلاعات که از نخستین روز مهرماه 1336 (سپتامبر 1957) صورت گرفته بود، گرفتن و تنظیم اخبار هواشناسی ازجمله گزارش پیش بینی آن برای شبانه روز آینده نیز به من سپرده شد. از عُمرِ ایجاد سازمان هواشناسی ایران تنها یک سال گذشته بود. دکتر محمد حسن گنجی استاد جعرافیای طبیعی و اقلیم شناسی دانشگاه تهران (تحصیلکرده در منچستر انگلستان و دانشگاه کلارک آمریکا) موسس هواشناسی در ایران بود که در خرداد 1391 (11 ژوئن 2012) در یکصد سالگی درگذشت.
        در سال 1336 ه. ش. بیشتر کارکنان فنی سازمان هواشناسی ایران عمدتا در فرودگاه مهرآباد مستقر بودند و ریاست این قسمت برعهده مهندس نوائی بود و یک بانوی ارمنی بسیار مهربان به نام ژینوس خبر پیش بینی هوا و وضعیت جوّی را گردآوری و تلفنی به روزنامه ها و خبرگزاری پارس می داد [تا نیمه سال 1350 تنظیم و پخش اخبار رادیو ایران، مستقیما بر عهده خبرگزاری پارس بود].
         کارکنان واحد هواشناسی مستقر در فرودگاه مهرآباد، نقشه حرکت ابرها و ... را با تلکس از یک مرکز جهانی در قبرس می گرفتند، پیاده می کردند و به رسانه ها و هواپیماها، برج مراقبت فرودگاه و وزارت کشاورزی و وزارت راه می دادند.
         مشکل در این بود که آن زمان فرودگاه مهرآباد تنها چهار خط تلفنی داشت و دائما مشغول. بعضی اوقات که «ژینوس» امکان نمی یافت به موقع تلفن کند و خطوط تلفنی مهرآباد هم مشغول بود، چون مهلت ارسال صفحهِ مربوطِ روزنامه به پلِیت سازی و ماشینخانه مشخص و تغییر ناپذیر بود بعضی اوقات خود من با اتومبیلِ اطاق خبر به مهرآباد می رفتم و گزارش را به صورت دستی دریافت می کردم و اگر بازهم تلفن مهرآباد مشغول بود درمسیر بازگشت، از نخستین تلفن عمومی سر راه گزارش را برای ستاف رایتر (نویسنده نشسته) اطاق خبر دیکته می کردم تا چاپ روزنامه [که عصرها منتشر می شد] دیر نشود. بعدا که با روسای دو پاسگاه ژاندارمری مهرآباد جنوبی و مهر آباد شمالی آشنا شدم گاهی از آنها می خواستم که مامور بفرستند گزارش را بگیرند و از تلفن خودشان برایم بخوانند و چون کاری عام المنفعه بود اشکال قانونی نداشت. فرمانده وقت ژاندارمری مرکز، سرتیپ پرویز خسروانی (بنیادگذار چند باشگاه ورزشی ازجمله باشگاه تاج ـ استقلال بود و علاقه مند به همکاری با رسانه ها.
        دبیر وقت میز شهری روزنامه اطلاعات [در آمریکا، میزِ «مترویالیتن»] هنگام دادن مسئولیت پوشش اخبار هوا به من، نگفته بود که دکتر گنجی [کارشناس بنام جهانی اقلیم شناسی و آب و هوای کره زمین] تاکید و اخطار کرده است که اگر در گزارشِ هوا نام دریای مازندران را «دریای خزر» و یا «بحر خزر» بنویسند آن روزنامه از آن پس خبر هوا دریافت نخواهد کرد. من در نخستین گزارش هوا، کلمه «خزر» را بکار برده بودم که از روز بعد و بدون اخطار دوم، دادن خبر وضعیت هوا به روزنامه اطلاعات تحریم شد. سردبیر وقت روزنامه (تورج فرازمند) به من گفت که باید بروم و شخصا از دکتر گنجی پوزش خواهی کنم تا مسئله حل شود. همان روز در راهرو ساختمان موسسه، سناتور مسعودی ناشر وقت روزنامه اطلاعات را بر حسب تصادف دیدم و مشکل را با او درمیان گذاشتم گفت که خبر هوا را از خبرگزاری [خبرگزاری پارس] بگیر، ولی سعی کن که دیر نشود زیراکه خبرگزاری این خبر را ترجیحا برای پخش در اخبار ساعت 2 و نیم بعد ازظهر رادیو تهیه می کند بمانند ما عجله ندارد و افزود که درباره گذشت های میهنی با دکتر گنجی نمی شود سازش و مصالحه کرد ـ او یک بیرجندی و یک ناسیونالیست دو آتشه است.
        راهی نبود جز دیدار دکتر گنجی [که بعدا در دانشگاه تهران درس اورا به عنوان یک اِلِکتیو برداشتم و شاگردش شدم].
        دکتر گنجی در این دیدار وقتی حرف مرا شنید که از اخطار او بی خبر بودم و تازه به میز حوادث رفته بودم گفت که این، یک عذر بدتر از گناه است ولی مرا می بخشد به این شرط که همان بعد از ظهر در اجتماع دبیران دروس تاریخ و جغرافیای دبیرستان های تهران که در تالار دبستان دولتی منوچهری واقع در خیابان حافظ شمالی نرسیده به خیابان تخت جمشید (که اینک دانشگاه صنعتی ـ تکنولوژیک امیر کبیر بر جای آن دبستان مستقر شده است) حضور یابم و او در آنجا توضیح خواهد داد که چرا باید «دریای مازندران» بنویسیم و بگوییم.
        به آن جلسه رفتم و او خطاب به صدها دبیر دبیرستان توضیح داد که نام دریای مازندران از هزاران سال پیش از نام طایفه بزرگی به نام «کاسپین» که در منطقه ای از گیلان تا دشت قزوین زندگی می کردند گرفته شد و از 25 قرن پیش در تألیفات یونانیان، رومیان و اینک سراسر جهان، دریای مازندران را به نام این طایفهِ ایرانی الاصل (آرین) کسپیَن سی
        Caspian Sea
        می نامند، تا یک قرن پیش خود ما هم «دریای قزوین» می نوشتیم که واژه کسپین به مرور زمان، تلفظ قَزوین یافته و مخصوصا در عهد دو سه پادشاه اولیه صفویه. و شاه طهماسب بود که قزلباش را به شهر اصلی این طایفه ـ شهر قزوین که شاپور ساسانی (شاپور اول) آن را ساخت منتقل کرد. چرا ما باید اغفال سیاست روس ها بشویم و دریای کَسپین و یا قزوین را دریای خزر بگوئیم، این روس ها که در دربار قاجارها رخنه و نفوذ داشتند برای بلعیدن قفقاز و گیلان، مازندران و گرگان، این واژه را در دهان آنان نهادند. اصل خزرها که در لغت به معنای «آواره» است از منطقه آلتائی و اویغورستان است که در قرون وسطی آواره مناطق غربی شدند و تا مجارستان پیش رفتند و مدتی هم در جنوب روسیه و منطقه دریای سیاه زندگی عمدتا خانه بدوشی داشتند. اینان دو سه شهر در منطقه وُلگا داشتند که یکی از این شهرها به نام «ایتیل» در کنار رود وُلگا که پس از طی راهی طولانی به دریای مازندران می ریزد قرارداشت. این خزرها که توسط روس ها، روم شرقی و امپراتوری عرب به اروپای مرکزی رانده شدند بخشی از بلغارهای امروز را تشکیل می دهند، برخی از سران آنان یهودی شدند و بنا براین چرا روس ها دریای سیاه را دریان خزر نمی خوانند که هنوز بقایای مخلوط خزرها در اطراف آن زندگی می کنند؟!. گذاردن نام «خزر» بر دریای مازندران که همان دریای کسپین (دریای قزوین) است یک برنامه ریزی سیاسی بوده و ما نباید «ندانسته» به آسیاب دشمن آب ببندیم. «دریای مازندران» از زمان انقلاب استقلال ایرانِ عزیز مصطلح شده است ـ از حدود 11 قرن پیش زیراکه قهرمانان استقلال و حاکمیت وطن، از شهرها و نواحی اطراف این دریا و بویژه دِیلمان برخاستند.
        دکتر گنجی افزود: به روزنامه ها و «خبرگزاری» اخطار کرده ام که اگر در اخبار هواشناسی که این سازمان را با هزاران رنج و زحمت ساخته ام، «کلمه خزر» را بکار برند؛ گزارش هوا را که در هرگوشه دنیا مخاطب فراوان دارد دریافت نخواهند کرد. یک خبرنگار [اشاره به من] که اورا معرفی نمی کنم این اخطار را نادیده گرفته و اینک در میان حاضران در این جلسه است. من به جای دادن توضیح انفرادی به وی درباره خزر و خزرها، اورا به اینجا دعوت کردم که تنها یک بار صرف وقت کنم و توضیح بدهم. این خبرنگار جوان می گوید که دبیر میز اخبار مربوط اخطار مرا به او نرسانده و این عذر از یک روزنامه نگار پذیرفتنی نیست باید پیش از قبول پوشش خبر هوا، جزئیات و خط قرمزها را می پرسید. روزنامه نگاری پیشه ای حساس و با اهمیت است.
        حرف های دکتر گنجی مرا روشن ساخت و از سابقه کار آگاه شدم. در پایان جلسه از او تشکر کردم و از آن پس تا به امروز (در طول 65 سال)، من نه تنها در خبر هوا بلکه در همه نوشته هایم و نیز در طول تدریس تاریخ و تاریخ نگاری، دریای مازندران را «خزر» ننوشته ام.
        سازمان کوچک هواشناسی وقت بعدا تبدیل به اداره کل و در میدان کِنِدی تهران [به نام پرزیدنت جان اف. کندی که پس از انقلاب، به میدان نواب صفوی تغییر نام داده شده است] مستقر شد، و دکتر گنجی که تا 12 سال بعد مسئول آن بود، رئیس دانشکده ادبیات و بعدا رئیس دانشگاه تهران و از مقامات جهانی هواشناسی شد، ولی تا پایان عُمر از مصاحبه و سخنرانی در زمینه ارتقاء میهن شناسی و میهن دوستی دست نکشید.
        در یک اجتماع فرهنگی در تبریز در سال 1349 که خود من هم [به عنوان مدرس تاریخ و عضو انتخابی شورای آموزش و پرورش تهران ـ نه، روزنامه نگار] به آن دعوت داشتم، دکتر گنجی درباره اهمیت احساسات میهنی داشتن مثالی از جوانی خودش بمیان آورد و گفت که در لشکر آذربایجان، افسر وظیفه بود. در شهریور 1320 روس ها، تجاوزگرانه وارد تبریز شدند. از تهران (و بدون اطلاع رضاشاه فرمانده کل قوا) دستور رسیده بود که مقاومت نکنیم. دسته ای از افسران میهندوست به جای تسلیم شدن به روس ها و مرخص کردن سربازان وظیفه، با یکانهای خود به ترکیه رفتند و پناهنده شدند. من افسر توپخانه بودم و می دانستم که این توپهارا با چه درد سرها و بی پولی خریداری و وارد وطن کرده بودند. همچنین حدس می زدم که رضاشاه پس از آگاه شدن از مرخص کردن سربازان دستور تعقیب خائنان و نیز دفاع از پایتخت را خواهد داد و توپ ها لازم می آیند. بدون مشورت با فرمانده توپخانه لشکر، درجه داران و افراد مربوط را جمع کردم و ضمن ایراد یک نطق آتشین میهنی گفتم که وظیفه ما است که توپها را با قاطر از راههای کوهستانی به تهران برسانیم تا به مدافعان کمک شود و چنین شد. در میان راه هم چند واحد کوچک روس را تار و مار کردیم. در اینجا بود که فهمیدم حس میهندوستی تا چه حد در وجود هر ایرانی است که با یک نطق، چنین از جان می گذرد و با طی کردن صدها کیلومتر راه صعب العبور خودرا با توپها به تهران می رساند.
        اعتراض دکتر گنجی به میز اخبار شهری روزنامه اطلاعات به همان نوشتن دریای خزر به جای مازندران منحصر نبود. تاریخ دقیق را بیادندارم ـ سال 1337 بود و یا اوایل سال 1338 ـ زمانی که داشتند فرودگاه نوین مهرآباد را می ساختند و چندین کارگر افغانی هم بکار گمارده شده بودند. یک شب یکی از این کارگران دو ـ سه تَن از همشهریان خودرا که در محل ساختمان زندگی می کردند در خواب کشته بود و پولهایشان را برداشته و فرار کرده بود. خبر حادثه که من گوشه ای از آن را تهیه کرده بودم (و متن خبر از من نبود) بگونه ای نوشته شده بود که افغانها آدمهای بی رحمی هستند.
        روز بعد سناتور مسعودی که نسبت به روزنامه اش حساسیت بسیار داشت همه اعضای میز را به دفتر خود خواست. دکتر گنجی هم آنجا بود. مسعودی از دکتر گنجی خواست که مسئله را توضیح دهد و او گفت: انگلیسی ها منطقه محل سکونت این ایرانیان خالص را افغانستان خوانده اند زیرا که پارچه پتو مانندی بر شانه می بندند و این پارچه «افغان و در محاوره؛ اُوغان» خوانده می شد. اینان بودند که زبان فارسی را برای ما حفظ کردند، عرب ها را با چه قهرمانی ها و ابتکارها از ایران اخراج کردند و استقلال و حاکمیت و زبان پارسی را به ما بازگردانیدند. آنان را استعمار اروپایی ـ ساخت و پاخت لندن و مسکو ـ و با جنگ از ما جدا ساخته اند، ما نباید به آنان به چشم خارجی نگاه کنیم، فرهنگ و نیاکان مشترک است که ملّت واحد می سازد نَه زندگی در میان مرزهای طراحی شده روی میز دفتر استعمارگران و قراردادن حاکم جداگانه. سیاست که فرهنگ نیست، عاملی است متغیّر.
        از آن روز به بعد روزنامه اطلاعات با نظر دیگر به افغانها نگاه کرد و به همین دلیل، تیراژ نشریات اطلاعات بویژه «اطلاعات جوانان» در افغانستان چند برابر شد.
        
     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com