Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
30 ژوئن
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 30 ژوئن
ايران
گوشه ای از ضديت آلمانی ها و انگليسی ها با يکديگر در ايران درجريان جنگ جهانی اول
سي ام ژوئن 1916 (در آن سال مصادف با نهم تيرماه و در جريان جنگ جهاني اول) نيروهاي انگليسي (عمدتا هندي) به فرماندهي ژنرال «پِرسي سايكس ـ که براي ما، تاريخ هم نوشت و دهها سال، حتي در دانشکده هاي ما به دانشجويان تلقين مي شد که به کتاب او استناد کنند!» به نام راندن آلماني ها و نيروهاي متحدِشان از منطقهِ تحت نفوذ انگلستان در ايران (جنوب و جنوب شرقي كشور) وارد شهر كرمان شدند و آلماني ها كه مورد حمايت نيروي ژاندارم و گروهي از مردم محل بودند منطقه را تخليه كردند. نظاميان ژنرال پرسي سايکس قبلا با کشتي از هند به بندر عباس (که گوشه اي از ايالت کرمان بود) منتقل شده بودند.
    
Wilhelm 2

عوامل آلمان كه به منظور كوتاه كردن دست انگلستان از ايران و سپس هند، از آغاز جنگ جهاني اول دست به جمع آوري هوادار در ايران و غرب هند (پاکستان کنونی) زده بودند، در ايران از عنوان دلنشين «همنژادي» و اين كه انگليسي ها عامل و باعث همه بدبختي هاي ايرانيان بوده اند براي نفوذ در قلب ها استفاده مي كردند و در نقاط ديگر، مخصوصاً در ميان مسلمانان شبه قاره هند (پاكستانی های فعلي و ...) حتي رواج داده بودند كه ويلهلم دوم امپراتور آلمان مسلمان شده، به مكّه رفته و او را «حاجي ويلهلم!» خطاب مي كردند و مدعي بودند كه در اين جنگ، آلمان متحد نظامي خليفه مسلمين (سلطان عثماني) است، و انگليسي ها به منظور خنثي كردن تأثير اين تبليغ (پروپاگاندا)، مي گفتند كه خليفه مسلمين بايد از خاندان نبوت باشد و سلطان عثماني از نژادي ديگر است.
    در كرمان، سيلر Seiler، زوگماير Zugmayer و گريزينگر Gerizinger گردانندگان هوادارن آلمان بودند كه كنسول انگلستان در اين شهر را مجروح كرده و شعبه بانك شاهي (بانك متعلق به انگلستان) را مصادره كرده بودند.
    در اصفهان، رياست آنان با پوگين Pugin بود كه كنسول روسيه در اين شهررا كشته بودند و در شيراز سرهنگ «او كونور O;Conor» انگليسي را ربوده بودند.
    
Wassmussدر لباس عشاير فارس

مغز اصلي بسيج ايرانيان بر ضد نيروهاي متحدين (روسيه و انگلستان) يك اعجوبه آلماني به نام «ويلهلم واسموس Wilhelm Wassmuss» بود كه در تهران با زرنگي و دادن رشوه و وعده هاي شيرين، سياستمداران (نمايندگان مجلس و سران احزاب و معتمدان محلي) را به حمايت از آلمان جلب مي كرد و افسران سوئدي ژاندارمري ايران را در كنار آلمان قرار داده بود و ايرانيان مخالف انگلستان و روسيه را مسلح ساخته و تحت فرماندهي ژنرال «كاونيتس Kaunitz» آتاشه نظامي آلمان در تهران قرار داده بود كه اين ژنرال در جريان عمليات نظامي ژاندارم هاي ايران بر ضد سواره نظام روسيه در كرمانشاه ناپديد شد. واسموس قبلا در بوشهر و شيراز ماموريت ديبلماتيک داشت.
     ايران در آستانه جنگ جهاني اول اعلام بي طرفي كرده بود، ولي توان نظامي قابل ملاحظه اي نداشت كه از ورود نيروهاي دو اتحاديه متخاصم به وطن جلوگيري كند. عثماني كه در كنار آلمان بود 15 ژانويه 1915 تبريز را تصرف كرد كه روسيه نيرو فرستاد و عثماني را اخراج كرد. تازه، ميان آلمان و عثماني (تركيه) هم توافق نظر کامل نبود. عثماني خواهان رسانيدن خود به آسياي ميانه و ايجاد اخلال برضد تزار روسیه از آنجا بود بود و آلمان نقشه تصرف ميدانهاي نفتي ايران و پالايشگاه آبادان از يك طرف و رخنه به هند و طرد انگلستان از اين سرزمين پهناور را از سوي ديگر، در سر داشت. روسيه و انگلستان هم نيات مختلف داشتند؛ انگلستان «فرمانفرما» را كه دوست خود می پنداشت نخست وزير مي كرد و روسيه او را بر مي داشت و سپهسالار را كه هواخواهش بود بر جاي او مي نشاند و ....
     جمع نيروهاي روسيه در ایران شش هزار و انگلستان چهار هزار تن بود و ايران نيرويي به اين شمار نداشت كه حاكميت و امنيت داخلي خود را حفظ كند. این درگیری ها در پايان سال 1916 ظاهرا به سود روسيه و انگلستان پایان یافت و موفق شدند که نفوذ آلمان و عثماني را به حد اقل کاهش دهند. انگلستان به منظور دور ساختن عثماني از ميدانهاي نفتي، در بين النهرين (بخشي از عراق امروز) که در قلمرو عثماني بود نيرو پياده كرد و به سوي بغداد پيش رفت و ....
     دولت انگلستان که در پايان جنگ جهاني اول بر بين النهرين و ساير مستملکات عثماني در شبه جزیرة العرب استيلا يافته بود سپس طبق سياست خاص خود در نقشه جغرافيايي آنها تغييراتي به وجود آورد، کشور ساخت و فرمانروا تعيين کزد که مسائل جاري از جمله قضيه عراق و مسئله اعراب و اسرائيل و ... نتيجه آن است. به علاوه، رويدادهاي خاورمیانه و درگيري هاي افغانستان، نشان می دهد که استراتژي انگلستان در قبال منطقه نسبت به آن زمان تغيير چندان نکرده و از طریق تلقین به دولت واشنگتن و سیاست رسانه ای، آن را فعال نگهداشته است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
محمدعلي شاه قاجار و آخرين زورآزمايي و ... باز هم مداخله دولت لندن
نهم تيرماه 1288 محمدعلي شاه قاجار به «سلطنت آباد ـ شمال شرقي تهران وقت» نقل مكان كرد و براي دفاع از خود دستور ايجاد استحكامات و استقرار توپ داد. به دستور او حتي در قلهك و دروس هم توپ مستقر ساخته بودند.
     در همين روز، محمدعلي شاه براي اين كه حمايت كاركنان دربار و دولت را از دست ندهد از بانك استقراضي روسيه در تهران وام گرفت و مواجب آنان را پرداخت كرد. در آن زمان، ايران هنوز درآمد نفت كه تازه يكي ـ دو چاه آن به نفت رسيده بود نداشت و به دليل ضعف دستگاههاي اجرايي و قدرت و نفوذ فئودال ها كه هركدام به جايي وابستگي داشتند درآمد مالياتي اش هم نزديك به صفر بود.
     در اين شرايط، محمدعلي شاه براي اين كه اتهام «ضد مشروطيت» را از خود دور سازد دهم تيرماه هياتي را مامور كرد تا نظام نامه تازه انتخابات پارلمان را به صورت دو مرحله اي تهيه كنند. ولي اين تمهيدات، سلطنت او را بيش از دو هفته حفظ نكرد، زيرا انگليسي ها مايل به ادامه آن نبودند براي اينکه شاه قاجار به روس ها نزديکتر بود و این دوستی براي لندن خطرآفرین بود و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
انتشارِ خبر «پولي شدن مدارس» بدون اشاره به مغايرت آن با اصل 30 قانون اساسي جمهوري اسلامي
همشهري ـ روزنامه شهرداری تهران پنجم تيرماه 1383 به نقل از ايرنا ـ خبرگزاري دولت، گزارش كرده بود كه يك مقام آموزش و پرورش تهران گفته است كه از سال تحصيلي آينده (مِهرماه 1383) شهريه بزرگسالان در مقاطع دبيرستاني [تعلیمات متوسطه ـ دوره دوم تعلیمات عمومی] 15 درصد افزايش مي يابد. در خبر به سابقه کار ازجمله قانون تعلیمات اجباری و رایگان مصوّب 1321 و رایگان شدن همه دوره های آموزشی تا سطح دکترا از شهریور 1353 و خرید مدارس غیردولتی از همین تاریخ و نیز اصل 30 قانون اساسی جمهوری اسلامی بر تداوم رایگان بودن آموزش و پرورش در ایران اشاره نشده بود. در جمهوری اسلامی ایران، از سال 1370 (دوره اول ریاست جمهور هاشمی رفسنجانی) دوباره تاسیس مدارس پولی زیر عنوان «غیر انتفاعی» و پس از 17 سال توقّف از سر گرفته شده است.
    طبق روش خبرنویسی، خبرنگار باید در اين زمينه با اصحاب نظر تماس مي گرفت و گفته ايشان و قوانين مربوط را هم بر خبر اضافه مي كرد و از ام القوانين (قانون اساسي) کشور شروع مي كرد تا معلوم شود كه تصميم مقام دولتي برخوردي با آن نداشته باشد. اصل سي ام قانون اساسي جمهوري اسلامي دولت را موظف به تأمين وسائل آموزش و پروش رايگان «براي همه ملت» تا پايان دوره متوسطه كرده است و مي دانيم که همه افراد ملت (ايرانيان) ـ خردسال و بزرگسال درآمد مشتركي به نام نفت دارند.
     «خبرنگار روزنامه» ديكته نويس يک مقام رسمي و رونوشت بردار از يک خبرگزاري نيست كه هرچه را كه به او بدهند و يا دريافت دارد به دبير ميز دهد و بخورد مخاطب روزنامه داده شود؛ بايد خبر را طبق اصول و قواعد خبرنويسي تكميل و تنظيم كند تا همه جانبه باشد. نود درصد کار خبرنگار؛ گرفتن و تکميل عناصر خبر است و ده درصد نوشتن آن. بنابراين، کار خبرنگار نبايد اين باشد که به سايت خبرگزاري ها و يا روابط عمومي يک دستگاه و مقام مراجعه و به رونويس کردن اکتفا کند. «خبرگزاري» عملا يک خبررسان است، نه روزنامه. از آن منابع بايد تنها به عنوان اطلاع و سرنخ استفاده و سپس خبر تکميل شود و خبر وقتي تکميل مي شود که هر شش عنصر آن کامل شده باشد و اين، خبرنويس رسانه عمومي است که بايد آن را تکميل و سابقه نويسي کند. به علاوه، با افزودن نظرات اصحاب نظر و نيز مردم. يکي از دلايل پايين بودن تيراژ روزنامه هاي ایران (به نسبت جمعيت)، کامل نبودن اخبارشان است. به علاوه، سردبيري يک روزنامه بايد دائما مراقبت کند که اعضاي تحريريه اش ارتباط استخدامي و ... با منابع خود (حوزه خود برای کسب خبر) نداشته باشند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
بررسي يك خبر منتشره در يك روزنامه تهران كه ضعف خبرنويسي مطبوعات ايران را منعكس مي كند
نهم تيرماه 1383 روزنامهِ شهرداري تهران ـ همشهري خبر داده بود كه هيات نظارت بر مطبوعات در پنجاهمين جلسه دوره نهم خود (همان هفته) با صدور پروانه انتشار 21 نشريه موافقت كرده بود.
     با خواندن اين خبر كه عمدتا نظر علاقه مندان به فرهنگ را جلب مي كند، پرسشهاي معتدد در ذهن مخاطب خبر به وجود مي آيد كه در يك خبر كامل كه با رعايت اصول خبرنويسي تنظيم شده باشد نبايد ديده شود.
     اولا انتظار خواننده (مخاطب رونامه) اين بود كه خبرنگار برود با دریافت کنندگان اين پروانه ها تماس بگيرد و از انگيزه، و برنامه هايشان، تاريخ انتشار، نويسندگان و جزئيات ديگر، او را آگاه كند. در اصول خبرنويسي تاكيد بر اين شده است كه خبر نبايد براي خواننده ايجاد پرسش كند. بايد كامل باشد. مي دانيم كه روانپزشكان توليد پرسشهاي متعدد در ذهن يك فرد را كه يافتن پاسخ برايشان در توان او نباشد، فشار رواني و از عوامل استرس مي دانند كه مادر انواع بيماري هاست. دبير میز مربوط در تحريريه روزنامه نبايد اين خبر ناقص را از خبرنگار مي پذيرفت و به صفحه بندي مي فرستاد و سردبير اجرايي دستور چاپ مي داد. بايد خبر جهت تكميل به خبرنگار باز گردانده مي شد.
    اين خبر علاوه بر اين كه از نظر عناصر شش گانه و تنظيم به صورت هرمِ معكوس كه خواندن و دركش را آسان مي كند نقص داشت؛ فاقد سوابق مربوط بود كه صرف نظر از تكرار بايد اضافه شوند، زيرا كه سوابق رويدادها و ارقام و آمار در ذهن همگان به طور كامل باقي نمي مانند و خبرنگار هربار كه خبري را مي نويسد بايد اين سوابق را بياورد. او پيش از نوشتن بايد در نظر آورد كه خبر را براي دو دسته مي نويسد؛ يك دسته آنان كه نسبت به خبر مربوط، خالي الذهن هستند و دسته ديگر آگاه از قضيه و در انتظار دنباله موضوع و تحولات تازه در آن زمينه. دسته اخير، با سابقه اي كه از قضيه در ذهن دارد با خواندن خبر مورد بحث دو سئوال برايش پيش مي آيد؛ يكي اين كه تكليف نماينده قوه مقننه در اين هيات كه در جلسه گذشته حضور او توليد اعتراض كرده بود چه شد؟ و نيز موضوع مشاجره دو عضو ديگر هيات در جلسات پيش كه در جرايد وسيعا منعكس شده بود به كجا انجاميد، آيا هر دو در آخرين جلسه حضور داشتند؟. زيرا كه به محض برخورد چشم به عنوان «هيات نظارت بر مطبوعات» آن دو ماجرا كه قبلا در روزنامه ها منعكس شده بود به ذهن مي آيد و توقع و انتظار اين است كه از دنباله دو قضيه خبر داده شود. در ذهن دسته اول، سئوالات بيشتري پديد مي آيد از جمله اين كه آن 21 نفر در چه تاريخي تقاضاي خود برای دریافت پروانه انتشار نشریه را تسليم كرده بودند؟. آيا نوبت آنان دقيقا رعايت شده بود؟ ، با اين بازار پُر، چرا مي خواهند نشريه بدهند؟، آيا از مشكلات كار با خبرند؟، آيا در كار نشريه داري تجربه دارند؟، آيا مي دانند كه مثلا در آمريكا براي نشريه دادن پروانه لازم نيست، ولي هركس به صِرف هوس، سراغ اين كار بسيار دشوار تخصّصيِ پرهزينه نمي رود، مگر وسائل كار را قبلا از هرجهت آماده كرده و آماده قبول ريسك باشد و ....
    همين خبرنويسي ناقص و ارسال عين اطلاعيه ها به چاپخانه باعث شده است با اين ارزاني تكفروشي، تيراژ روزنامه اول ایران [تیراژ وقت]، در كشوري كه حدود 70 ميليون باسوادِ بالقوه روزنامه خوان دارد به سيصد هزار هم نرسد. چند دهه پيش كه جمعيت ايران 50 در صد كمتر و درصد باسواد (داشتن سواد روزنامه خواني) از سي درصد تجاوز نمي كرد تيراژها چند برابر امروز (سال 1383) بود. به اين ترتيب بايد قبول كرد كه ژورناليسم ايران ضعيف است. بايد علل آن كشف و برطرف شود و بزرگترين علت، به فراموشي سپرده شدن امر خبرگيري و یافتن خبر است. روزنامه براي اين منتشر نمي شود كه چند ترجمه از منابع خارجي و چند اطلاعيه دریافتی از دفاتر روابط عمومي ادارات و سازمانها را كه اخيرا به «خبرگزاري» تغيير نام داده اند و نیز اظهارات مقامات را عینا نقل كند و انتظار داشته باشد كه آن را بخرند. «اطلاعيه» خبر نيست، يك سر نخ به دست مي دهد و به همين گونه اخبار آژانسهاي خارجي. تازه، روزنامه به وجود نمي آيد كه فقط كارهاي دولت را منعكس كند، پس فعاليت های دیگر و همچنین مشكلات و مسائل چه مي شود؟! و .... طرح مسئله به حل آن کمک می کند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو ادبيات
روزي که «بر باد رفته» انتشار يافت
مارگارت ميچل
نخستين چاپ داستان «بر باد رفته» كه برنده دو جايزه ادبي بزرگ شده است سي ام ژوئن سال 1936 انتشار يافت و به توزيع داده شد.
     «برباد رفته» پرخواننده ترين داستاني است كه تاكنون در آمريكا نوشته شده است. اين داستان كه در زمينه جنگ داخلي خونين و ويرانگر آمريكاست به چهل زبان ديگر ترجمه و در سراسر جهان انتشار يافته و بر پايه آن يك فيلم سينمايي موفق ساخته شده است.
     نويسنده اين اثر بانو «مارگارت ميچل (پگي)» است كه كار نوشتن آن را از سال 1926 آغاز كرده بود. هدف نويسنده كه خود از مردم جنوب آمريكا و متولد شهر آتلانتا است كه این شهر در جريان جنگ داخلي ويران شد اين بود كه چنان مصائب اين برادركشي را در قالب داستان بيان دارد كه در هيچ نقطه اي تكرار نشود.
     اين داستان آن چنان دلچسب و نافذ بوده است كه از آن زمان تا كنون هر سال يك تا چند بار تجديد چاپ شده است. اين تنها اثر مشهور مارگارت بود، زيرا نويسنده داستان 16 اوت 1949 ، پيش از آن كه 49 ساله شود درگذشت. وي چند روز پيش از آن هنگام عبور از يک خيابان در شهر اتلانتا با يک تاکسي تصادف کرده و دچار خونريزي مغزي شده بود. هنگام تصادف، راننده تاکسي مست بود و به همين دليل به 40 سال زندان محکوم شد. بانو مارگارت 8 نوامبر سال 1900 به دنيا آمده بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زادروز پدر نقدنويسي ادبي روسيه
Vissarion G. Belinsky
ويساريون گ. بلينسكي Vissarion G. Belinsky اديب و نقدنگار بزرگ روسيه روزي چون امروز، سي ام ژوئن 1811 ، به دنيا آمد كه نظرات او در باره نقد نويسي كتاب، راهنماي كار نقد نگاران قرار گرفته است.
     بلينسكي كه با نقدهاي خود ادبيات روس را وارد عصر نويني ساخته در عين حال يك متفكر انقلابي بود كه عقيده داشت تا روسيه به گونه اي واقعي و همه جانبه در جرگه كشورهاي اروپايي قرار نگيرد و به بقيه اروپا ملحق نشود رشد و توسعه فرهنگي نخواهد يافت. او اعتقاد و اطمينان فراوان به استعداد و نيروي مغزي و بنيه و تحمل پذيري روسها داشت كه از شرايط پيشرفت يك جامعه هستند.
     به تاكيد بلينسكي: عقايد نبايد زنداني شوند. اصحاب انديشه و استعداد را بايد كشف كرد، پرورش داد تا جامعه از آنان استفاده ببرد. هنر را به خاطر هنر بايد دنبال كرد، نه ارضاء خاطر تزار و مرحمت (پاداش) او. اين اندرز از بلينسكي به جا مانده است: «پيش از به دست گرفتن قلم فكر كن، احساس كن، درك كن و سپس با تمام وجود بنويس.».
    بلينسكي گفته است: كتاب ــ داستاني و غيرداستاني ــ عقيده و نظري را مطرح مي كند كه نقدنگار بايد آن را كشف و به مردم بگويد تا آن را بخوانند. بنابراين، اهميت يك نقدنگار منصف و ماهر دركار خود براي يك جامعه بسيار زياد و وجود او لازم وضروري است. بدون نقدنگار خوب، ادبيات و صنعت كتاب نويسي يك كشور رشد نخواهد كرد. بلينسكي بعدا قاعده نقدنگاري را شامل نشريات (در آن زمان مجله ها) هم كرد و نوشت كه مطالب نشريات هم بايد نقد و بررسي شود. وي ناقد مطالب مطبوعات را «ناظرجامعه» ناميد.
     معروفترين كتاب بلينسكي «نامه به گوگل (داستان نويس شهير) » عنوان دارد كه به انگليسي، فرانسه و آلماني ترجمه شده و مجموعه اي از عقايد اوست.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي تاريخ‌نگاري
عقاید و اندرزهای مهم رابینسون درباره اهمیت آموزش تاریخ و یادآوری رويدادهاي گذشته در رسانه ها
James H. Robinson
«جيمز هاروي رابينسونJames Harvey Robinson» تاريخدان بنام قرن بیستم و استاد و مورخ آمريکايي كه تاكيد فراوان بر مطالعه تاریخ و تدريس آن بویژه در دبيرستانها و نیز یادآوری مواردی از آن با توجه «به مناسبت روز» در رسانه ها داشت و توصيه مي كرد كه كتابهاي درسي تاريخ براي دبيرستانها بايد دقيق، درست و بي طرفانه نوشته شود 30 ژوئن سال 1863 به دنيا آمد و 73 سال عمر کرد. به باور بسیاری از پژوهشگران، اندیشه تاریخنگاری ژورنالیستی ازوست [پدر تاریخنگاری ژورنالیستی]. وی که موسس یک دانشگاه تحقیقات اجتماعی بود روش تازه ای برای نوشتن رویدادهای گذشته به دست داده است که همانا ذکر علل وقوع (اوریجین) و نتایج حاصله از رویداد و تاثیر این نتایج در وضعیت مربوط در زمان حاضر است.
     رابینسون که سالها رئیس انجمن تاریخدانان آمریکا و ناشر مجله «تاریخ نو» و سردبیر مجله «روزگار ـ رویدادهای گذشته و جاری» بود در يكي از رسالات خود استدلال كرده است كه چرا «مدرّس تاريخ» بايد فردي عادل و بي طرف باشد.
     عقايد رابينسون در تاکید آموزش تاريخ و گرفتن اندرز از تجربه گذشتگان به قدري داراي اهميت است كه روزنامه نگاران به آن استناد کرده و در دو ـ سه دهه اخیر بر اخبار روز، «سابقه» اضافه مي كنند تا مخاطب کاملا در جريان قضیه قرارگيرد و ارتقاء معلومات يابد.
     ژاپني ها در آستانه جنگ جهاني دوم بر پايه این اصل از عقايد رابينسون كه "تاريخ ملي" درس ميهندوستي مي دهد، برنامه هفتگي دروس تاريخ در دبيرستان ها را چند برابر كردند تا نسل جوان آماده از جان گذشتگي براي وطن شود، كه شد و شاهد آن در جريان جنگ جهاني دوم بوديم.
     رابينسون تاکيد براين داشت که پژوهشگران هنگام بررسي "گذشته"، تنها تحولات سياسي ـ نظامي را مدّ نظر نداشته باشند بلکه به تطوّر و تحوّل انسان از لحاظ علمي، عقلي و اجتماعي هم توجه کنند زیرا که هرگونه تحوّل نتیجه گسترش آگاهی ها و تفکّر است. وی قاعده محاسبه سطح پیشرفته بودن فردرا برپایه میزان تفکّر و جستجوگری او به دست داده است. رابینسون تالیفات متعدد دارد ازجمله مروری بر تاریخ اروپا، تاریخ زمان خود [روش خاطره نگاری که بعدا سند تاریخ شود]، نیو هستری [درباره تاریخنگاری نوین، روشهای تازه تحقیقات تاریخی و آزمایش درستی اسناد]، تاریخ تحوّل فکر، انسانی کردن معلومات، کمدی انسانی، مسیر پیچیده و سخت تمدن، تمرین تمدن [چگونگی و میزان بکاررفتن مدنیّت در یک جامعه] و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
استقلال کنگو، قتل لومومبا، مداخله کمپانی های خارجی و ضعف جهاني مدنیّت
Patrice Lumumba
سی ام ژوئن 1960 کنگو 2 میلیون و 344 کیلومتری (5ر1 برابر وسعت ایران) با 27 میلیون جمعیت (در سال 2010 حدود 71 ميليون) استقلال یافت، اما در طول استقلال به علت داشتن معادن طلا، الماس، اورانیوم، کوبالت و مس و طمع برخی دولتها و رقابت قدرتها آرامش نداشته است. سرگذشت این کشور افریقایی ضعف بزرگ دنیای معاصر را بازتاب می دهد و نشان می دهد که مدنیّت که این همه درباره اش تبلیغ می شود و رعایت حق، حاکمیّت ملی و دمکراسی بخش هایی از آن هستند درعمل (تمرین) رعایت نمی شود.
    ایجاد کشور بلژیک مرکب سه گروه نژادی محصول شکست نظامی ناپلئون امپراتور فرانسه از متحدان در سال 1815 بود. لئوپلد دوم پادشاه آن که می دید هر دولت اروپایی برگوشه ای از آفریقا دست انداخته است در سال 1876 یک دسته اکتشافگر را مامور دیدار و ارزیابی از کنگو کرد که سرزمین واقع در شمال آن در دست فرانسه، همسایه جنوبی اش متعلق به پرتغال و مالک اراضی شرق آن به فاصله نسبتا دور؛ انگلستان بود. این هیات نتایج ارزیابی خودرا به لئوپلد داد و وی در سال 1878 مالکیّت خودرا بر آن اعلام داشت! و با زرنگی خاص در نشست برلین مرکب از 14 دولت اروپایی که به ابتکار بیسمارک و با هدف تقسیم مسالمت آمیز آفریقا میان اروپاییان برگزار شده بود کنگو را از آن خود کرد. نشست برلین پنجم فوریه 1885 کنگو را ملک طلق لئوپلد دوم اعلام داشت. لئوپلد که نام خودرا بر بزرگترین شهر کنگو گذارده بود (اینک کینشانزا) در 1908 این سرزمین را که ملک شخصی او محسوب می شد کُلا در اختیار دولت بلژیک گذارد. کشف فلزات گرانبها از جمله طلا و الماس و نیز تولید برخی محصولات نباتی از جمله کائوچو، پنبه و روغن نخل کمپانی های سایر کشورهارا به آنجا کشانید و .... دولت آمریکا با استفاده از اورانیوم کنگو بود که بمب اتمی ساخت و با این بمب ها در آگوست 1945 هیروشیما و ناگاساکی را در ژاپن بمباران کرد.
    
J. Kasavubu

در دهه 1950 تنی چند از تحصیلکرده های کنگو ازجمله پاتریس لومومبا Patrice Lumumba و ژوزف کاساووبو J. Kasavubu جنبش ملی کنگو را بنیاد گذاردند و مبارزات استقلال طلبی و ضد استعمار آغاز شد و دولت بلژیک با توجه به اقدام دولتهای لندن و پاریس در دادن استقلال به مستعمرات آفریقایی، مجبور شد استقلال کنگورا برسمیت بشناسد. بلژیک که در آن زمان لومومبا را در بازداشت داشت، دادن استقلال به کنگورا مشروط به برگزاری انتخابات و تشکیل پارلمان کرده بود که مردم کنگو نامزدهای جنبش ملی و ازجمله لومومبای زندانی را انتخاب کردند. پارلمان تشکیل شد، لومومبارا نخست و کاساووبو را رئیس جمهور اعلام کرد و دولت بلژیک هم سی ام ژوئن 1960 به کنگو استقلال داد. در آن روز 89 هزار بلژیکی در کنگو زندگی و کسب و کار می کردند و امور ارتش و پلیس و اداره موسسات عمومی در دست آنان و معادن کنگو متعلق به ایشان و شرکاء غربی بود. لومومبا اعلام کرد که معادن را ملّی خواهد کرد و دستمزد نظامیان را تا زمانی که افسرانشان بلژیکی باشند افزایش نخواهد داد.
     کمپانی های غرب و دولت بلژیک از اعلامیه لومومبا بوی ناسیونال سوسیالیستی استشمام کردند و هنگامی که نشست آفریقاییان در غنا اورا قهرمان آفریقا لقب داد کمر به انهدامش بستند. مسکو و پکن به غرب اخطار دادند، رسانه های غرب از این موضوع استفاده و لومومبارا هوادار کمونیسم و مسکو که می خواهد پای روسیه را به آفریقا بازکند گزارش کردند و مسئله کنگو وارد جنگ سرد دو بلوک شد.
    
Mobutu Sese Seko

غرب برای انهدام لومومبا به دو وسیله متوسل شد یکی تحریک ایالت های معدندار بویژه «کاتانگا» به ریاست موئیز چومبه (موسی چمبه)Moise Tchombe به اعلام استقلال (جدایی از کنگو) و دیگری تحریک نظامیان کنگو به فرماندهی سرهنگ ژوزف موبوتو (موبوتو سسه سکو) به نافرمانی. لومومبا با اینکه شنیده بود موبوتو با دستگاه اطلاعاتی بلژیک ارتباط دارد وی را رئیس ستاد ارتش کنگو کرده بود.
    تحریکات غرب، مداخلات کمپانی های الماس و نافرمانی نظامیان، سبب بحران بزرگی در کنگو شد مخصوصا که نظامیان نافرمان به قتل و غارت مردم و تجاوز به زنان دست زده بودند، بگونه ای که سازمان ملل مجبور شد که نیروی حافظ صلح بفرستد که واحد مراکشی اعزامی به کنگو عملا درکنار موبوتو قرارگرفته و به او کمک می کرد!. بلژیک به بهانه حفظ جان اتباع خود واحد نظامی به کنگو فرستاد و کمپانی های الماس نیز «مرسنر = مزدور مسلح فرستاده بودند.
     در این شرایط پاتریس لومومبا به مسکو و پکن متوسل شد که هر دو دولت اعلام حمایت کردند. دولت شوروی خواست که از طریق سازمان ملل اقدام کند که قطعنامه اش در شورای امنیت ردّ شد. در این میان ناگهان ژوزف کاساووبو (رئیس جمهور) برغم پارلمانی بودن نظام حکومتی کنگو و بدون کسب رای از پارلمان لومومبا را برکنار کرد. لومومبا زیر بار نرفت و اقدام کاساووبو را نقض قانون اساسی خواند.
     14 سپتامبر (دو ماه و 15 روز پس از اعلام استقلال) سرهنگ موبوتو Mobutu Sese Seko (عامل غرب) پا فراتر از نافرمانی نهاد و دست به کودتا زد و لومومبارا بازداشت کرد. موبوتو (به اشاره بلژیک و آمریکا) بعدا لومومبارا به ایالت کاتانگا تحویل داد که چومبه او و دو همکارش را به نظامیان بلژیک تحویل داد و 17 ژانویه 1962 تیرباران شدند. ایالت کاتانگا سپس به دروغ متوسل شد و اعلام کرد که چون آن سه تن فرار کرده و به بیشه ای رفته بودند درآنجا به دست مردم کشته شدند!. هامر شولد دبیرکل سوئدی وقت سازمان ملل (که بعدا در آفریقا بر اثر سقوط هواپیمایش کشته شد!) خواستار معاینه جسد لومومبا توسط هیات پزشکی مورد اعتماد سازمان ملل شد که در کاتانگا جسدرا آتش زدند ولی از میان خاکستر جسد و استخوان نیمسوخته جمجمه لومومبا گلوله ای به دست آمد که با کالیبر تفنگ بلژیکی ها مطابقت داشت و دولت بلژیک در سال 2002 (42 سال پس از قتل) از بابت قتل لومومبا عذرخواهی کرد. بررسی های بعدی نشان که آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا لومومبا را برای دنیای غرب خطرناک خوانده و با نابودن شدن او موافقت کرده و تصمیم خودرا به آلن دالس مدیر وقت «سیا» ابلاغ کرده بود.
    
Moise Tchombe

پس از کشته شدن لومومبا و بعدا روی کار آمدن موبوتو و ... اوضاع کنگو آرام نشده و مسئله مداخله کمپانی ها، معدنداران، قبایل، همسایگی کشور مسئله دار رواندا، درگیری ها و قتل، مرسنربازی و ... ادامه دارد. موبوتو که در سال1997 درگذشت از 1965 تا 1996 رئیس جمهور کنگو بود و نام کنگورا به «زئیر» تغییر داد که اینک «جمهوری دمکراتیک کنگو» شده است. موبوتو با کودتای دوم خود در سال 1965 کاساووبو را برکنار و رئیس جمهور شده بود. وی نیز با فشار هواداران کابیلای چپگرا برکنار و از کنگو گریخت. خودمختاری چومبه در کاتانگا تا سال 1963 ادامه داشت و در این سال نیروهای اعزامی سازمان ملل و ازجمله یک اسکادران نیروی هوایی ایران این ایالت را به کنگو بازگردانیدند. چومبه ـ فارغ التحصیل مدرسه آمریکاییان کنگو ـ بعدا برای مدتی کوتاه نخست وزیر کنگو شد و پس از برکناری به اروپا رفت و در سال 1963 هواپیماهای نظامی الجزایر جت حامل اورا فرودآوردند و تا پایان عمر در زندان الجزایر بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که یک سفیدپوست مادرِ مارتين لوتر کينگ را در كليسا كشت و 41 سال بعد 9 سیاهپوست دیگر در یک کلیسای آمریکا به دست یک سفیدپوست کشته شدند
شش سال پس از قتل دكتر مارتين لوتر كينگ رهبر جنبش حقوق مدني سياهپوستان آمريكا، سي ام ژوئن 1974 يك مرد سفیدپوست مسلح وارد كليسايي در شهر اتلانتاي آمريكا شد و در حالي كه فرياد مي زد كه از اين سر و صداها (منظور ادامه كار جنبش) خسته شده است، بناي تيراندازي را گذارد. در اين تيراندازي بانو آلبرتا مادر 70 ساله دكتر كينگ و دو تَن ديگر كشته و گروهي هم مجروح شدند. بانو البرتا متولّد سپتامبر 1904 بود.
     تيرانداز كه توسط حاضران در كليسا دستگير شده بود به پليس گفت كه قصد كشتن پدر دكتر كينگ را داشت كه گلوله به مادر او که در کنارش نشسته بود اصابت كرد!
    41 سال بعد در همان ماه (18 ژوئن 2015) یک جوان 21 ساله سفیدپوست در یک کلیسای بسیار قدیمی سیاهپوستان آمریکا در شهر چارلستون ایالت کارولینای جنوبی 9 سیاهپوست را که در جلسه قرائت انجیل شرکت کرده بودند با شلیک گلوله کشت. یک سناتور ایالتی و یک پَستور (کشیش پروتستان) در میان مقتولین هستند. این جوان که Dylann Storm Roof نام دارد از یک ساعت پیش از تیراندازی، در جلسه قرائت انجیل شرکت کرده بود. پس از تیراندازی، وی با اتومبیل خود که پلاک جلوی آن نقش پرچم کنفدراسیون آمریکا (جنوبی ها) را داشت از محل فرار کرد ولی 350 کیلومتر دورتر در ایالت کارولینای شمالی دستگیر شد. همان پلاک اتومبیل که مشخصات آن از رادیو تلویزیونها اعلام شده بود باعث شناخته شدن او توسط یک اتومبیلران شد و به دستگیری اش انجامید. گفته شده است که دیلِن روف که پدرش نام دوم اورا ستورم (توفان) گذارده است حامی تبعیض نژادی بود و به چند نفر گفته بود که سیاهپوستان آمریکا دارند مقامات را به دست می گیرند و به تدریج کنترل کشور را.
    



    
هشت سیاهپوست از 9 تَن مقتولین کلیسای سیاهپوستان شهر چارلستون آمریکا

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تحويل صدام حسين به دولت موقّت عراق و برخي اظهارنظرها در اين باره
سي ام ژوئن 2004 ، صدام حسين و 11 تن همکاران نزديکش كه از ماهها پيش زنداني آمريكا بودند در محلي نامعلوم و به صورت غير علني به حضور «سالم چلبي» که مدير يک دستگاه قضايي ويژه عراقي اعلام شده بود برده شدند. در آنجا به آنان اطلاع داده شد که از اين پس اسير جنگي (مشمول ضوابط ويژه و جهاني مربوط) نيستند و متهم به ارتکاب جنايت هستند و در اختيار قوه قضايي عراق قرار دارند و يکم جولاي 2004 (فرداي آن روز)، در يک جلسه مقدماتي دادگاه به آنان تفهيم اتهام خواهد شد و از موارد اتهامي خود آگاه خواهند شد. پس، زنداني عراق هستند ولي فعلا زندانبانان آنان همچنان آمريکائيان خواهند بود!.
    اين عده به صورت جداگانه (يکايک) به اطاق سالم چلبي و در آن زمان 67 ساله احضار شده بودند. سالم چلبي بعدا به خبرنگاران گفت که صدام حسين تکيده ولي مودب به نظر مي رسيد و هنگام ورود به اطاق «صبح به خير» گفت و پس از اطلاع از اينکه، ديگر اسير جنگي نيست گفت: بسيار خوب ـ تا فردا.
    قبلا از سوي رئيس جمهوري آمريكا، صدام يک «اسير جنگي» اعلام شده بود که از 30 ژوئن 2004 به صورت يکي از متهمان دستگاه قضايي دولت موقت عراق درآمد که اعضاي اين دستگاه قضايي عمدتا مركب از كساني بودند كه قبلا از دست او (صدام) از عراق فرار كرده بودند و به خواست آمريكا به قدرت بازگشته بودند. از آنجا که ميثاق هاي ژنو درباره اسيران جنگي حُکم مي کند که پس از اعلام پايان جنگ و اشغال نظامي، اين اسيران آزاد شوند، قبل از اعلام رسمي پايان جنگ، سي ام ژوئن 2004 عنوان اسير جنگي بودن صدام و دستياران سابقش به زنداني عادي تغيير يافت و عنوان متهم داخلي به دست آوردند، که اين کار مورد انتقاد برخي از حقوقدانان خارج از عراق قرارگرفت.
     «اياد علاوي» که سالها پيش در لندن، عوامل صدام قصد جانش را کرده بودند و ضمن آن مجروح شده بود، دو روز پيش از تحويل صدام بر جاي «پال برمر» فرماندار آمريکايي عراق نشست که برخي از رسانه ها نوشته بودند احتمالا تعجيل در انتصاب او به خاطر تغيير وضعيت صدام از اسير جنگي به زنداني عراقي بوده است. به گزارش اين دسته از رسانه ها، هدف از نمايش چند پرده اي مراسم تحويل صدام حسين و نشان دادنش به مردم عراق با دستبند، و انتقال او به يك زندان مشخّص توسط چند پليس عراقي، تحقير وي و تضعيف روحيه هواداران عراقي اش بوده است.
    پاره اي از اصحاب نظر در همان زمان پيشنهاد كرده بودند كه سرنوشت صدام در يك رفراندم داخلي تعيين شود، زيرا او كاري بدتر از بعضي سران كشورها نكرده است. اين صاحبنظران استدلال کرده بودند که در جريان جنگ ويتنام هم ميليون ها تن كشته شدند و پس از جنگ داخلي آمريكا كه صدها هزار تن تلفات داشت، جفرسون ديويس رئيس كنفدراسيون (جنوبي ها) كه عامل اصلي اين كشتار بود و به دست دولت واشنگتن افتاده بود محاكمه و مجازات نشد و نبايد در مورد صدام تبعض و «دوبل ستاندارد» قائل شد. اگر هم قرار است محاكمه و مجازات شود، او را همانند ميلوشويچ به دادگاه بين المللي تحويل دهند؛ نه به دادگاهي كه در دست قضات بيطرف قرار ندارد و... . صدام قبلا ادعا كرده بود كه 99 درصد عراقي ها به او راي داده اند.
    اين صداها شنيده نشد و صدام دو سال و نيم بعد اعدام شد.
    
صدام اندکي پس از دستگير شدن در يک زيرزميني در مزرعه

صدام پس از تراشيده شدن ريشش و انتقال به قرارگاه نظاميان آمريکايي

صدام زمانی که در اوج توانمندي بود در ميان افسرانش از جمله عزت ابراهيم

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
کودتای هُندوراس در عصر نوين ـ عصري که جهانیان بايد حامی حق، قانون و منطق باشند
زلایا در کنار تصویر «چه گوارا»
کودتای سپیده دم 28 ژوئن 2009 درکشور هفت میلیون و چهارصد هزار نفری هندوراس نخستین کودتای نظامی در آمریکای لاتین پس از پایان دوران جنگ سرد دو ابرقدرت قرن 20 بود که از سال 2001 و بتدریج در چند جبهه و در هر جبهه به شکلی ازسرگرفته شده است. واکنش منفی جهانیان نسبت به این کودتا نشان داد که جهان دارد وارد مرحله تازه ای از بلاغت مي شودـ دوره تاریخی قانونمداري و منطق (حق) و احترام به دمکراسی (خواست و انتخاب مردم). کودتای هندوراس تنها از حمایت چند اولیگارش محلی برخوردار بود. برخی رسانه های آمریکا ضمن گزارش کودتا، عکسی از مانوئل زلایا (مل زلایا) Manuel Zelaya رئیس جمهور 57 ساله هندوراس را در کنار تصویر دیواری «چه گورا» منتشر کرده بودند تا نشان دهند که وی حامی چپ ها در کشوری بود که دهها سال است در آنجا ثروتمندان اشراف منش حرف آخر را می زنند.
    از همان لحظه که معلوم شد در هندوراس کودتا شده و نظامیان این کشور «زلایا» را با پیژاما از اطاق خوابش به پایگاه نظامی منتقل کرده و به کوستاریکا تبعید کرده اند، برغم صدور حکم منع رفت و آمد و تشکیل اجتماع، هواداران او به خیابانهای شهر تگوسیگالپا (پایتخت) ریخته و بدون ترس از تیراندازی دست به تظاهرات و اعتراض زده بودند که ضمن آن در نخستین ساعت بیش از پنجاه تن زخمی شده بودند. وزیران امورخارجه کشورهای آمریکای مرکزی نشست فوری تشکیل داده و این کودتا را محکوم و هرگونه تغییر غیردمکراتیک را غیر قابل قبول اعلام کرده و سران این ممالک به نیکاراگوئه ـ کشور همسایه هندوراس رفته و تصمیم به اقدام جمعی بر ضد کودتا گرفتند و از زلایا که در نشست شرکت کرده بود خواستند که به تگوسیگالپا بازگردد و کار خودرا ازسرگیرد و قرار شد که دبیرکل سازمان کشورهای قاره آمریکا اورا تا تگوسیگالپا همراه باشد. با وجود اين، زلایا تصمیم گرفت که پیش از بازگشت به وطن به نيويورک برود، و در مجمع عمومی سازمان ملل از اعضای 192 گانه آن که کودتای هندوراس را تقبیح کرده بودند سپاسگزاری کند.
    رسانه ها در گزارش های خود اقدامات اصلاحی زلایا ازجمله پیروی از اندیشه های سیمون بولیوار (استقلال و حاکمیت ملی، دمکراسی، تامین رفاه برای عموم، و تعدیل درآمدها)، رفرم های اقتصادی و رفاهی به سود اکثریت (توده ها)، طرد نفوذ دهها ساله دولت واشنگتن و مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر را برشمرده و خلاصه ای از انتقادهای مکرر او از دولت واشنگتن را منتشر ساخته و افزوده بودند که زلایا نخستین رئیس کشور در هندوراس بود که در هفت دهه اخیر راهی جز آنچه را که واشنگتن دیکته می کرد در پیش گرفته بود. این رسانه ها به ماجرای استقرار مخالفان دولت انقلابی نیکاراگوئه موسوم به کنتراها در هندوراس و کمک به سقوط آن دولت انقلابی ضد واشنگتن نیز اشاره و اضافه کرده بودند که هنوز دولت واشنگتن در هندوراس یک واحد نظامی و پایگاه دارد. در سال 1978 به اشاره واشنگتن در هندوراس کودتا شده بود تا با استفاده از خاک این کشور بشود با انقلاب نیکاراگوئه برخورد کرد و آن را شکست داد.
     مفسران رسانه ها ضمن تشریح موقع جغرافیایی حساس هندوراس که میان دریای کارائیب، اقیانوس آرام، نیکاراگوئه، السالوادور و گواتمالا قرارگرفته و اشاره به سابقه اختلافات مرزی با سه همسایه و جنگ السالوادور و هندوراس در دهه 1960 نوشته بودند که گمان نمي کنند کودتای هندوراس شانس دوام و بقاء داشته باشد زیرا که هر سه همسایه این کشور در دست چپها و دوستان زلایا قراردارند و زلایا از دوستان هوگو چاوز رهبر ونزوئلاست که محبوب توده ها در آمریکای لاتین است. این مفسران سپس ترکیب جمعیت هندوراس را تشریح کرده و نوشته اند که تنها یک درصد نفوس این کشور سفید پوست خالص و دو درصد سیاهپوست هستند و مابقی بومی (سرخپوست) و یا نژاد مخلوط، و این کشور از قربانیان قاچاق مواد مخدر و هر روز به طور متوسط شاهد قتل 12 انسان از این رهگذر است که زلایا کمر به قلع و قمع قاچاقچیان و استخدام 6000 هزار پلیس دیگر گرفته بود و می خواست که رادیو ـ تلویزیونها را که در خدمت منافع ملت نبودند ملی (دولتی) کند. به این ترتیب مخالفان او؛ سرمایه داران داخلی، کاپیتالیسم و قاچاقچیان مواد مخدر بوده اند. فیدل کاسترو مرد شماره یک آمریکای لاتین که پس از بازنشسته شدن به مقاله نویسی روی آورده است در مقاله اي به اين مناسبت نوشته بود که گمان مي کرد با گسترش آگاهي هاي توده ها و پيدايش قدرت هاي تازه عمر هرگونه کودتا بسر آمده و زورگویان واقعیت های روز را درک مي کنند.
    زلایا در روزی قربانی کودتا شد که قراربود مردم در یک رفراندم اجازه دهند که بتواند برای یک دوره دیگر رئیس جمهور شود (طبق قانون اساسي، ریاست جمهوری در هندوراس منحصر به یک دوره است). دوره ریاست جمهوری زلایا در پایان سال 2009 خاتمه می يافت و او برای تکمیل برنامه اقتصادی خود از جمله تعدیل توزیع درآمدها به یک دوره دیگر نیاز داشت و دیوان عالی هندوراس قبلا با نامزدشدن مجدد او مخالفت کرده بود. زلایا در آستانه رفراندوم، فرمانده ارتش را برکنار و افسر دیگری را برجای او نشانده بود.
    در پی کودتا، برای اینکه کار پایان یافته تلقی شود؛ رئیس مجلس هندوراس که از ثروتمندان و امتیازدارهای این کشور است کفیل ریاست جمهوری اعلام شد و تلویزیون غیردولتی این کشور اعلام کرد که ارتش به حکم دیوان عالی! زلایا را دستگیر و به کوستاریکا تبعید کرد. زلایا اندکی پس از ورود به کوستاریکا با هواپیمایی که هوگو چاوز برایش فرستاده بود به نیکاراگوئه رفت و در نشست سران کشورهای «راه بولیوار» شرکت کرد.
    مرور زمان نشان داد که سازمان ملل، اتحادیه های آمریکای مرکزی و لاتین و مخالفت های داخلی و خارجی با کودتا نتوانست از مانوئل زلایا و مردمی که به او رای داده بودند احقاق حق کند.
    زلایا که حمایت اعضای سازمان ملل، همه دولتهای آمریکای لاتین و میلیونها هندوراسی را با خود داشت بالاخره 21 سپتامبر 2009 از گوشه ای از مرز هندوراس وارد وطن شد و در ساختمان سفارت برزیل استقرار یاقت و هزاران تن هواداران او در خیابانهای اطراف ساختمان سفارت اجتماع کردند تا نیروهای دولت کودتا وی را دستگیر نکنند. دولت کودتا که چنین دید آب و برق سفارت را قطع و از دولت برزیل خواست که دست از حمایت زلایا بردارد و اورا از ساختمان سفارت بیرون کند. رئیس جمهور سوسیالیست برزیل درخواست کودتاگران را ردّ کرد. دولت کودتا برای پراکنده شدن هواداران زلایا مقررات منع رفت و آمد برقرار کرد و آن قسمت از اصول قانون اساسی را که تضمین کننده حقوق و آزادی ها است معلق ساخت و به اخطار اتحادیه معلمان هندوراس که اعلام اعتصاب عمومی خواهد کرد اعتنا نکرد و اعلام داشت که انتخابات ریاست جمهوری طبق برنامه، 29 نوامبر انجام خواهد شد. در این میان، زلایا اعلام داشت اسرائیلی ها که هوادار کودتاگران هستند از طریق سلفون به اعصاب او صدمه زده زده اند.
     این وضعیت به همین گونه ادامه یافت و هیچ دولتی رژیم کودتا را برسمیت نشناخت. بعدا اعلام شد که در انتخابات 29 نوامبر 2009 که گفته شده است خالی از تقلب نبوده و مشارکت در آن بسیار کم بود یک فئودال (مالک اراضی کشاورزی) راستگرا و از هواداران دولت واشنگتن به نام «پورفیریو لوبو سوسا Porfirio Lobo Sosa» برنده شده است. باوجوداین، زلایا تا 27 ژانویه 2010 که قانونا رئیس جمهور ولی بی اختیار و در محاصره (حصر) نظامیان دولت کودتا بود از هندوراس خارج نشد. در این روز رئیس جمهور دومینیکن وارد هندوراس شد و اورا به کشور خود برد. زلایا اعلام کرده است که به مبارزه ادامه خواهدداد. از آنجا که وی انتخاب «لوبو سوسا» را برسمیت نشناخته است برایش پرونده سازی کرده اند که فساد اداری داشته و او می گوید که اگر کودتاگران درست می گویند، چرا زمانی که در سفارت برزیل بود چنین حرفی نزدند و دستگیرش نکردند.
    این است وضعیت جهان در عصر سازمان ملل، اینترنت، روشنگری و پیشرفت های صنعتی که از لحاظ حقوق انسان، اخلاقیات و حکومت تفاوتی با صدها سال پیش در آن مشاهده نمی شود ـ تنها جای شاهزادگان را سیاستبازان و خواص گرفته اند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 30 ژوئن
  • 1834:   كنگره آمريكا تصويب كرد كه اُكلاهما اقامتگاهِ بوميان ـ اصطلاحا؛ سرخپوستانِ رانده شده از استيت هاي شرقي باشد. با وجود اين، بعدا مهاجران اروپايي اين منطقه را هم از چنگ بوميان ـ کساني که از هزاران سال پيش در آمريکا بودند ـ خارج كردند.
        
        
  • 1871:   كشاورزان گواتمالا براي احقاق حق دست به انقلاب زدند.
        
        
  • 1882:   Charles Guiteau حقوق دان و وکیل دعاوی به جرم کشتن جیمیز گارفیلد بیستمین رئیس جمهوری آمریکا اعدام شد. وی در دوم جولای1881 گارفیلد را در ایستگاه راه آهن شهر واشنگتن گلوله زده بود. انگیزه قتل، ردّ درخواست چارلز از سوی گارفیلد بود. چارلز از گارفیلد درخواست مقام دولتی کرده بود. [شرح بیشتر در سایت یکم جولای]
    Guiteau

  • 1894:   شبه جزيره كره كه قبلا تابع چين بود اعلام استقلال كرد. این شبه جزیره از سال 1910 تا 1945 در کنترل ژاپن بود و در پی شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم، موقتا در مدار 38 درجه عرض جغرافیایی ـ به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد تا بعدا انتخابات، تکلیف وحدت مجدد را تعیین کند که هنوز، چنین نشده و ....
        
        
  • 1906:   کنگره آمریکا قانون تأسیس FDA را با هدف جلوگیری از به بازار آمدن دارو و مواد غذایی نامرغوب و زیان آور و تأیید نشده تصویب کرد. این سازمان که کشورهای دیگر از آن اقتباس کرده اند کار خودرا با معاینه گوشت پیش از ورود به بازار آغاز کرد، ولی شهرت آن عمدتا به خاطر «دارو» است که پیش از تأیید این سازمان نمی تواند تجویز شود.
        
        
  • 1948:   آزمايشگاه فيزيك «بِل» اعلام كرد كه ترانزيستور اختراع كرده كه در راديو و دستگاههاي مشابه جاي لامپ را مي گيرد.
        
        
  • 1950:   هري ترومن رئيس جمهوري وقت آمريكا دستور انتقال نيروی تازه نفس به كره جنوبي براي شرکت در جنگ را صادر كرد. این جنگ از 25 ژوئن 1950 (پنج روز پیش از دستور ترومن) با عبور نیروهای کره شمالی از مدار 38 درجه و ورود به جنوب آغاز شده بود. در پی اجرای دستور ترومن، دولت مسکو و دولت پکن هم به کمک کره شمالی شتافتند که ظرف چند ساعت شهر سئول پایتخت کره جنوبی را تصرف کرده و در مدتی کوتاه تا جنوبی ترین نواحی این سرزمین پیش رفته بود. با ورود نظامیان آمریکا به شبه جزیره کره، جنگ مغلوبه و چند کشوری شد. 16 کشور ازجمله ترکیه به پشتیبانی کره جنوبی نیرو به این کشور فرستاده بودند. آمریکا 327 هزار، انگلستان 8 هزار، ترکیه 5 هزار و 400 و .... جنگ کره 37 ماه طول کشید و مسئله ای را حل نکرد. در این جنگ که آمریکا 37 هزار مُرده تلفات داد بیش از 2 میلیون و پانصدهزار غیر نظامی کشته شدند. نیروهای نظامی کره شمالی در این جنگ یک میلیون و 64 هزار، نیروهای چین به نام «داوطلب» 266 هزار و روس ها 26 هزار تَن بودند.
        
        
  • 1962:   رواندا و بروندي استقلال يافتند، ولي اين دو سرزمين آفريقاييِ همسايه كنگو وضعیتي بهتر از كنگو نداشته اند، زيرا استعمار اروپایی بدون در نظر گرفتن قلمرو سُنتي قبايل، آنها را ميان دو كشور تقسيم كرده است. به عبارت دیگر، خط کش گذاشته و مرز ترسیم کرده است بدون در نظر گرفتن اینکه نباید یک طایفه را با ترسیم نقشه از هم جدا کرد و این خط کشی و مرزسازی، در دو سه قاره جهان مسئله ساز شده است.
        
        
  • 1963:   بر اثر انفجار یک اتومبیل بمب گذاری شده در پالِرمو ـ سیسیل ایتالیا، هفت نظامی و پلیس کشته شدند. بمب گذاری، کار مافیای سیسیل گزارش شده بود. گفته شده است که انتشار گسترده خبر این رویداد در رسانه ها باعث تکرار این سوء قصدها و رواج انفجار اتومبیلی شده است.
        
        
  • 1997:   دولت انگلستان حاکمیت هُنگ کُنگ را به چین بازگردانید. هنگ کنگ در پی شکست چین در جنگ تَریاک از انگلستان، به تصرف این دولت درآمده بود. استرداد هنگ کنگ به دولت پکن روز یکم جولای 1997 صورت گرفت.
        
        
  • يادداشت روز
    گزارش تیرماه 1384 روزنامه ها و تازه شدن داغِ دلِ این مؤلف ـ چرا يک روزنامه نگار حرفه اي حق داشتن روزنامه براي خدمت به وطن را نداشته باشد؟
    روزنامه هاي تهران در شماره های نهم تيرماه 1384 = 30 ژوئن 2005 خود با ذكر عنوان نشريات تازه و نام ناشران آنها، گزارش كرده بودند كه هيات نظارت بر مطبوعات (وزارت ارشاد) در بيست و پنجمين جلسه از دهمين دوره فعاليت خود با انتشار 67 نشريه از جمله 4 روزنامه، 21 هفته نامه، 2 دوهفته نامه، 14 ماهنامه، 24 فصلنامه، يك دوفصلنامه و يك سالنامه موافقت كرده است و باز نامي از «سپيده دم» در ميان آنها نبود كه نگارنده (مؤلف تاریخ آنلاین برای ایرانیان و 6 دهه روزنامه نگار) از 12 سال پيش از آن در انتظار دريافت يك پاسخ كوتاه از آن هيات و آن وزارت بود كه چرا صلاحيّت او به داشتن يك روزنامه (نشریه یومیه) از آن خود پس از دهها سال روزنامه نگاري ردّ شده است. دیدن این گزارش باردیگر داغ دل نگارنده را تازه کرد.
        پروانه روزنامه «سپيده دم» در تيرماه 1359 صادره شده است و نگارنده در سال 1371 درخواست تجديد پروانه را کرده بود (که قانون مطبوعات مصوّب سال 1364 تاکيد به آن کرده است) که با این درخواست بدون ذکر دليل موافقت نشد و تلاش این مؤلف که مطالب او از آن زمان منظما در مطبوعات تهران ازجمله دو روزنامه دولتی «ایران» و «همشهری» منتشر مي شد براي اطلاع از علّت مخالفت به جايي نرسيده است!.
         در ميان اسامي 67 تَن کساني که براي انتشار نشريه، در جلسه بيست و پنجم دوره دهم فعاليت هيات نظارت مورد تاييد قرارگرفته بودند بازهم نامي از روزنامه نگاران حرفه اي آشنا به چشم نخورد. ديدن اين آمار، اين نگارنده را عميقا غمگین کرد زيرا برايش منطقي و قابل قبول نبوده است كه چرا صلاحيّت نوشتن براي روزنامه های ديگران را دارد ولي براي خودش را ندارد؟!. در به راه اندازي روزنامه هاي ديگران کمک کند اما صلاحيّت اين کاررا براي خودش نداشته باشد. اين، منطقي نيست که پيش از ارتكاب خطا، فرد مجازات شود. پروانه انتشار روزنامه را که حق يک روزنامه نگار است بدون تبعيض بدهند و اگر دارنده آن در عمل مرتكب خطا شود اورا مجازات و پروانه را لغو كنند. نمي شود مانع صدور پروانهِ كارخانهِ مثلا تيشه سازي شد به اين حساب كه با تيشه هم مي شود آدم كُشت. وقتي كه مي گوييم منطقي نيست كه برخي دولت ها بگويند پژوهشهاي اتمي مقدمه ساخت سلاح هسته اي است، پذيرفتني هم نيست كه بشنویم به فلان روزنامه نگار حرفه ای که این کار را پیشه مادام العُمر خود کرده و مي خواهد به بشریت، هم میهنان و وطن خدمت کند و به آرزوي ديرين خود ـ آن هم در سالهاي آخر عُمر برسد پروانه انتشار روزنامه داده نشده است!. یک روزنامه نگار حرفه ای این حق را دارد ـ حقي سلب نشدني. احساس تبعيض و نقض حق مايوس كننده و دردناك است. ديده شده است که يک نشريه را (در افواه و نیز به نوشتهِ کیهان؛ اجاره رفته ـ اجاره ای) چندبار بسته و دايرکرده اند ولي صلاحيّت فردي را که هنوز به نوشته هاي او ايراد وارد نشده است ردّ مي کنند. اين رفتار بعدا وارد «تاريخ» خواهد شد و قضاوت تاريخ پاک شدني نيست.
         دولت «اصلاح طلبان!» در طول هشت سال زمامداري خود در اين زمينه [دادن پاسخ به نگارنده که دلیل رد درخواست او چه بوده؟] کاري نکرد و روي عبارت «صلاحيّت ندارد» ايستاد بدون اينکه روشن سازد؛ چرا متقاضی صلاحيت ندارد، و دليلِ اثبات شده آن چيست؟. ما در قرن 21 زندگي مي کنيم. وضعيتِ موجودِ افراد بايد ملاک قضاوت باشد.
        [اين مطلب به تاريخ دهم تيرماه 1384 نوشته شده و در اين تاريخ آنلاين درج شده است. دبيرخانهِ تاريخ آنلاين براي ايرانيان]
        
     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
    کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    زیاده روی در مصرف برنج ممکن است سرطان‌‌زا باشد ـ برنج دارای مقداری آرسنیک غیر طبیعی است ـ تشخیص در آلمان، 57 سال پس ایران
    تابستان سال 1337 (1958 میلادی) منشی دکتر هاشمیان ـ از پزشکان تهران ـ به روزنامه اطلاعات تلفن کرد و گفت که دکتر می خواهد مطلبی را بگوید از کشفی که کرده است، یک خبرنگار به مَطَب او واقع در خیابان فروردین بفرستید.
        خبرنگار رفت و گزارش کرد که دکتر هاشمیان، به تجربه کشف کرده است که افراط در مصرف برنج ممکن است سرطان زا باشد زیرا که بسیاری از این بیماران به او گفته اند که هر روز یکی ـ دو بار پلو می خورند. هاشمیان گفته بود که چون بوته برنج در آب و زمین مرطوب باید کشت شود مواد شیمیایی ـ معدنی موجود در آب از طریق ریشه و ساقه (آوندها) به خوشه و شَلتوک می رسد و توصیه کرده بود که برنج را پیش از پختن، خوب بشویند و در انبار هم به آن داروی ضد سوله و کِرم (حشره) نزنند.
        این مطلب به رغم مخالفت معاون سردبیر وقت که تولید ترس و نگرانی در جامعه پلوخور ایران می کند انتشار یافت. دیگر و در طول بیش از نیم قرن خبری از خطر افراط در خوردن برنج (جز گُنده شدن شکم ـ اُبی سیتی) نشیندم تا اخیرا و رسانه ای شدن نگرانی از برنج های محصول هند ـ احتمالا آلوده به مواد شیمیایی که براي جلوگيري از فاسد شدن آن بکار مي رود.
         12 ژوئن 2015 خبری در خبرگزاری ها دیده شد که نشان می داد انستیتوی آلمانیThe Federal Republic of Germany Institute for Risk Assessment
        در پی یک رشته بررسی آزمایشگاهی کشف کرده است؛ از آنجا که برنج حاوی مقداری آرسنیک غیرطبیعی است، احتمال ابتلاء به سرطان‌را افزایش می‌دهد. این بنیاد همچنین توصیه کرده بود که در مصرف خوراک‌هایی تهیه شده از برنج افراط نشود.
        در این گزارش ها به نقل از انستیتوی BfR آمده بود که دیده شده است که آرسنیک غیرطبیعی موجود در برنج، عمدتا باعث ابتلاء به سرطان ریه شده است. طبق نتایج آزمایشگاهی، میزان این آرسنیک در برنج‌های صادره از آسیا و آمریکای جنوبی بیشتر بوده است. ماده سمی آرسنیک موجود در خاک، در شالیزارها به صورت محلول در می آید و این عنصرِ شبه فلزی معدنی از طریق ریشه وارد ساقه‌های گیاه می‎شود و در محصول قرار می گیرد. کارشناسان تا کنون نتوانسته‌اند میزان مصرف بی‌خطر این ماده را تعیین کنند. قرار است بعدا بنیاد کارشناسی ویژه وابسته به اتحادیهِ اروپا پس از بررسی ها خود میزان آرسینک قابل تحمل بدن و موجود در برنج را اعلام کند. با این حال، BfR اشاره کرده بود که میزان آرسنیک غیر طبیعی در برنج چندان زیاد نیست و می شود به مصرف آن ادامه داد ولی نه افراط در مصرف، تا اینکه بعدا حد و حدود مصرف مجاز از سوی بنیاد ویژه در اتحادیه اروپا تعیین و اعلام شود.
        
    منظره یک شالیزار در جنوب شرقی آسیا

     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com