Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
4 ژوئن
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 4 ژوئن
ايران
مقاومت ژنرال ايراني در برابر گسترش سلطه عرب ـ فساد دولتیِ از زمان خسروپرویز ریشه فروپاشی امپراتوری ساسانیان
ژوئن 652 ميلادي (خردادماه) ـ ده سال پس از جنگ نهاوند، قارن يكي از ژنرالهاي ارتش ايران در آن جنگ ـ در مقاومت ديگري از پاي در آمد. در جنگ نهاوند، سپاهیان ایران از عرب مسلمان شکست خوردند. ریشه شکست ایرانیان از عرب مسلمان در سه نبرد سده هفتم میلادی را به رغم ظرفیت نظامی بالاتر باید در فساد دولتی، اقدامات نادرست، مبارزه بزرگان و ژنرالها بر سر کسب قدرت و گسترش روزافزون فاصله فقیر و غنی در جامعه ایران وقت و ناامیدی و نارضایتی های ناشی از آن جستجو کرد که از زمان خسروپرویز به وجود آمده بود.
    ژنرال قارن براي ادامه مقاومت در برابر گسترش سلطه تازیان (عرب)، از نهاوند به هرات رفته بود و سپاهي از مردم هرات، فراه و كُهستان [ساتراپی باستانی آریا] براي جنگ با عرب فراهم ساخته بود و چون در پيشاپيش اين سپاه حركت مي كرد در نخستين تماس دو نيرو، هدف يك تير قرارگرفت و كشته شد و سپاهِ بدون سردارِ او به ارگ هرات عقب نشيني كرد.
     در اين جنگ، فرماندهي نيروهاي عرب را «ابن خازم» برعهده داشت.
     وقایع حدود دو قرن، از استیلای عرب بر ایران تا زمان بپاخیزی های گسترده، دقیقا و مشروحا رویدادنگاری نشده است تا حقایق بر تاریخ نگارانِ پس از قرن نهم میلادی روشن و مستند باشد و قضاوت درباره آنها درست و دقیق صورت گیرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سید ضیاء طباطبایی پس از برکناری
سید ضیاء

دولت تهران پس از بركناري سيد ضياء الدین طباطبایی یزدی از نخست وزیری، در خرداد 1301 (ژوئن 1922) بیست و پنج هزار تومان هزينه سفر به او داد تا كشور را داوطلبانه تَرك كند و سيد ضياء از ايران رفت. طبق برنامه ريزي دولت لندن كه هنوز سيد ضياء را براي روز مبادا لازم داشت، وي سال ها در فلسطين كه توسط انگلستان اداره مي شد اقامت كرد كه پس از اشغال نظامي ايران در شهريور 1320 (آگوست 1941) به كشور بازگشت و از شهر يزد ـ زادگاه خود ـ به نمايندگي مجلس انتخاب گرديد و اعتبارنامه وي به رغم مخالفت سرسختانه دكتر مصدق كه او را عامل يك دولت خارجي (انگلستان) اعلام كرده بود تصويب شد.
    سيد ضياء تا پايان عُمر در ملك خود ـ سعادت آباد (شمال غربِ تهران ونه چندان دور از وَنَك) اقامت داشت. محمدرضاشاه پهلوی ضمن ادامه ظاهر دوستانه با او، محرمانه به ژاندارمري تهران كه انتظامات خارج از محدوده پايتخت را در دست داشت دستورداده بود كه با گماردن مامور مخفي (از اطلاعات ژاندارمري و پاسگاه ونك) رفت و آمدها و ديدارها و مراجعين اورا زير نظر داشته باشد و ژاندارمري تهران گاهي و عمدتا در روزهاي تعطيل كه شمار مراجعين سيد ضياء چشمگير بود، به بهانه مبارزه با فساد علني (عمل منافي عفت در اتومبیل در زمین ها و تپه هایی که بعدا شهرک غرب و زندان اوین بر روی آنها ساخته شد)، در این محل ها که مشرف به سعادت آباد بود جيپ مسلح و ماموران داراي دوربين مستقر مي ساخت.
     سلطان احمد شاه قاجار، چهارم خرداد سال ۱۳۰۰ (25 ماه می 1921) و در پي يك مشاجره لفظي كوتاه با سيد ضیاء، وي را از سمت نخست وزیری بركنار كرده بود. سيد ضياء با حمايت انگلستان و كودتاي تيپ قزاق به فرماندهی ژنرال رضاخان در اسفند ۱۲۹۹ (فوریه 1922) بر سر كار آمده بود. برخي از رویدادنگاران تاريخ معاصر نوشته اند كه تاريخ مصرف سيد ضياء براي دولت لندن با اطمينان از ادامه برنامه هايي كه با كودتاي 3 ماه پيش از آن آغازشده بود و قدرت گيري ژنرال رضاخان پهلوي به پايان رسيده بود. از لحظه پيروزي انقلاب بلشويكي روسيه در اكتبر 1917، دولت لندن تا 17 سال بعد يكه تاز ميدان ايران بود كه از آن پس آلمان با حمايت ناسيوناليسم ايراني كه دوباره سربلند كرده بود رقيب آن استعمارگر شد و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در پی پيشنهاد تقسيم ايران از سوي داماد چرچيل، موضوع تحریک تاجیک ها و پایتخت اعلام شدن هرات بمیان آمده بود و ...
D. E. Duncan Sandys

در اوج معارضات ايران و انگلستان بر سر نفت، در پی پیشنهاد دانكن سندز (ساندز) سياستمدارـ دولتمرد انگليسي و داماد وينستون چرچيل نخست وزير وقت، چهارم ژوئن 1952 یک مقام انگلیسی دیگر از گروه محافظه کاران برای حل مسئله ایران پیشنهاد کرده بود که تاجیک های افغانستان تحریک شوند و با قراردادن ابزار تبلیغ در دسترسشان، ادعای ایران خاوری و دست کم خراسان را به پایتختی شهر هرات کنند که این نظریه هم به این دلیل که نیمی از تاجیک ها در منطقه فرارود زندگی می کنند و از اتباع شوروی هستند و هرگونه اقدامی از آن دست به سیاست توسعه طلبانه مسکو کمک خواهد کرد ردّ شده بود.
     21ماه می 1952 (ارديبهشت 1331 و 14 ماه پس از ملي شدن نفت ايران) دانکن ساندز به پارلمان انگلستان پيشنهاد كرده بود كه آسانترين راه حل مسئله اي به نام «ايران» كه به وجود آمده بود اين است كه ايران بارديگر ميان دولت هاي لندن و مسكو (مطابق توافق سن پترزبورگ در آگوست 1907) قسمت شود!. وي كه در پارلمان انگلستان سخن مي گفت، اضافه كرده بود: «محاصره اقتصادي ايران به تنهایی موثر واقع نخواهد شد و حمله نظامی بدون توافق قبلی با مسکو، به استناد قرارداد 1921 به تصرف ایران توسط شوروی منجر خواهد شد که دولت واشنگتن چنین اجازه ای را به ما (لندن) نخواهد داد زیرا که راندن شوروی از ایران، برای غرب امکان پذیر نخواهد بود».
     در آن زمان، انگلیسی ها که هرگونه اقدام در قبال ایران را منوط به موافقت قبلی واشنگتن می پنداشتند سرانجام موضوع کمونیست شدن ایران از درون و قدرت گرفتن حزب توده را مطرح و در رسانه های خود بزرگ کردند تا اینکه در آمریکا، ژنرال آیزنهاور از حزب جمهوریخواه روی کار آمد و تحت تاثیر تلقین های لندن با برنامه براندازی دولت مصدق موافقت کرد و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
مسئله پرداخت به کارمندان دولت
از خرداد 1332 (ژوئن 1953 و آخرین سال حکومت مصدق) پرداخت دستمزد کارکنان دولت ایران طبق اشل ترميم شده وقت آغاز شده بود.
    در اين اشل، حقوق كارمند پايه يك (تازه استخدام) 150 تومان (1500 قران، مساوی با 21 دلار آمريکا، ارزش برابري وقت) و از لحاظ ریالی به مراتب كمتر از يك هزار و دویستم آن در سال 1388 تعيين شده بود. طبق اين جدول، حقوق آخرين پايه آن زمان (پايه 9 با نزدیک به 30 سال سابقه کار) ششصد و نود و دو تومان در ماه (با نرخ تسعیر آن زمان، نزدیک به صد دلار) بود. متوسط دستمزد یک کارمند دولت ایران در سال 1388 (سال 2009) هشتصد دلار بود.
    افزایش دستمزد و مستمری کارکنان دولت که از سال 1388 (سال 2009) آغاز شده است این بحث را به میان آورده است که آیا دولت ایران قادر به پرداخت این پول در صورت کاهش بهای بین المللی نفت و وقوع رویدادهای غیر مترقبه خواهد بود یا نه؟!.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زماني که درآمد نفت؛ اندک و خزانه دولت از پول تهي بود ... هيچکس حاضر نبود حتي مديرکل شود!
در پي چند نشست، چهارم خرداد 1335 (24 ماه مي 1956) وزارت فرهنگ وقت (آموزش و پرورش، علوم، هنر و ...) تصميم گرفت كه با توجه به بزرگ شدن شهر تهران، نواحي آموزش و پرورش اين شهر را كه به ده ناحيه (بعدا 11 ناحيه) تقسيم شده بود زير نظر يك مدير كل قراردهد و دكتر فاطمي (بعدا موسس يك مدرسه عالي غير دولتي در ونك) و از مقامات آن وزارت مامور اجراي اين تصميم شده بود كه ساختماني را كه در زمين دبستان دولتي نظامي (مشرف به خيابان شمالي پارك شهر) ساخته شده بود محل اين اداره كل تعيين كرد ولي سه ماه طول كشيد تا يك مقام آموزشي كشور حاضر شد مدير كل آموزش و پرورش تهران شود زيرا كه خزانه كشور از پول تهي بود و قبول چنين مقامي با آن بي پولي جز درد سر چيز ديگري نداشت. در آن زمان درآمد ايران از نفت خود چشمگير نبود. بالاخره پس از سه ماه تلاش و درخواست «التماس گونه» از اين و آن، «مصطفي زماني» حاضر به قبول مديركلي آموزش و پرورش تهران شد. نخستين مشكل او نداشتن ميز و صندلي براي نشستن در اطاق تازه ساز مديركلي (به سبب تامین نبودن اعتبار مالی) بود و .... در آن زمان، قبول هر مقام دولتي خالي از چنين مشكلاتي نبود. در آن روزگار بزرگترين خبر يك روزنامه اين بود كه در يكي از روزهاي نخستين هفته هرماه بنويسد كه صندوق دولت جهت پرداحت حقوق كارمندان به حد كافي داراي وجه است. اين وضعيت تا سالها برهمين منوال بود. براي مثال: براي پرداخت حقوق اسفندماه 1349 و نيز 1350 معلمان تهران به موقع (چند روز پيش از نوروز) شوراي آموزش و پروش پايتخت مجبور به استقراض شده بود (براي اطلاع از جزئيات به صورتجلسه هاي این شورا رجوع شود). از «تاریخ» باید درس گرفت. این چند رویداد این هشدار را می دهند که درآمد نفت همیشگی نیست و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که «15 خرداد» عزای عمومی و تعطیل رسمی اعلام شد
آیت الله عظمی روح الله خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران 13 خرداد 1358 اعلام کرد که 15 خرداد روز عزای عمومی و تعطیل رسمی خواهد بود. کُپی صفحه اول شماره 13 خرداد 1358 روزنامه اطلاعات که تیتر بزرگ آن در این زمینه است:
    



    - - - - -
    
    
قیام 15 خرداد 1342

    15 خرداد سال 1342 يادآور قيامي است که با خشونت تمام سرکوب شد. اين بپاخيزي که در پي مخالفت آيت الله خميني با شاه آغاز شده بود؛ متعاقب درگيري هاي شهر قم، به تهران و حومه آن و چند شهر دیگر گسترش یافته بود.
    سیزدهم خرداد 1342 به مناسبت عاشورا، مخالفان دولت و ناراضیان در تهران، قم و چند شهر دیگر دست به تظاهرات زده بودند. دسته ای از تظاهرکنندگان حتی مقابل کاخ مرمر (دفتر کار شاه) و نیز ساختمان نخست وزیری اجتماع کرده و شعار داده بودند. در همین روز در مدرسه فیضیه قم، آیت الله خمینی نطقی تند و شدیدالحن علیه شاه ایراد کرده بود.
    متعاقب این سخنرانی، سحرگاه 15 خرداد وی در قم دستگیر و به تهران انتقال یافته بود. خبر این بازداشت بردامنه تظاهرات افزود. میدانهای تره بار و برخی از مغازه ها بسته شدند. تظاهرکنندگان در شهر ري، باقر آباد، خيان مولوي و ميدان ارگ تهران با انبوه نيروهاي انتظامي (ژاندارم و پلیس) و واحدهاي دژبان ارتش رو به رو شدند. نظاميان تظاهرکنندگان را که در ميدان ارگ قصد ورود به ساختمان راديو و خبرگزاری پارس را داشتند به خمپاره بستند ـ عملی که قبلا سابقه نداشت. در باقرآباد نيز ژاندارم ها راه بر کفن پوشان وراميني که رهسپار تهران بودند بستند و آنان را زير آتش گرفتند و تلفات وارد ساختند. در شهر ري تظاهرکنندگان وارد کلانتري پلیس شده بودند که مورد حمله یک واحد کمکی ژاندارم قرار گرفتند. تلفات قيام کنندگان بسيار سنگين گزارش شده بود.
     در پي سرکوب قيامگران، از همان شب در تهران و حومه به ریاست سپهبد نعمت الله نصیری (رئیس شهربانی وقت) حکومت نظامي و مقررات منع رفت و آمد شبانه برقرار شد و شماری بسیار دستگير که بعدا برخي از آنان اعدام شدند.
     در پي پيروزي انقلاب سال 1357 تنی چند از افسراني که در سرکوب قيام 15 خرداد 1342 دست داشتند دستگير، محاکمه و اعدام شدند.
    هیچیک از قدرت های وقت حتی شوروی از خشونت دولت وقت با قيامگران 15 خرداد 1342 انتقاد و آن سرکوبي خونين را محکوم نکرده بود.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
اطميناني که دريادار مدني کرماني به ايرانيان درباره محافظت از خوزستان داد
13خرداد سال 1358 دريادار مدني كرماني استاندار وقت خوزستان و فرمانده نیروی دریایی گفت که در وقایع خوزستان دست خارجی دخالت دارد. وی صدام حسين را متهم به ارسال اسلحه به ايران و عامل تحريك برخي عوامل درخوزستان كرد و اطمينان داد كه از تماميّت خوزستان محافظت خواهد شد و تأکید کرد كه اگر يك وجب از خاك خوزستان از دست رود حاضر است او را اعدام كنند. دریادار مدنی همچنین اشاره کرد که در کویت هم برخی هستند که دعوت به طغیان علیه جمهوری اسلامی ایران می کنند. اظهارات دریادار مدنی همان روز تیتر صفحه اول روزنامه های تهران قرار گرفت. [در زیر بخشی از صفحه اول شماره آن روز روزنامه اطلاعات کُپی شده است. متن اظهارات دریادار در صفحه آخر این روزنامه درج شده بود.].
    در ناآرامي هاي خوزستان كه بوي ضد ميهني از آن به مشام مي رسيد تا آن روز 23 تَن كشته، شماري مجروح و 120 نفر هم دستگير شده بودند.
    در این روز همچنین اعلام شد که آمار دقیق تلفات ناآرامی های خوزستان بعدا اعلام خواهد شد . ناآرامی های خوزستان هشتم خرداد (خردادماه آن سال) با بكارگيري واحدهاي ارتش پايان یافته بود.
     ناآرامی های وقت خوزستان، با حمله مسلحانه به ساختمان گمرک خرمشهر و کشتن پاسدار آن و نیز یک کارمند آغاز شده بود و سپس مراکز پلیس شهر مورد حمله قرار گرفته و آنگاه سه کِشتی، انبار کابل تلفن شهری، انبار سازمان آب و برق، مقرّ چند شرکت و نیز چند جایگاه فروش بنزین آتش زده شده بود. عاملان ناآرامی که متهم به تجزیه طلبی شده بودند علاوه بر خرمشهر، در آبادان و اهواز نیز دست به حمله زده بودند که حملات آنان در آبادان منجربه مرگ چهار تن شده بود.
    دریادار مدنی همان زمان گفته بود که می داند که این افراد در کجا آموزش نظامی دیده و مسلح شده اند و هدف محرّکان آنان چه بوده است ولی این تحریکات محکوم به شکست است زیراکه ایرانیان تا آخرین قطره خون از تمامیّت وطن دفاع و خود او تا پای جای ایستاده است که مانع از یک ناآرامی دیگر شود. محرّکان باید هوس محروم کردن ایران از نفت، و شورشیان (تحریک شدگان) آرزوی درآمد بادآورده نفت را به گور ببرند.
    


 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
زادروز دکتر فريدون وردي نژاد استاد مديريت، روزنامه نگار معاصر و موسس روزنامه هاي "ايران"، "الوفاق"، "ايران ديلي" و دانشکده خبر
دکتر وردي نژاد

فريدون وردي نژاد - دکتر در مديريت - در اين روز در سال 1335 هجري خورشيدي چشم به جهان گشود. وي به موازات روزنامه نگاري در دانشکده هاي مختلف،"روزنامه نگاري، علوم ارتباطات و مديريت " تدريس کرده و يک دهه مديرعامل خبرگزاري ملي - ايرنا - بود.
     وردي نژاد در 1373 با تلاش فراوان که مي توان آن را فداکاري و حتي مشقّت خواند، روزنامه ايران را تاسيس کرد که بدون هرگونه ملاحظه درخدمت ايران و ايرانيان باشد. وي سپس با هدف ايجاد دوستي و تفاهم ميان ايران و همسايگان عرب، روزنامه الوفاق را به زبان عربي منتشر ساخت. آنگاه به تاسيس روزنامه انگليسي زبان "ايران ديلي" همت گمارد تا ايران حال و ايران گذشته، فرهنگ، تمدن، اقتصاد، هنر و ادبيات آن را به ساير ملل بشناساند و بيگانگان مقيم ايران را در جريان اخبار درست تحولات ايران و بيانات مقامات آن قرار دهد. تاسيس اين روزنامه ها که به موازات گسترش و ارتقاء و بهبود کيفيت کار "ايرنا" بود وردي نژاد را قانع نساخت که کار دولتي را با آموزگاري در دبستان آغاز کرده بود تا بتواند درآمد براي ادامه تحصيل در دانشگاه داشته باشد. وي که توجه به نسل جوان و آموزش عمومي آن داشت مجله ايران جوان و روزنامه دنياي ورزش را تاسيس کرد. او که متوجه "نبود يک مرکز دولتي نشر کتاب" شده بود، مرکزي که به مولفان به يک چشم بنگرد، و به همين لحاظ به منظور تشويق مولفان و مترجمان و تسهيل کار آنان يک مرکز بزرگ نشر کتاب به وجود آورد. دکتر وردي نژاد خيلي زود درک کرده بود که ايران دچار کمبود روزنامه نگار متخصص و حرفه اي است؛ لذا با تلاش فراوان دانشکده خبر را تاسيس کرد و خود به تدريس در آن پرداخت.
     در زمينه روزنامه نگاري، دکتر وردي نژاد معتقد به جريان آزاد اطلاعات، رعايت اصول روزنامه نگاري بويژه درخبرگيري و خبر نويسي، احترام به اصول اخلاقي روزنامه نگاري و مخالف شديد سانسور است. وي اجازه نداد که مطالب در روزنامه ايران و نشريات وابسته حتي دچار "خود سانسوري" شود و قرباني همين باور خود گرديد، در قوه قضايي داراي چند پرونده شد و يک بار هم براي مدتي کوتاه بازداشت گرديد.
     دکتر وردي نژاد که در علوم ارتباطات و تجربه روزنامه نگاري شهرت بسيار دارد صاحب فرضيه " آموزش عمومي" از طريق رسانه ها است و در طول مديريت بر روزنامه ايران و "ايرنا" تلاش کرد که گزارشها و مطالب با اين هدف نگاشته شود و در روزنامه ايران صفحات تاريخ و ستونهاي "دانايي" و "دانش و زندگي" و ... را به وجود آورد. در اين صفحه و ستونها بود که بار ديگر کوروش را "کوروش بزرگ" نوشتند و همچنين شاهان ديگر و گذشته وطن به همان صورتي که بود به ياد آورده شد که ديگر، باقي ماند. پس از انقلاب و پيش از مديريت وردي نژاد کسي جرات اين کار را نداشت، گرچه منعي هم نبود. او حتي در نوشتن حوادث شهري و اتفاقات به خبرنگاران روزنامه ايران سفارش کرده بود که مطلب را طوري بنويسند که آموزنده باشد و هرکس از لغزش و اشتباه ديگري درس عبرت بگيرد. او اجازه داد که عکس دکتر مصدق را که نوه اش در بغلش بود و ناشتايي مي خورد در صفحه اول روزنامه ايران به قطع درشت چاپ کنند که تا آن تاريخ در مطبوعات ايران سابقه نداشت.
    از کارهاي بزرگ وردي نژاد در تاريخ روزنامه نگاري ايران؛ يکي اين بود که براي تحريريه روزنامه ايران از روزنامه نگاران قديمي که تا آن زمان خانه نشين بودند و يا در خارج از کشور زندگي مي کردند دعوت به کار کرد و به رغم مخالفت بعضي گروهها و حتي مقامات مربوط دولتي به آنان سمت دبيري و سردبيري داد و اعلام کرد که مسئوليت کار آنان را شخصا بر عهده مي گيرد و به اين ترتيب بسياري از دبيران سابق روزنامه هاي کيهان و اطلاعات که پس از انقلاب اخراج شده بودند بکار روزنامه نگاري در موسسه ايران بازگشتند. علاقه اين روزنامه نگاران قديمي به وردي نژاد به حدّي است که به محض تغيير مقام او از دنياي خبر به جهان ديپلماسي، روزنامه ايران را ترک گفتند. دکتر وردي نژاد همچنين در طول مديريت خود بر خبرگزاري، بسياري از کارکنان سابق خبرگزاري را که پس از انقلاب برکنار شده و يا براي ادامه کار مراجعت نکرده بودند به دفتر خود دعوت کرد و از آنان دلجويي بعمل آورد که کاري بزرگ منشانه بود و بر محبوبيت او در جامعه روزنامه نگاران افزود.
    وردي نژاد که فردي ميانه رو و پرگماتيست است و با همکاران رفتاري بسيار صميمانه و دوستانه دارد طرحهايي براي ايجاد يک خبرگزاري غير متعهد بين الملل داشته است که به علت خصلت پشت کار داشتن گمان نمي رود تا تحقق اين آرزو آرام بگيرد. او با مطالعات و تجربياتي که دارد نمي تواند به صداقت خبرگزاري هاي بين الملل موجود اعتماد داشته باشد. وي مبتکر شيوه خاص در خبر نوشتن است که با رعايت آن، «خبر» منصفانه و بي طرفانه تنظيم مي شود و زوائد و هدفهاي خبرگزاري هاي خارجي و ادارات روابط عمومي به آن راه نخواهد يافت و يا در حداقل خواهد بود.
    محافل مطبوعاتي تغيير مقام وردي نژادرا از کارخبر به ديپلماسي و انتصاب او به سمت سفير ايران در چين امري داوطلبانه ندانسته بودند و بر اين باور بودند که وي قرباني اعتقاد خود به بي طرفانه بودن کار روزنامه نگاري و در مورد يک رسانه دولتي، متساويا در خدمت هر سه قوه حکومتي بودن آن شد و زير بار يک قوه مثلا قوه اجرايي که سازي ديگر مي نواخت نمي رفت. انتظار مي رفت که مقام بعدي او وزارت ارشاد باشد تا دانش و تجربه خود را در حل مسائل رسانه هاي کشور بکار برد که سر از چين در آورد و سفير ايران در چين شد. بايد دانست که دکتر وردي نژاد از دهها سال پيش متوجه اهميت چين براي ايران شده بود و بارها به تحريريه روزنامه هايش و ايرنا تاکيد کرده بود که در مورد چين جز حقيقت نويسي گامي برندارند؛ مثلا هنگ کنگ را هنگ کنک چين و تايوان را تايوان چين بنويسند و به نويسندگان ستون و صفحه تاريخ گفته بود که اهميت جهاني چين و فرهنگ و تمدن آن را و اين که در آينده بزرگترين قدرت جهان خواهد شد از نظر دور ندارند. دکتر وردي نژاد در پايان دوره تصدي سفارت ايران در چين به کار تدريس در دانشگاه تهران بازگشته است. در عين حال اگر از او درخواست شود به ناشران رسانه ها نظر مشورتي مي دهد تا متاع بهتري عرضه بدارند.
    وردي نژاد داراي تاليفات و تحقيقات متعدد است و در ساعات فراغت به کار تحقيق ادامه مي دهد. وي که از انقلابيون اوليه (سالهاي 1355 تا 1357) است در جريان جنگ با عراق اسلحه به دست گرفت، به مساعي جنگ کمک فراوان، و در دفع دشمن و حفظ تماميت وطن جانفشاني کرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که فروش روزنامه اطلاعات از 850 هزار نسخه بیشتر شد ـ نقش روزنامه نگار حرفه ای در ارتقاء ژورنالیسم
هفته یکم ژوئن 1979 (نیمه خرداد 1358) تيراژ روزنامه اطلاعات به سردبیری غلامحسین صالحیار (متوفی در دسامبر 2006) از هشتصد و پنجاه هزار نسخه در روز تجاوز كرده بود. مدیریت مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات در سال 1334 (سال 1955 میلادی که تهران شهری 700 هزار نفری بود) اعلام کرده بود که فروش روزنامه این موسسه از 60 هزار نسخه در روز بالاتر رفته است و عبور از مرز 60 هزار تکفروشی را جشن گرفته بود.
    پس از انقلاب و تا مدتي، روزنامه هاي تهران با حداقل آگهي منتشر مي شدند زيرا كه كسب و كار تحت الشعاع تحولات سياسي روز قرار گرفته بود و بنابراين افزايش تيراژ (بيش از آن ـ 850 هزار نسخه) سودآور نبود و چون دو روزنامه بزرگ وقت (کيهان و اطلاعات) حاضر به چاپ كردن نسخه هاي بيشتري نبودند، در ایرانِ وقت فروش روزنامه بازار سياه پيدا كرده بود و در اين بازار، گاهي هر نسخه روزنامه تا پنج برابر بهاي رسمي بفروش مي رسيد. در آن زمان بهرام مسعودي مديريت مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات را برعهده داشت. اين روزنامه و همتاي آن كيهان نزديك به سه ماه بعد مصادره شدند و ظرف هشت ماه پس از مصادره، بيشتر نويسندگان و روزنامه نگاران اين دو موسسه مطبوعاتي قديمي بركنار شدند و به نویسندگان اطلاعات، غرامت اخراج هم پرداخت نشد.
    بيش از يك دهه بعد، مؤسسان روزنامه های همشهري و ايران با كمك و استفاده از تجربه و مهارت همين روزنامه نگارانِ خانه نشين آن دو روزنامه را راه اندازي كردند و موفق شدند. اين پيشرفت يك بار ديگر ثابت كرد كه مخاطبان، روزنامه را به خاطر مطالبش (اصطلاحا؛ متاع آن) مي خرند نه صاحبش. از آن خيل روزنامه نگاران قديمي، اينك در همشهري هیچکدام و در روزنامه ایران شماری کم باقی نمانده اند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ژورنالیست ها ـ ژورنالیسم و تحولاتِ پس از پدیدهِ آنلاین نویسی ـ اشاره ای به تیراژ و مصوّبه سال 1342 در این باره
در اجراي آيين نامه مصوّب فروردین 1342 دولت وقت که بر پايه و استنتاج از قانون مطبوعات وقت تدوين شده بود، از خردادماه سال 1342 (آخرين روز ماه می1963) در شهر تهران، روزنامه هايي که کمتر از 5 هزار نسخه، فروش داشتند تعطيل شدند (روزنامه هایی که به نام عمومی ـ حرفه ای، پروانه انتشار گرفته بودند). روزنامه های ارگان احزاب و یا وابسته به سازمان ـ سازمان دولتی و یا غیر دولتی که در تعریف ژورنالیسم، عنوان نشریه اختصاصی دارند و معمولا تکفروشی نباید داشته باشند و میان اعضای حزب و کارکنان سازمان مربوط، رایگان و یا فروش ـ اشتراک ـ ماهانه و سالانه و یا ارسال پستی و پیکی به متقاضیان توزیع می شوند مشمول این آیین نامه نمی شدند. طبق اين آيين نامه، به انتشار هفته نامه ها و مجله هاي کمتر از 3 هزار تيراژ (نسخه های فروش رفته) نيز پايان داده شد تا کاغذ و مرکّب به هدر نرود. اين آيين نامه «تيراژ» را، نسخه هاي به فروش رسيده تعيين کرده بود نَه نسخه هاي به چاپ رسيده؛ درست به صورتي که در استاندارد جهاني تعيين شده است.
    جمعيت تهران اينک (نیمه اولِ دهه سوم سده 21 میلادی) بيش از هفت برابر و جمعیت ایران بیش از 3 برابر آن سال شده است (در سال 1342 بیست و چهار میلیون و در سال 1402 بیش از 85 میلیون)؛ لذا طبق آن معيار، ایران نبايد روزنامه عمومی (حرفه ای) کمتر از 30 هزار تيراژ و مجلهِ زير 18 هزار «نسخه فروش» داشته باشد، حال آنكه گفته شده است كه شمار فروش برخي از دهها روزنامه تهران كمتر از اين معيار است و بر شمار روزنامه های دارای پروانه انتشار نیز اضافه می شود. تفاوت سال 1342 با سال 1402 به لحاظ رسانه ها در این است که تکنولوژیِ آنلاین کردن نیز وارد عمل شده و نشریات ـ نشریات فقط آنلاینی و اِدیشِن آنلاین داشتن نشریاتِ چاپی رو به افزایش است و اگر چنان آئین نامه ای اینک مصوّب می شد، نمی توانست دستور تعطیل کردن نشریات کم تیراژ را بدهد، بلکه آنلاین شدن آنها را دستور می داد. می دانیم که خواندن مطالب برخی از نشریات و دیدن سایر رسانه های آنلاینی هم پولی شده است ـ البته با مبلغی کمتر. آنلاینی ها می توانند اصطلاحا چند رسانه ای و صوت و تصویری هم باشند و به این ترتیب انحصاری در کار نخواهد بود. آنلاین ها جهانی هستند و لزومی بر کسب پروانه دولتی در کار نبوده است، تنها دومِین لازم است که داشته باشند و هُست.
    در پی پیدایش رسانه های آنلاینی، تیراژهای چاپی ها کاهش یافته و در نتیجه؛ اعلانات تجاری و آگهی های کوتاه کلاسه بندی شده آنها (اصطلاحا؛ نیازمندی ها) و چون خبرگزاری ها هم آنلاینی شده و در دسترس عموم قرار گرفته اند (رسانه شده اند که قبلا کمک رسانه بودند)، هرکس و هر لحظه می تواند از اخبار و نظراتِ مطرح آگاه شود و نیاز چندان به خرید نشریات چاپی و دیدن اخبار تلویزیون ها نیست و مخاطبان رادیوها عمدتا خودرو سواران و یا کارگاهی ها هستند و از این قبیل. هزینه رسانه های آنلاینی و شمار کارکنان آنها خیلی کمتر است و بعضا یک نفره هستند. این وضعیت، حرفه روزنامه نگاری را بی تأثیر نگذاشته است. در این صورت، نشریات چاپی و شبکه های تلویزیونی اگر بخواهند به کار ادامه دهند باید سراغ مطالبی دیگر بروند که بعضا رفته اند ـ مطالبی که تهیه آنها برای آنلاین دارها (نَه اِدیشِن آنلاینی نشریات) دشوار و هزینه دار است. نشریات برای انتشار همین نوع مطالب به وجود آمده بودند که وضعیت قرن بیستم و رونویس برداری از خبرگزاری ها و اینک وبسایت های رسمی، آنهارا از مسیر اصلی خارج ساخت و آنلاین خوان شدن مردم، باردیگر آنها را به هدف های اصلی و اصالت حرفه ـ اطلاع رسانی حرفه ای، انتشار کامل و همه جانبه یک رویداد و یک موضوع و آموزش دهی ـ باز می گرداند که برخی هم باز گشته اند و فقط رونویس برداری نمی کنند. مخاطبان قرن 21 مطالب اختصاصی می خواهند و مطالبی که آنان را از جزئیات آگاه کند، آموزش دهد، راهنمایی کند و بر دانش ایشان بیفزاید. وسیلهِ تازه و قرن بیست و یکمی که میلیون ها خبررسان (اصطلاحا؛ شهروند ژورنالیست) به وجود آورده که مشاهدات عینی و شنیده هایِ شان که به اشتراک گذارده می شود می تواند سرنخ برای ژورنالیست های حرفه ای باشد. به هرحال، تعریف و اصول ژورنالیسم تغییر نکرده و فقط روش کار دگرگون شده و مردم مطالبی می خواهند که اصول ژورنالیسم، آن را بدست داده اند. در طول 50 سال گذشته و تدریجا؛ سیاسیون، جاه طلبان، مقام خواهان، کمپانی های بزرگ و اصحاب منافع که به اهمیت رسانه ها به صورت حربه و پلکان پی برده اند قبلا با نفوذ در خبرگزاری ها که عمدتا غربی بوده اند و اینک سرچ انجین ها و نیز خرید و مالک شدن برخی از رسانه های عمومی ـ روزنامه، رادیو و شبکه های تلویزیونی و موسسات فیلمساز و کار نمایش به دولت سازی و مقام سازی و مداخله در تصمیمات و اقدامات دست زده اند که آنلاین های یکنفره و شهروند ژورنالیست ها از طریق سوشل میدیا (شبکه های اجتماعی) در برابر آن سیاسیون و منافع خواهان قرار گرفته اند. با این توضیحات، بازگرداندن ژورنالیسم به راه اصلی اش برعهده ژورنالیست های حرفه ای است که «ژورنالیسم» عشق آنان است.
    باز گردیم به آئین نامه مصوّب فروردین سال 1342:
     در پي اجراي این آيين نامه، دفعتاً شمار روزنامه هاي شهر تهرانِ سال 1342 (1363 ميلادي) به ده روزنامه يوميه کاهش يافت از جمله دو روزنامه به زبان انگليسي، يک روزنامه به زبان فرانسه و يک روزنامه به زبان عربي. شمار هفته نامه ها نيز به شش عنوان از جمله يک هفته نامه طنز و يک هفته نامه به زبان ارمني تقليل يافته بود. مجله هاي تهران هم به 15 مجله هفتگي، چهار ماهنامه عمومي و 23 مجله تخصّصي محدود شده بود که مجله کودکان، بانوان و ورزشي نگار هم در اين رديف بودند. روزنامه تخصّصی ورزشی وجود نداشت و فقط یک نشریه تخصّصی اقتصادی وجود داشت، به نام «تهران اکونومیست». تهران که در آن سال (سال 1342) روزنامه یومیه ورزشی نداشت اینک داراي بیش از ده روزنامه يوميه ورزشي است (مي دانيم كه در سال 1358 آيت الله عظمی خميني رهبر انقلاب گفته بود كه رسانه ها در دوران نظام پيشين به جاي گزارش هاي مربوط به نفت و چگونگي هزينه كردن درآمدهاي نفتي و وضعیت اداره کشور، آن همه درباره فوتبال مي نوشتند و اذهان را از مسائل اصلي كشور منحرف مي ساختند).
     آيين نامه سال 1342 در پي انتشار مطالب يک ميزگرد ژورناليستي که چند حقوقدان و اقتصاددان هم در آن شرکت کرده بودند تدوين شده بود. حقوقدانان در اين ميزگرد گفته بودند که طبق قانون، آگهي هاي دولتي مثلاً مزايده و مناقصه ها و اعلان هاي قانوني (از قبيل احضاريه هاي دادگاهها و انحصار وراثت) بايد در جرايد کثيرالانتشار چاپ شود و انتشار آنها در روزنامه هاي کم تيراژ، ناقض قانون است.
     ناشران روزنامه هاي کم تيراژ به تصميم دولت (آئین نامه 1342) اعتراض، و استدلال کرده بودند که بستن روزنامه ها ـ با هرتيراژ ـ عملي مغاير اصل «آزادي بيان و انديشه» است که پاسخ داده شده بود هرکس بخواهد نظري بدهد مي تواند آن را بنويسد و به روزنامه هاي موجود و راديو ـ تلويزيون بدهد و يا به صورت آگهي، كتاب و اوراق ديگر به چاپ برساند و طبق تعاريف روزنامه نگاري؛ روزنامهِ کم تيراژ، نشريه اي است خصوصي (شخصي) نَه عمومي. به علاوه، ديده شده است که ناشران برخي از اين نشرياتِ کم تيراژ در سازمان های دولتي اِعمال نفوذ مي کنند و ....
     تصميم دولت وقت (آئین نامه مصوّب فروردین 1342)، وضعيت را مخصوصا بر كاركنان تحريريه هاي کيهان و اطلاعات سخت کرد زيرا مديران اين دو روزنامه که بازار کار را محدودتر از سابق ديدند باهم قرار گذاشتند که در صورت اخراج يک خبرنگار، مترجم و يا نويسنده از يک روزنامه، روزنامه ديگر اورا نپذيرد!. اين امر سبب شد که روزنامه نگاران بر تقويت سنديکای خود پافشاري کنند.
    اين سنديکا پس از تاسيس و عضوگيري، در 24 آبان ماه 1341 (نوامبر 1962) مجمع عمومي تشکيل داده و اين مجمع در نشست بزرگ خود در تالار مدرسه فيروزكوهي (واقع در ابتدای شمالی خیابانِ آقا شیخ هادی)، «مسعود برزين» روزنامه نگار قديمي (و آخرین مديرعامل سازمان راديو و تلويزيون ملی در دوران نظام حکومتی پیشین) را به سمت نخستين دبير انتخاب کرده و روزنامه نگاران امنيت شغلي یافتند. برزين (امير مسعود) كه به عنوان يك ناسيوناليست ايراني شهرت جهاني داشته است در عين حال مدير دوره هاي بازآموزي روزنامه نگاري دانشگاه تهران (آموزش ضمن كار ـ شبانه) بود. وي كه كار روزنامه نگاري را پيش از شهريور 1320 آغاز كرده بود و پس از انقلاب 1357 خانه نشين شده بود در نود سالگی و در 27 اَمُرداد 1398 (آگوست 2010) درگذشت.
     سندیکای روزنامه نگاران ایران همچنین تاسيس شده بود تا به اعتلاي ژورناليسم ايران كمك كند و حامي حقوق حرفه اي روزنامه نگاران در برابر ناشران مطبوعات، مدیران رادیو تلویزیون و خبرگزاری وقت باشد، همان سنديکايي است که در سال انقلاب (و از نیمه آبان 1357) اعلام اعتصاب کرد و کشور به مدت 61 روز مطبوعات نداشت، بیشتر کارکنان دستگاه خبر در رادیو تلویزیون و خبرگزاری دولت (خبرگزاری پارس ـ ایرنا) که عضو سندیکا بودند دست از کار کشیده بودند و در نتیجه صداي دولت وقت به گوش نرسيد.
    در دهه 1370 تنی چند از اعضاي همين سنديكا به ايجاد روزنامه هاي همشهري و ايران كمك بسيار كردند و در دهه 1380 به روزنامه اعتماد.
    ـ ـ ـ ـ ـ
    نقل از سرمقاله مجله روزنامک، شماره 99
    www.rooznamak-magazine.com
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
233 ساله شدن قانون مهاجرت آمريکا ـ مسير آن در طول زمان
امروز 233 سال از اجراي نخستين قانون مهاجرت به فدراسيون آمريكاي شمالي (مهاجرنشين پيشين انگلستان) مي گذرد كه در 26 مارس 1790 به تصويب رسيده و پس از طي مراحل و تشريفات مرسوم، از چنين روزي در آن سال به اجرا گذارده شده بود. اين قانون تنها به سفيدپوستان اجازه مهاجرت و تابعيت مي داد (زردپوستان حق مهاجرت نداشتند و سياهپوستان بَرده بودند و كالا بشمار مي رفتند و خريد و فروش مي شدند) دادن تابعيت آمريكا به مهاجران ـ نچرالايزد شدنِ فردي كه در كشوري ديگر به دنيا آمده باشد ـ حق افراد آزاد و سفيدپوست بود. تا مارس 1790 كه از استقرار انگليسي ها در آمريکاي شمالي 183 سال گذشته بود مهاجرت قيد و بندي نداشت و چون در جريان جنگ استقلال، برخي از مهاجرانِ تازه وارد به نيروهاي نظامي دولت لندن در سركوب بپاخاستگانِ استقلال طلب كمك كرده بودند داشتن ضابطه براي مهاجرت لازم آمده بود. در اين قانون، دوال نشناليتي (دو ـ مليتي بودن ـ تابعيت مضاعف) نه رَد و نه قبول شده بود.
    قانون مهاجرت آمریکا تا به امروز بر حسب نياز وقت و عمدتا نياز اقتصادي و فني و ... چندبار اصلاح شده است ولي متن سوگند وفاداري به آمريكا و قوانين آن كه شرط اصلي و لازم تبعه شدن (نچرالايزد) است تغيير نكرده و به تابعيت درآوردن همچنان در دست قاضي دادگاه فدرال و پس از ثبوت شخصيّت، داشتن زندگاني شرافتمندانه و نداشتن پيشينه كيفري و به دور بودن از هرگونه تقلب و ريا (گود مورال) فرد متقاضی است؛ به علاوه، گذرانيدن امتحات زبان انگليسي و تاريخ و قانون اساسي فدراسیون آمریکا و صرف نظر كردن از القاب اشرافي سابق (پرينس، پرينسس، كُنت، كُنتس، خان، شيخ و ...).
    در آغاز كار، توقف براي تبعه شدن (پس از اقامت قانونی و فعاليت در آمريكا) دو سال بود كه بعدا به پنج سال افزايش يافت. تا 22 سپتامبر 1922 (به دليل كمبود زن در آمريكا) هر زن خارجي كه به نكاح يك آمريكايي در مي آمد بلافاصله تبعه اين كشور محسوب مي شد كه اين امتياز بعدا لغو و مشمول شرایط قانون تابعیت شد، با این فرق که چنین بانویی به جای 5 سال با 3 سال اقامت قانونی هم می تواند درخواست تابعیت نچرالایزد بدهد. مردانی هم که بانوی آمریکایی دارند پس از سه سال اقامت و داشتن شرایط مقرر می توانند درخواست تابعیت بدهند.
     نهم می 1918 (به دليل ادامه جنگ جهاني اول) ماده اي بر قانون مهاجرت آمريكا اضافه شد كه به موجب آن، هر خارجي پس از سه سال متوالي عضويت در نيروهاي مسلح آمريكا مي توانست تبعه اين كشور شود كه بعدا اين توقف به پنج سال افزايش داده شد. سازمان مهاجرت آمريكا در طول اين دو قرن و اندي بر حسب ضرورت اقتصادي، فني و امنيتي؛ ضميمه وزارت كار و نيروي انساني، وزارت اقتصاد، وزارت دادگستري (دادستاني كل) و وزارت امنيت ملي بوده است.
     بازهم برحسب ضرورت، سهميه بندي سالانه مهاجرت دستخوش تغييرات پي در پي شده است. دهها سال، اين سهميه متناسب با جمعيت و تبار سفيدپوستان داخلي بود و لذا تنها به انگليسي ها، ژرمن ها (آلماني تبارها) و ايرلندي ها اجازه مهاجرت مي دادند. دهها سال اين مهاجرت تا سقف سالانه يك شانزدهم جمعيت وقت كشور بود كه بعدا (از سال 1965) به 700 هزار تن در سال محدود شد و اينك سهميه بندي متغير و برحسب كشور مبداء و شمار مهاجران قبلی از این کشور است. در قرعه کشي سالانه براي پذيرش مهاجر به تبار اتباع آمريکایی کشور شرکت کننده در قرعه کشی توجه مي شود و هر سال تا 3 درصد اينان به قيد قرعه پذيرفته مي شوند. تا سال 1875 استیت هاي عضو فدراسيون (اتحاديه) راسا و مستقيما حق مهاجرپذيري داشتند كه از آن پس، مسئوليت مهاجرت در دست دولت فدرال (دولت مركزي) قرارگرفت.
    ماجراي پناهندگي از زمان تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر به ميان آمد و چون ديده شده است كه متقاضيان پناهندگي، در قانع كردن قاضي دادگاه متوسل به جعل و دروغ شده اند كه مغاير اصل شخصيت خوب و «گود مورال» است برخي اصرار به بازگشوده شدن اين پرونده ها و رسيدگي مجدد دارند بويژه كه بعضي دولت ها پس از اطلاع از اين دروغگويي ها (اتهامات وارده به خود كه در تاريخ خواهد ماند و مورد استناد قرار خواهدگرفت) خواستار دريافت نسخه اي از پرونده ها و رسيدگي مجدد و يا در سطح ملي (داخلي خود) شده اند.
     قانون مهاجرت آمریکا در مورد تابعيت مضاعف اتباع نچرالايزد (كساني كه متولد آمريكا نيستند و از خارج به آن كشور مهاجرت كرده اند) همچنان ساكت است ولي اتباع آمريكايي را كه عالما و عامدا به تابعيت كشور ديگر درآيند از تابعيت آمريكا اخراج مي كند.
    نفوس آمریکا به 330 میلیون رسیده و در دو دهه اخیر ایراد بر قدیمی بودن قانون و ضوابط مهاجرت بوده ولی تغییری صورت نگرفته است. اصلاح قانون مهاجرت و به روز کردن آن از شعارهای مبارزات انتخاباتی دونالد ترامپ بود ولی او نیز نتوانسته است که این شعار و وعده را عملی سازد.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که تظاهرات و اعتراضات میلیونی میدان «تيانان مِن» پکن سرکوب شد ـ اشاره ای به این رویداد خونین
چهارم ژوئن 1989 تظاهرات 51 روزه صدها هزار دانشجوی چینی در میدان Tiananmen Square به دست نظامیان چینی و با کشته شدن صدها و مجروح شدن هزاران معترض سرکوب شد، ولی خاطره آن فراموش نمی شود و صفحاتی از تاریخ شده است.
    دانشجویان چینی پس از درگذشت مائو و تغییر مسیر برنامه ها، نسبت به پیدایش فساد دولتی، Nepotism (قوم و خویش پایی)، پدیدآمدن یک اقلیت تاجر و پولدار در جامعه ای که قبلا در آن برابری برقرار بود، مهاجرت از روستا به شهر و زیان های آن، گرانی روزافزون ناشی از شروع سیاست اقتصادیِ بازار آزاد، نبود آزادی های متعارف و ... انتقاد داشتند و خواهان فسادزدایی بودند که Hu Yaobang ـ کمونیستِ اصلاح طلب، دبیرکل حزب حاکم شد و دست به اصلاحات و فسادزدایی زد که برکنار شد و منصوب به مقامی پایین تر. ژائو ژیانگ که برجای او نشسته بود نیز یک اصلاح طلب بود، ولی پس از مدتی تغییر سمت داد که اعلام شد Hu Yaobang پانزدهم اپریل 1989 فوت شده است. درگذشت «هو» به دانشجویان منتقد فرصت داد که از همین روز دست به اعتراض، تظاهرات و اجتماع در میدان «تیانان مِن» شهر پکن بزنند. دانشجویان دیگر با قطار راه آهن از شهرهای مختلف به پکن آمدند و به آنان پیوستند و همچنین برخی جوانان دیگر. این تجمّع که علاوه بر دادن شعار، اعتصاب غذا و زمین نشینی هم می کردند توجه جهانیان را به خود جلب کرد.
    در این میان، گورباچف رهبر وقت شوروی برای مذاکره وارد پکن شد و چون دیدار او تقریبا غیرمنتظره و مهم جلوه گر شده بود، بسیاری از روزنامه نگاران، فتوژورنالیست و فیلمبرداران معروف غرب به بهانه پوشش اخبار دیدار گورباچف وارد پکن شدند، ولی بیشتر توجه و فعالیت آنان، معطوف به تظاهرات میدان «تیانان مِن» بود و خبر اول جهان شده بود و گزارش شده بود که شمار معترضین حدود یک میلیون نفر است.
    دولت وقت چین که اعلام کرده بود تظاهرات به تحریک خارجی است، چون از طرُق مذاکره و دادن قول و وعده نتوانسته بود به تظاهرات پایان دهد و از دست پلیس شهر نیزکاری ساخته نبود، بیستم ماه می تصمیم به توسل به نیروی نظامی گرفت و تا آماده کردن ـ گویا ـ سیصد هزار نظامی و شماری تانک، نزدیک به دو هفته طول کشید و عملیات نظامی از سوم ژوئن آغاز شد و تا بعد از نیمه شب چهارم این ماه (ژوئن) ادامه یافت. در این عملیات، تسلیحات نظامی و گلوله زنده بکار گرفته شده بود. شمار مقتولین و مجروحین دقیقا روشن نیست؛ مقامات وقت شمار مقتولین را 478 و مجروحین را 980 نفر، صلیب سرخ جهانی مقتولین را 2600، اسناد محرمانه دولت انگلیس مقتولین را حدود ده هزار تن و رسانه ها هزاران مقتول و مجروح گزارش کرده و رویداد را Tiananmen Square protests و Tiananmen Square Massacreعنوان داده اند که هر سال در این روز یادآوری می شود. در هنگ کنگ و چند نقطه دیگر نیز مراسم برپا می شود.
    ژوئن 2005 و در شانزدهمین سالروز رويداد میدان «تيانان مِن» نظرات و تفسیرهایی از سوی دوستان دولت وقت چین انتشار یافت. طبق برخی از این نظرات، غرب در جریان تظاهرات دانشجویی «تیانان مِن] گورباچف را به پكن فرستاده بود تا رهبران چين را به تحمّل چنين تظاهرات راضي سازد ولي گورباچف موفق نشد نظر مقامات چین را تغيير دهد. به باور برخی دیگر از این مفسرانِ، غرب از پيش، تاريخ وقوع اين ماجرا (تظاهرات میدان تیانان من) را مي دانست كه ورزیده ترین گزارشگران شبكه هاي تلويزيوني خود را به پكن فرستاده بود تا جريان را پوشش دهند و به مخاطبان شبکه های خود بفهمانند که پکن راه بازگشت به دوران انقلاب مائو را ندارد و ....
Tiananmen Square اپریل ـ ژوئن 1989

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 4 ژوئن
  • 1798:  
    Giocomo Casanova

    جیاکومو کازانوا (کاسانوا) نویسنده، دیپلمات و زنباز ایتالیایی در 73 سالگی درگذشت. وی در کتاب «داستان زندگی من» پرده از زنبازی هایش برداشته و ضرب المثل جهانیان شده است.
        
  • 1878:   امپراتوری عثمانی جزیره قبرس را به انگلستان اجاره داد، ولی دولت لندن به رغم اینکه حدود 20 درصد جمعیت قبرس از مهاجران تُرک تشکیل شده بود ـ دیگر عثمانی را به آنجا راه نداد. قبرس از 1960 استقلال یافته ولی دولت لندن هنوز در آنجا پایگاه نظامی دارد. تُرکهای قبرس در سال 1974 با کمک نظامی جمهوری ترکیه برای خود در شمال آن جزیره دولت جداگانه تشکیل داده اند و مذاکرات تامین وحدت هنوز به نتیجه نرسیده و قبرس همچنان دارای دو دولت است.
        
  • 1919:   پیشنویس اصلاحیه شماره 19 قانون اساسی آمریکا مبنی بر دادن حق رای در انتخابات به زنان این فدراسیون در قوه مقننه این کشور تصویب شد و برای بررسی و اظهار نظر به مجالس ایالتی ارسال شد که آن را تایید کردند.
        
  • 1944:   درجریان جنگ جهانی دوم، شهر رُم به دست نیروهای نظامی متفقین افتاد.
        
  • 1989:   در نتیجه انفجار دو قطار مسافربر در شوروی 575 تن کشته و 800 نفر دیگر مجروح شدند. این انفجار به سبب نَشت گاز از لوله های مربوط که در مسیر راه آهن قرارداشتند و جرقه ناشی از ترمز یکی از قطارها و اصطکاک چرخ های پولادین قطار با ریل های آهنی صورت گرفته بود. بیشتر مسافران دو قطار را کودکان تشکیل می دادند که آنان را برای استفاده از تعطیلات تابستانی مدارس به کنار دریا می بردند.
        



  •  

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com