Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
18 جولای
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 18 جولای
ايران
مقدمه ايجاد واحد نظامی ثابت در ارتش ايران در تابستان 465 سال پیش از میلاد مسیح
تصوير يك سرباز پياده ايران در دوران هخامنشيان
بر پايه اسناد موجود در آرشيوها و آثار باستاني، در چنين روزهايي (ماه اول تابستان ـ جولاي) در سال 465 پيش از ميلاد در خيابانهاي شهر شوش و نيز تخت جمشيد كه به تازگي تكميل شده بود سربازان تازه اي با يونيفورم ويژه و تنها مسلح به نيزه و كمان و دشنه كمري (خنجري كه خميدگي و انحناء نداشت) كه با نظم خاصي گام برمي داشتند و هر دم به اطراف خود متوجه نمي شدند، داراي قدي بلند و باريك اندام بودند جلب نظر مي كرد و نمايندگان سياسي ملل دوردست در دو پايتخت امپراتوري ايران، اين رويداد را گزارش كرده اند.
    اين سربازان تازه، مقدمه ايجاد يك واحد نظامی ثابت ارتش ايران شدند كه نام سپاه جاويدان - سپاهي كه سربازانش پس از هر جنگ به خانه و كسب و كار خود باز نمي گشتند و در سربازخانه در حالت آمادگي بسر مي بردند ـ به خود گرفت، درست مشابه ارتشهاي امروز در جهان و حرفه سپاهي گري و به قول خواجه نظام الملك «سپاه وري» در جهان خلق شد.
    افراد اين واحد منظما تمرين و مشق نظامي مي كردند و سازماني در جوار خود داشتند كه همواره در تلاش براي تهيه سلاح هاي تازه و يافتن تاكتيك هاي جديد و پيدا كردن راه مقابله با فنون نظامي ساير ملل بود (سازمان اطلاعات ارتش)؛ سازمان ديگري مهمات و تداركات و اسب و ساز و برگ براي اين واحد را تهيه مي كرد و گروهي هم بودند كه در سراسر ايران به جستجوي بهترين و شايسته ترين نوجوانان و جوانان براي جذب به اين واحد مي پرداختند و از نوجواني اين پسران را زير آموزش و پرورش ويژه قرار مي دادند از جمله كه بايد به ياد مي داشتند كه نبايد در جنگ عقب نشيني كنند و يا تسليم دشمن شوند: مرگ يا پيروزشدن. يك دسته 120 نفري از اين واحد، در طول جنگ مأمور محافظت از پرچم بود كه بعدا به نام «كاوه» ـ نخستين انقلابي جهان كه بر ضد ظلم و زورگويي بپاخاست، «درفش كاويان» خوانده مي شد. اسپارتاكوس دومين انقلابي بنام جهان در قرن اول پيش از ميلاد و مدت ها پس از «كاوه» بر ضد زورگويي و ستم قيام كرد.
    ژنرال «كولن پاول Colin L. Powell » وزير امور خارجه پيشين آمريكا (از 2001 تا 2005) كه قبلا رئيس ستاد مشترک نیروهای مسلح اين كشور بود (متوفی در اکتبر 2021 در 84 سالگی) در كتاب خاطراتش درباره واحد جاويدان ارتش ايران نوشته است كه «... ما در تاريخ هاي نظامي درباره استقامت و وفاداري سپاهِ (گارد) جاويدان ايرانِ باستان مطالب بسيار خوانده بوديم و ژنرال هايي كه در زمان شاه از ايران به آمريكا مي آمدند و مهمان ما بودند و پس از انقلاب بيشترشان اعدام شدند با تاكيد مي گفتند كه گارد جاويدان با همان كيفيت دوران باستان در ايران امروز بازسازي شده است، ولي با تعجب ديديم كه در سال 1979 چگونه افراد اين گارد كه ما منتظر اقدام آنان بوديم، در برابر انقلابيون، همچون برگ خزان بر زمين افتادند و هيچ شدند و ....».
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
شکست سلجوقیان از صلیبیون اروپایی
قلیج ارسلان حکمران سلجوقی بخشی از آناتولیا (ترکیه امروز) که از اصفهان بازگشته و برجای پدرش سلیمان اوغوز نشسته بود در ژوئن 1098 شهر تاریخی آنتیوک را به صلیبیون اروپایی باخت. ملکشاه سلجوقی «قلیج» را شش سال در اصفهان به صورت گروگان نگهداری می کرد تا پدرش گردنکشی نکند. پس از مرگ ملکشاه در 1092 میلادی، طولی نکشیدکه قلیج آزادشد و به آناتولی بازگشت که گرفتار تعرّض صلیبیون شد. وی در 21 می 1097 نیر از صلیبیون شکست خورده بود.
    صليبيون اروپايي از آنتیوک به فلسطین رفتند و 15 جولای 1099 ميلادي در بيت المقدس (اورشليم) بر كليساي رستاخير مسيح دست يافتند و به هدف ديرين خود كه تُربَت عيسي دردست مسيحيان باشد رسيدند. 18 اكتبر سال 966 ميلادي اين قديمي ترين كليسا (كه اينك مقرّ اسقف ارتدكس بيت المقدس است) به دستور طارق معروف به «حاكم بامرالله» سلطان مصر و سوريه ويران شده بود و اين اقدام، خشم مسيحيان اروپايي را برانگيخته بود كه بهانه لشكركشي ها و جنگهاي صليبي قرار گرفت.
     آنتیوک در قرن چهارم پیش از میلاد به تصمیم سلوکوس یکی ازجانشینان اسکندر در حاشیه خلیج اسکندرون ساخته شد و یکی از چهار شهری بود که سلوکوس در سوریهِ بزرگتر ساخته بود. این شهر سپس 9 قرن عملا میدان جنگ دو امپراتوری ایران و روم بود. عرب مسلمان در سال 637 میلادی آن را که در دست روم شرقی بود متصرف و به «انتاکیه» تغییر نام دادند. خسروانوشیروان ـ شاه ساسانی ایران در سال 538 میلادی شخصا از شهر آنتیوک که در قلمرو ایران بود دیدارکرد. پیش از او، شاپور یکم در سال 256 میلادی به آنتیوک رفته بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
جنگ نفت و نفوذ آمريكا و انگلستان در خاورميانه و ماجراي قتل «رابرت ايمبري» نايب كنسول سفارت آمريكا در تهران
Robert Whitney Imbrie
18 جولاي 1924 و در آن سال مصادف با 27 تيرماه 1303 سرگرد «رابرت ويتني ايمبري» 41 ساله نايب كنسول سفارت آمريكا در تهران هنگام عكسبرداري از يك سقّاخانه درخيابان «آشيخ هادي» مورد حمله گروهي از مردم قرارگرفت و اين وضعيت تا قزاقخانه و بيمارستان نظميه و مرگ او در اطاق عمل ادامه يافت. درباره اين قتل و توطئه بودن و نيز بهره داري هايي كه از آن شده است تاكنون چندين كتاب و صدها رساله انتشار يافته ولي اصل قضيه هنوز در پرده ابهام است.
    طبق نوشته هاي در دسترس، ظاهر قضيه از اين قرار بود:
     از نيمه تيرماه و در دوران نخست وزيري ژنرال رضاخان كه وزير جنگ و سردارِ سپه هم بود در تهران ميان مردم معمولي سخن از كرامات سقّاخانهِ خيابان آشيخ هادي و چاه آب آن بود و هر روز گروهي از مردم در آنجا جمع مي شدند. اين جمعيت به تدريج به دادن شعار ضد بهايي پرداخت، زيرا كه گفته شده بود بهايي ها به داخل آن چاه، زهر ريخته اند. اين شعارها، يهوديان تهران را نيز نگران ساخته بود.
    سرگرد ايمبري Robert Whitney Imbrie نايب كنسول آمريكا در تهران كه در ماه می (دو ماه پيش از آن) به اين سمت منصوب شده بود تصميم به تحقيق محلي در اين باره گرفت كه امور تهران را تحت الشعاع قرارداده و زندگاني روزمره پايتخت را مختل ساخته بود. وي 27 تيرماه (18 جولاي) ملوين سيمورMelvin Seymour را كه يك «نفت كار» بود و از ورود به ماجرا هم نمي هراسيد با خود برداشت و با درشكه و دوربين عكسبرداري به خيابان آشيخ هادي رفتند و بناي برداشتن عكس از جماعت و سقّاخانه را گرفتند.
     در اين اثناء جواني (به نام حسين و 17 ساله) از ميان جمعيت و با صداي بلند اين دو تن را «بهايي» خطاب كرد و گفت كه همين ها به داخل چاه زهر ريخته اند. جمعيت كه اين را شنيد با چوب و سنگ و هرچه را كه دردسترس بود به جانشان افتاد كه مجروح شدند. گويا ماموران نظميه (پليس) هم كه آنجا بودند مانع از حمله جمعيت نشدند (كه گزارش شده است جمعيت افزون بر هزار تَن بود) و حتي يك مامور مسلّح دركتك زدن دو آمريكايي با جمعيت همدست شد.
     ايمبري و سيمور با اينكه مجروح شده بودند و پرتاب سنگ، پاره آجر و چوب به سويشان ادامه داشت با درشكه خود به سوي قزاقخانه و مريضخانه نظميه (پليس) كه درهمان نزديكي بود گريختند. جمعيت، درشكه را دنبال كرد. دو آمريكايي پس از رسيدن به قرارگاه نظامي خود را معرفي كردند ولي (طبق نوشته ها)، ماموران و حتي گارد قرارگاه از آنان حمايت نكردند. اين دو تن پس از عبور از گارد نگهبان مدخل قرارگاه و ورود به محوطه نظامي، با اينكه جمعيت همچنان در تعقيبِ شان بود خود را به ساختمان بيمارستان نظميه رسانيدند و به اطاق عمل منتقل شدند كه افراد جمعيت وارد اطاق عمل شدند و ايمبري را با وارد ساختن ضربات تازه كشتند. پس از مرگ، در بدن سرگرد ايمبري جاي 40 زخم شمرده شد از جمله يك زخم شمشير سنگينِ يك دَم (كه ويژه افراد قزاق بود) در جمجمه او.
    خبر قتل نايب كنسول آمريكا به گوش ژنرال رضاخان پهلوي رسيد و وي بي درنگ به رياست ژنرال مرتضي يزدانپاه (درآن زمان سرتيپ)
عکس ديگري از سرگرد ايمبري

در تهران حكومت نظامي اعلام كرد و متعاقب آن گروهي دستگير شدند.
     روز بعد (28 تيرماه 1303) جسد ايمبري با حضور ژنرال رضاخان پهلوي و وزيران كابينه اش تشييع و در محلي ويژه قرارداده شد تا بعدا به آمريكا انتقال يابد. اين تشييع جنازه با حضور سردارِ سپه همه را متعجب ساخت و رنگ سياسي به قضيه داد مخصوصا كه بيست و نهم تيرماه، مجلس نيز از اين قتل ابراز تاسف كرد و وزارت امور خارجه ايران اعلام داشت كه به خانواده مقتول غرامت (خونبها) پرداخت خواهد كرد كه «كاترينCatherine» زن ايمبري تقاضاي شصت هزار دلار غرامت كرد. دولت ايران حتي حاضر شد كه نيم ميليون دلار هزينه انتقال جنازه سرگرد ايمبري را با يك ناو جنگي آمريكايي به وطن جهت دفن در گورستان ملي آرلينگتن بپردازد.
    اين اقدامات شتابزده دولت ايران و ضديت اقليّت مجلس و اعتراض اين اقليت و از جمله حسن تقي زاده به اعلام حكومت نظامي و بعدا استيضاح دولت و كتك خوردن اعضاي اقليت در خانه هايشان و ردّ استيضاح آنان و علني شدن تدريجي پيشينه سرگرد ايمبري و سپس ديدار پرسر و صداي ژنرال رضاخان از خوزستان و تشكيل كابينه تازه، سوي ديگر قضيه را به ميان كشيد و قتل ايمبري را از ظاهر ساده اش كه شرح آن در بالا آمد خارج ساخت و به آن رنگ توطئه و بهره برداري از آن را داد از اين قرار:
    پس از يك رقابت سه ساله كه از پايان جنگ جهاني اول و افتادن بين النهرين و جزيرة العرب به دست انگليسي ها، ميان لندن و واشنگتن برسر نفت خاورميانه آغاز شده بود، دولت لندن قبول كرد كه دست آمريكا (كمپاني هاي آمريكايي) را در نفت عراق و نفت احتمالي نقاط ديگر جزيرة العرب (كه هنوز نفتي در آنجا به دست نيامده بود) بازبگذارد. به باور برخي از مورّخان، نزديك شدن آمريكا به كُردهاي عراق لندن را مجبور به اين سازش كرده بود. اين سازش يك شرط داشت و آن اين بود كه آمريكا به نفت ايران چشم نداشته باشد و اين نفت كه در انحصار انگلستان بود همچنين انگليسي باقي بماند. ديري نگذشت كه لندن متوجه شد كه به رغم اين سازش، ميان تهران و كمپاني نفتي آمريكايي «سينكلر اويلSinclair Oil» تماس هايي برقرار شده است. متعاقب اين خبر، لندن همچنين شنيد كه دولت آمريكا سرگرد رابرت ايمبري دوست «آلن دالس» رئيس اداره خاور ميانه وزارت امورخارجه آمريكا را از استانبول به تهران فرستاده است. ايمبري كه در اصل يك افسر اطلاعاتي بود در لباس نايب كنسول به كار اصلي خود مشغول بود. وي قبلا و از زمان انقلاب بلشويكي روسيه؛ در سن پترزبورگ، فنلاند و استانبول با افسران تزاري و مخالفان كمونيست شدن روسيه تماس داشت، به آنان كمك مي كرد و اطلاعات مربوط به پيشرفت كمونيست ها را به واشنگتن مي فرستاد. لندن حدس زده بود كه قصد آمريكا از انتقال ايمبري به تهران، نفوذ در ايران و به ويژه به دست آوردن امتيازهاي نفتي است.
Gertrude M. L. Bell


    فعاليت هاي سرگرد ايمبري در خاورميانه (استانبول و تهران) ديرتر از كارهاي بانو گرترود مارگارت بل Gertrude M. L. Bell (باستانشناس، آگاه از تاريخ خاورميانه، عرب شناس، تحليلگر سياسي، نويسنده و در عين حال جاسوس انگليسي) آغاز شده بود. بانو بل (متولد در 14 جولاي 1868 و متوفا در12 جولاي 1926) درجريان جنگ جهاني اول به سرهنگ لورنسT.E. Lawrence، ژنرال كليتون Gilbert Clayton و پِرسي كاكس Percy Cox كمك كرده بود تا طوايف جزيرة العرب را برضد عثماني متحد، به سلاحهاي انگليسي مجهز و به شورش وادار كنند، طايفه هاشمي را از حجاز به اردن كوچ دهند و اميران اين طايفه را به پادشاهي دو كشورِ «لندن ساخته» اردن و عراق برگمارند، از سه ايالت (ولايت) سابق عثماني در بين النهرين كشور عراق را بسازند و مرزهايش را تعيين كنند ازجمله مرز مسئله ساز ايران و عراق را. سرگرد ايمبري كه در جنگ جهاني اول و در جبهه فرانسه شركت كرده بود بعدا به وزارت امورخارجه آمريكا منتقل شده بود. ايمبري در نخستين ماه اقامت در تهران گزارش كرده بود كه لندن مايل به تغيير نظام ايران از سلطنتي به جمهوري نيست كه روشنفكران ايراني خواهان آنند زيرا كه تصور مي كند سازش با حكومت فَرد (سلطنت) آسانتر از حكومت جمع (جمهوري) است.
    در پي قتل سرگرد ايمبري، سفارت آمريكا گزارش مفصلي در اين زمينه براي وزارت امور خارجه اين كشور تهيه كرد و اين گزارش كه علني است تا كنون مورد استناد مؤلفان متعدد ازجمله «مايكل زبرينسكي» قرارگرفته است كه در سال 1986 در اين زمينه كتابي منتشر ساخته است.
بانو «بل»، زماني که در عراق بود

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزي که محمدولي خان تُنکابُني (سپهسالار) خودکشي کرد ـ نگاهی به مقام های او که در عین حال وضعیت ایران در آن زمان را منعکس می کند
عكسی از محمدولي خان تُنکابُنی (سپهسالار)، زماني كه تهران را تصرف و مشروطیّت را احیاء كرد (1288 هجري خورشيدي)


    محمدولي خان تُنكابُني (سپهسالار ـ سپهدار اعظم ـ محمدولی خان خلعت بری) كه بارها استاندار، وزير و نخست وزير بود و قبلا در حمله مسلحانه به تهران و خَلع محمدعلي شاه از سلطنت، ریاست و رهبری داوطلبان شمال را برعهده داشت 27 تيرماه 1305 (18 جولاي 1926) در 84 سالگي در خانه اش با شليك گلوله خودكشي كرد. در اين زمينه پژوهش كافي صورت نگرفته است و به همين سبب، جزئیات انگيزه سپهسالار از خودكشي، هنوز به درستي روشن نيست. عبدالصمد خلعت بری در کتابی که زیر عنوان «سپهسالار» تألیف کرده نوشته است که ساعت 2 بعد از ظهر (27 تیرماه 1305) محمدولی خان پاکت نامه ای را به بانوی خود داد که بعدا به دریافت کننده آن (پسر علی قلی خان بختیاری ـ امیراسعد) برساند. او سپس هرچه را که در جیب هایش داشت و نیز ساعت جیبی ِ زنجیر طلای خودرا به زنش داد و به اطاق خواب رفت و خواست که کسی وارد اطاق نشود. چند دقیقه بعد صدای گلوله از اطاق بگوش رسید که ساکنان خانه به آن وارد شدند و سپهسالار ِ غرق در خون را بر کف اطاق دیدند. از ظاهر اطاق و قطرات خون بر آئینه و طرز قرارگرفتن آئینه پی بردند که سپهسالار، تپانچه به دست مقابل آئینه ایستاده و گلوله را به پیشانی خود شلیک کرده بود. وی به مقابل آئینه رفته بود تا تیر خطا نرود. او می دانست که اگر تیر اول خطا رود، ساکنان خانه به اطاق هجوم می برند و نمی گذارند که تیر دوم را شلیک کند و اگر با تیر اول مجروح شده باشد او را به دکتر خواهند رساند.
    ساکنان خانه در آن روز ضمن انتقال جسم نیمه جان سپهسالار به مطب یک دکتر انگلیسی در قلهک (در نزدیکی خانه اش) به جستجو در اطاق محل خودکشی پرداختند و یادداشت چند سطری او خطاب به فرزندش را دیدند که در آن نوشته بود که او را در کنار قبر ـ سرهنگ ساعدالدوله، پسرش ـ دفن کنند [که در محوطه امامزاده صالح در شمیران مدفون است] و تشریفات و مراسم آنچنانی نیز لازم نیست. ضمنا گریه و زاری و بی تابی هم از فقد او ضرورت ندارد، زیراکه 84 ساله است و بیش از نصابِ معمول، عُمر کرده است. عُمر انسان در همین حدود پایان می یابد، فقط اواخر عُمر، انتظار عزّت، احترام و قدردانی از خدمات گذشته را دارد.
    همین جملات آخر باعث شد که در تهران این شعر بر سر زبان ها افتد:
    
    مرا عار باشد از این زندگی ـ که سالار باشم کنم بندگی
    
    روز خودکشی سپهسالار، 27 تیرماه 1305، هفت ماه و چند روز از بازنگری قانون اساسی، تغییر چند اصل در آن و انتقال سلطنت از قاجارها به پهلوی گذشته بود.
    
V. Lyakov

نخستین مقام چشمگیر سپهسالار در سال 1276 (1897 میلادی) بود که مظفرالدین شاه او را وزیر گمرکات کرده بود تا کالای خارجی به صورت قاچاق وارد کشور نشود و کالای داخلی بدون پرداخت حقوق گمرکی به خارج. وی سال بعد استاندار (حاکم) گرگان، استراباد و تُرکمن صحرا شد تا روس های حاکم بر ترکمنستان از آن سوی مرز دخالت تجزیه طلبانه نکنند. وی در سال 1285 (1906 میلادی) حاکم تهران شد. شاه وقت دو سال بعد (در سال 1287) محمدولی خان را فرمانده لشکر آذربایجان کرد زیراکه در روسیهِ شکست خورده از ژاپن شورش شده بود و بیم انتقال ناآرامی ها به آذربایجان می رفت. دوم اسفند 1287 (ماه آخر همان سال) و 47 روز پس از افتادن اصفهان به دست صمصام السلطنه بختیاری (مشروطه خواه) که سه هزار سوار و چند توپ در اختیار داشت، محمدولی خان (که تُنکابُنی ـ مازندرانی بود) با همان قصد و نیّت وارد رشت شد و مشروطه طلبان شمال وی را که خواهان برقراری حکومت قانون و مشروطه شدن (پارلمانی شدن حکومت) بود به ریاست خود انتخاب کردند تا آنان از رشت و بختیاری ها از اصفهان به سوی تهران حرکت و با توسل به تفنگ مشروطیّت را احیاء کنند. محمدولی خان فرماندهی یپرم خان اَرمَنی بر افراد مسلح گیلان را تأیید کرده بود. مجاهدان شمال پس از تصرّف قزوین، 22 تیرماه 1288 هجری خورشیدی در حاشیه تهران (ناحیه شهریار) به سواران بختیاری وابسته به صمصام السلطنه رسیدند و متفقا روز بعد نیروهای دولتی را شکست دادند و از دروازه بهجت آباد وارد تهران شدند و در خیابانها و کوچه های شهر با نیروی دولتی (موسوم به تیپ قزّاق ـ واژه گرفته شده از کوزاک روسی) به فرماندهی سرهنگ روس «ولادیمیر لیاخوف» جنگیدند که این زد و خورد خیابانی بعد از ظهر 24 تیرماه به شکست نیروی قزاق و پلیس شهر انجامید و بامداد 25 تیرماه، محمدعلی شاه پیش از اینکه به دست مجاهدان مشروطیت افتد به رغم داشتن 500 قزاق کاملا مسلح، با بستگان خود به ساختمان تابستانی سفارت روسیه در زَرگَنده رفت و پناهنده شد. همان روز دیپلمات های روسیه و انگلستان با محمدولی خان و صمصام السلطنه بختیاری که در بهارستان مستقر شده بودند ملاقات کردند و ضمن به رسمیت شناختن پیروزی مشروطه خواهان خواستند که به زد و خوردها پایان داده شود تا ترتیب بازگشت مشروطیّت صورت گیرد. در همین روز سرهنگ لیاخوف به بهارستان رفت و تسلیم محمدولی خان و صمصام السلطنه شد و خواست که به او اَمان دهند تا به روسیه بازگردد [که بازگشت و در جریان جنگ جهانی اول فرمانده یک واحد روس بود]. همچنین در همین روز رجال و مقامات دوران استبدادِ صغیر (دوران کوتاه پادشاهی محمدعلی شاه) به سفارتخانه های روسیه و انگلستان پناهنده شدند. به تأیید محمدولی خان تنکابنی (مازندرانی) و خان بختیاری، 26 تیرماه 1288 یک هیأت 28 نفره برای اِعاده مشروطیت ایجاد و سرگرم کار شد و ... و این هیأت محمدولی خان را وزیر جنگ و سردار اسعد بختیاری را وزیر داخله، محمدعلی شاه را برکنار و پسر خردسالش را عنوان سلطان احمدشاه داد و پادشاه کرد و عضدالملک ـ ایلخان قاجار ـ طایفه مغول تبار را نایب السلطنه. دادگاه انقلاب تشکیل شد ولی تنها دو مقام سابق را اعدام کرد و به دیگران که ابراز ندامت کرده بودند اَمان داد. محمدولی خان و دیگران سپس ترتیب انتقال احمدشاه خُردسال از سفارت روسیه به کاخ گلستان را دادند. اَمُردادماه 1289 (1910 میلادی) محمدولی خان نماینده مجلس شد و 13 اسفند همین سال نخست وزیر کشور و در این مقام، با داشتن لقب سپهدار، سمَت وزیر جنگ را هم برای خود محفوظ داشت. در اردیبهشت سال 1290 کشور با کمبود کالا و گرانی بویژه آرد و نان روبرو و سپهدار که نمی توانست مسئله اقتصاد را حل کند از نخست وزیری کناره گیری کرد ولی این استعفاء پذیرفته نشد. سپهدار 27 تیرماه 1290 کابینه خود را ترمیم و سردار اسعد را وزیر جنگ کرد. ولی تحت برخی فشارها در دوم اَمُرداد این سال از نخست وزیری کناره گیری کرد و مجلس سردار اسعد بختیاری را نخست وزیر کرد و او این مقام را به شرط تصویب لایحه اعلام حالت اضطراری و برقراری حکومت نظامی در صورت نیاز و ضرورت، و نیز خرید 7 هزار تفنگ و 40 میلیون فشنگ از خارج پذیرفت. 4 روز پس از به توپ بسته شدن مَرقد امام رضا (ع) از سوی نیروهای روسیه مستقر در مشهد در دهم فروردین 1291، دولت محمدولی خان را استاندار آذربایجان کرد تا آن وضعیت در آنجا تکرار نشود و او اختیار تمام خواست که به او داده شد. نیروهای روسیه با اجرای سازشنامه سن پترزبورگ (تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ میان روسیه و انگلستان) در شمال ایران ازجمله مشهد و تبریز مستقر شده بودند. نهم شهریور 1294 و در جریان جنگ جهانی اول و ورود نیروهای عثمانی و روسیه به ایران برای جنگ با یکدیگر، محمدولی خان تُنکابُنی (سپهدار اعظم) باردیگر وزیر جنگ شد. عبدالحسین میرزا فرمانفرما در پی مداخلات روس ها و انگلیسی ها و تاسیس «اِس. پی. آر» از سوی انگلیسی ها به مرکزیت کرمان و عملا ایجاد دولتی در دولت، دهم اسفند 1294 از نخست وزیری کناره گیری کرد و 3 روز بعد، پادشاه وقت به محمدولی خان که لقب سپهداری اعظم داشت لقب سپهسالاری اعظم داد تا مقام نخست وزیری را در آن وضعیت بپذیرد که پذیرفت. سپهسالار پس از عبور نیروهای عثمانی از همدان و حرکت این نیرو به سوی قزوین به قصد تصرف تهران که ترس عثمانی (متحد آلمان) از افتادن آن به دست روس ها بود چون کشور را فاقد نیروی نظامی مؤثر دید با پیشنهاد برخی به کناره گیری، از 21 اَمُرداد 1395 موافقت کرد. وی مورد انتقاد بود که اگر در اسفند 1295 از نیروهای روسیه در قزوین دیدار دوستانه نکرده بود عثمانی ها قصد آمدن به قزوین و تهران را نمی کردند و این پایان اقتدار محمدولی خان ـ سپهسالار اعظم ـ بود و از آن پس مقامی نداشت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
پایان کار اسماعیل سمیتقو
18 جولای 1930 (27 تيرماه1309) رضاشاه پهلوی به گردنکشی دسته ای از کُردها به ریاست اسماعيل سميتقو (معروق به اسماعيل آقا) پایان داد.
    در این روز اسماعیل آقا و شماري از دستيارانش كه سالها باعث ناامني در شمال غربي ایران بودند در اشنويه به دست لشكر آذربايجان از پاي درآمدند.
    رضاشاه قبلا تلاش كرده بود كه اين مسئله به صورت مسالمت آميز حل شود و در اجراي اين سياست، حتي شخصا با اسماعيل آقا ملاقات كرده بود ولي نتيجه عملي نگرفته بود.
     افراد اسماعیل آقا در مناطق مرزی سه کشور (ایران، ترکیه و عراق) فعالیت داشتند و به همین سبب (عبور سریع نیرو از یک کشور به کشور دیگر بدون کسب مجوّز) برای تعقیب آنان دشوار بود.
اسماعيل سميتقو

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
اعتراف دکتر اقبال درباره اداره سياست خارجي ايران
دكتر منوچهر اقبال نخست وزير وقت كه در مورد نزديك شدن دولت ايران به غرب در برابر پرسشهاي متعدد قرار گرفته بود 27تيرماه 1336 اعلام داشت كه رئيس كشور (شاه) سياست خارجي ايران را اداره مي كند، نَه رئيس دولت (نخست وزير).
     اقبال، دانسته و يا ندانسته، با بيان اين مطلب، سند ديكتاتوري شاه را به دست داده بود زيرا كه قانون اساسي وقت، حكومت كردن را از وظايف دولت قرار داده بود، نه شاه. حکومت ایران در آن زمان، مشروطه پارلمانی بود و رئیس دولت را پارلمان (قوه مقننه) انتخاب می کرد.
    
دكتر اقبال در سال1336

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سازمان همكاري و عمران منطقه اي از میان رفت، ولی لغو ویزا میان ایران و ترکیه به قوت خود باقی است!
سران ايران، تركيه و پاكستان در مذاكرات 18 جولاي سال 1964 خود در استانبول با اصول ايجاد سازمان همكاري و عمران منطقه اي موافقت كردند.
    از آن پس رواديد مسافرت اتباع، ميان اين كشور ها لغو شد كه در مورد ايران و تركيه (عمدتا به دلیل سودی که ترکیه از آن می برَد) هنوز به قوت خود باقي است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
موافقت با قطع نامه 598 شورای امنیت سازمان ملل و برقراری آتش بس ميان ايران و عراق
دولت جمهوري اسلامي ايران 18 جولاي 1988 (27 تيرماه 1367) تصميم گرفت كه قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل را بپذيرد و با آتش بس موافقت كند تا جنگ 8 ساله عراق با ایران پایان یابد.
    در پي صدور قطع نامه 582 كه مورد اعتناء قرار نگرفته بود، شوراي امنيت سازمان ملل 20 جولاي1987 قطع نامه 598 را كه در آن از عراق و ايران اكيدا خواسته شده بود به جنگ پايان دهند به اتفاق آراء تصويب كرد. اين قطعنامه که از آگوست 1988 به اجرا درآمد. شوراي امنيت در قطعنامه خود، ادامه جنگ دو کشور را محکوم کرده بود. اين جنگ که عراق آغازگر آن بود هشت سال طول کشيده بود. اين جنگ از 22سپتامبر 1980 (آخر شهريور 1359) با تعرّض عراق به ايران آغاز شده بود. در آن زمان هنوز ارتش ايران نظم گذشته را به دست نياورده و بازسازي آن تكميل نشده بود. اين جنگ تلفات و زيانهاي مالي سنگین به ايران وارد ساخت.
    در جريان اين جنگ دو بار رونالد رامسفلد از مقامات وقت کاخ رياست جمهوري آمريکا (و بعدا وزير دفاع اين کشور و متوفی در سال 2021) در بغداد با صدام حسين رئيس جمهوری وقت عراق ملاقات کرده بود!. عکس زير از يکي از اين دو ملاقات برداشته شده است:


 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رسيدگي دادگاه به پرونده بانو «زهرا کاظمي»
عزت مادر زهرا ( راست) به همراه شيرين عبادي عازم دادگاه

بيست و هفتم تير ماه 1383 کار رسيدگي به پرونده زهرا کاظمي ـ بانوي ايراني که به تابعيت کانادا در آمده بود در دادگاه، شعبه 1158 (تهران) آغاز شد. زهرا سال پيش از آن پس از دستگيري از مقابل زندان اوين، در جريان بازجويي آسيب مغزي ديده و در بيمارستان درگذشته بود و پزشکي قانوني تهران و شورايي که از سوي دولت وقت تعيين شده بود، علت مرگ او را ضربه وارده به مغز تشخيص داده بود.
    زهرا که در فرانسه مدرک دکتراي هنر گرفته بود براي رسانه هاي کانادا عکس و مطلب تهيه مي کرد. وي هنگام عکس برداري مقابل زندان اوين دستگير شده بود.
     رويداد قتل زهرا که در شيراز به دنيا آمده بود و داراي يک پسر (مقيم کانادا) است بازتاب وسيعي در سطح جهان داشت و در همان زمان يک هيات، مرکب از چند وزير به اين حادثه رسيدگي و گزارش مفصلي به رئيس جمهور وقت داده بود که عينا در مطبوعات تهران منتشر شد. دوره ششم مجلس هم به موقع خود به اين پرونده رسيدگي کرد.
    
پسر زهرا کاظمي(راست) با گروهي معترض ديگر دراوتاوا

بر سر اعزام ناظر از کانادا به تهران جهت شرکت در جلسات دادگاه ميان کانادا و ايران اختلاف نظر بروز کرده و دولت کانادا سفير خود را از تهران احضار و تهديد به اقدامات ديگري کرده بود زيرا که دولت ايران به ناظران کانادايي اجازه ورود به کشور را نداده بود.
    روزنامه هاي تهران نام متهم به قتل زهرا را به صورت متفاوت ذکر کرده بودند بعضي «م.ر.الف»، روزنامه کيهان «رضا احمدي» و خبرگزاري هاي بين الملل «محمد رضا اقدم احمدي» 42 ساله.
     بانو «عزت» مادر زهرا در نخستين جلسه دادگاه گفته بود که قاتلان اصلي افراد ديگري هستند. وي اتهام «قتل غير عمد» را رد کرده و گفته بود که قتل، تعمدي بود. شيرين عبادي يکي از چهار وکيل قضایی اين پرونده بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
مسئله آب تیتر روزنامه های ایران شماره های 26 و 27 تیرماه 1400

    


 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو انديشه
سالگشت درگذشت «پترارك»


امروز سالگشت درگذشت پترارك (فرانچسكو پتراركا) انديشمند، نويسنده، مورّخ و شاعر ايتاليايي است كه با «دانته» از پدران عصر رنسانس بشمار مي آيند. وي هجدهم جولاي سال 1374 (شب، و در نخستین ساعت بامداد 19 جولای) درگذشت. زادروز پترارک 20 جولاي بود.
     پترارك با هدف گسترش معلومات عامه و آموزش عمومی و در نتیجه روشنگری، يادداشتهاي «سيسرو» و كارهاي نويسندگان ديگر را جمع آوري و تدوين كرده است. معروفترين تالیف پترارك «آفريقا» عنوان دارد كه شرح كارهاي ژنرال رومي «سيپيو افريكانوس» است.
    تعبير «عصر ظلمت در اروپا» از پترارك است كه عنوانِ اوضاعِ قرون وسطا در اين قاره قرار گرفته است.
     [درباره پترارك، مطلب ديگري در سايت بيستم جولاي اين تاريخ آنلاين آمده است.]
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو دموکراسي
نظرات مهم و اساسی «جيمز برايس» درباره دمکراسی ـ ژورنالیسم پاسدار دمکراسی و بازدارنده فساد و انحرافات جامعه ـ سیاست نباید حرفه شود
جيمز برايس
18 جولاي (27 تیرماه) سالروز انتشار كتاب معروف «مطالعه دمكراسي The Study of Democracy» تاليف جیمز برایس James Bryce است كه در سال 1920 (1299 هجری خورشیدی) انتشار يافت و مطالب آن در کتاب های درسی نقل و در تفسیرهای سیاسی به مفاد آن استناد می شود.
    برایس در اين كتاب با ذكر ادله و مثال هاي متعدد مخالفت خودرا با حرفه اي شدن «سياست و نمايندگي مردم در شوراهاي مختلف ابراز داشته و ادامه آن را نقض غرض دمكراسي خوانده» و نوشته است که تجدید نامحدود نمایندگی افراد (انتخاب مکرّر يک فرد براي نمايندگي) همانا بازگشت به دوران نظام حکومتی پادشاهان، شاهزادگان و امیران است با نامی دیگر که رشد معکوس بشر است. تجدید نامحدود نمایندگیِ افراد معیّن نه تنها فرصت را از دیگران می گیرد بلکه به بسط فساد اداری (فساد دولتي) می انجامد و به تدریج وضع قوانین، اتخاذ تصمیمات و نیز اقدامات، برپایه منافع فردی و گروه معيّن قرار می گیرد تا سود جامعه.
    وی باندبازی، اِعمال نفوذ در تصمیمات دولتی، تحمیل نظرات در امور و شکل گیری ها، مصوّبه ها و ضوابط و تمرکز معاملات اقتصادی در دست اشخاص و شرکت های معیّن را نتیجه حرفه ای شدن سیاست و مشاغل سیاسی می داند و می گوید که اگر این وضعیت در یک کشور برای چند دهه ادامه یابد به تدریج و در پشت پرده، تعیین مقامات انتخابی و انتصابی با تبانی و به دست اصحاب منافع و معامله گران قرارخواهد گرفت و تمرین دمکراسی یک «نمایش روی صحنه» بیش نخواهد بود.
    برایس تاكيد بر آموزش دمكراسي به مردم دارد و مي نويسد که اگر عوام الناس (توده ها) دمکراسی را نشناسند و اهمیت آن را به عنوان عامل و ماشین پیشرفت، رفاه و تأمین عدالت ندانند در آن مشارکتِ باهدف و آگاهانه نخواهند کرد و چنین کشوری را نمی توان یک دمکراسی نامید. «انتخاب و انتصاب» بزرگترین، حسّاس ترین و موثرترین کاری است که در یک جامعه انجام می شود و قضاوت درباره یک جامعه ملی (کشور) بر پایه همین انتخاب و انتصاب مقامات صورت می گیرد.
     برايس ـ يک انديشمند، مورّخ و حقوقدان انگليسي متولد ماه مي 1838 و متوفي در ژانويه 1922 ـ نوشته است که نمايندگان، سياسيون و دست اندکاران امور سياسي* که سمت انتخابي دارند اگر بخواهند براي مدتي طولاني و مکرّر (انتخاب شدن بيش از يکي ـ دو دوره) در اين سمت ها بمانند ـ حتی اگر انتخاب کنندگان تمايل به آنان داشته باشند، حرفه اي مي شوند که کاري است مغاير با هدف هاي دمکراسيِ اصیل، و زيان آور براي جامعه ازجمله رواج باندبازي، فساد و تبعيض. اگر هدف یک فرد از انتخاب شدن مکرّر و نامحدود ـ خدمت به جامعه است، می تواند این خدمت را با دادن اندرز و نظر از طریق نوشتن مقاله، رساله ، کتاب و یا برگزاری مصاحبه و ایراد نطق در مجامع و مجالس (پابلیک سپیچ) و همچنین ملاقات، حضورا با مقامات ارشد جامعهِ خود مطرح سازد و مستقیما درگیر هم نشود.
    اين انديشمند علاوه بر توصیه به محدود شدن سمت های انتخابی به یکی ـ دو دوره، تاكيد بر آموزش دمكراسي به مردم دارد و مي نويسد: مدتي صرف وقت كردم و در گوشه و كنار شهرها پَرسه زدم و از مردم عادي ـ کارگر، پيشه ور، خانه دار و رهگذر ـ پرسيدم كه از انتخابات، حزب، انجمن، روزنامه و كتاب كه همه ستونهاي دمكراسي هستند چه مي دانند و نتيجه گرفتم كه کامل نمي دانند، يعني که میانگین معلومات اکثريت اعضای جامعه (توده ها) در اين زمينه حدود ده درصد است و از آنجا كه يك طرف دمكراسي همين مردم هستند، پس دمكراسي هاي امروز (دهه دوم قرن 20 و زمان تألیف کتاب) هنوز در دوران طفولیت هستند و به عبارت ديگر؛ ما اینک (دهه دوم قرن 20) فقط ده درصد دمكراسي واقعی داريم و ... که از هدف پدران فلسفه دمکراسی به دور است. اگر در یک جامعه تدابیری اتخاذ و اجرا نشود که کنترل احزاب و نشریات از دست اصحاب منافع و معامله گران خارج باشد، تا دهها سال دیگر هم آن جامعه دمکراسی واقعی نخواهد داشت و در همان نقطه ای که بوده «دَرجا» خواهد زد. ژورنالیسم ستون دمکراسی است که اگر در آن خلل باشد، بنای دمکراسی لرزان خواهد بود و شکننده. ژورنالیسم یک جامعه باید چهارچشمی وضعیت دمکراسی جامعه خودرا بپاید و ضعف ها و قوّت های آن را منعکس کند تا اعضای جامعه روشن باشند و مانع انحرافات شوند. بنابراین، ژورنالیسم پاسدار جامعه است که وظیفه ای بسیار مهم و سرنوشت ساز است. برای بررسی وضعیت دمکراسی در یک جامعه، نخست باید «ژورنالیسم» آن جامعه را زیر مطالعه بُرد. یک وظیفه «ژورنالیسم» کشف و انعکاس انحراف در دمکراسی و انوع فساد بویژه فساد دولتی است. باید بررسی کرد و دید که ژورنالیسم یک جامعه تا چه حد موفق به بازداری از انحرافات و فساد شده است.
     «برايس» مولف 14 کتاب در زمينه هاي تاريخ، دمکراسي و شرح مشاهدات است و صدها مقاله و رساله. کتاب هاي «دمکراسي هاي مدرن»، «جامعه مشترک المنافع آمريکا»، «در اهميت بيوگرافي نويسي»، «مقالاتي درباره جنگ» و «مشاهدات در ديدار از آمريکاي لاتين» از اين انديشمند هستند. او نکات جالبي دارد ازجمله: «ميهندوستي تنها به اهتزاز درآوردن پرچم نيست بلکه کوشش براي نيرومند ساختن وطن و در راه و مسير درست قراردادن آن است»، «عمر کوتاه است و نبايد آن را با خواندن مزخرفات و بطالت سپري کرد» و «دولت هاي دمکراتيک بيش از حکومتي هاي سلطنتي و ... از اتباع کشور انتظار همکاري و رعايت قوانين و نظامات را دارند».
     ---
     *[كارهاي ديپلماتيك يعني وزارت امور خارجه با پوليتيك و سياست فرق دارد، گرچه در زبان فارسي هر دو را «سياسي» ترجمه كرده اند، ولي در حقيقت پوليتيك همان كشورداري است و تازه ـ كشورداري هم تا حدي با دولتمردي تفاوت دارد؛ دولتمردي يعني مقام اداري داشتن و یک فرد اگر کارآمد، کارشناس و شایسته باشد مي تواند به صورت نامحدود در یک مقام باقی بماند. تجربه بيشتر موجب مهارت افزونتر می شود.]
    
تصوير ديگري از James Bryce

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
انسان دوستي
نلسون ماندلا: هر ایدئولوژی اگر مدیریت خوب نداشته باشد شکست خواهد خورد ـ دو اندرز مهم دیگر او
نِلسون ماندلا» مرد بزرگ معاصر هجدهم جولاي 1998 در هشتادمین زادروز خود ضمن بياناتي گفت: "استقامت در مبارزه؛ علاقه مندي به حقوق و رفاه بشر، آزادي و دمكراسي؛ و حمايت از حل مسائل ملل با توسل به قوانين بين المللي و از طريق داوري و ردّ هرگونه تجاوز و جنگ بايد خصلت هر انسان باشد و اين خصلت نياز به توصيف بيشتر ندارد.".
     او همچنین گفت: "هر ایدئولوژی (مَسلَک ـ مَکتَب) اگر مدیریّت خوب نداشته باشد و به دست نااهل افتد شکست خواهد خورد." که این قسمت از بیان او در «تاریخ نظرات» درج شده است.
     ماندلا (متوفی در پنجم دسامبر 2013 ـ در نود و پنج سالگی) در این مراسم گفت: "بزرگترین وظیفه هرمقام؛ خواندن نامه ها و شکایات، مطالعه نظرات مطرح شده در رسانه ها و شنیدن درد دلهاست و اگر نسبت به این وظیفه بی اعتناء باشد محکوم به شکست است.".
    
    [در بخش پايين تر مطلبي درباره زادروز ماندلا آمده است]
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي تاريخ‌نگاري
درس هايي كه روميان از شكست در جنگ «آليا» گرفتند
جنگ «Allia ـ آليا» 18 جولاي در سال 390 پيش از ميلاد ميان افراد يك طايفه از گل ها Gauls (گاليايي ها ، مردمي كه در فرانسه، بلژيك، غرب سويس امروز و غرب رود راين در آلمان مي زيستند) و روميان در شمال ايتاليا روي داد و روميان شكست خوردند و گلها متعاقب اين پيروزي شهر رم را تصرف كردند و ويران ساختند به گونه اي كه بيشتر اسناد و نوشته ها از ميان رفت. درس هاي گرفته شده از اين جنگ بود كه روم را بعدا در صدر جهان غرب قرار داد زيرا كه پس از جنگ، روميان نشستند و ضعف هايشان را در آن نبرد بررسي كردند و به رفع آن كوشيدند از جمله ايجاد ارتشي مشابه ارتش قديم يونان با استفاده از تاكتيك فالانكس (خط نبرد ـ ايجاد مانع با سرباز سپر به دست) و كلاه خود و جنگ افزار آهني به جاي برنزي و نيز رده بندي كردن ارتش و تشكيل لژيون. روميان همچنين تصميم گرفتند كه باروي شهرها را مستحكم و بهتر از گذشته بسازند و .... با اجراي اين تصميمات بود كه ابر قدرت شدند و هزار سال اين مقام را حفظ كردند.
    
ليويوس (ليوي)

تيتوس ليويوس (ليوي) نزديك به چهار قرن پس از تخريب رم، در صدد جمع آوري تاريخ اين شهر برآمد شد ولي مشكل او از ميان رفتن اسناد در جريان تخريب رم به دست گلها بود. طبق محاسبات ليويوس غارت رم در سال 386 پيش از ميلاد صورت گرفته بود. ليويوس تاريخ رم را از سال 753 پيش از ميلاد تا زمان خود تحت عنوان «از تاسيس شهر» نوشت كه باقي مانده است. وي زمانها را بر حسب دوره حكومت هر كنسول تعيين مي كرد كه كار را بر تنظيم كنندگان تقويم ميلادي آسان كرده است ( كنسولها در لغت به معناي كساني هستند كه با هم گام بر مي دارند. در آن زمان رومي ها هر سال دو نفر را انتخاب مي كردند تا به اتفاق بر كشور حكومت كنند و افراد 40 ساله به بالا حق دادن راي داشتند. هريك از اين دو كنسول حق داشت تصميم ديگري را وتو و رد كند).
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
مرگِ «خبرگيري حرفه ای» و درست براي رسانه ها (مطابق اصول ژورنالیسم)
Martha Stewart

هفدهم و هجدهم جولاي 2004 ، خبر اول رسانه ها شدنِ محكوميّت يك زن لهستاني تبار آمريکايي به 5 ماه زندان و پنج ماه حبس در خانه و 30 هزار دلار جريمه نقدي، درستي هشدار سالنماي جهاني رسانه ها (مس ميديا Mass Media) را ثابت مي كند كه نوشته بود: مسئله بزرگ رسانه ها از ياد بردن روش درست خبرگيري و متكي شدن بيش از گذشته به آژانسهاي خبري (خبرگزاري ها) و اطلاعیه های دفاتر مقامات دولتی است.
     اين سالنما اضافه كرده بود كه عوامل رسانه ها (خبرنگاران) به جاي رفتن و كاويدن و يافتن خبر و ریشه های هر مسئله و رویداد و علل و جهات هر تصمیم و پیش بینی نتایج اجرای آن و جمع آوری نظرات، مي نشينند و قهوه مي نوشند تا خبر، خود نزد آنان بيايد و به دستشان برسد و با اين ضعفِ اساسی، انتظار فروش و يافتن مخاطب تازه هم دارند. این، انجامِ وظیفه و خدمت به جامعه نیست. خبري كه از راه جستجويِ مستقل به دست نيايد؛ كامل و بي طرفانه نخواهد بود و تنها شامل انعکاس گوشهِ نمایان و كوچكي از امور و مسائل جامعه مي شود كه آژانس خبري، مشاور روابط عمومی مقام مربوط، مُبلّغِ حزب و کمپانی [شرکت] در انتشار آن ذينفع هستند و بنابراين، بسياري از ابتكارها، شاهكارها، فعاليت ها، دشواري ها، توطئه ها، ساخت ـ پاخت ها و ... از نظر جامعه پنهان مي مانَد و مسیر تغییر می کند.
    خبرِ اول شدن محكوميت بانو «مارثا استيوارتMartha Stewart متولّد آگوست 1941» به دليل علني بودن دادگاه و سهولت تهيه خبر آن براي خبرگزاريها بوده كه رسانه هاي ديگر از آنها نقل كرده اند.
     اين بانو ـ مدير يك شركت تهيه وسايل خانگي و ناشر يك مجله ويژه دكوراسيون و تزيين خانه ـ به اتهام يك مورد تقلّب در فروش سهام شركت خود تحت تعقيب قرار گرفته بود و تازه، تا رسيدگي استينافي هم كه ماهها طول كشید آزاد بود و قاضي در حُكم خود نوشته بود كه او را پس از قطعي شدن حُكم به يك زندان بدون سختگيري بفرستند تا بتواند در داخل زندان به فعاليت بازرگاني خود از طريق اينترنت، تلفن و نيز نوشتن پیام و ملاقات با اشخاص ادامه دهد و غذايش را خودش بپزد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
سوختن شهر رُم ـ امپراتور به خاطر ارضاي خودخواهي پايتخت کشور را آتش زد تا پس از نوسازی، نام خودرا بر آن بگذارد!
18 جولاي سال 64 ميلادي حريق دامنه داري كه از محل «سيرك» آغاز شده بود و شش روز طول كشيد شهر رُم پايتخت امپراتوري روم را فرا گرفت و تقريبا همه شهر از ميان رفت.
    این رویداد «نرونNero» امپراتور وقت روم را به دو هدف خود رساند: يكي عمراني و ديگري سياسي. وي ظرف 4 سال شهر «رُم» را با نقشه دلخواهش نوسازي كرد و استفاده سياسي كه بُرد اين بود كه حريق را كار پيروان دين تازه ـ مسيحيت اعلام كرد و آنان را شديدا سركوب و حتي در آتش سوزاند.
    نرون سپس شهر را به اسم خود تجديد نام كرد و آن را «شهر نرون» ناميد که این نامگذاری دیر نپایید. چندی بعد، پرونده سوختن شهر در سناي روم مطرح شد و نرون از ترس محاكمه و مجازات شدن، خودكشي كرد.
     مورّخان با جمع آوری اسناد و شواهد، حريق را كار خود نرون ذكر كرده و نوشته اند كه نرون به خاطر ارضاي حس خودخواهي اش شهر را آتش زد تا آن را بازسازي و به اسم خود بنامد.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زادروز «نلسون ماندلا» مرد محبوب ملت ها ـ ابتکارِ روشِ «اعتراف کن، پوزش بخواه و بخشوده شو»
ماندلا از 22 سالگي تا 88 سالگي در شش عکس

هجدهم جولای (روزی چون امروز) زادروز نلسون ماندلا، مرد محبوب همه ملت ها است که در سال 1918 در روستاي کوچک Mvezo در منطقه Transkei آفريقاي جنوبي به دنيا آمد و به خاطر هدف و معتقداتش 27 سال از عُمر خودرا در زندان بسر بُرد. جهانيان هرگز اين اظهارات او را، در جلسه بيستم اپریل سال 1964 دادگاهي كه محكومش كرد از ياد نمي برند كه گفت: من بر ضد تبعيض هستم و خواهان وجود جوامع آزاد و دمكراتيك كه مردم در اين جوامع با داشتن رفاه و امنيت و برخورداري از شادي، آزادي ها و فرصت هاي مساوي؛ هماهنگ و صميمانه با يكديگر زندگي كنند و براي تحقّق اين وضعيت، تا پايان عُمر مبارزه خواهم كرد و آماده ام جانم را در اين راه فدا كنم. ماندلا از نوجواني داراي افكار سوسياليستي بود. ولي، هرگز ـ حتی در زمانی که رئیس جمهوری بود در صدد تحميل اين ايدئولوژي برنيامد.
    پدر ماندلا دستيار رئيس قبيله بود ولي چون از مهاجران اروپايي که با زور اراضي و منابع سياهپوستان را تصاحب کرده و برايشان حقي قائل نبودند انتقاد مي کرد او را به گوشه رانده بودند بگونه اي که مجبور شده بود با زن و فرزندان به يک روستاي کوچکتر ـ روستاي Qunuـ نقل مکان کند. در آن زمان ماندلا کودکي بيش نبود ولي همين ظلم، بذر انقلاب کردن را در وجود او کِشت کرد. بعدا رئيس قبيله که از به گوشه رانده شدن پدر ماندلا به دست اروپاييان مهاجر و به خاطر اين ظلم آزرده شده بود ماندلاي خردسال را به فرزندي پذيرفت. نام اولِ ماندلا، Rolihlahla به مفهوم کسي که به درخت آسيب مي رساند بود که معلم او در مدرسهِ ميسيون اروپاييان آن را به «ويلسون ـ ویلسون ماندلا» تغيير داد. در همين مدرسه، ماندلا زبان انگليسي يادگرفت و به تحصيلات خود ادامه داد. طبق يک رسم قبيله اي، پس از پشت سر گذاردن سنين نوجواني مي خواستند که به او زن بدهند که قبيله را تَرک کرد و به شهر يوهانسبورگ رفت و در اينجا ضمن کار در ساعات روز، به تحصيلات دانشگاهي در رشته حقوق ادامه داد.
    ظلم سفيدپوستان مهاجر (عموما؛ هلندی تبار) به اکثريت بومي و بي حق کردن آنان و تبعيض، او را به سوي ايجاد کنگره ملي آفريقاييان روانه ساخت و در سال 1942 با همفکرانش اين کنگره را به وجود آوردند که مورد استقبال بوميان قرارگرفت. ماندلا از آغاز کار ايجاد کنگره تا سالها، بمانند گاندي، نظر به مبارزه مسالمت آميز ازجمله نافرماني مدني، کمکاري براي اقليت سفيدپوست (در حقيقت اربابان املاک و منابع) و کارشکني داشت که چون به نتيجه نرسيد به انديشه مبارزه مسلحانه افتاد که با 150 تَن ديگر در 1956 و نيز اوايل دهه 1960 دستگير، نخست به زندان کوتاه مدت و در سال 1963 به زندان دائم با اعمال شاقه محکوم شد که 27 سال طول کشيد و اين سالها را عمدتا در جزيره Robben گذرانيد. دولت اقليت سفيد پوستان (عمدتا مهاجران هلندي) به تدريج مورد انتقاد جهاني قرارگرفت و تحريم شد و چون اعتنا نکرد بر دامنه اين تحريم افزوده شد تا اينکه «کلرکKlerk» رئيس جمهوری دولت اقليت تصميم به حل مسئله گرفت، در فوريه 1990 ماندلا را آزاد و موافقت کرد که انتخابات آزاد سرنوشت حکومت را روشن سازد که ماندلا در انتخابات پيروز و از سال 1994 تا 1999 رئيس جمهوری فدراسيون آفريقاي جنوبي بود. وي پس از بازنشسته کردن خود، از سال 2004 به روستاي Qunu بازگشته و پس از ازسرگذرانيدن بيماري سرطان پروستات از سال 2010 فعاليت هاي خودرا به حد اقل کاهش داد ولي تازنده بود دست از مطالعه و گاهي اظهار نظر برنداشت. وي در سال 2007 سران و بزرگان برخي از کشورهارا به تشکيل نشست با خضور خود و بحث درباره مسائل روز بشر دعوت کرد.
     ماندلا پس از آزاد شدن از زندان 27 ساله، به تبعيض نژادي در وطن خود پايان داد. وي در طول رياست بر فدراسیون از هيچكس انتقام نگرفت و كسي به خاطر گذشته اش مجازات نشد ـ تنها به عذر خواهي متهمان به تبعيض و ارتكاب جرم به اين مناسبت، اكتفا گرديد. اين ابتکار با عنوان «اعتراف کن، پوزش بخواه و بخشوده شو» وارد تاريخ شده است. ماندلا تنها يك دوره حاضر به رياست كردن بر كشورش شد.
     ماندلا پس از نقل مکان به روستايQunu نيز همانند يك رئيس كشور مورد احترام جهانيان بود. تا سال 2010 که فعاليت هاي خودرا به حداقل رسانيد ملل مختلف براي حل مسائلشان از او دعوت مي کردند که داور شود. تا آن سال، مردم از گوشه و كنار جهان برايش نامه مي فرستادند و درد دل مي کردند و او اين نامه ها را با يادداشت خود براي دولت هاي مربوط ارسال مي داشت. در هشتاد و پنجمين زادروز او شخصيت هاي بزرگي از سراسر جهان از جمله كلينتون رئيس جمهوري پيشين آمريكا شركت كرده بودند و از آنجا كه ماندلا داراي مقام نبود، هزينه سفر به جمهوري آفريقاي جنوبي را از جيب خود پرداخت كرده بودند و به همين گونه در سال 2012 در مراسم 94 ساله شدن او. نلسون ماندلا پنجم دسامبر 2013 (در نود و پنج سالگی) فوت شد.
ماندلا در 1996 از سلول زنداني كه در آن محبوس بود و اينك موزه شده است ديدن مي كند


    
بيل کلينتون رئيس جمهور پيشين آمريکا نيز 18 جولاي 2012 در مراسم 94 ساله شدن ماندلا شرکت کرد، در کنار وي نشست و اورا يک انساندوست بزرگ اعلام داشت

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سالروز انتشار كتاب «نبرد من» و نظر منفي هيتلر نسبت به سوسياليسمِ جهاني، يهوديان و روسيه و نظر مثبت او نسبت به سوپرمَن ها
پشت جلد کتاب
18 جولاي 1925 آدولف هيتلر كتاب خود تحت عنوان Mein Kampf ماين كامپف (نبرد من = مبارزه و تلاش من = جهد و كوشش من) را كه حاوي ايدئولوژي و نظرات سياسي و هدف هاي درازمدت وي بود و آنها را به صورت نتيجه گيري از تجربه (سرگذشت) خود نوشته بود به توزيع داد كه به زبانهاي مختلف ترجمه شده و هنوز مخاطب دارد.
    هيتلر در زندان لاندسبرگ بود كه كار نوشتن اين كتاب را آغاز كرد. وي نخست مندرجات اين كتاب را به «اميل موريس» و سپس ردولف هِس ديكته مي كرد. نوشتن اين كتاب در داخل و خارج از زندان، چهار سال و شش ماه طول كشيده بود.
     هيتلر در اين كتاب دشمني خود را نسبت به يهوديان منعكس ساخته و نوشته است كه يهوديان از دهها سال پيش در حال توطئه كردن و دسيسه اند تا كليدهاي رهبري بر جهان را به دست آورند. به باور هيتلر كه در كتاب او مندرج است، يهوديان با همين هدف «كمونيسم» را ساختند و در روسيه پياده كرده و در نقاط ديگر جهان بسط دادند كه فرضيه اي غير عملي است، و با هدف تخريب سوسياليسم اصيل (كه مورد نياز و قبول بشر است) به وجود آورده شده است. سوسياليسم ماهيّت ملي دارد زيرا فرهنگ ملل متفاوت و روانشناسي، نحوه پرورش و روش زندگاني ملل با هم فرق دارد و درنتيجه؛ درک و خواست آنان. لذا سوسياليسم انترناسيونال، عملي نيست و شکست خواهد خورد.
     هيتلر نوشته است كه يهوديان با همين هدف (جهاني شدن)، زبان اسپرانتو را اختراع كردند، عنوان بين المللي بر آن نهادند و .... هيتلر سپس نتيجه گيري كرده است كه به اين دلايل و به خاطر حفظ جهان از دسيسه هاي يهوديان است كه با جوديسم و كمونيسم مبارزه خواهد كرد.
     هيتلر در كتاب «تلاش من» از سوسياليسمِ ملّي ـ سوسياليسمِ در خور فهم و خواست مردم كه جامعهِ مُفت خور، بيكاره و متقلّب به وجود نياورد و قوه ابتكار مردم را تقويت كند ـ تمجيد كرده و نوشته است كه به ترويج و اجراي اين ايده خواهد پرداخت.
    هيتلر دمكراسي را به صورتي كه در اروپاي غربي مشاهده مي شد، و حكومت هاي پارلماني به زعم او، مُركّب از افراد زبانباز و سياستباز را يك بيماري جهاني خوانده و گفته است كه «منتخبين» بايد داوطلبان خدمت باشند نه عاشقان قدرت و شهرت و زَر و زمین.
     به زعم هيتلر، دمكراسي واقعي و «حكومت براي خدمت» بايد از نو تعريف شود. وي معاهده ورساي را يك توطئه و اجحاف قدرت هاي فاتح برضد ملل مغلوب و تضعيف شده قلمداد كرده و نوشته است كه سلطه گران هدفي جز كوچك و ضعيف كردن كشور ها (با تجزيه آنها) ندارند تا آسان تر بتوانند حُكم برانند. قدرت هاي اروپايي نمي خواهند که آلماني ها را متحد و نيرومند ببينند.
     هيتلر در كتاب خود خواهان قرار گرفتن همه سرزمين هاي آلماني نشين (حتي آنها كه بر حسب مندرجات كتب تاريخ، در قديم آريايي نشين بودند) در زير يك پرچم شده است تا منشأ پيشرفت قرار گيرند.
     وي در تاليف خود در عين حال با توجه به عقيده «نيچه» در كتاب «چنين گفت زرتشت» خواهان عنايت جوامع به سوپرمَن هاي خود شده، اهميت نوابغ و اِليت ها را بيان داشته و اشاره كرده است كه قوم آرين مي تواند بيش از اقوام ديگر «سوپرمَن» به دست دهد و سوپرمَن فردي را گويند كه براي سعادت ديگران فداكاري كند، به ديگران بينانديشد و ....
    هيتلر در همين کتاب نوشته است که روسيه منابع و اراضي بيش از نياز نفوس خود دارد و ما آلماني ها که پُرکارتر هستيم، کمتر، و منطقي است که برويم و از منابع روسيه که بلااستفاده مانده استفاده کنيم. [مورخان نوشته اند که چرا مفهوم اين قسمت از کتاب هيتلر را به اطلاع سران کرملين نرسانيدند تا بدانند که روزي ـ روزگاري مورد تعرض آلمان قرار خواهند گرفت و تا دير نشده چاره جويي کنند. اين مورخان، پيمان عدم تعرض آلمان و روسيه در آستانه جنگ جهاني دوم را هم نوعي نيرنگ هيتلر خوانده اند.].
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
آغاز جنگ داخلي اسپانيا، يك جنگ جهاني ايدئولوژيك با بيش از 500 هزار کشته تلفات
يک رزمنده چپگرا در شهر بارسلونا که براي دفاع از نظام جمهوري در اسپانيا تفنگ به دوش گرفته بود


    18 جولاي سال 1936 جنگ خونين داخلي اسپانيا ميان سلطنت طلبان (راستگرايان) و جمهوريخواهان (چپگرايان) آغاز شد و سه سال طول کشيد و بيش از 500 هزار تن در آن کشته شدند. هيتلر و موسوليني از سلطنت طلبان، روس ها و چپگرايان سراسر جهان از جمهوريخواهان حمايت مي کردند. ژنرال فرانسيسکو فرانکو که تا پايان عُمر بر اسپانيا ديکتاتوري کرد از آغازگران اين جنگ بود.
    هنگام آغاز جنگ، جمهوري خواهان ـ عموما چپ ـ حكومت را به دست داشتند.
    فرانکو و سلطنت طلبان از هيتلر و موسوليني استمداد كردند و چپ ها به استالين و همه كمونيست هاي جهان متوسل شدند و اسپانيا صحنه آزمايش سلاح هاي دو بلوك و قدرت نمايي آنها قرار گرفته بود.
    چپها از كشورهاي مختلف حتي از فدراسیون آمريكا داوطلبانه وارد اسپانيا شده بودند تا به جمهوري خواهان چپ كمك كنند. بنابراين، جنگ داخلي اسپانيا يك جنگ ايدئولوژيك بود كه بعد از جنگ جهاني دوم به نام جنگ سرد تا سال 1991 ادامه يافت و اينک به صورتي ديگر ـ اقتصادي. جنگهاي داخلي اسپانيا همچنين فرصت مناسبي براي پيشرفت عكس خبري (فتوژورنالیسم) بود زيرا هيچيك از دو طرف مانع فعاليت خبرنگاران عكاس نمي شدند
    [مشروح اين رويداد، در روزهاي متعدد در اين تاريخ آنلاين آمده است]
    
جوانان ـ زن و مرد ـ و کارگران به اينگونه مسلح شده و در برابر ارتش قرار گرفته بودند

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نخستين زني كه در فضا قدم زد و در فضا جوشكاري كرد
Svetlana Savitskaya
در اين روز در سال 1984 بانو «سوتلانا ساويتسكايا Svetlana Savitskaya» و در آن زمان 36 ساله، كه 17 جولاي با سفيه شوروي، ساليوت ـ 7، در مدار زمين قرار گرفته بود از اين سفينه خارج شد و در فضا قدم زد. وي 25 جولاي اين كار را تكرار كرد و اين بار در خارج از سفينه به جوشكاري قطعات خارجي آن پرداخت.
    سوتلانا كه پس از 11 روز پرواز در فضا به زمين بازگشت، نخستين زني بوده است كه تا كنون در فضا قدم زده و در خارج از سفينه به جوشكاري و كارهاي فني پرداخته است. سوتلانا قبلا هم در سال 1982 با سفينه « تي ـ 7 » به مدار زمين رفته و چند روز در فضا گردش كرده بود. نوزده سال پيش او (سال 1963) ، بانو «والنتيا ترشكووا» فضانورد شوروي، به عنوان نخستين زن با «وستوك ـ 6» به مدت سه روز فضاپيمايي كرده بود. شوروي در واحد فضانوردي خود، زنان فضانورد متعدد داشت، از جمله بانو «النا كندراكووا» كه در 1994 به مدت 5 ماه در ايستگاه فضايي «مير» اقامت كرد. وي قبلا هم پرواز فضايي داشت. به اين ترتيب شوروي (روسيه) در تاريخ فضانوردي، از لحاظ پرواز زنانِ فضانورد، مقام ردیف اول را به دست آورد. اين كشور بود كه نخستين موشك هدايت شونده به مفهوم امروز را ساخت، نخستين انسان را در مدار زمين قرارداد، به مريخ و ونوس سفينه فرستاد و داراي ايستگاه فضايي شد.
     سوتلانا هشتم آگوست سال 1948 در مسكو به دنيا آمد (در سال 2020 هفتاد و دو ساله) و يك خلبان بود. او قبلا برنده چندين مدال بين المللي پرواز در نمايشهاي هوائي شده بود. پيش از ورود به دنياي فضاپيمايي، پرواز آزمايشي چند جت تازه ساز شوروي نيز بر عهده سوتلانا قرار داده شده بود. او که در دهه 1990 باز نشسته شد دختر يک قهرمان نظامي شوروي در جنگ جهاني دوم بود و در جواني در ژيمناستيک بانوان برنده جايزه شده بود. سوتلانا مانند ساير فضانوردان شوروي عضو حزب كمونيست بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
انفجار انتحاري در سالگرد روي كار آمدن صدام حسين!
اياد علاوي نخست وزير دولت انتقالي عراق با محافظان خارجي از محل يک انفجار انتحاري در مرکز بغداد ديدن مي کند

برخي از رسانه ها كه تشديد تيراندازي ها و انفجارهاي انتحاري در عراق در يك هفته منتهي به 18 جولاي 2004 از جمله حمله به اسكورت وزير دادگستري دولت انتقالي عراق را منتشر كرده بودند اين انفجار هاي پُرتلفات را كه هدف بيشتر آنها مقامات عراقي وقت و موسسات دولتي اين كشور بود به حساب سالگرد روي كار آمدن صدام حسين در دهه 1970 گذارده بودند. صدام 18 جولاي 1979 پس از كناره گيري حسن البكر از رياست جمهوري عراق بر جاي او نشست و سمت دبير كل حزب بعث، و رئيس شوراي عالي انقلاب عراق را هم بر عهده گرفت و به اين ترتيب تا اپريل 2003 كه با اشغال عراق توسط ارتش آمريكا بر كنار شد 24 سال بر عراق حكومت كرد. وي از ژوئن 1968 كه حزب بعث منحصرا زمام امور عراق را به دست گرفت حكمران اصلي و پشت پرده عراق بود. صدام در زمان البكر معاون او بود.
     يكي از اين روزنامه ها عكسي را (كه در بالا آمده است ) در صفحه اول خود چاپ كرده بود كه علاوي نخست وزير دولت موقت وقت(دولت انتقالي) را در حال بازديد از يك صحنه انفجار انتحاري پُرتلفات در یک محله مركزی شهر بغداد، كه سه روز پيش از آن روي داده بود نشان مي دهد.
    
ماموران مربوط جسد يکي از محافظان الحسن وزير دادگستري وقت را از محل انفجار دور مي سازند


    در انفجار انتحاري 17 جولاي 2004 بغداد، اسکورت سنگين «مالک الحسن» وزير دادگستري دولت انتقالي عراق هدف قرارگرفت که ضمن آن شش تَن از جمله پنج نفر از محافظان! الحسن کشته شدند ولي به خود او آسيبي نرسيد. اين انفجار به فاصله کمي از خانه الحسن روي داد. وي دقايقي پيش از آن، خانه را به قصد دفتر کارش تَرک گفته بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سه سانحه هوايي در يک منطقه و به يک شکل ـ سالروز سقوط جمبوجت «تي. دبليو. ا.»كه معماي آن هنوز حل نشده است
17 جولاي 1996 يك جمو جت شركت هواپيمايي «تي. دبليو. ا» كه با 230 مسافر و خدمه از نيويورك عازم پاريس بود در حاشيه نيويورك و بر فراز اقيانوس اطلس منفجر شد و به آب افتاد.
    پيِر سالنجِر روزنامه نگار معروف نوشت كه يك موشك نيروي دريايي آمريكا اشتباها اين هواپيما را ساقط كرده است. ديگران تروريست هاي مسلمان را متهم به انفجار هواپيما كردند و برخي هم با توجه به انفجار جمبوجت پان امريكن پرواز 103 برفراز اسكاتلند، شايعات ديگري را رايج ساختند كه هنوز اين معمّا حل نشده است.
     اين معّما از زماني پيچيده تر شده است كه در دوم سپتامبر 1998 يك جت مسافربر «سويس اير» با 229 مسافر بر فراز اقيانوس اطلس و در ساحل آمريكاي شمالي (نه چندان دور از نيويورك) به طرزی اسرار آميز سرنگون شد و سپس در همين منطقه يك جت مصري با 217 مسافر به دريا افتاد.
    دو شركت اول پس از وقوع اين حوادث ورشكست و منحل شدند و شركت مصري چون دولتي است به كار ادامه مي دهد. هواپيماي مصري حامل گروهي از افسران مصري بود كه از آمريكا به وطن باز مي كشتند. چگونگي وقوع اين رويدادهاي هوايي هنوز در پرده ابهام است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
آمريكا و قاعده ضد نپوتيسم Nepotism ـ اخراج کارمندي که با دختر رئيس خود ازدواج کرد
شوراي شهر «راك هيل» آمريكا واقع در استیتِ كاروليناي جنوبي در جولاي 2005 دستور اخراج «مَت كوپر» را از نيروي آتش نشاني شهر صادر كرد. شورا اطلاع يافته بود که «مَت» 25 ساله با دختر رئيس سازمان آتشنشانيِ راك هيل ازدواج كرده بود. شوراي شهر طبق اصل ضد نپوتيسم Nepotism (مساعدت در دادن مقام، شغل، امتياز و از اين قبيل به قوم و خويش بدون رعايت اصل شايستگي و شرايط لازم و ضوابط*) تصميم به اخراج مت كوپر گرفت. در آمريكا از قرن نوزدهم، قاعده استخدام بستگان از سوي مدير يك موسسه عمومي و رعايت حال آنان ممنوع بوده است. اين قاعده شركت هاي سهامي را نيز كه داراي سهام عام هستند شامل مي شود.
    مَت كوپر ضمن انتقاد از تصميم شوراي شهر استدلال كرده بود كه نمي توان وي را مشمول اين قاعده قرار داد زيرا كه وي چند سال پس از استخدام شدن در نيروي آتش نشاني، با دختر مدير سازمان ازدواج كرده و در استخدام او پارتي بازي در كار نبوده است.
     رسانه هاي آمريكا در مقالات خود عموما اقدام شوراي شهر را تاييد كرده و نوشته بودند كه نبايد اجازه داده شود كه «نپوتيسم» به آمريكا بازگردد كه رواج پارتي بازي باعث فساد مي شود و به وحدت ملي آسيب خواهد رساند.
     اين رسانه ها تاريخچه منع نپوتيسم را در آمريكا در سابقه خبر خود نوشته بودند. در قرن 19 يكي از روساي جمهوری آمريكا، مقامات را سر ميز ناشتايي كه در آشپزخانه كاخ سفيد چيده مي شد از ميان دوستان و بستگان و افرادي كه توصيه شده بودند انتخاب مي كرد كه اين عمل مورد اعتراض آمريكاييان قرار گرفت و به «محفل آشپزخانه» معروف شد كه قاعده ضد نپوتيسم به آن پايان داد.
    ---------
    
     *
Nepotism is: favoritism granted to relatives regardless of merit. The word nepotism is from the Latin word nepos, nepotis =nephew =
    (برادرزاده، خواهرزاده و ...)
    *
    Nepotism: Favoritism shown or patronage granted to relatives, as in business. (from Italian nepotismo)
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
پيش بيني آينده نفت در جهان در سال 2004
«بهاي نفت به دليل افزايش مصرف، هيچگاه به ارزاني دهه هاي گذشته نخواهد شد و باز هم بالا خواهد رفت و در آينده اي نزديك يك چهارم همه نفت توليدي جهان در چين به مصرف خواهد رسيد و صادر كنندگان نفت كه آينده بازار را پيش بيني كرده اند حاضر به ارزانفروشي نخواهند شد.».
     اين، چكيدهِ مواردی از نظرات کارشناسان جهاني اقتصاد سوخت درباره آينده نفت بود كه 18 جولاي 2004 در پايان يک نشست ابراز شده بود. در آن زمان هنوز اتومبیل برقی و ... متداول نشده بود.
    اين کارشناسان (عمدتا استادان دانشگاهها و مفسران برجسته اقتصادي رسانه ها) که براي حل مسئله سوخت به تشکيل اجلاس دعوت شده بودند در مذاکرات و تبادل نظرهاي خود به تشريح تلاشهاي تازه براي يافتن نفت در نقاط ديگر جهان پرداخته و گفته بودند كه همين تلاشها سبب شده است كه «گينه استوايي» ـ مستعمره سابق اسپانيا به صورت كويت آفريقا در آيد. اين كشور 28 هزار كيلومتر مربعي با 523 هزار تن جمعيت پس از نيجريه و آنگولا به صورت سومين صادر كننده نفت در آفريقاي سياه در آمده است، حال آن كه تا چند سال پيش در آن كشور كه برآورد كرده اند يك سوم ذخاير نفت آفريقاي جنوب صحرا را در دل دارد فاقد نفت بود و از فروش چوب جنگلي و قهوه امرار معاش مي كرد. گينه استوايي 190 سال مستعمره اسپانيا بود.
     اين کارشناسان همان زمان ـ زمانی که هنوز استخراج نفت از شن های ساحلی و کف دریاها چشمگیر نبود ـ پيش بيني کرده بودند که نفت «دارفور» ـ سودان جنوبی که چين سرگرم فراهم ساختن مقدمات براي استخراج آن است ممکن است گرفتار رقابت کمپاني ها و در نتيجه دولت هاي غرب با چين شود و به صورت يک مسئله جهاني پرسر و صدا درآيد.
     اين کارشناسان پيش بيني کرده بودند؛ حال که نفت خام با دلار آمريکا بفروش مي رسد، اين دولت همه تلاش و سياست پولي خودرا بر پايه حفظ ارزش اين پول و جهانی بودن آن بکار خواهد بُرد. به باور این کارشناسان، انتقاد از بورس بازي روي نفت تا محدود کردن و یا قطع این کار ادامه خواهد یافت، روسيه تشويق به توليد هرچه بيشتر اين ماده سیاه خواهد شد تا قیمت جهانی آن بالا نرود، تلاش برای محدود کردن درآمدِ كمپاني هايِ نفتيِ مشخص بیشتر خواهد شد و بازي هاي آنها مثلا تعطيل كردن مكّارانه پالايشگاه به نام تعمير و يا حادثه با هدف بالا بردن بهای بنزین افشاء و جرم بشمار خواهد آمد.
     اين کارشناسان همچنین اصرار کرده بودند که کارخانه هاي اتومبيلسازي به ساخت خودروِ کم مصرف و سبك و جانشين کردن سوخت فسيلي دست بزنند و دولت هاي مربوط به اين کارخانه ها در اين زمينه کمکِ تشويقي بدهند.
    کارشناسان مورد بحث همچنين خواسته بودند که دولت آمريکا بار ديگر «حداکثر سرعت» در جاده هاي آن کشور را به 55 مايل (88 كيلومتر) در ساعت محدود کند تا به سوخت بيشتر که رابطه مستقيم با سرعت اتومبيل دارد نياز پيدا نشود و به علاوه، مردم تشويق به خريد اتومبيل کوچکتر و در آینده؛ اتومبیل برقی شوند و تدابيري براي كاهش رغبت به استفاده از خودروهاي معروف به اس. يو. وي. بكاررود.
    این کارشناسان همچنین پیش بینی کرده بودند که دولت های مصرف کننده سرانجام مقاومت کمپانی های نفتی را درهم خواهند شکست و ساخت نفت مصنوعی را که مصرف آن آلودگی کمتری ایجاد خواهد کرد از قید و بند این کمپانی ها رها خواهند ساخت. مردم از آلودگی هوای شهرها ناشی از مصرف سوخت فسیلی ناراحت هستند.
    گذشت زمان نشان داد كه اين پيش بيني ها درست بود، ولی به توصيه هاي نشست کارشناسان توجه چندانی نشد. در جولاي 2010 اعلام شد که چين از لحاظ مصرف سوخت، آمريکا را پشت سر گذارده و مصرف کننده شماره 1 شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 18 جولای
  • 362:  


    ژولیان (ژولیانوس) امپراتور روم با دهها هزار نیروی نظامی و به نوشته گیبون؛ 95 هزار وارد آنتیوک (اَنتاکیه ـ شهری در نزدیکی مرز ترکیه با سوریه) شد تا در فرصت مساعد با امپراتوری ایران وارد جنگ شود. این فرصت 9 ماه بعد که شاه ایران (شاپور دوم از دودمان ساسانیان) از پایتخت (شهر تیسفون) به خراسان رفته بود (خراسان بزرگتر) به دست آمد، ولی ژولیان به هدف نرسید و در جریان نبردِ ژوئن 363 معروف به نبرد سامرا (شمال عراق امروز) به دست یک سرباز ایرانی زخمی شد و 26 ژوئن جان سپرد و جانشین او همه خواست های ایران را برای تَرک مخاصمه پذیرفت. ژولیان در عین حال یک نویسنده بود و نوشته های او درباره نظرات اندیشمندان یونانی عهد باستان باقی مانده است.
        
        
  • 1696:   نیروهای مسلح پتر بزرگ ـ تزار روسیه شهر آزوف در دهانه رود «دُن» را تصرف و ضمیمه روسیه کردند. این منطقه قبلا در کنترل خزرها، قپچاق ها و بعدا عثمانی بود.
        
        
  • 1716:   پس از قرارگرفتن بروکسل (بلژیک) در کنترل امپراتوری اتریش از سال 1713، این امپراتوری چهار سال بعد در هجدهم جولای 1716 فرمان اخراج یهودیان را از بروکسل صادر کرد که به اجرا درآمد. 40 سال بعد، یهودیان رشوه دادند و این فرمان لغو شد. پیش از آن ـ در قرن چهاردهم و درپی همه گیرشدن یک بیماری، یهودیان بروکسل متهم به انتقال این بیماری شده و کشتار شده بودند. در همین روز (18 جولای) در سال 1290 ادوارد یکم پادشاه انگلیس دستور اخراج یهودیان را از قلمرو خود داده بود.
        
        
  • 1812:   انگلستان با روسيه و سوئد بر ضد «فرانسهِ ناپلئون» متحد شد. اين اتحاد، در تاريخ به پيمان «اوره برو Orebro» معروف است.
        
        
  • 1872:   با اين كه قِدمَت دمكراسي و حکومت پارلمانی در انگلستان به قرن دوازدهم میلادی مي رسد از 18 جولای 1872 در اين كشور دادن راي در حوزه هاي راي گيري، به صورت «مخفی» اعلام و برقرار شد که به تدریج کشورهای دیگر از آن اقتباس کردند، به این صورت که متصدیان و ناظران صندوق نباید ببینند و یا بپرسند که رای دهنده نام چه کسی را در ورقه رای نوشته است تا «آزادی انتخاب» تأمین باشد.
        
        
  • 1923:   از این روز، زنان انگلستان همانند شوهرانشان اين حق را به دست آوردند كه بتوانند دادخواست طلاق به دادگاه بدهند.
        
        
  • 1942:   برای نخستین بار در تاریخ، آلمان موتور جِت ساخت و آن را در این روز و در جریان جنگ جهانی دوم آزمایش کرد.
        
        
  • 1979:   بهای جهانی طلا که به موازات بهای نفت در جریان انقلاب ایران به طرز چشمگیری افزایش یافته بود در این روز در لندن، هر اونس آن به 304 دلار رسید.
        
        
  • 1979:   رسما اعلام شد كه حسن البكر از 16 جولای 1979 از رياست جمهوري عراق و همه سمت هايي كه داشت كناره گيري كرده و صدام حسين معاون او رئيس جمهوري، دبير كل حزب بعث و رئيس شوراي عالي انقلاب عراق شده است. علّت کناره گیری حسن البکر ـ ظاهرا، ضعف بنيه و مزاج گزارش شده بود!. حزب سوسياليستي بعث از 17 ژوئن سال 1968 قدرت را در عراق به دست گرفته بود و از همان زمان، حسن البكر رياست اين كشور را به دست داشت. به اين ترتيب، حکومت حزب بعث بر عراق تا بهار سال 2003 که این کشور به تصرف آمریکا درآمد 35 سال شده بود.
        
        
  • 1984:   یک مرد 41 ساله به نام جیمز هوبرتی وارد یک رستوانِ «فَست فود» در یکی از نواحی سَن دیاگو (جنوب کالیفرنیا) شد و دست به تیراندازی زد که ضمن آن 21 تن کشته و 19 نفر مجروح شدند و خود او نیز به دست پلیس کشته شد.
        
        
  • 1991:   دولت فدرال يوگوسلاوي نيروهاي نظامی خود را از اسلواني Slovenia دو میلیونی وقت كه اعلام استقلال و خروج از كنفدراسيون كرده بود فراخواند و به اين ترتيب بر جدائي اسلواني مُهر تاييد گذارد.
        
        
  • 1994:   در بوئنوس آیرس (پایتخت آرژانتین) یک انفجار انتحاری با خودرو در محل اجتماع یهودیان شهر باعث کشته و مجروح شدن صدها تَن شد. دو سال پیش از این (سال 1992) نیز در یک انفجار در بوئنوس آیرس، دهها یهودی کشته و یا زخمی شده بودند. نفوس یهودیان آرژانتین حدود 250 هزار تَن است.
        
        
  • 2012:   در این روز در دمشق سه ژنرال سوریه ازجمله ژنرال داود راجحر وزیر دفاع و ژنرال حسن تُرکمانی وزیر دفاع پیشین کشته شدند. مخالفان دولت سوریه بمب گذاری کرده بودند.
        
        
  • 2012:   داعش که بخش هایی از سوریه و عراق را در دست داشت در این روز به مسیحیان قلمرو خود اخطار کرد؛ مسلمان شوند، یا مهاجرت کنند و گرنه اعدام خواهند شد.
        
        
  • 2019:   بر اثر اتش سوزی در یک استودیو در کیوتوِ ژاپن (Kyoto Animation Studio) 35 تن کشته و شماری مجروح شدند. این آتش سوزی، عمدی و کار یک نفر گزارش شده بود.
        
        



  •  

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com