Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
10 ژانويه
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 10 ژانويه
ايران
پاسخ ایران به ادعای پمپي؛ دست روميان از مناطق شرق مديترانه كوتاه ـ جنگ حرّان و بزرگترین شکست نظامی غرب از ایران
Pompey
دهم ژانويه سال 62 پيش ازميلاد پمپيPompey ژنرال رومي و يكي از اعضاي شوراي 3 نفري رياست امپراتوري روم اعلام كرد كه سوريه و مناطق اطراف آن ضميمه قلمرو روم خواهد بود. در آن زمان سوريه به مراتب بزرگتر از امروز و پايتخت آن انتاكيه (Antioch) و شامل جنوب غربي تركيه امروز، قسمتي از اردن امروز و لبنان بود. اين تصميم،چهل روز بعد توسط يك فرستاده ويژه به اطلاع امپراتوري ايران رسانده شد. پاسخ ايران اين بود: دست روميان از مناطق شرق مديترانه كوتاه. اين مناطق از جمله سوريه و ناحيه اورشليم بايد استقلال داشته باشند و يا تحت الحمايه ايران باشند.
    اين پاسخ دندان شكن بر امپراتوري روم گران آمد و عزم جنگ با ايران را كرد. كراسوس ژنرال ديگر ـ همرديف پمپي (Gnaeus Pompeius) و يكي از اعضاي شوراي سه گانه رياست بر امپراتوري روم تداركات لازم براي اين جنگ را فراهم كرد و 9 سال بعد (53 سال پيش از ميلاد) با سپاهي انبوه وارد شرق مديترانه شد. ارتش ايران به فرماندهي سپهبد «سورنا» به حرکت درآمد و جنگ دو ارتش در منطقه حرّان (كارهه آن زمان ـ كنار رود فرات، مرز امروز سوريه و تركيه) آغاز شد. در اين جنگ سپاه روم درهم شكست، كراسوس و پسرش كشته و روميان به مديترانه ريخته شدند. اين جنگ بزرگترين پيروزي شرق برغرب در طول تاريخ بشمار آورده شده است*. مورخان نظامي علت پيروزي ايران را برتري اسلحه و تاكتيك جنگ و احساسات شديد ناسيوناليستي ايرانيان دانسته اند. شكست كارهه تحقير بزرگي براي امپراتوري روم بود. درسي كه از اين جنگ بايد گرفت اين است كه ملتي كه به موازات زمان؛ اسلحه دفاعي لازم، تكنولوژي مربوط، غرور ملي، وطن شناسي و وطن دوستی، روحيه و آمادگي دفاع از خاك وطن و آزادي و استقلال آن را داشته باشد شکست نخواهد خورد، و استثمار و ذلیل نخواهد شد.
    
    * شرح کامل جنگ حرّان با تصاویر و نقشه ها در سایت 27 ایریل این تاریخ آنلاین درج شده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
وثوق الدوله رئيس فرهنگستان ايران شد!
بيستم دي ماه 1314 (10 ژانويه 1936) وثوق الدوله (حسن وثوق) رئيس الوزراء سالهاي 1297 و 1298 كه بعدا اعتراف به گرفتن رشوه از دولت انگلستان كرده بود تا ايران را دربست تحت الحمايه آن دولت قرار دهد و قسمتي از اين پول را به صندوق دولت مسترد کرده بود به رياست فرهنگستان ايران منصوب شد!.
     مي دانيم كه فرهنگستان يك كشور، بزرگترين رسالت و وظيفه ملّي ــ ميهني را در آن كشور بر عهده دارد. انتصاب وثوق الدوله به رياست فرهنگستان، در عين حال ثابت مي کند که برخلاف تصور؛ نفوذ دولت لندن در ايران به رغم تغییر دودمان سلطنتی] همچنان ادامه داشت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
اخطار دکتر مصدق به احمد قوام در مورد انتخابات و متعاقب آن؛ تحصّن
بيستم دي ماه 1325 (10ژانويه 1947 ) دكتر مصدق در مسجد شاه در اجتماع مردم معترض به احتمال مداخله دولت در انتخابات در شرف انجام، به قوام السلطنه نخست وزير وقت اخطار كرد كه دست خود را از جريان انتخابات دور نگهدارد و فلسفه دمكراسي و راي مردم را به بازي نگيرد. دكتر مصدق كه بارها قوام را عامل بيگانه (انگلستان) خوانده بود در آن اجتماع گفته بود كه ما بايد انتخابات درست داشته باشيم، و يا اين که مطلقا انتخابات نداشته باشيم. كاري نكنيد كه مداخله در انتخابات يك عادت شود كه در اين صورت مردم به آن اعتنا نخواهند كرد و لفظ انتخابات در ايشان شور و اشتياق به وجود نخواهد آورد. مداخله دولت در انتخابات خيانت به حقوق مردم است. بگذاريد هركس را كه مي خواهند برگزينند. اگر بعدا احساس كنند كه درانتخاب افراد اشتباه كرده بودند دفعه بعد دقت بيشتري بعمل مي آورند و چشمشان را بازتر مي كنند و تكرار اين عمل - همان تكامل دمكراسي است. دكتر مصدق قوام را تهديد به تحريم انتخابات كرد.
    در آن زمان به جاي تحريم از واژه تحصّن و مترادف آن استفاده مي شد و اين تحصّن يك هفته بعد براي چهار روز انجام شد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
20 ديماه 1352 ـ روزی که فروش ارز در بانک های ایران نیز آزاد شد ـ تغییرات فروش ارز در ایران در طول زمان ـ نظرات


از بيستم دي ماه 1352 (دهم ژانويه 1974) و دو ماه و چند روز پس از بالارفتن بهاي نفت خام در سطح جهان كه ناشي از تحريم صدور آن از جانب كشورهاي عربي بود و افزايش درآمد ارزي ايران از اين رهگذر، به تصميم دولت وقت خريد و فروش ارز در بانک های کشور نیز آزاد شد به اين ترتيب كه در ایران هر كس مي توانست به هر بانك مراجعه و تا هر مبلغ پول خارجي (ارز) كه مي خواست خریداری کند و هيچ شرط و محدوديتي در كار نبود. بانک مرکزی نرخ ارزها را تعیین و ابلاغ می کرد که خبر آن در روزنامه ها به چاپ می رسید و تغییرات ـ اگر تغییری بود، در مورد دلار آمریکا ـ از ده شاهی (نیم ریال) و یک ریال بیشتر نبود.
    قبلا افراد معمولی نیازهای ارزی خودرا از صرّافی های تهران تأمین می کردند که این صرّاف ها آن را از صادرکنندگان و گردشگران خریداری می کردند و گاهی هم که دولت نیاز به ریال برای تأمین هزینه هایش داشت، به این صرّافی ها ارز می فروخت و یا اینکه میزان ارز مورد نظر را در اختیار صراف ها می گذاشت تا بفروشند و ریال حاصله را بازگردانند.
     نرخ برابری دلار آمریکا از سال ها پیش از آن و نیز در زمان حکومت دکتر مصدق که ایران در تحریم دولت لندن بود در هفت تومان تثبیت شده بود. بهای دلار آمریکا در بيستم دیماه 1396 در صرّافی های تهران 4 هزار و 400 تومان بود (630 برابر ارزش برابري آن با ريال ايران در سال انقلاب) و در دیماه 1398 در کانال 12 هزار تومان.
     در دیماه 1352، استدلال دولت وقت در آزادکردن فروش ارز در بانک ها (علاوه بر صرّاف ها) این بود که مردم مالک اموال خود هستند (بر آن تسلط دارند)، نتیجه زحمت و کار و کوشش آنان است و می توانند پول خود را در هر راه مشروع بکار اندازند. ارزها از محل فروش نفت به دست آمده و نفت کالایی متعلق به همه آنان و میراث مشترک نیاکان است و پول حاصل از آن انحصاری نیست و بنابراین، دلیلی وجود ندارد که خرید و فروش ارز تنها در صرّافی ها آزاد باشد، چرا در بانک ها، نَه.
    در برابر این استدلال، در آن سال برخي از ايرانيان هم از باب دلسوزی برای وطن گفته بودند كه بهتر است دولت بیشترِ ارز ِحاصله از فروش نفت را بدهد و از خارج طلا وارد کند ـ طلای سیاه در برابر طلای زرد و در گذشته دیده شده است که ذخایر ارزی یک کشور در بانک های خارج دچار مشکلات سیاسی و دشمنی ها شده است [تحریم و ...].
    چند صاحب نظر نیز به مطبوعات نوشته بودند که دولت برای تامين هزينه هاي جاري خود متوسل به گرفتن مالیات ـ مالیات واقعی ـ بمانند سایر کشورها و نیز افزایش تعرفه های گمرکی واردات شود. به علاوه، استخراج نفت و فروش آن ديري نخواهد پاييد، و نسلهاي بعد، از این درآمد بادآورده بي نصيب خواهند ماند [عَمَل دولت نروژ که درصدی از پول حاصل از فروش نفت خودرا برای نسل های آینده ذخیره سودآور می کند]. یک صاحب نظر در مقاله ای نوشته بود که پول نفت اگر صرف هزینه های جاری شود دولت را معتاد به آن می کند که از اعتیاد به سیگار بدتر است.
    همزمان، چند اقتصاددان اندرز داده بودند که دولت ارز را دو ـ سه نرخي كند؛ براي تفريح و تفرج (مسافرت اتباع) يك نرخ، براي هزینه های فرهنگی و علمی و همچنین خريدهاي متفرقه و ابزارهايي كه در اولويت نيستند نرخ ديگر و براي خريدهاي لازم و سرمايه گذاري هاي بنيادي نرخ پایین (دلار = هفت تومان) كه به اين اندرزها توجه نشد و دولت وقت مدعي بود که «ريال ايران» را پول بين المللي كرده و .... خرید و فروش آزاد ارز سال ها و تا تغییر نظام حکومتی ادامه داشت.
    با آزاد شدن فروش ارز در دیماه 1352، طولي نكشيد كه ايران به صورت گورستان اتومبيل هاي اروپايي به ويژه آلماني درآمد كه هر مسافر ايراني در سفر به اروپا يك دستگاه اتومبيل دست دوم خريداري مي كرد و با خود به ايران مي آورد و .... در آن زمان مسافرت ایرانیان به برخی از کشورهای اروپایی نیاز به ویزا نداشت و به پاره دیگر، ویزا در مرز زمینی و یا فرودگاه مقصد داده می شد.
     از زمان پایان جنگ عراق با ایران، آزادی خرید و فروش ارز از سر گرفته شد، اما به نرخ روز (اصطلاحا؛ نرخ بازار) که این نرخ هر چند وقت یک بار افزایش می یافت و هر دلار آمریکا در سال 1371 به حدود 145 تومان رسیده بود. افزایش نرخ ارزها تداوم یافت و از نیمه دهه 1370 تا اواخر دهه 1380 فروش ارز به افراد، دارای محدودیت هایی شد که این محدودیت ها از دهه 1390 عملا برداشته شد. در سال 1396 برخی گزارش های رسانه ای حکایت از احتمال اِعمال محدودیت تازه می کرد که از نيمه سال 1397 در مواردي به اجرا درآمد*. با توجه به پیدایش راههای متعدد برای انتقال حواله ای و دلال های درون مرز و برون مرز و وسائل دیگر، موفق بودن محدودیت دشوار بود که دوباره در مواردی آزاد شد و فعالیت صرّاف ها به حالت عادی درآمد.
    ـ ـ ـ ـ ـ
    
    * درباره مشکلات اين محدوديت ها (محدویت های سال 1397) براي افراد، دفتر اين تاريخ آنلاين به موقع خود نامه هاي متعدد دريافت کرد که ضرورت دارد در فرصت مناسب تجديد درج شوند (که شده اند) ازجمله يک استاد دانشگاه (در مهرماه 1397) نوشته بود که براي چاپ ترجمه تألیف خود به زبان انگليسي در خارج از کشور نياز به ده ـ بیست هزار يورو داشت که هرچه تلاش کرده بود به دست نياورده بود و اين کتاب که از خِير انتشار آن در خارج از کشور گذشته است درباره ايران و ايراني و دین آنان؛ مذهب شيعه است. وي نوشته بود که اين محدوديت براي او در حالي بود که از چين، سنگ قبر وارد کشور مي شد و ....
    
    ـ یک خاطره: مؤلف اين تاريخ آنلاين در دهه 1370 مطالب عمدتا فرهنگي (تاريخ) و پزشکي براي روزنامه هاي همشهري و ایران به تهران فاکس مي کرد زيراکه در آن زمان هنوز «ايميل» عمومیّت نیافته بود. این دو مؤسسه براي پرداخت هزينه ناچیز مخابره فاکس ـ قبوض شرکت تلفن مربوط ـ به ارز در آمريکا، با آنچنان مشکلاتي رو به رو شده بودند که تفصيل آن به موقع خواهد آمد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
پيام دولت کارتر به شاه: به مصلحت است ايران را تَرک کنيد ـ اظهارات سپهبد ربیعی در جریان محاکمه در دادگاه انقلاب ـ چند اشتباه شاه
شاه و کارتر در ديدار نوامبر سال 1977 (حدود دوماه پیش از زده شدن جرقه انقلاب در شهر قم)
آژانسهاي خبري نهم و دهم ژانويه 1979 از واشنگتن از قول مقامات دولت جيمي كارتر رئيس جمهوری وقت آمريکا گزارش كرده بودند كه وی از طريق «ويليام سوليوان ـ متوفی در 11 اکتبر 2013 در 91 سالگی» سفير وقت اين كشور (دولت واشنگتن) در تهران به شاه پيام داده است كه به مصلحت است ايران را تَرك گويد. اسوشيِتدپرس اين اقدام را نشانه تغيير در سياست آمريكا نسبت به شاه دانسته و يونايتدپرس كه منبع خبر خود را «ديويد نيوسام» معاون وقت وزارت امور خارجه آمريكا ذكر كرده بود نوشته بود كه اگر شاه برود بعيد است كه بتواند بازگردد [رفت بی بازگشت] و اضافه كرده بود كه با رفتن شاه، شاپور بختيار نخست وزير تازه شانس بهتري براي كنترل اوضاع خواهد داشت!. آژانس فرانس پرس (خبرگزاری فرانسه) در اين زمينه چنين نوشته بود: "به نظر مقامات تصميم گيرنده آمريكايي، ادامه حضور شاه در ايران مانع برقراري آرامش در اين كشور خواهد بود و لذا بهتر است كه ايران را ترك گويد.".
     سپهبد ربيعي آخرين فرمانده نيروي هوايي در نظام سابق درجريان محاکمه اش در دادگاه انقلاب در آن زمينه گفته بود: "آمريکايي ها دُم شاه را همانند يک موش مُرده گرفتند و از کشور بيرون انداختند!.". ربيعي با اينكه اواخر كار، از مخالفت خود با انقلابيون كاسته بود به حُكم قاضي شرع دادگاه انقلاب اعدام شد.
     اسناد از طبقه بندي خارج شده نشان مي دهد كه دولت كارتر تا آخرين هفته حكومت بختيار باور نداشت كه روحانيون شيعه برندگان واقعي انقلاب ايران خواهند بود. دولت كارتر تلاش داشت و اميدوار بود كه ملّيون (هواداران مصدق) و ملی ـ مذهبی ها قدرت را به دست گيرند و سلطنت در ايران به صورت كشورهاي پادشاهي اروپا درآيد (سلطنت، نَه حکومت). در آن زمان ميان سايرس وانس وزير امور خارجه وقت و برزينسكي مشاور ويژه كارتر (قبلا، توتور کارتر= آموزگارخصوصي دروس علوم سياسي و امور بین المللی او) بر سر مسائل ايران و اينكه چه گروهي بهتر است در اين كشور برسركارآيد اختلاف نظر بود. سران مسكو هم كه از انقلاب ايران حمايت مي كردند چشم به بازشدن دست كمونيست ها در امور ایران برای جهش و پیروزی های بعدی داشتند كه از فعلان در انقلاب بودند. در آن زمان چند گروه چپگراي ايراني از جمله سه جناح كمونيستي در انقلاب شركت داشتند كه اواخر وقت روز پيروزي انقلاب، فرستنده هاي راديو تلويزيون به دست آنها افتاده بود.
    مورّخان غرب بر این باور هستند که چند اشتباه و بی تصمیمی شاه باعث تغییر نظام شد که از این قرارند:
    ـ اجرا نکردن سریع وعده تیرماه 1357 خود (جولای 1978) به انحلال مجلسین و تجدید انتخابات برپایه اصول دمکراسی تا مردم هرکس با هر مرام و برنامه را که بخواهند انتخاب کنند و آنان رئیس دولت (نخست وزیر) را و چنین نخست وزیری مانع دخالت شاه در امور دولت (حکومت) خواهد شد، زیراکه نظام حکومتی ایران؛ پارلمانی بود و شاه رئیس کشور (بمانند پادشاهان کشورهای اروپایی و عملا تشریفاتی).
    ـ نخست وزیرکردن جعفر شریف امامی که ملت می دانست به دولت لندن نزدیک است.
    ـ بی اختیارکردن سپهبد اویسی فرماندار نظامی تهران در حالی که حکومت نظامی ادامه داشت.
    ـ تشکیل دولت نظامی ژنرال اَزهاری، ولی ندادن اختیار و آزادی عمل به او.
    ـ اعلان وضعیت فوق العاده و «حالت جنگ» نکردن در کشور پس از اطلاع از ورود اسلحه از مرزها و چریک خارجی.
    ـ متوقف نساختن پروازهای غیرنظامی و قطع نکردن تلفن راه دور.
    ـ دادن امکان تماس و مذاکره مستقیم ژنرال هایزر (فرستاده نظامی جیمی کارتر به تهران) با فرماندهان نظامی ایران و ادامه این تماس ها در طول چندین روز (دادن خط به فرماندهان نظامی ایران).
    ـ تماس بیش از حدِ معمول دربارِ او با سفیران آمریکا، انگلستان و فرانسه.
    ـ انتصاب ژنرال عباس قره باغی به ریاست ستاد ارتش ـ با فراموش کردن واقعه شهریور 1320 [خریده شدن ژنرال نخجوان و ضرغامی و فعّال شدن عوامل دولت لندن در تهران].
    ـ و ... و بالاخره خروج از وطن در لحظات حساس که از یک شاه، پس از 37 سال سلطنت انتظار نبود. او می دانست که با رفتنی که بازگشت نداشت، ارتش کنار خواهد کشید و شماری زیاد از وفاداران به او نیست و نابود خواهند شد که پی آمد هر انقلاب است. وی تاریخ انقلابات بویژه انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه را نخوانده و یا مطالب آنها را از یاد برده بود.
    این مورّخین تصرف سفارت آمریکا در تهران در نوامبر 1979 و گروگانگیری کارکنان آن و افشاء اسناد مربوط به تماس ها را که منجر به قطع روابط دو دولت شده است با هدف تکرار نشدن تلقین ها و دیکته های این سفارت و انتقال توصیه های واشنگتن دانسته اند که در 27 سال آخر سلطنت پهلوی دوم انجام می شد و شاید هدف از اجازه دادن به چاپ و انتشار «یادداشت های امیراسدالله علم» در تهران نیز به همین دلیل بوده است تا ایرانیان از تماس های تقریبا روزانه سفیران واشنگتن و لندن با دربار شاه آگاه و منزجر شوند. گروهی از ایرانیان سه دهه بعد ساختمان سفارت دولت لندن در تهران را که به زعم آنان دو قرن محل انواع توطئه و دسیسه بود محاصره و آسیب زدند که در پی آن، روابط دو دولت برای مدتی قطع شد و توده ایرانی نفس راحتی کشید. ایرانیانی که در برابر ساختمان سفارت انگلستان در تهران تجمع و سپس به این ساختمان حمله برده بودند با تجربه ای که از گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا [بازداشت غیر دولتی افراد] داشتند، گروگانگیری نکردند. .
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در ديماه 1391رئیس مجلس از فساد اقتصادی سخن گفت، به قاچاق 18 میلیارد دلاری کالا اشاره و چند راه حل ارائه داد

    
ـ قاچاق فراگیر که در حال حاضر (دیماه 1391) ارزش این کالای قاچاق 18 میلیارد دلار بیان می شود و این، رقمی است چشمگیر زیراکه در نظام اقتصادی کشور اخلال ایجاد می کند

    
ـ گاهی برخورد با جرائم اقتصادی بُعد سیاسی به خود می گیرد و وقتی این جرائم رنگ سیاسی یابند مبارزه با آنان سخت تر می شود

    
    
علي لاريجاني


    تهران (18 دیماه 1391= 7 ژانویه 2013) ـ ایلنا: علی لاریجانی رئیس قوه مقننه جمهوری اسلامی [رئیس وقت] که در همایش «نقش مبارزه با جرائم اقتصادی» حضور یافته بود گفت: داشتن یک تئوری منسجم برای مبارزه با مفاسد اقتصادی لازمه هر کشوری است که به دنبال پیشرفت اقتصادی است. کسانی که در جرائم اقتصادی وارد می شوند آدم های کم هوش و عاجزی نیستند که بخواهیم آنان را به لحاظ فکری بیمار بشماریم. لذا، همین هوشمندی و زرنگی این افراد باعث شده است که برخورد با ایشان پیچیده باشد. این مجرمین باهوش و با استعداد به هر راهی متوسل می شوند تا به منافع مورد نظر دست یابند. بهترین راه قطع این فساد و ساماندهی اقتصاد کشور؛ وضع قانون و ضد فساد کردن قوانین موجود است. تا کنون قوانین ویژه برای مقابله با فساد در مجلس تصویب شده است ازجمله قانون مقابله و مبارزه با مفاسد اقتصادی، قانون مقابله با پولشویی (مانی لاندری)، ارتقاء سلامت اداری [دور شدن دوائر دولتی از فساد]، قانون الحاق به کنواسیون سازمان ملل برای مبارزه با فساد، طرح رسیدگی به دارایی مسئولان نظام که این قانون از سوی شورای نگهبان به دلیل اشکال قانون اساسی رد شده است و اکنون [دیماه 1391] در مجمع تشخیص مصلحت نظام است. رسیدگی به برخی از این جرائم مربوط به پلیس و قوه قضاییه است. در این زمینه و برای دقت، سرعت و جامعیت بخشیدن به کار [رسیدگی و تعقیب قضایی] باید ببینیم که آیا نیاز به وضع قوانین تازه داریم، یا نه. به نظر من، در قانون جرائم مالیاتی باید به بُعد نرم افزاری آن توجه شود و برای مبارزه قاطع با جرائم اقتصادی باید یک قانون جامع تدوین شود. باید بدانیم که اگر سرمایه گذاری را در فرایند قانون نیاوریم فساد در کشور کاهش نمی یابد.
    موارد جرائم اقتصادی متعدد است ازجمله پولشویی [معاملات غیر قانونی پول و تبدیل پول حاصل از عملیات غیرقانونی و ازجمله واریزکردن به حساب های بانکی به روش گانگستر اَل کاپون که واژه «مانی لاندری» از زمان او باقی مانده و جهانی شده است. او پول به دست آمده از باجگیری هایش را هنگام واریز کردن به حساب خود در بانک می گفت که درآمد آن روز کارگاه های لباسشویی اش است. بانک های آمریکا از دیر زمان مکلّف هستند که دیپازیت کردن بیش از ده هزار دلار را به دستگاه مربوط اطلاع دهند که این دستگاه تحقیق کند که از راه غیرقانونی به دست نیامده باشد]، ارتشاء و .... بنابراین، ما نیاز به یک کاوش و بررسی تازه داریم تا راه ریشه کنی قاطع این موارد را بیابیم و عمل کنیم. در برخورد با جرائم اقتصادی باید به ابزاری بودن این موضوع نیز توجه کنیم و برای رفع چالش های موجود هزینه دهیم، اصل تنبیه با هدف تنبّه مهم است. در نظام هایی که سعادت فرد و جامعه در آن اصالت دارد، برخورد با جرائم، ابزاری نگاه نمی شود و ما باید به ارزشی بودن نظام خود توجه ویژه داشته باشیم. مبارزه با فساد باید عمومی باشد. در مبارزه با جرائم اقتصادی، همه جرائم ـ خُرد و کلان ـ را باید در یک سبد بگذاریم و طبقه بندی کنیم و برای برخورد با آنها به چند نکته باید توجه کرد ازجمله ببینیم کدام یک از جرائم در نظام اقتصادی ما اخلال ایجاد می کند، مثلا اخلال در توزیع کالا آن هم در شرایط کنونی [تحریم ها]، قاچاق فراگیر که در حال حاضر ارزش این کالای قاچاق 18 میلیارد دلار بیان می شود و این، رقمی است چشمگیر زیراکه در نظام اقتصادی کشور اخلال ایجاد می کند. اگر یک کارخانه بزرگ کم فروشی کند اخلال در نظام اقتصادی ایجاد می کند تا یک مغازه دار کم فروش. در مبارزه با جرائم اقتصادی و مجازات مجرمان آن، ما همچنین نیاز به اطلاعات پشت صحنه و دست یابی به کسب اطلاعات از خارج داریم که در این پیچیدگی ها و دست اندازها، احتمال فرار [مجرم] زیاد است و احتیاج به سیستم های اطلاعاتی برای مقابله داریم. دسترسی به اطلاعات پشت صحنه می تواند کلیدی و راه گشا در مقابله با جرائم اقتصادی باشد و رویارویی با رانت ها. ممکن است که این مقابله موج های رسانه ای و سیاسی ایجاد کند که ذات رسیدگی به این جرائم را با مشکلات رو به رو سازد که باید تدبیر این کار را هم کرد. هوچیگری سیاسی در بسیاری از موارد بر اهداف مقابله با فساد اقتصادی سایه می افکند. پس، ما باید برای رفع این مشکل، کار بنیادی در رسانه ها انجام دهیم. ایجاد رُعب در دل مجرمین اقتصادی و قطع تفکر ارتکاب این قبیل جرائم، حمایت از مردم، تضمین ارزش ها و کم رنگ کردن ضد ارزش ها هدف اصلی ما در مقابله با جرائم اقتصادی است که تحقق اینها، نیاز به اقدامات فرهنگی موثر و همکاری رسانه ای نیز دارد. برای مثال: دستگیری یک مجرم توسط پلیس وقتی تاثیر رُعب و بازدارندگی [تنبّه] خواهد داشت که این اقدام در رسانه ها به صورتی موثر منعکس و دنبال شود. باید کاری کرد که احساسات ضد فساد در جامعه به وجود آید که کاری فرهنگی و رسانه ای است که در این کار قاعدتا تخصّص دارند. البته که تبلیغ ارزش ها نباید به هوچیگری سیاسی تبدیل شود.
     در برخورد با جرائم اقتصادی نیاز است که قاضی و دادستان با تخصّص های خاص خود، راه ورود به پیچیدگی این نوع جرائم را پیدا کنند. با وجود این، ما برای مقابله با فساد اقتصادی احتیاج به یک مطالعه عمیق داریم و اینکه یک سازمان مبارزه با فساد اقتصادی در کشور ایجاد کنیم. طبق اصول قانون اساسی، مسئولیت مقابله با جرائم اقتصادی با قوه قضاییه است و ما باید دستگاه های ذیربط در مقابله با جرائم اقتصادی را به قوه قضاییه اتصال دهیم و در این زمینه از بخش های اطلاعاتی سازمان بازرسی، دیوان محاسبات و ... کمک بگیریم. در برخورد با جرائم اقتصادی باید قوانین را اصلاح کنیم. کمیسیون حقوقی ـ قضایی مجلس، مرکز پژوهش‌ها، نیروی انتظامی و دیگر دستگاه های ذیربط باید تلاش کنند تا طرحی مدوّن به مجلس ارائه کنند تا بتوانیم از طریق این طرح با فساد اقتصادی مقابله کنیم. مرکز پژوهش های مجلس نیز باید قوانین را آسیب شناسی کند و آنجایی که نقص وجود دارد رفع نقایص را پیشنهاد کند.
    برای بررسی در ادارات و سازمان های اداری باید از یک ساز و کار ویژه و سخت افزارها و نرم افزارها استفاده کرد. ما باید جامعه ای قانون مند شویم و قانون، تبعیض نمی شناسد و هرگونه تبعیض نقض قانون است. ما در عین حال باید ببینیم که موفقیت کشورهای دیگر در مبارزه با فساد اقتصادی چگونه به دست آمده و از تجربه آنها بیاموزیم. باید توجه داشت که گاهی برخورد با جرائم اقتصادی بُعد سیاسی به خود می گیرد و وقتی این جرائم رنگ سیاسی یابند مبارزه با آنان سخت تر و کُند می شود که برای آن باید چاره یافت. به هرحال، باید بستری فراهم کرد تا مردم و نظام در مسیر پیشرفت حرکت کنند. مثالی در تایید لزوم قطع فوری جرائم اقتصادی و تفکر ارتکاب این قبیل جرائم: روسیه برای خود کارخانه های بزرگی ساخته بود اما نظام مدیریتی پیشرفته نداشت و همین کمبود باعث شد که از هم فروبپاشد. عدم بلوغ توسعه اقتصادی و بی توجهی به ساختار نظام اقتصادی عامل اصلی فروپاشی بود. روسیه اولین کشور بود که سفینه در مدار زمین قرار داد ولی در اقتصاد و بوروکراسی مسئله داشت و تلاشی برای حل این مسائل به عمل نیاورد تا فروپاشید.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رئیس قوه قضایی در نشست هجدهم دیماه 1392: دستگاه اجرایی باید دقّت بیشتری به خرج دهد تا فساد اقتصادی شکل نگیرد
آیت‌الله صادق آملی لاریجانی در نشست هجدهم دیماه 1392 مسئولان قوه قضایی با اشاره به برخورد اخیر دستگاه قضا با عوامل جریان اقتصادی ناسالم گفت که چرا باید چنین وضعی پیش آید؟ و تاکید کرد: دستگاه های اجرایی باید دقت بیشتری به خرج دهند تا بستر دست‌درازی به اموال مردم و فساد اقتصادی شکل نگیرد و کار به رسیدگی قضایی نکشد؛ به عبارت دیگر چاره اساسی؛ شناسایی، پیشگیری و از بین بردن سرچشمه فساد است.
     رئیس قوه قضائیه وقت با بیان اینکه پیش از این ـ بارها اعلام کرده‌ایم که فعالیت اقتصادی سالم آن است که بر مبنای قانون شکل بگیرد نه اینکه با سوء استفاده از حفره‌های امنیتی ـ اقتصادی ناشی از شرایط کشور به سودجویی منجر شود.
     آیت الله لاریجانی همچنین گفت: غرب از استقرار حکومت های شیعه و حکومت‌های اسلامی پشتیبان ارزش‌های دینی می‌ترسد و به همین دلیل در کشورهای اسلامی تفرقه‌اندازی‌ می‌کند. ما باید در برابر شیطنت‌های آنان هوشیار باشیم و اگر بدانیم دشمن دنبال چیست، استراتژی مناسب برای مقابله را پیدا ‌کنیم.
    
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
جنبش عدالت‌خواه دانشجویی نسبت به سفر هیات پارلمانی انگلیس به ایران در دیماه 1392 هشدار داد
جنبش عدالتخواه دانشجویی در واکنش به سفر جک استراو و هیات انگلیسی به کشور، 18 دیماه 1392 نامه سرگشاده‌ای خطاب به روسای قوای مقننه و مجریه ارسال کرده بود.
    در این نامه آمده بود؛ از آنجا که فضای ایجاد شده در عرصه سیاست خارجی و حضور دیپلماتهای انگلیسی و هیات های مشابه موجب نگرانی قشر عظیمی از دانشجویان، مردم و گروه های اجتماعی و سیاسی شده است لزوم شفاف سازی و بیان دلایل این گونه اقدامات ضروری به نظر می‌رسد. مردم ایران هیچگاه سابقه خباثت‌های انگلیس را از یاد نخواهند برد. دست این دولت سه سده است که به سوی منافع ما دراز است و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن بر جسم و جان انقلاب مضایقه نکرده است. هرگونه رابطه با دولت هایی که عدم صداقت خویش را با ملّت ما نشان داده‌اند، باید بر اساس راهبردهای اصولی انقلاب اسلامی و توجه به عزّت و مبتنی بر منافع ملی و ارزشهای انقلاب اسلامی باشد.
    جنبش عدالتخواه دانشجویی در نامه خود از مسئولان قوای مقننه و مجریه خواسته است که نسبت به شفاف سازی فضای کنونی [دیدار دیپلمات ها] و رفع نگرانی‌های موجود همّت بیشتری به خرج دهند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سينما
ماهرترين بازيگر فيلم سينمايي سوئد
اينگريد تالين

بانو اينگريد تولين Ingrid Thulin که در دوران فعاليت هنري خود ماهرترين بازيگر فيلم سينمايي سوئد عنوان داشت نهم ژانويه 2004 در 77 سالگي درگذشت. اينگريد که از انستيتوي هنرهاي دراماتيک سوئد فارغ التحصيل شده بود چهار دهه در عالم سينما فعاليت داشت و فيلم کلاسيک «توت فرنگي وحشي» معروف ترين فيلم هاي اوست و پس از آن فيلم هاي «گاهي جيغ و زماني هق هق»، «شعبده باز» ، «لعنتي» و ....
     تولين برنده جايزه بهترين فيلم سال 1958 در فستیوال کان Cannes Film Festival (فرانسه) شده بود. وي سالهاي آخر عُمر خود را در رُم زندگي مي کرد ولي پس از ابتلاء به بيماري سرطان به وطن بازگشته بود و در آنجا بستري شده بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي داستان نويسي
روزی که سینکلر لویس داستان نگار آمریکایی درگذشت
تمبر پستی سینکلر
سینکلر لویس Sinclair Lewis داستان نگار و نمایشنامه نویس آمریکایی دهم ژانویه 1951 درگذشت. وی نخستین نویسنده آمریکایی بود که در سال 1930 جایزه ادبی نوبل دریافت کرد. در 26 داستان و نمایشنامه سینکلر همه جا دیدگاه کاپیتالیستی و آمریکائیزاسیون مشاهده می شود و به این لحاظ است که وی را مظهر زندگی و تفکّر آمریکایی خوانده اند.
    عنوان داستانهای معروف او : بی گناه، پا در هوا، خداجو، تیمور لَنگ و ... هستند.
     وی در نوشتن داستان کوتاه ـ سَبک ژورنالیستی نویسی (مشابه خبرهای جنایی روزنامه ها) نیز مهارت داشت و دارای یک مجموعه از این دست است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو دموکراسي
انتخابات دو مرحله اي در آمریکا و ایران ـ تفاوت کار ـ تعاریف و اصول
در ژانويه 1789 نخستين انتخابات رياست جمهوري آمريکا به پايان رسيد و جورج واشنگتن به اين سمت انتخاب شد. قانونگذاران عهد انقلابِ استقلال آمريكا معتقد بودند كه اگر انتخاب يك رييس جمهوري بویژه در یک فدراسیون که مناطق آن، استقلال داخلی دارند مستقيما به مردم سپرده شود، ممكن است احساس و عواطفِ شان غلبه كند و فردي واجد شرايط لازم و موجّه برای این سمَت را انتخاب نكنند. بنابراين، نظر به انتخابات دو مرحله يي دادند كه از آن پس در اين كشور اجرا مي شود.
     طبق نظام انتخاباتي آمريکا، در مورد انتخاب رئيس کشور (رئیس فدراسیون)، مردم اِلِكتورها يعني كساني كه بايد جمع شوند (الکترال کالج) و رئيس جمهوري را انتخاب كنند بر مي گزينند. اين الكتورها در مجمع خود به نام «كالج انتخاباتي» در يك جلسه و بدون بحث و مذاكره رييس جمهوري (پرزیدنت اتحادیه) را براي مدت چهار سال انتخاب مي كنند. آرايي كه در انتخابات عمومي به نامزدهاي رياست جمهوري داده مي شود فقط شاخص محبوبيت آنان است نه دليل انتخاب شدن. بسيار اتفاق افتاده است كه برنده بيشترين آراء عمومي، نتوانسته در «كالج انتخاباتي» اکثريت به دست آورد. همين عمل در بسياري از كشورها براي انتخاب شهردارها صورت مي گيرد كه شوراهاي شهر آنها را از ميان خود و يا نامزدهاي ديگر بر مي گزينند.
    اندیشمندان از زمان فارابی ایرانی (قرون وُسطا) و حتی پیش از آن، از زمان فلاسفه یونان و روم نظر بر دو مرحله ای و حتی سه مرحله ای بودن انتخابات داشته اند. به این ترتیب که در یک حوزه انتخاباتی، رای دهندگان یک و یا چند تَن از افراد مورد اعتماد خودرا انتخاب کنند و این افراد (وکیلان رای دهندگان که آگاهی بیشتری از وضعیت شهر و یا کشور و شناخت کامل تری از نامزدها دارند) از میان نامزدها ـ حزبی و منفرد ـ با توجه به شرایط روز کشور که در هر دوره ممکن است متفاوت باشد، به انتخاب بهترین نامزد و در انتخابات پارلمانی به نامزدهای بهتر رای می دهند. تعیین نامزد یک حزب در کنوانسیون سراسری این حزب صورت می گیرد و سپس کَمپین برای انتخاب او آغاز می شود. در معدودی از کشورها که رای دادن به نامزد و یا نامزدها و نیز الکتورها همزمان است، انتخابات عملا سه مرحله ای خوانده می شود. طبق یک فلسفه دیگر که در جمهوری اسلامی ایران هم اجرا می شود، یک شورای انتخابی کار بررسی نامزدها ـ حزبی و غیر حزبی ـ را انجام می دهد و برحسب شرایط مندرج در قانون اساسی کار گزینش را تکمیل و نتایج را اعلام می کند تا رای دهندگان از میان پذیرفته شدگان شورا ـ با توجه به مسائل روز ـ هرکدام را که شایسته تر برای حل این مسائل بدانند انتخاب کنند.
    طبق اصل 115 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نامزد مقام ریاست جمهور (که رئیس قوه مجریه = نخست وزیر است، نه رئیس کشور) باید از رجال مذهبی و سیاسی واجد این شرایط باشد: ایرانی الاصل، تابع ایران، مدیر و مُدَبّر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور.
     شورای نگهبان (نگهبان احکام اسلام و اصول قانون اساسی که مصوّبات مجلس بدون تأیید آن نمی تواند قانون شود) باید وضعیت هر نامزد را با این شرایط تطبیق دهد و اسامی افراد واجد شرایط را برای شرکت در رأی گرفتن اعلام دارد.

    طبق قواعد و تعاریف؛ اگر یک نامزد قبلا و در جریان سمت ها و مقام های پیشین خود گزارش نادرست و یا قول بی عمل داده باشد، تبعیض کرده باشد و ... نمی تواند حائز شرایط تقوی و امانت شود. مدیر و مُدَبّر بودن شرایطی حساس و مهم اند زیرا که باید تدبیر و مدیریّت برای حل مسائل روز کشور را داشته باشند که در هر بُرهه ممکن است متفاوت باشد. برای مثال؛ اگر کشور با جنگ رو به رو باشد باید «نامزد» تجربه و مهارت در «مدیریت جنگ» داشته باشد و اگر با مسئله اقتصاد و پول، باید مدیریت و دانش لازم برای حل آن را و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در دنياي تاريخ‌نگاري
بزرگداشت و توصیف استاد باستانی پاریزی در صفحات روزنامه شرق ـ چند خاطره خواندنی از مؤلف این تاریخ آنلاین درباره استاد
روزنامه شرق چاپ تهران پنجم ژانویه 2012 (15 دیماه 1390) با هدف بزرگداشت دکترمحمد ابراهیم باستانی پاریزی مورّخ، مولف، استاد دروس تاریخ و روزنامه نگار شهیر معاصر ایران و آشناکردن هرچه بیشتر ایرانیان با کارهای او چندین صفحه ضمیمه خودرا به توصیف استاد و عمدتا از زبان دیگران اختصاص داده بود ـ کاری که در خور هرگونه تحسین است. استاد باستانی پاریزی متولد سوم ديماه 1304 ( 24 دسامبر 1925) و متوفي در پنجم فروردين 1393 که در دیماه 1390 (ماه انتشار مطلب در روزنامه شرق) هشتاد و شش ساله شده بود. حمیدرضا محمدی نویسنده روزنامه شرق با ارسال ایمیل با این نگارنده (مولف این تاریخ آنلاین) در آمریکا تماس گرفت و خواست که اگر خاطره و نظری درباره استاد باستانی دارد بنویسد و برای او (حمیدرضا) بفرستد تا چاپ شود. چون مهلت کوتاه بود شتابان چند خاطره که در زیر آمده است نوشته و ارسال شد که در روز مقرر (پنجم ژانویه 2012) با تیتر «دکتر باستانی پاریزی در چهار مرحله عمر» در روزنامه شرق به چاپ رسید:
    
    
پروفسور باستانی پاریزی در 4 مرحله عمر

ـ دوران حکومت دکتر مصدق بود که گام به دوره دوم دبیرستان ـ دبیرستان پهلوی شهر کرمان ـ نهادم. استاد درس «تاریخ ادبیات» ما، محمدابراهیم باستانی پاریزی بود ـ فردی متفاوت از دیگران؛ کراوات به گردن نداشت، فروتن بود و رفتاری خودماني و بسیار دوستانه داشت. در نخستین جلسه کلاس به مبصر گفت که هنگام ورود او به کلاس «برپا» نگوید، هرکس بخواهد به هر طریق احترام بگذارد آزاد است ولی نه به «برپا» گفتن مبصر که یک امریه است و الزام آور. روش تدریس او نیز کتابی نبود، باید یادداشت بر می داشتیم. در نخستین جلسه گفت: تاریخ ادبیات یعنی تاریخ اندیشه، دانش و هنر ـ همه چیز کتاب می شود [ادبیات]. جهانیان به عظمت تمدن و فرهنگ ما اذعان دارند، مدیون آن هستند و در برابرش سر تعظیم فرود می آورند. این توجه ویژه، تنها به خاطر ابرقدرت بودن ما در دوران هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان و گسترش قلمرو ما تا اواسط لیبی در غرب و داشتن سواره نظام زرهپوش نبوده، به داشتن مردان فکر و خدمت ما به تمدن بشر است، ما بودیم که کتابخانه عمومی، دارالترجمه و دارالتحریر دایر کردیم، دانشگاه ساختیم، رصدخانه تاسیس کردیم، برای زبان عرب صرف و نحو نوشتیم و .... آیا می توانید حدس بزنید که در هر بیت حافظ و هر جمله سعدی چقدر پند و اندرز و حکمت است؟. ما دانش شیمی و ریاضیات عالی (جبر و مثلثات) بوجود آوردیم، فضاشناسی را تکمیل و گردش زمین را محاسبه کردیم، همچنین فلسفه و علم مدیریت. همه اینها در کتاب آمده است و تاریخ ادبیات شرح این تالیفات و افکار و بوجودآورندگان آنهاست. شرح «ادبیات فارسی» به همین نام (پرشین لیترِچر) در همه کشورها تدریس می شود و این کتابهای ما به زبانهای دیگر ترجمه و بعضا تدریس می شوند. این را گفتم که به اهمیت این درس (تاریخ ادبیات ایران) پی ببرید.
    
    ـ سال بعد با رای دانش آموزان، دبیر روزنامه دیواری دبیرستان شدم. احتمالا برنده شدن من به خاطر اسمم بود، دبیرستانی ها از دیرزمان مرا «کیهان ـ اطلاعات» صدا می کردند. مصاحبه با استاد باستانی پاریزی، مطلب اول نخستین شماره این روزنامه دیواری بود که گفته بود دیماه 1304 هجری خورشیدی به دنیا آمده است. وی در این مصاحبه از روش تالیف کتابهای درسی تاریخ که به «علل و نتایج» هر رویداد توجه نکرده بودند انتقاد کرده بود و گفته بود که شرح رویدادها به تنهایی کافی نیست باید علل و نتایج ـ نتایج رویداد تا به امروز ـ منعکس شود تا درس دهد و اشتباهات تکرار نشود. برای مثال: اگر هیتلر شرح شکست ناپلئون از لشکرکشی غیر ضروری سال 1812 به روسیه و از دست دادن آن ارتش عظیم فرانسه را به دقت خوانده بود اشتباه اورا تکرار نمی کرد و در تابستان سال 1941 به روسیه حمله نمی بُرد و از میان نمی رفت. وی دهها مثال دیگر زده بود و درس تاریخ را «میهن شناسی» و «جهان شناسی» خوانده بود. استاد باستانی در همین مصاحبه از منوچهر نیستانی (یکی از شاگردانش و همکلاس و همسال من و بعدا از شاعران نامدار کشور) که در آن سن کم، مجموعه شعر ـ شعر انتقادی ـ به چاپ رسانده بود یادکرده و بر مضمونِ (از نیستان تا مرا ببریده اند ...) گفته بود نیِستانی در اشعار خود، از جدایی ها (اختلاف طبقاتی پولدار و بی پول و ...) روایت کرده است.
    
    ـ در آن زمان در ایران، دانش آموز با قبول شدن در کلاس پنجم دبیرستان، دیپلم متوسطه می گرفت و کلاس ششم برای ورود به دانشگاه و پایه این کار بود و سه شاخه داشت: ادبی، ریاضی و طبیعی. دیپلمه های ریاضی نمی توانستند وارد دانشکده ادبیات و حقوق شوند و یا پزشگی بخوانند و به همین ترتیب دیپلمه های ادبی و طبیعی راهی به دانشکده فنی و یا رشته علوم ریاضی نداشتند. در سال تحصیلی 1333 ـ 1334، من به اصرار پدرم که رشته ادبی را آغاز کارِ پشت میزنشینی و [به زعم او] مفتخوری می پنداشت [بدون داشتن علاقه و حتی استعداد] در ششم ریاضی ثبت نام کرده بودم. اوایل آن سال تحصیلی، استاد باستانی در محوطه دبیرستان پهلوی کرمان مرا دید و از وضعیت تحصیل پرسید گفتم در رشته ریاضی ثبت نام کرده ام. متأسف شد و گفت که در من استعداد «تاریخ» و «نوشتن» یافته و خوب بود که در ششم ادبی به تحصیل ادامه می دادم، و افزود که تحصیل و اشتغال در رشته خلاف ذوق و استعداد نه تنها پیشرفت ندارد بلکه شادی و خوشوقتی هم در فرد به وجود نمی آورَد و ناشاد و ناراضی بودن از خود در طول عُمر یعنی عُمرِ بی حاصل و .... ولی من باید میان خواست پدر و رشته ادبی ـ یکی را بر می گزیدم و من خواست پدرم را ترجیح دادم و سال بعد در تهران به دانشکده مهندسی مخابرات (تلفن، تلگراف، بی سیم و ...) وارد شدم، اما تأسف استاد باستانی همچنان در ذهن من باقی مانده بود و در تابستان بعد (تابستان 1335 = 1956) همینکه آگهی پذیرش دانشجو برای شرکت در نخستین دوره آموزش روزنامه نگاری ایران را در روزنامه اطلاعات دیدم، برای شرکت در امتحان ورودی آن (کنکور) ثبت نام کردم و قبول شدم و از خیر مهندس شدن گذشتم. یکی از دروس این دوره، تاریخچه و چگونگی کار خبرگزاری ها و شبکه های تهیه و ارسال خبر از نقاط دوردست بود. یک قسمت از این درس، تشریح ابتکار استاد باستانی پاریزی بود که در استان کرمان یک شبکه خبرنگاری و مطلب نویسی برای روزنامه اطلاعات ایجاد کرده بود که تحول بزرگی در ژورنالیسم ایران بشمار می رود و به مراتب بهتر از روش کار خبرگزاری های جهانی از قبیل اسوشییتدپرس بود. طبق این روش، استاد باستانی کار خبرگیری و خبرنویسی را از دست بقال و کفّاش که مشاهدات خود از وقایع را به یک نفر دیگر دیکته می کردند تا بنویسد و می فرستادند و عموما ناقص و جنبه تبلیغ برای یک مقام معیّن داشت خارج ساخته و به تحصیلکردگان با استعداد و صاحب ذوق [پس از دیدن آموزش مربوط در محضر خود او ـ استاد باستانی] سپرده و اِدیت این اخبار و مطالب را شخصا انجام می داد و می فرستاد.
    پس از اتمام نخستین دوره آموزش روزنامه نگاری ایران و استخدام شدن، بر تابلوی اعلانات تحریریه روزنامه اطلاعات بخشنامه ای به امضای سناتور عباس مسعودی ناشر این روزنامه و پی نوشت نورالدین نوری دبیر مربوط دیدم که همگان را از دست بردن در مطالب دریافت شده از کرمان (ادیت استاد باستانی) ممنوع و تاکید کرده بود که استاد باستانی در تنظیم ژورنالیستی مطالب همتا ندارد و مطالب ارسالی او باید عینا به چاپخانه فرستاده شود. علاقه و احترام به استاد باستانی در موسسه اطلاعات که همچنان ـ تا به امروز، سال 1390 ـ ادامه دارد خارج از هرگونه توصیف است. استاد باستانی پس از انتقال به تهران هم برای روزنامه اطلاعات مقاله و تفسیر می نوشت. خلاصه برخی از مقالات او به سراسر دنیا مخابره می شد.
    
    ـ استاد باستانی در پایتخت، با مدرک دکترا و سالها تجربه تدریس، تحقیق و نوشتن، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس تاریخ را برعهده گرفت و در اینجا هم، من شاگرد او شدم و مشاهده کردم که همان روشی را در تدریس که در مصاحبه با روزنامه دیواری دبیرستان پهلوی کرمان گفته بود دنبال می کند: توجه به علل و نتایج هر رویداد ـ زنجیره نتایج تا به امروز، و باز تاکید دارد که روزنامه نگاری و تاریخنگاری دارای یک قلمرو هستند [حرفهِ مترادف] و هرچه که امروز خبر است فردا تاریخ می شود و اگر روزنامه نگار خبر را کامل ننویسد و به همه عناصر آن بویژه دو عنصر «چرا و چگونه؟» پاسخ ندهد، کار تاریخنگار که باید رویداد را در آینده ای دور و یا نزدیک دنبال کند سخت و پُرهزینه خواهد کرد. آنگونه که من از درس استاد دکتر باستانی پاریزی استنباط کرده ام، وی داشتن روزنامه نگار و تاریخنگار ماهر را از عوامل قدرت یک ملت می دانست ـ غرب را همین قدرت در جنگ سرد نیمه دوم قرن 20 پیروز کرد. دکتر باستانی پاریزی همچنین از هواداران تحقیق یک مسئله معاصر (نه زیاد قدیمی) به سبک کارآگاه بود (مورّخ در نقش کارآگاه پلیس).
    
    ـ سالها پس از اتمام دوره فوق لیسانس تاریخ در دانشگاه تهران، برای گرفتن دکترا در این رشته به آمریکا (شهر سانفرانسیسکو) رفتم. پس از گذرانیدن واحدهای لازم، چند عنوان (تاپیک) برای نوشتن تز (رساله ـ پایان نامه) به من پیشنهاد کردند که از میان آنها «تاریخ ادیان ایران» را انتخاب کردم. باید سه استاد راهنما می داشتم که تز به تصحیح و امضای هر سه می رسید. یک استاد سوئدی تبار و یک استاد فلسطینی تبار از میان استادان شاغل مدرسه را که مطالعات وسیع در ادیان داشتند برایم انتخاب، و نیز پیشنهاد کردند که از دو استاد ایرانی؛ دکتر باستانی پاریزی و دکتر زریاب خویی ـ یکی را انتخاب کنم و رساله من باید در تهران به تصحیح و امضای یکی از این دو برسد تا دو استاد آمریکایی بررسی کنند و جلسه دفاع از آن تز تشکیل شود و بعد یک نسخه از آن به کتابخانه فرستاده شود تا مورد استفاده ارباب رجوع قرارگیرد. دلیل انتخاب استاد ایرانی این بود که استادان خودشان نمی توانستند منابع من به زبان فارسی را بخوانند. استاد باستانی پاریزی را انتخاب کردم و او هم پذیرفت. دیدار با او و مشورت اقتضا می کرد که گاهی به خانه اش بروم. تعجب کردم که یک استاد دانشگاه با آن همه تجربه و شهرت، روزنامه نگار و مؤلف بیش از 40 کتاب در کوچه ای در خیابان گرگان و در یک خانه ارزان قیمت و به قول فرنگی ها؛ وُرکینگ کلاس زندگی می کرد، البته مملو از کتاب. [وی سالها بعد خانه اش را به کوی فرحزاد منتقل کرد]. در اظهار نظر و اصلاح رساله من ملاحظه را کنار گذاشت، سختگیری فراوان کرد بگونه ای که مجبور شدم چندبار آن را تجدید تایپ کنم و دو بار از مدیر گروه مربوط بخواهم که جلسه طرح رساله به تعویق افتد و بالاخره با اصلاحیات و امضای دکتر باستانی به تصویب رسید و دکترا گرفتم.
    
    ـ مراسم دو هزار و پانصدمین سال تاسیس دولت واحد ایرانیان (امپراتوری = شاهنشاهی ایران) در مهرماه 1350 و استقبال از نوشته من: «دوره های تاریخ ایران در یک نگاه» که تمامی صفحه 14 روزنامه اطلاعات به آن اختصاص داده شده بود، مرا به اندیشه ایجاد یک برنامه تقویم تاریخ در تلویزیون دولتی انداخت. برای انجام این کار سراغ همشهری عزیز و چشم و چراغ کرمانیان ـ دکتر باستانی پاریزی که نام اورا بر یک بولوار این شهر و کتابخانه عمومی گذارده اند رفتم. آنقدر مرا در اجرای آن تصمیم تشویق و تحسین کرد که دیگر درنگ نکردم. او در عین حال منابع متعدد و مصوّر به من معرفی کرد زیراکه مطالب تلویزیون باید تصویر داشته باشد و این برنامه از بهمن 1350 تا بهمن 1351 به صورت روزانه، هر شب در پایان آخرین بخش اخبار از کانال 2 (تلویزیون رنگی وقت به مدیریت ایرج گرگین) پخش شد و در سال 1353 روز به روز در بولتن خبرگزاری پارس (ایرنا) برای نقل در روزنامه ها قرار گرفت. در جریان تهیه این مطالب که کاری آسان نبود دهها بلکه صدها بار به دکتر باستانی تلفن کردم و کمک خواستم، دقّت منابع و نیز تلفظ اسامی و املاء آنهارا پرسیدم و .... در پاییز 1355 که مدیریت مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات مرا که از معاونان سردبیر بودم انتخاب کرد که برای 12 تا 15 ماه به آمریکا بروم و از آنجا خبر و نظر بفرستم، بدیدار دکتر باستانی رفتم، موضوع را گفتم و کسب نظر کردم که شاد شد و اندرز داد که در طول اقامت در آمریکا ضمن کار در دفتر روزنامه اطلاعات، بروم و در فوق دکترای یک دانشگاه محل در یکی از رشته های تاریخ ثبت نام کنم و اگر موفق نشوم ،در رشته فوق لیسانس روزنامه نگاری که چنین کردم و همزمان در هر دو رشته در دو دانشگاه. در آمریکا دوره های فوق لیسانس و دکترا در ساعات عصر و شب دایر است. روزنامه اطلاعات در آن زمان دو دفتر خبرنگاری در آمریکا داشت، با یک مدیر که این مدیر باید دست کم ده سال در آن موسسه سابقه کار روزنگاری می داشت و بر زبان انگلیسی مسلط.
    
    ـ در تابستان 1359 و سه ماه پس از منتظر خدمت شدن از کار در روزنامه اطلاعات بعد از ربع قرن، در صدد انتشار روزنامه برآمدم و مجوّز انتشار روزنامه «سپیده دم» را بدست آوردم و جهت انتشار آن، در نیمه شهریور ماه برای خرید دستگاه «تایپ ستینگ» به لندن رفتم که چند روز بعد جنگ عراق با ایران آغاز شد، فرودگاهها بسته ، پروازها قطع و ... و ماندگار شدم. چون ماهها گذشت و از براه افتادن پروازها خبری نشد و فرزندانم در آمریکا تحصیل می کردند به اینجا آمدم تا جنگ تمام شود. به علاوه، در این میان اطلاع داده بودند که به علت کمبود کاغذ و مرکّبِ چاپ بهتر است در انتشار روزنامه شتاب نکنم.
    در پاییز 1371 غلامحسین کرباسچی شهردار وقت از جمعی از روزنامه نگاران خانه نشین و بیکارشده و عمدتا ساکن کوی نویسندگان برای راه اندازیِ روزنامه همشهری متعلق به شهرداری تهران دعوت بکار کرد. دوستان روزنامه نگار، مرا هم برای شنیدن حرف های شهردار وقت با خود بردند. کرباسچی گفت که «نشریه همشهری» سیاسی نخواهد بود و هدف از تاسیس آن، رساندن پیامهای شهرداری و نیز راهنمایی کردن تهرانی ها در زمینه های بهداشت، فرهنگ، خانه سازی، اتومبیلرانی و اتومبیلداری و آموزش عمومی در همه زمینه های زندگانی و رساندن اخبار به صورت مطلق (نه تفسیر و اظهار نظر) است و ....
    این اظهارات مرا تحت تاثیر قرارداد ولی از آنجا که روزنامه نگار حرفه ای از کارکردن در روزنامه دولتی منع شده است زیراکه از کسوت روزنامه نگار خارج و به کسوت کارمند (مامور) در می آید، از قبول نوشتن برای همشهری ولو به صورت «فری لَنس» و مکاتبه ای اکراه داشتم که به ذهنم رسید در این زمینه با دکتر باستانی پاریزی مشورت کنم. به دانشکده ادبیات رفتم. دکتر باستانی داشت به خانه می رفت و در کنار اتومبیل پسرش که بدنه تصادفی داشت ایستاده بود. پس از شنیدن داستان دودلی من گفت: تو نباید علم و تجربه ات را به گور ببری. ایرانیان نیاز به استفاده از تجربه، دانش و نظرات تو دارند، نباید آنان را محروم کنی. برو قبول کن، ولی مطالب بهداشتی بنویس، مطالبی در زمینه آموزش عمومی بنویس، همان مطالب تقویم تاریخ را به روز کُن و بنویس و ... حتما پیشنهاد را رد نکن، امروزه با وسائلی که هست لازم نیست که در دفتر روزنامه حضور یابی ـ با فاکس بفرست [در آن زمان هنوز ایمیل عمومیت نیافته بود]، اگر خیلی بازهم تردید کردی، حق التحریر نگیر که امضاء بدهی.
    با شنیدن توصیه دکتر باستانی، یکراست به ساختمان همشهری در خیابان جُردَن رفتم و گفتم که می توانم در هرجا که باشم برایشان یک پرسش و پاسخ پزشکی، یک صفحه تاریخ و همچنین پاورقی (پاورق) و از این قبیل مطالب تهیه کنم که محمد عطریانفر ـ سردبیر کل پذیرفت و انتشار آنها سالها ادامه یافت و همزمان در روزنامه ایران و بعدا اعتماد و شرق و از نوروز 1393 برای مجله خودم ـ روزنامک www.rooznamak-magazine.come که یک مجله چاپی و آنلاینی است.
    
    دکتر باستانی پاریزی محبوب مردم کرمان است. دهها سال پیش در جلسه ای در تحریریه روزنامه اطلاعات از او شنیدم که گفت: "زادگاه یک فرد همانند مادر، هیچگاه حمایت خودرا از فرزند سلب نمی کند، آرامش بخش است و پناهگاه. در شهر کرمان يک بولوارد به نام دکتر باستاني پاريزي اسم گذاري شده است. پروفسور باستانی پاریزی بر پایه همین علاقه عمیق به کرمان (استان کرمان) بود که در یک ملاقات در بهار 1380 از من خواست که چه بهتر، یک ستونِ مطالب تاریخ در چارچوبِ آموزش عمومی و نیز دادن نظر پیرامون یک و یا چند رویداد روز در یک روزنامه چاپ کرمان دایر کنم. گفتم که شما روزنامه را انتخاب کنید، ولی من دستمزد دریافت نخواهم کرد و این کار یک خدمت به همشهریان خواهد بود. لحظه ای فکر کرد و گفت روزنامهِ «کرمان امروز» که تلفن مدیرش را تلفنی به من خواهد داد که حدود دو سال چنین ستونی را که خیلی هم جالب بود در آن روزنامه داشتم، مطالب را ایمیل می کردم و نام مرا در کنار ستون ذکر می کردند.
    
    اگر استاد باستانی پاریزی از اتباع کشوری دیگر بود، با خدماتی که کرده است نام اورا در همه شهرها بر تالارها، مدارس و خیابانها می گذاشتند زیرا صدها سال طول خواهد کشید تا ایران یک باستانی پاریزی دیگر به وجود آورد. در آمریکا، شهری نیست که در آن خیابانی به نام «دورانتِ» تاریخ نگار نباشد. به نظر من، دکتر باستانی ما در نوشتن و پژوهش از ویل دورانت کمتر نبوده است. در کشورهای دیگر، به مناسبت زادروز و ... استادان، نویسندگان و اندیشمندان همطراز پروفسور باستانی پاریزی مراسم عمومی برگزار و تمبر پست چاپ می شود و .... به امید چنین روزی در ایران.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
چند پند و اندرز مهم از تاریخدان انگلیسی که ایرانیان را در ردیف آسانترین ملّت ها برای حکومت کردن بر آنان قرارداده است ـ دوری جستن از چاپلوسان
Sir John Acton
دهم ژانویه زادروز تاریخنگار بنام انگلیسی ـ جان اکتون John Acton است که لقب «سِرSir» از دولت متبوع گرفته بود. وی در سال 1834 به دنیا آمد و در تاریخنگاری نوآوری متعدد به وجود آورد. «اکتون» که 19 ژوئن 1902 فوت شد، در نظردهی های خود عمدتا علل و نتایج رویدادهای از 1453 تا 1902 (تاریخ عهد جدید و معاصر) را مورد توجه و استناد قرار داده بود. اصل رابطه (چگونگی) رفتار دولت و اتباع بر پایه منش، خصلت و روانشناسی شهروندان که مورد توجه سران دیپلماسی ها در تماس ها و سیاست سازی های خارجیِ شان است از اوست. وی کوشش داشت که در تألیفات خود و با هدف اصلاح اوضاع، از نتایج رویدادها پند و اندرز استخراج کند و عنوان فصول نوشته هایش قراردهد که شماری از آنها از این قرارند:
     ـ «قدرت» تمایل به فساد، بی اعتنایی، نخوت، آزمندی و در نتیجه زورگویی در فرد پدید می آورد و هرچه که زمان قدرت بیشتر باشد تمایل اصحاب قدرت به بی اعتنایی به اصول، قوانین و اخلاقیات بیشتر خواهد بود. برای پیشگیری، بهتر است که زمان مدیریت های اجرایی محدود و بیشتر از یک دورهِ متوالی (مثلا چهار ساله نباشد) و بهتر از آن، اینکه مدیریت ها شورائی (چند نفره ـ هیأت) باشد.
     ـ یک قدرتمدار باید بداند که پلیس تاریخ چهارچشمی در تعقیب و مراقب اَعمال اوست و «تاریخ» تخته سیاه کلاس درس نیست که بشود آن را پاک کرد. (باید مواظب رفتار و گفتار خود باشد و از قضاوت تاریخ بهراسد.).
     ـ چاپلوسان و نیرنگبازان سران و مقامات ارشد را هدف قرار می دهند و به هر راهی متوسل می شوند تا به آنان نزدیک شوند، پیرامونِ شان را بگیرند و آنان را از وضعیت مردم و واقعیات دور می سازند و سوء استفاده کنند.
     ـ رای دهندگان در هر انتخابات پارلمانی نباید اکثریتی بسازند که زورگو شود.
     ـ آهای رای دهنده: پیش از رفتن به پای صندوق رای، مجسّم کن که وکالت و اختیارات را به چه کسی می سپاری؛ باید منش، تخصّص، گذشته و روانشناسی این فرد را به درستی بدانی.
     - نامزد ریاست دولت باید قبلا به رای دهندگان بگويد که همکاران او در صورت پيروزي در انتخابات چه کساني خواهند بود زیرا که دولت یک مجموعه است نه فرد.
     ـ دشوارترین وظیفه یک رئیس دولت یافتن افراد شایسته، دلسوز، میهندوست و پاکدست برای همکاری و اداره امور است و نباید در این کار که یک امتحان (آزمایش) ـ امتحان نهایی او است مردود شود.
     - دانستن تاریخ عمومی (تجربه گذشتگان) ذهن را روشن می سازد، توان اندیشیدن را بالا می برَد و فرد را دورنگر می کند و وقوف بر جزئیات تاریخ ملّی، شهروندان را میهندوست و آماده فداکاری و جانبازی برای وطن و هموطنان می سازد.
     «اکتون» حکومت فدرال را بهترین نوع حکومت می داند و می گوید که اگر نشود یک کشور را به صورت فدراسیون اداری درآورد، دست کم باید اختیارات مقامات محلی و منطقه ای را هرچه بیشتر افزایش داد. نباید چشم و گوش اتباع متوجه پایتخت و رئیس دولت باشد؛ دست روی دست بگذارند و انتظاربکشند، باید حل مسائل خودرا از مقامات محلی که اطلاعات منطقه ای بیشتری دارند بخواهند.
    «اکتون» برپایه این اصل خود که منش، خصلت و روانشناسی اتباع (سطح آنان) رفتار و اقدام مقامات را شکل می دهد چند کشور ازجمله ایران را آسانترین کشورها برای حکومت کردن بر آنها نام برده و گفته است که از بررسی ها چنین بر می آید که این ملل در هزاره دوم (میلادی) توان تحمّل بیشتری از خود نشان داده اند.
     بیوگرافی نویسِ «اکتون» نوشته است که که گلدستون نخست وزیر انگلستان عمیقا تحت تاثیر اندرزهای این مورّخ بود که افکار او عمدتا در «تاریخِ آزادی» آمده است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
پيشرفت ابزارهاي انتقال اطلاعات و شهرت جهاني «شهربانو مازندراني» زن 97 ساله ايراني که در زير آوار ناشي از زلزله «بَم» زنده مانده بود
شهربانو

شهربانو مازندراني كه در سال 2004 ادعا شده بود 97 سال از عُمرش مي گذرد شايد خبر نداشت كه زلزله بَم او را به صورت يك زن مشهور در جهان درآورده و جهانيان از سرگذشت او كه سوم ژانويه 2004 ـ چند روز پس از وقوع زلزله، زنده از زير آوار بيرون آورده شده بود آگاه و با چهره اش آشنا شده اند.
    در آن ماه و درپي شبكه هاي تلويزوني و روزنامه ها، مجله ها به چاپ عكس هاي بزرگي از شهربانو پرداخته بودند و همه «سرچ انجين» هاي فعال در اينترنت دسترسي به عكسها و شرح احوال او را ميسر ساخته بودند. رسانه هاي ساير ملل براي مخاطبان خود نام شهربانو را ( بانوي شهر) معني كرده و گفته بودند كه شهربانو نامي است كه از زمان باستان در امپراتوري پارسيان رايج بوده است.
     شهرت شهربانو مرهون گسترش و پيشرفت ابزارهاي خبر رساني است كه در دو دهه اخير ره صدساله رفته اند. با وجوداين، اين ابزارها هنوز آن طور كه بايد در خدمت انسان و حقوق او قرار نگرفته اند زيرا كه سهم عامل انساني در دنياي رسانه ها 90 و حصه ابزار 10 است و رسانه ها به عنوان ابزار انتقال انديشه، احساس، اطلاعات و اخبار در سراسر جهان شديدا دچار كمبود نيروي انساني ماهر و واقف بر رسالت خود هستند و تا اين نقيصه رفع نشود فايده رساني آنها محدود خواهد بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
سالروز درگذشت «ماركو پولو» كه دو بار از ايران ديدن كرد و کتاب خاطرات او از سفر به چین، اروپا را توپدار، قدرت برتر جهان و استعمارگر ساخت
Marco Polo
در سال 1324 ميلادي، نهم ژانويه - ماركو پولو ايتاليايي كه سفر حقيقت يابي مهمي به چين كرده بود در زادگاه خود ـ ونيز ـ درگذشت. برخي از مورّخان روز درگذشت اورا هشتم ژانويه نوشته اند. تفاوت در اين بوده است که در آن زمان در منطقه «ونيز» با غروب آفتاب، آن روز پایان یافته تلقي مي شد که امروزه در نيمه شب، و درگذشت مارکو در شب صورت گرفته بود.
     سفرنامه ماركو پولو عامل عمده پيشرفتهاي غرب بوده است كه ادامه دارد. در اين سفرنامه كه به زبانهاي فرانسوي و ايتاليايي انتشار يافت وي به اقتباس از چيني ها به ملل اروپايي ياد داد كه چگونه باروت بسازند و داراي اسلحه آتشين شوند، کاغذ بسازند و كتاب منتشر كنند و دانش و فرهنگ خود را بالا ببرند و قطب نما بسازند تا بتوانند در درياهاي دور و عميق كشتيراني كنند و .... همين راهنمايي ها سبب شد كه اروپائيان بر سرزمين هاي دوردست مسلط و تمامي قاره آمريكا را مالك شوند و ... .
    «ماركو» در سال 1254 در «ونيز» ايتاليا در يك خانواده بازرگان به دنيا آمده بود. شش ساله بود كه پدر و عمويش «مافيو» و «نيكيلو» عازم منطقه درياي سياه شدند تا تجارت كنند كه وقوع جنگ در منطقه باعث شد مسير خود را تغيير دهند و سر از چين درآورند. آنان هنگامي به ونيز بازگشتند كه ماركو 15 ساله بود و بر دو زبان ديگر مسلط شده بود. دو سال بعد اين دو برادر تاجر، «ماركو» را كه مادرش فوت شده بود در سفر تازه با خود بردند و اين بار مقصد آنان چين و دربار خان بزرگ مغول بود.
    اعضاي اين هيات پس از رسيدن به تبريز تصميم به ادامه سفر از طريق دريا گرفتند و عازم هرمز از مسير كرمان شدند، اما در هرمز با مشاهده وضعيت نامطلوب كشتي هاي موجود از سفر دريايي منصرف و به كرمان بازگشتند و از مسير هرات، بلخ و بدخشان، يارقند، ختن، لوپ نور و دشت گبي خود را به چين و دربار قوبيلاي خان مغول رساندند.
    «ماركو» به دليل تسلط بر چند زبان و استعداد و هوش فراوان مورد توجه خان بزرگ (خان خانان) قرار گرفت و سالها در دربار او بود و حتي از جانب وي به سفارت به مناطق ديگر آسيا اعزام شد و با دانش، فنون و هنر شرق آشنا گرديد و داراي ثروتي قابل توجه هم شد و چون بيم داشت كه خان سالخورده فوت شود و او نتواند اين ثروت را با خود به ايتاليا منتقل كند، از خان اجازه بازگشت موقت گرفت و خان هم از فرصت استفاده كرد و از او خواست كه خانزاده خانم «كوكاچين» را تا ايران بدرقه كند و او را به ارغون - ايلخان مغول ايران برساند كه از وي همسر خواسته بود. «ماركو» با اين خانزاده خانم مغول از راه دريا به ايران آمد. دو سال در راه بود و هنگام ورود به ايران شنيد كه ارغون درگذشته است كه غازان پسر و جانشين ارغون به جاي پدرش با خانزاده خانم «كوكاچين» ازدواج كرد. خان بزرگ سكه ويژه اي به «ماركو» داده بود كه به منزله «گذرنامه» او بود و با اين گذرنامه موفق به رساندن خود و ثروتش به «ونيز»شد.
    وي هنگامي به ونيز رسيد كه ميان اين «كشور – شهر» با كشور – شهر «جنوا» جنگ بود و ماركو فرماندهي يك كشتي جنگي را بر عهده گرفت و در جنگ شركت جست ولي اسير شد و به زندان «جنوا» افتاد. هم سلولي او «روستيچلو Rustichello» يك نويسنده از مردم «پيسا» بود و ماركو از اين فرصت استفاده كرد و در طول يك سال، خاطرات خود را از سفر 24 ساله اش به شرق، اقامت 17 ساله در چين و شرح ثروت شرقي ها و علوم و فنون آنان و چگونگي ساختن باروت كه چيني ها در جشن ها براي آتشبازي از آن استفاده مي كردند، قطب نما، كاغذ و ... براي روستيچلو ديكته كرد و اين سفرنامه كه نخست به زبان فرانسه انتشار يافت غرب را متحول كرد و به مقام امروز رساند زيرا با استفاده از فنون چين و باروت، اسلحه آتشين ساخت و با كمك قطب نما راههاي دريايي دور را كشف كرد و با استفاده از كاغذ كتاب نوشت و جهان را به زير سلطه خود كشيد. ماركو پس از آزاد شدن از زندان به «ونيز» بازگشت، با دختر يک بازرگان ازدواج کرد، داراي 3 دختر شد و در 70 سالگي در زادگاه خود درگذشت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
سوزاندن یهودیان در شهر بازل سویس
در پی یک بدگمانی طولانی و علنی شدن این شایعه که یهودیان عامل سرایت طاعون لنفاوی (مرگ سیاه) به شهر بازل Basel (کنفدراسیون سویس) بوده اند، نهم ژانویه 1349 میلادی مردم شهر به دستگیری همشهریان یهودی پرداختند و دستگیرشدگان را آتش زدند. شهر بازل که ساکنان آن آلمانی زبان هستند و از مراکز صنعتی و داروسازی سویس است در گوشه شمال غربی سویس و در تلاقی مرز آلمان و فرانسه و در کنار رود راین واقع شده است.
    طاعون لنفاوی که اینک ثابت شده است با مهاجرت اقوام آلتائیک از شمال غربی آسیای مرکزی به شبه جزیره کریمه و اوکراین و از آنجا به اروپای مرکزی سرایت کرده بود در قرن چهاردهم میلادی تقریبا نیمی از جمعیت قاره اروپا را نابود کرد.
     این بیماری تا آغاز قرن بیستم، گاه به گاه در اروپا شیوع می یافت و کشتار می کرد. این نوع طاعون در آن زمان درمان پذیر نبود و بیمار را در کمتر از یک هفته می کشت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
خودکشی آخرین رئیس جمهوری تکزاس مستقل ـ علت خودکشی؛ رأی نیاوردن بود
Anson Jones
انسون جانز Anson Jones آخرین رئیس جمهوری تکزاسِ مستقل نهم ژانویه 1858 خودکشی کرد. وی که در ماساچوست به دنیا آمده و در نیویورک و فیلادلفیا تحصیل پزشگی کرده بود و سپس ساکن تکزاس شده بود از فراماسونرهای آمریکا بود.
     انسون جانز گمان می کرد که اگر ضمیمه شدن جمهوری تکزاس به فدراسیون آمریکا را تایید کند و تکزاس به صورت یک استیت فدراسیون درآید وی سناتور این استیت در کنگره آمریکا خواهد شد، ولی پس از الحاق تکزاس به فدراسیون، رای کافی برای سناتور شدن به دست نیاورد، آزرده خاطر شد و خودکشی کرد.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
پایان نبرد گالیپولی در جریان جنگ جهانی او و پیروزی عثماني در آن
نبرد گالیپولی Gallipolis (داردانل ـ چاناکاله سواشلری) نهم ژانویه 1916 با پیروزی نیروهای عثمانی پایان یافت. این نبردرا نیروهای فرانسوی و انگلیسی ازجمله واحدهایی از استرالیا و نیوزیلند در 19 آوریل 1915 و در دومین سال جنگ جهانی اول آغاز کرده بودند. هدف فرانسه و انگلستان از فرستادن نیرو به نزدیکی استانبول پایتخت عثمانی گرفتن این شهر و تسلط بر تنگه بسفور بود تا کشتی های روسیه بتوانند آزادانه رفت و آمد کنند. روسیه متحد فرانسه و انگلستان و عثمانی متحد آلمان بود. نبرد گالیپولی به اروپاییان که قصد نابودی عثمانی و تجزیه خاک اصلی آن (آناتولی) و دادن تراکیه (تراس ـ ترکیه اروپا) را به یونان داشتند فهماند که در صورت شکست عثمانی تنها خواهند توانست اقمار آن را متصرف شوند نه آناتولی را. ایستادگی ترکها در نبرد گالیپولی بسیار شدید و قهرمانانه بود. از نبرد گالیپولی بود که مصطفی کمال ـ از فرماندهان نیروهای عثمانی به صورت یک قهرمان ملی سربرآورد که بعدا و پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول، یونانیان را عقب راند و جمهوری ترکیه را بوجود آورد.
مصطفي کمال (آتاتُرک) و تني چند از نظاميان عثماني در جبهه گاليپولي در سال 1916

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رقابت ديپلماتيك بلشويك ها با غرب در دهه 1920 - افشاي يک نامه از مسکو، حزب کارگر انگلستان را شکست داد
«كنگره تاريخ» در ژانويه سال 1931 (از دهم ژانويه به مدت يك هفته) در پاريس برگزار شده بود كه يكي از مطالب مورد بحث آن رقابت ديپلماتيک حکومت بلشويك ها در دهه 1920 با غرب به ويژه انگلستان در خاورميانه و بالتيك بود. در اين كنگره از جمله پيمان عدم تعرض ايران و شوروي (حكومت بلشويكها) كه در اكتبر سال 1927 امضا شد مورد بحث بود. در اين پيمان؛ دو كشور متعهد به همكاري، دوستي با يكديگر و حفظ بيطرفي در قبال هم شده اند. حكومت بلشويكها سپس شعار متحد كردن خلقهاي خاورميانه و شرق بر ضد امپرياليسم و استعمار انگليسيها و آزادي مردم ستمديده آسيا از استثمار و سلطه سرداد.
     در اين كنگره گفته شد كه حكومت بلشويكي (كمونيستي) روسيه در نيمه دهه 1920 در يك اقدام حساب شده بي سابقه كه حمله ديپلماتيك كمونيستها خوانده شده است با همه كشورهاي مجاور قلمرو روسيه پيمان دوستي، بي طرفي و عدم تجاوز امضا كرد از اين قرار: باتركيه در 17 دسامبر سال 1925، با آلمان در 22 آوريل 1926، با لهستان و افغانستان در 8 اوت و با ايران در اول اکتبر سال 1927.
    حکومت بلشويکي روسيه قبلا در 28 فوريه سال 1921 ضمن عقد پيماني از همه دعاوي مالي و ارضي - اقتصادي و سياسي - تزارها نسبت به ايران صرف نظر کرده بود و در مقابل؛ايران پذيرفته بود كه بر ضد آن دولت با دولتي ديگر متحد نشود و به مسکو حق داده بود كه اگر نيروي خارجي خصم روسيه وارد ايران شود آن دولت هم بتواند نيرو وارد ايران كند. حكومت مسكو درهمين زمان پيمانهاي تقريبا مشابهي نيز با تركيه و افغانستان امضا كرده بود.
    طبق مذاكرات كنگره تاريخ، انگلستان كه نمي خواست بلشويكها همه حواس خود را متوجه آسيا كنند و اين قاره را كه تامين كننده منافعش بود از دست بدهد، همه مساعي خود را به كار برد كه مسكو حواس و تلاش خود را متمركز در اروپا كند و از آسيا غافل بماند. همين «ضد حمله» سبب شد كه كمونيستها در سال 1927 در چين شكست بخورند.
    بلشويكهاي روسيه پس از اين كه با ترفندهاي انگلستان متوجه صحنه اروپا شدند اعتصابهاي كارگري را در انگلستان دامن زدند و اين اعتصابهارا سرآغاز سوسياليستي شدن اين كشور تصور کردند و شادمان از پيروزي قريب الوقوع حزب كارگر، با يك اقدام (نيرنگ) بي سابقه انگليسي روبرو شدند و شكست خوردند و آن اين بود كه در آستانه انتخابات،دولت انگلستان نامه دولت مسكو به امضاي زينوويف Zinoviev به دبير اول حزب كمونيست انگلستان را که قبلا به دست آورده بود، در روزنامه هاي لندن منتشر كرد كه در آن راههاي به قدرت رسيدن اين حزب با كمك ساير چپگرايان انگلستان آموزش داده شده بود. انتشار اين نامه و تفسيرهاي از پيش آماده شده مطبوعات درباره آن، سبب شكست حزب كارگر در انتخابات و پيروزي محافظه كاران شد و....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روز شهیدان در پاناما ـ در این روز 21 دانشجو و جوان پانامایی برسر اِعمال حاکمیت وطن کشته شدند
«نهم ژانویه» در پاناما روز شهیدان است. در این روز در سال 1964 دانشجویان و جوانان پانامایی تصمیم به نصب پرچم ملی خود در کنار پرچم آمریکا در منطقه آبراه پاناما (Canal Zone) گرفتند تا حاکمیت پاناما را بر منطقه آبراه خواستار شوند. پلیس منطقه آبراه مانع نصب پرچم شد و میان طرفین درگیری روی داد که نظامیان آمریکایی مستقر در منطقه آبراه وارد معرکه شدند و دراین گیر و دار 21 جوان پانامایی جان دادند. همین رویداد سرانجام باعث شد که در سال 1977 دولت کارتر طبق قراردادی تعهد کتبی مبنی واگذاری حاکمیت منطقه آبراه (نه تخلیه آن) در پایان قرن بیستم را به دولت پاناما بدهد که اين قرارداد در سال 1999 به اجرا درآمده است. این قرارداد حق آمریکا به ادامه استقرار واحد نظامی در منطقه آبراه را سلب نکرده است. دولت آمریکا از اوایل قرن بیستم در منطقه آبراه پاناما پایگاه نظامی داشته است. با کمک دولت آمریکا بود که پاناما در سال 1903 از کلمبیا جدا شد و اعلام استقلال کرد و امتیاز ساختن آبراه را به آمریکا داد. نیروهای آمریکایی مستقر در همین منطقه با کمک واحدهای اعزامی بر نظامیان پانامایی فائق و «نوریه گا» رئیس دولت این کشوررا دستگیر، به آمریکا منتقل و در فلوریدا به جرم همکاری با قاچاقچیان و مانی لاندری زندانی کردند. عکس زیر دو دانشجوی پانامایی را نشان می دهد که در روز شهیدان، عکسهای مقتولین نهم ژانویه 1964 را بر نرده های دانشگاه قرار مي دهند.
    آبراه پاناما 77 کيلومتر طول دارد و اقيانوس اطلس را از طريق درياي کارائيب به اقيانوس آرام متصل مي سازد و اينک هر سال حدود 15 هزار کشتي از آن عبور مي کنند.


 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
... و اين بود پايه ايجاد سازمان ملل! - نياز جهان به داشتن يک نظام قضايي گسترده و جامع - انفجارهاي انتحاري چه در درون دارند؟
پيمان 26 كشور محارب با نيروهاي محور (آلمان، ايتاليا، ژاپن و...) از 10 ژانويه سال 1942 قوت اجرايي يافت و پيمان ملل متحد نام گرفت كه به موجب آن مقرر شده بود هيچيك از امضاء كنندگان پيمان حق نخواهد داشت به تنهايي با كشورهاي محور وارد مذاكره شود و يا آتش بس برقرار كند. اگر پيمان سال 1942 نبود، ممكن بود هيتلر با برخي از كشورهاي درحال جنگ بسازد و نيروهاي خودرا تنها در يك جبهه متمركز كند. به هر گوشه حمله كردن ارتش آلمان با امكانات محدود داخلي بزرگترين اشتباه هيتلر بود كه به نابودي اش انجاميد.
     اين پيمان بعدا پايه تشكيل سازمان ملل قرار گرفت که اعضاي اوليه آن متحدين جنگ جهاني دوم بودند. اين مبنا براي ايجاد سازمان ملل يكي از دلايل ناكامي هاي آن براي حفظ صلح عادلانه در جهان تلقي شده است. تجربه دهها ساله وجود سازمان ملل نشان داده است که از اين سازمان تا منشور آن، مخصوصا ضوابط حاکم بر شوراي امنيت اصلاح نشود براي حفظ ملل جهان از خطر جنگ و تعرض نظامي، ظلم و استثمار، نقض حقوق انسان و ... کار موثري ساخته نخواهد بود. محدود بودن تعرض بزرگ ها به کوچکها در نيمه دوم قرن بيستم نتيجه وجود سازمان ملل نبود؛ بلكه به دليل وجود دو قدرت متعارض با هم در صحنه جهان بود که اين وضعيت پس از فروپاشي شوروي، ديگر عملا وجود ندارد. تصويب قطعنامه شماره 1973 پيشنهادي غرب در شوراي امنيت که دست «ناتو» را براي مداخله نظامي در ليبي و تغيير دولت اين کشور باز گذارد بزرگترين ضعف سازمان ملل خوانده شده است. آخرين شخصيتي كه خواهان اصلاح اساسنامه سازمان ملل شد، پاپ وقت بود كه در سخنراني اول ژانويه سال 2004 خود اكيدا به اين موضوع اشاره كرد. از همان نخستين سال تاسيس سازمان ملل که شهرت يافت انديشه تاسيس آن از روزولت و چرچيل (درنشست کانادا) به دلايل خاص سياسي بوده است، بسياري از انديشمندان آن را «سازمان دولت ها» خوانده و گفته اند كه تا در منشور اين سازمان ترتيبي براي محاکمه و مجازات مقاماتي كه به حقوق مردم كشور خود تعرض و نسبت به آنان جور و ستم و تبعيض روا مي دارند داده نشود، اين دستگاه يك سازمان ملل نخواهد بود و نخواهد توانست امنيت را حفظ كند زيرا كه پايه صلح و امنيت از سوي مردمي كه به آنان ستم مي شود همواره در معرض تزلزل خواهد بود كه نمونه اش انفجارهاي انتحاري و خرابكاري هايي است كه جريان دارد و به درخواست حافظ اسد رئيس جمهور وقت سوريه كه اصرار داشت «تروريسم» تعريف شود و «علت» از ميان برداشته شود نه معلول، ترتيب اثر داده نشد. به اظهار انديشمندان، تمدن در جهاني وجود خواهد داشت كه به دولت ها كه در هر كشور مركب از چند صد نفرند از سوي يك سازمان جهاني اجازه و امكان تعرض به حقوق مردم خود و ظلم و ستم داده نشود و در صورت ارتكاب، مجازات شوند. اين انديشمندان خواستار گسترش اختيارات قضايي سازمان ملل و دادگاههاي جهاني شده اند تا براي مفسدين سياسي، اقتصادي و اداري جاي امني در کره زمين وجود نداشته باشد. چنين سيستم قضايي بين المللي موجب کاهش چشمگير فساد اداري خواهد شد و سطح تمدن ارتقاء خواهد يافت. انفجارهاي انتحاري ثابت کرده است که شمار ناراضيان جهان از وضعيت موجود رو به افزايش است و نياز به وضع قوانين جهاني جامع تر و بيشتري است. نگراني از پيدايش دوباره آنارکيسم رو به افزايش است که بمانند اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20، گسترش فساد دولتي عامل آن خواهد بود.
جلسه هفدهم ژانويه 1946 شوراي امنيت

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ايران نخستين شاكي در نخستين مجمع عمومي سازمان ملل
نخستين جلسه نخستين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل
دهم ژانويه سال 1946 نخستين مجمع عمومي سازمان ملل نشست خودرا در لندن با شركت نمايندگان 51 كشور عضو (متحدان غرب در جنگ با آلمان، ژاپن و ايتاليا - جنگ جهاني دوم) تشكيل داد و اتلي نخست وزير چپگراي وقت انگلستان در مراسم گشايش اين اجلاس گفت كه اين سازمان به اين شرط پيروز خواهد شد كه هر دولت عضو، حفظ صلح را برمنافع اختصاصي خود ترجيح دهد و نكوشد كه سازمان ملل را ملعبه خواستهاي خود قرار دهد و از آن به عنوان وسيله اي براي رسيدن به هدفهاي سياسي و ملي استفاده كند.
    نخستين شكايتي كه در اين مجمع مطرح شد دادخواهي ايران بود كه دولت شوروي را متهم ساخت به رغم تعهد قبلي نه تنها نيروهايش را از ايران خارج نساخته بلكه اين نيروها مانع نقل و انتقال واحدهاي ارتش ايران درقلمرو اين كشور مي شوند و با اين اقدام، تماميت ارضي و حاکميت ايران به مخاطره افتاده است، كه قرار شد دو كشور ـ نخست با مذاكرات دوجانبه بكوشند مسئله را ميان خود حل كنند و در صورت رسيدن به بن بست، آن وقت سازمان بررسي کند و تصميم مقتضي بگيرد، كه مسئله در مذاكرات دو جانبه حل شد.
    اين مجمع در سالروز تشكيل جامعه ملل گشايش يافته بود كه 26 سال بيشتر عمر نكرد. بسياري از استادان علوم سياسي ضوابط، اركان و حتي عنوان (نام) جامعه ملل را بيشتر مي پسندند كه جنگ جهاني دوم را بهانه شكست آن قرار داده بودند. در جامعه ملل (برخلاف سازمان ملل) به هيچ كشوري امتياز خاص داده نشده بود. به عقيده بسياري از استادان علم سياست لزومي نداشت كه عنوان اين سازمان «سازمان ملل متحد» باشد؛ زيرا كه همه اعضاي آن متحد و دوست يكديگر نيستند. نام اين سازمان از پيمان 26 گانه دولتهاي در حال جنگ با المان گرفته شده كه در دهم ژانويه سال 1942 متعهد شده بودند با دولتهاي محور (آلمان، ايتاليا و ژاپن) به طور جداگانه وارد مذاكرات ترك مخاصمه و حتي اتش بس نشوند. چون امريكا و انگلستان، طراحان آن پيمان، در آن تدبير موفق شدند؛ بر همان پايه پيشنهاد تاسيس سازمان ملل متحد را مطرح ساختند و روح حاكم بر سازمان نيز همان است كه ميان اعضاي آن پيمان به وجود آمده بود. بزرگترين ايراد به سازمان ملل، قرارداده شدن حق رد (وتو) در دست پنچ دولت (فاتحان جنگ جهاني دوم) در شوراي امنيت - بازوي اجرايي آن سازمان - است. هدف اصلي از ايجاد سازمان ملل جلوگيري از جنگ و خونريزي است که اين حق رد (امتياز پنچ دولت) مانع از اعمال آن مي شود و جنگهايي که پس از تاسيس سازمان ملل رخ داده به همان دليل بوده است. ضعف بزرگ ديکر سازمان ملل که که شمار اعضاي آن تا سال 2008 به 192 کشور رسيده است بي اختيار بودن مجمع عمومي آن است که هرسال يک نشست عادي دارد که در ماه سپتامبر آغاز مي شود. اين مجمع درحقيقت يک تريبون آزاد براي نطق کردن است.
     جهانيان عدم وقوع جنگ سوم جهاني را در نيمه دوم قرن 20 بايد مديون معارضه دو ابر قدرت وقت باشند تا سازمان ملل، كه بسياري از اصحاب نظر آن را «سازمان عليل» لقب داده و خواهان يك تجديد نظر جامع در آن شده اند و گفته اند كه باظهور قدرتهايي چون هند، برزيل، آلمان، ژاپن و ... لزوم چنين اصلاحاتي بيش از هروقت ديگر احساس مي شود و در غير اين صورت احتمال انشعاب وجود خواهد داشت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زماني که آمريکا وجود نظاميان روسيه در افغانستان را خطر براي صلح جهان خوانده بود! و در دو دهه قرن 21 دولت مسکو همین اتهام را به آمریکا می زد
نماینده مسکو در شورای امنیت سازمان ملل نهم ژانويه 1980 قطعنامه پیشنهادی دولت آمریکا مربوط به افغانستان را «وتو» کرد. دولت آمريكا به استقرار نظامي مسكو در افغانستان اعتراض و در این زمینه به شوراي امنيت سازمان ملل شكايت برده و اين اقدام مسكو را خطري براي صلح جهان خوانده بود.
    دولت وقت مسكو در پاسخ به اعتراض دولت واشنگتن چنين اعلام كرده بود: "اعزام موقتی این نیرو به خواست دولت افغانستان صورت گرفته؛ قانوني و مشروع است. یک دولت حاکم حق دارد که در صورت رو به رو بودن با خطر؛ از دوستان و همسایگان کمک بخواهد. دولت افغانستان با توطئه آمریکا رو به رو بود که تقاضای کمک نظامی از ما کرد که با آن دولت پیمان دوستی و علاوه بر آن قرارداد عدم تعرض و کمک متقابل داریم. دولت آمریکا نه تنها طرح کودتای داخلی اجرا کرده [ماجرای حفیظ الله امین] که ضمن آن رئیس دولت افغانستان کشته شده بود بلکه با دادن پول، اسلحه و آموزش نظامی؛ در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان بحران ساخته و قصد براندازی دولت کابل را داشته که این دولت تا رسیدن به توان دفاعی لازم خواستار استقرار نیروهای ما شده است و ما به هیچوجه قصد ماندن، سلطه و قدرت طلبی نداریم.".
     همزمان با «وتو» قطعنامه آمریکا در ژانویه 1980، دولت مسكو اعلام كرد كه از این پس با همه توان از تلاش آمریکا و دو دولت انگلستان و فرانسه برای تصویب قطعنامه تحريم اقتصادي ايران در شورای امنیت (در رابطه با گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا در تهران) جلوگيري خواهد كرد. گروگانهای آمریکایی تا لحظه انقضای حکومت جیمی کارتر آزاد نشدند و 444 روز در ایران بودند.
    دولت مسکو چند سال بعد نیروهای نظامی خودرا از افغانستان بیرون بُرد و نیروهای نظامی آمریکا از سال 2001 تا نیمهِ سال 2021 جای آنها را گرفتند. در دهه دوم قرن 21 دولت مسکو چند بار نداوم استقرار نیروهای بلوک غرب در افغانستان را خطر برای صلح جهان خوانده بود (درست همان اتهامی که دو ـ سه دهه پیشتر و با همان عبارات، دولت واشنگتن به دولت مسکو می زد!.).
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 10 ژانويه
  • 1766:   «توماس پِین» تالیف معروف خود ـ «عقل سلیم» را که محتوای آن از عوامل برانگیخته شدن مهاجرنشینان انگلیسی آمریکای شمالی به کسب استقلال از انگلستان بشمارآمده است منتشر ساخت.
        
        
  • 1799:   1799 ویلیام پیت W. Pitt نخست وزیر وقت انگلستان برای تامین هزینه های جنگ با ناپلئون که کمر به نابودی انگلستان از طریق جنگ و تحریم اقتصادی و محاصره دریایی بسته بود یک مالیات ویژه به همان نام وضع کرد و اعلام داشت که پس از رفع خطر این مالیات لغو خواهد شد. تاثیر روانی وضع این مالیات؛ افزوده شدن انزجار انگلیسی ها از ناپلئون بود.
        
        
  • 1815:   آخرين جنگ انگليسي ها با آمريكا كه به جنگ نيوارلئان معروف است به شكست انگليسي ها انجاميد. فرمانده نيروهاي آمريكا دراين جنگ ژنرال اندرو جاكسون بود كه بعدا رئيس جمهوري اين کشور شد.
        
        
  • 1870:   «جان راکفلر» ثروتمند آمریکایی کمپانی «استاندارد اویل» را به ثبت داد که قراربود در اهایو فعالیت داشته باشد که در اندک مدتی دارای شعب متعدد شد و همه ایالت های نفتدار آمریکارا با اضافه کردن نام ایالت بر نام کمپانی در بَرگرفت و چون به صورت کارتِل درآمد در سال 1911 دیوان عالی آمریکا فعالیت آن را از شمول قانون ضد تراست دانست و حُکم به تجزیه داد که کمپانی های بزرگ نفتی از اِکزان تا موبیل و شِوران و ... از بطن آن به وجودآمده اند. تاسیس استاندارد اویل بود که راکفلر را در زمان خود میلیاردر اول جهان کرد. سرمایه کمپانی های نفتی که از تجزیه استاندارد اویل به وجود آمده اند بیش از یک تریلیون دلار است.
        
        
  • 1928:   دولت استالين «تروتسكي» را به رغم وصيت نامه لنين از شوروي تبعيد كرد.
        
        
        
  • 1946:   در جریان توطئهِ تجزیه طلبی در شمال غربی ایران، شيخ عبدالله پسر شيخ خزعل با عده اي افراد مسلح به خرمشهر حمله بُرد.
        
        
        
  • 1950:   جاكوب ماليك نماينده شوروي در سازمان ملل در جلسه شوراي امنيت اعلام كرد كه اگر نماينده تايوان به جاي جمهوري خلق چين در اين شورا شركت کند وي در جلسات شورا حاضر نخواهد شد.
        
        
  • 1972:  


    شیخ مجیب الرحمن رهبر جنبش استقلال بنگلادش (پاکستان شرقی سابق) پس از 9 ماه از زندان دولت پاکستان آزاد شد و به عنوان رئیس کشور تازه تاسیس، وارد بنگلادش شد. وی قبلا نماینده پاکستان شرقی در پارلمان پاکستان بود. استقلال بنگلادش بدون مداخله نظامی هند امکان پذیر نبود. مجیب الرحمن همچنین رئیس حزب عوامی لیگ بود.
        
  • 1989:   در پی خروج نیروهای دولت مسکو از افغانستان، واحدهای نظامی کوبا نیز تخلیه آنگولا را آغاز کردند که این دو رویداد آغاز پایان یک دوره از تاریخ بشمار آورده شده است زیرا که این عقب نشینی کمونیست ها ادامه یافت. واحدهای نظامی کوبا به کمک دولت کمونیستِ آنگولا که با شورشیان هوادار غرب، در این کشورِ بالقوه بسیار ثروتمند (دارای نفت و الماس و محصولات کشاورزی فراوان) می جنگید فرستاده شده بودند.
        
        
        
  • 1990:   کمپانی ناشر مجله تایم با کمپانی وانر کامیونیکیشن Warner Communications (اینک به نام Warner Media) یکی شدند که شبکه خبری کابلی «سی ان ان» از متعلقات آنهاست.
        
        
  • 2005:   محمود عباس نخست وزیر پیشین دولت خودگردان فلسطین که روز پیش از این به ریاست فلسطینی ها انتخاب شد، از این روز (دهم ژانویه) بر کرسی یاسر عرفات تکیه زد.
        
        
  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    ماجرای مردی که با دیدن نامزد پیشین خود در کنار شوهرش در اتومبیل قصد کشتن او را کرد ـ احترام آلمانی ها به اتباع ایران در شوروی در زمان جنگ
    نوشتن مطلبی درباره اقدام یک قرن پیش دولت عثمانی در پراکنده ساختن بسیاری از آسوریان (آشوریان) شمال عراق و اینکه دولت وقت ایران شماری انبوه از آنان را در خاک خود پذیرفت که عمدتا در آذربایجان غربی ساکن شدند خاطره ای را به ذهن من آورد که مربوط به سال 1342 و یا 1343 است. برای یافتن زمان دقیق باید به یادداشت هایم مراجعه کنم که وقت نیست. این خاطره، هم کم سابقه است و هم موردی از «تاریخ» ـ صفحه ای از تاریخ که هرکس آن را نمی داند.
        در آن سال، یک روز کلانتری پلیس که نواحی بهجت آباد، غرب خیابان تخت جمشید تا دانشگاه تهران را حفاظت می کرد تلفنی به میز پوشش اخبار حوادث روزنامه اطلاعات خبر داد که مردی در خیابان، جیپ خودرا به اتومبیل نامزد سابقش زده و این زن در بیمارستان شوروی بستری است. علت انتقال به این بیمارستان، نزدیک بودن آن به محل حادثه بود.
        به این بیمارستان (مستقر در ساختمانی بزرگ واقع در خیابان ویلای شمالی و نه چندان دور از خیابان کنونی میرزای شیرازی ـ خیابانی که قبلا نادرشاه نام داشت) رفتم. یک بانوی میانسال (40 ـ 45 ساله) که مترجم بیمارستان بود به من گفت که مجروح آسیب سر (جمجمه) دیده و هنوز به درستی به هوش نیامده و قادر به تکلّم نیست که بتواند مصاحبه کند. این بانو مترجم که زنی بسیار مهربان به نظر می رسید سپس تلفن خودش را داد تا هرچند ساعت یک بار تلفن کنم و از وضعیت مجروح آگاه شوم و ببینم که آیا برای مصاحبه آمادگی دارد، یا نه.
        از آنجا به کلانتری پلیس رفتم تا با متهم ـ اگر بتوانم ـ مصاحبه کنم.
        مادر بانوی مجروح هم در کلانتری بود. متهم که از مدیران میانی یک کمپانی داخلی بود همه چیز را اعتراف کرده بود و آماده تحمّل مجازات و مصاحبه با مطبوعات. در آن زمان یک برنامه رادیویی هم به نام «در گوشه و کنار شهر» داشتم.
        از متهم پرسیدم که آیا آمادگی دارد گزارشگر رادیو هم با او گفت و شنود داشته باشد؟. پاسخ مثبت داد و گفت که می خواهد همه مردم از جریان باخبر شوند تا تکرار نشود.
        او (با ذکر نام خود و بانوی مجروح و محل کار هر دو) گفت که سال گذشته یک بانک، در نزدیکی دفتر کمپانی ما شعبه باز کرد و من تقریبا هر روز به این بانک می رفتم و در اینجا با خانم ... کارمند بانک آشنا شدم و به او دلبستگی پیدا کردم و درخواست ازدواج دادم که گفت مادرش باید قبول کند. به خانه او رفتم، شادمانه پذیرفت و رفت و آمد ما آغاز شد. حلقه نامزدی مبادله و تاریخ عقد نکاح را معیّن کردیم. در این میان، کمپانی مرا برای دیدن یک دوره سه ماهه به اروپا فرستاد و بنابراین، تاریخ عقد ازدواج یک ماه عقب افتاد.
        در اروپا، دوره کارآموزی من دو ماه تمدید و 5 ماهه شد. من نامه نوشتم و قضیه را شرح دادم و زمان تازه برای عقد نکاح تعیین کردم که پس از بازگشت به وطن و اطلاع از ازدواج نامزدم با مرد دیگر، به من گفته اند که آن نامه به دستشان نرسیده است! که باور نمی کنم. من بعدا هم نامه نوشته بودم ولی ناگهان دریافت پاسخ قطع شد!.
        در بازگشت به ایران به خانه این بانو (مادر دختر ـ که در کلانتری حضور داشت) رفتم تا بپرسم تکلیف چه می شود، چرا پاسخ نامه ها را نداده بودند و چرا دختر که مرا بدرقه کرده بود، به فرودگاه به استقبال من نیامده بود که پاسخی خلاف انتظار شنیدم. به من گفته شد که دختر چون از آمدن من مأیوس شده بود و سن او هم بالا می رفت و شنیدن شایعات دیگر، شوهر کرد و زن همکار بانکی اش شد. همچنین به من گفته شد که آن مرد (شوهر نامزد سابق) را می شناسم.
        با شنیدن این پاسخ نزدیک بود که سکته کنم. گفتم من که تاریخ تازه برای عقد نکاح تعیین کرده بودم و در نامه خود آن را نوشته بودم که گفت چنین نامه ای دریافت نشده بود. گفتم شایعات چه بود. گفت که دخترش بر حسب اتفاق و در مطب یک دکتر با زنی آشنا شد که ضمن صحبت هایش گفته بود که پس از مطلقه شدن، چند ماه صیغه شفاهی شما بوده و از شما که اهل کافه و بار بودید بیماری مقاربتی هم گرفته بود.
        گفتم که دروغ است و من چنین زنی را نمی شناسم و هرچه پرسیدم که چرا جریان را برایم ننوشتید تا از خود دفاع کنم و ... پاسخی نداد و گفت که باید از خانه خارج شود و به دنبال کاری برود.
        من در نهایت ناخرسندی به محل کارم بازگشتم ولی نمی توانستم کار کنم. نزد یک روانپزشک رفتم داروی تسکین اعصاب و خواب آور داد ولی هرگز در اندیشه گرفتن انتقام نبودم. مدیر عامل کمپانی را که نگران کَمکاری و خواب آلود بودن من بود از جریان آگاه ساختم. با پول پس انداز برای برگزاری عروسی، یک جیپ نو ساخت ژاپن خریدم و قصد گردش به دور وطن کردم تا ماجرا را فراموش کنم که امروز بر حسب اتفاق نامزد سابق را در یک فولکس واگن قورباغه ای در کنار شوهرش دیدم که در سرازیری خیابان پهلوی (ولیعصر امروز) میان دوراهی یوسف آباد و بولوار الیزابت در حرکت بودند. بانک محل کار آنان در نبش کوچه ای در همان منطقه قرار دارد. با مشاهده آندو در کنار هم و اینکه این زن بدون برهم زدن نامزدی اش با من، با مردی دیگر ازدواج کرده بود حالت روانی خاصی به من دست داد بگونه ای که نمی دانستم که چه می کنم. کنترل خودرا از دست داده بودم و همینکه اتومبیل حامل آنان چراغ راهنما زد تا به سمت کوچه ـ کوچه ای که شعبه بانک در ساختمانی در نَبش آن قرار داشت ـ جهت پارک کردن بپیچد، با همه توان خود بر پدال گاز جیپ پای فشردم و آن را بر فولکس واگن که عمود بر خیابان شده بود کوبیدم که به در مسافر اصابت کرد و فولکس را تا جوی آب جلو بُرد و به جوی انداخت. دیگر چیزی نفهمیدم و خودم را تسلیم رهگذران کردم که به پلیس اطلاع دادند.
        در اینجا، مادر بانوی مجروح همان حرف هایی را که قبلا در خانه اش به متهم زده بود تکرار کرد و گفت چون نامهِ تمدید دوره کارآموزی در اروپا به دخترش نرسید و موضوع عقد شفاهی و بیماری مقاربتی را از آن زن در مطب دکتر شنید از این مرد دل برید و حاضر به ازدواج با همکارش شد که این مرد از دو سال پیش تمایل خودرا به ازدواج با او نشان داده بود و عقد ازدواج سریعا انجام شد و دخترم به خانه شوهر رفت. دخترم قضیه تمایل همکار بانکی اش به ازدواج را قبلا برای این آقا (نامزد سابق) گفته بود و این آقا شوهر کنونی دخترم را در بانک دیده بود و می شناخت.
        متهم که اظهارات آن مادر را می شنید گفت که چرا دست کم با خواهر او تماس نگرفتند و از وضعیت او کسب اطلاع نکردند و نیز از تصمیم به لغو نامزدی و ... اطلاع ندادند تا وی را آگاه کند و کجاست آن زن که مدعی عقد شفاهی و بیماری مقاربتی شده بود؟. او سوگند می خورد که هرگز چنین بیماری نداشت.
        روز بعد که به بانو مترجم بیمارستان شوروی تلفن کردم گفت که مجروح قادر به سخن گفتن شده است. به بیمارستان شوروی که یک بیمارستان غیر انتفاعی (خیریه مانند) بود رفتم، بانوی مجروح را دیدم ولی حاضر نشد که مصاحبه کند. به جای او با بانو مترجم که مهربانی و همراهی کردنش مرا شگفت زده کرده بود مصاحبه کردم و پرسیدم که در کجا زبان روسی یاد گرفته است. گفت که این، قصه ای است دراز و جای گفتنش اینجا نیست زیراکه برای هر ساعت کار، از بیمارستان مزد می گیرد و مجاز به اتلاف وقت نیست. گفتم جای دیگری را برای گفت و شنود تعیین کند. گفت که امشب وقت ندارد، می خواهد به محل کار دوستش به رادیو ایران (میدان ارگ ـ 15 خرداد) برود که دوستش در آنجا کارشناس موزیک است و «موزیکِ فاصله» برای برنامه های رادیو انتخاب می کند. گفتم: فلانی را می گویی که در زیرزمین ساختمان استودیو 14 کار می کند، پاسخ مثبت داد. گفتم من هم درست مقابل همان ساختمان در خبرگزاری پارس کار می کنم و می توانیم همانجا یکدیگر را ببینیم.
        شب به آنجا آمد و با دوستش (یک خانم ارمنی موسیقی شناس) به اطاق من آمدند.
        بانومترجم بیمارستان شوروی گفت که آسوری و متولّد شهر رضائیه است. دو پدر بزرگ (مادری و پدری) او پس از پراکنده شدن از دیار خود در شمال عراق توسط دولت عثمانی به ایران آمدند و در اینجا به زندگی ادامه دادند. من 4 ـ 5 ساله بودم که پدرم که مکانیسین کامیون بود با خانواده و با گذرنامه ایرانی از طریق ارمنستان (ارمنستان شوروی وقت) به اوکراین نقل مکان کرد و در شهر کیِف (کی یِف) مشغول کار شد. در این شهر، من هنوز دبیرستان را بپایان نرسانده بودم که جنگ آغاز شد و ارتش هیتلر «کی یف» را تصرف کرد و دست به تخریب و کشتار زد. پدرم را به بیگاری گرفتند تا کامیون های ارتش آلمان را تعمیر کند که به آنان گفته بود تبعه ایران است و او را آزاد کردند. پدرم گفته بود که چندین خانواده ایرانی دیگر هم در «کی اف» زندگی کنند. آلمانی ها به رغم خشونت با روس ها، به ایران و ایرانی احترام می گذاشتند، همه ما دارندگان گذرنامه ایرانی (گذرنامهِ قدیمیِ منقضی شده) را که 50 ـ 60 نفر بودیم با اتوبوس به رومانی که متحد هیتلر بود فرستادند و از طریق بلغارستان و ترکیه به رضائیه بازگشتیم. من در اینجا شوهر کردم ولی پس از سالها شوهرداری دارای فرزند نشدم. شوهرم مرا به چندین دکتر و بیمارستان بُرد و نتیجه نگرفت و سرانجام به بیمارستان شوروی (در تهران) آورد که در آن زمان در محل (ساختمان) دیگری بود. در اینجا متوجه شدند که من روسی، فارسی و تُرکی می دانم و دوران دبستان و دبیرستان را در شوروی بودم که پیشنهاد کردند مترجم بیمارستان شوم و حرف های بیمار و دکتر را برای هم ترجمه کنم که من و شوهرم قبول کردیم. شوهرم به این سبب از این پیشنهاد استقبال کرد که وقتی من دارای درآمد شوم، بدون دغدغه می تواند مرا طلاق دهد و زنی بگیرد که دارای فرزند شود و این کار را هم کرده است و من نیز از زندگانی خود راضی هستم.
     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
    پيام‌هاي تازه
    برخی نگرانی ها از تجدید روابط تهران و لندن در پی دیدار جک استراو از تهران در سال 2013
  •   در دهه اول ژانویه 2013 شماری نامه از مخاطبان دریافت شد که از تجدید روابط لندن و تهران و دیدار یک هیات پارلمانی انگلستان به ریاست جک استراو وزیر امورخارجه پیشین این کشور از ایران ابراز نکرانی کرده بودند. برخی به تجزیه ایران به دست انگلیسی ها و بویژه جداکردن هرات، تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ با روسیه در سال 1907، دخالت در امور دولتی در طول نزدیک به دو قرن، تشویق ناراضیان به تحصّن در ساختمان سفارت خود در تهران، ایجاد نیروی نظامی (اس. پی. آر.) برای خود در ایران، اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 و تغییر رئیس کشور، محاصره اقتصادی ایران در طول حکومت مصدق، کشاندن پای آمریکا به کودتای 28 اَمُرداد و ... اشاره کرده، پاره ای این تجدید روابط را بَدیُمن و طبق نقشه خوانده و بعضی هم گفته بودند که از همان زمان که حسن روحانی رئیس جمهور و محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه شد پیش بینی کرده بودند که روابط تجدید خواهد شد. بی بی سی بمانند برخی روزنامه های تهران روزی نیست که مطلب درباره هاشمی رفسنجانی نداشته باشد که گفته شده است نظرات حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی در موارد متعدد به یکدیگر نزدیک است. در یکی از نامه ها آمده بود: جک استرا همان مقامی است که در سیزدهم اکتبر سال 2005 ایران را به مداخله در امور عراق متهم کرد و .... وی افزوده است: چندی پیش که به سبک تصرف آمریکا، به ساختمان سفارت انگلیس در خیابان فردوسی ِ تهران حمله و تا حدی تخریب صورت گرفت و به فراخوانده شدن کارکنان و قطع روابط منجر شد خوشحال شدم که مداخله دیگری صورت نخواهد گرفت. اگر یادداشت های امیر اسدالله علم را بخوانید خواهید دید که روزی نبود که سفیر انگلیس و همینطور سفیر آمریکا از طریق او (عَلَم) به شاه نظر ندهند و دیکته نکنند.
    سعیدآبادی (عکس از خبرکزاری فارس)


        محمد رضا سعیدآبادی استاد دانشگاه تهران در رشته مطالعات جهان، 17 دیماه 1392 در یک مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری فارس، درباره سفر جک استراو John Whitaker Straw (Jack) و هیأت پارلمانی انگلستان به ایران با اشاره به اینکه دیپلماسی پارلمانی همانند دیپلماسی سنتی [قوه مجریه ـ وزارت امور خارجه] بین دولتی است گفت: در روابط ایران و انگلستان فضای بی‌اعتمادی وجود دارد که 3 علتِ عمده آن از این قرار هستند:
        ـ نوع ورود دیپلماسی انگلستان به ایران از اوایل دوران قاجار، وضعیت روابط دو دولت و مداخلات، رویکردهای دولت لندن در قبال ایران و خاطرات تلخ ایرانیان از آنها.
        ـ مناسبات ویژه دولت لندن با آمریکا و وجود مسئله و دشواری در روابط آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، و تاثیر این دشواری بر روابط لندن و تهران و توأم با مشکل بودن این روابط.
        ـ تلقّی دو دولت [انگلستان و ایران] نسبت به یکدیگر و خاطرات تلخ و درک ایرانیان از حجم دخالت‌های انگلیس در امور داخلی وطن.
        بنابراین، مردم و نخبگان سیاسی در ایران به طور سنّتی دولت لندن را مخالف توسعه و پیشرفت وطن خود می‌ پندارند که همانطور که گفته شد این بدبینی ریشه‌های تاریخی دارد.
        این استاد مطالعات جهان بویژه بریتانیا افزود که کودتای 28 اَمُرداد، حمایت از صدّام حسین در طول جنگ 8 ساله و صدور قطعنامه‌های ضد ایرانی نیز به ایرانیان نشان داد که دولت لندن مخالف استقلال و توسعه ایران است. دولت لندن در جریان حوادث سال 1388 ایران هم به شکل ناهنجار و برخلاف عرف بین‌المللی دخالت کرد. انگلیسی‌ها به دنبال برداشت حداکثری از این اتفاقات و بدست آوردن امتیاز بودند.
        سعیدآبادی با اشاره به تغییر نگرش دولت جدید ایران در تعامل با غرب گفت که با این حال، اهداف و استراتژی‌های ایران و انگلستان تغییر نکرده و تنها تاکتیک دچار تغییر شده است.
        جک استراو (استرا) متولد 1946 (67 ساله) ـ عضو پارلمان انگلستان و قبلا 13 سال وزیر کابینه ازجمله 5 سال وزیر امور خارجه (در کابینه تونی بلِر) سه شنبه هفدهم دیماه 1392 در صدر یک هیات 4 نفره و به دعوت یک هیأت پارلمانی ایران وارد تهران شده است. وی مسیحی است ولی تبار یهودی دارد که چند نسل پیش از اروپای شرقی به انگلستان مهاجرت کرده بودند.
        محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس شورای اسلامی درباره دیدار هیات جک استراو گفته است که باید دقت بیشتری شود که سوءاستفاده هایی از این سفر صورت نگیرد؛ چراکه جک استراو به فکر منافع خود و کشورش و استفاده از این سفر خواهد بود تا اینکه به فکر منافع ما باشد؛ لذا باید مواظبت کرد تا کارهای غیر عرف و منطق حتی در میدان دیپلماتیک اتفاق نیافتد.
        نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، با بیان اینکه مسئولیت ها در نظام مشخص است و هر دستگاهی باید به درستی آنرا انجام دهد، گفت که ویزای ورود مهمانان خارجی را وزارت امور خارجه می دهد و مجلس نمی تواند به کسی ویزای ورود به کشور دهد. رفت و آمدهای مقامات خارجی را وزارت امور خارجه کنترل می کند. برای مثال: از من به عنوان یک مقام رسمی برای سفر به برخی از کشورها دعوت می شود و معمولا دعوتنامه ها از سوی وزارت امور خارجه به دست ما می رسد و وزارت امور خارجه همراه با این دعوتنامه ها، نظر کارشناسی خودرا هم می فرستد و توصیه می کند که به آن کشور سفر بکنیم و یا نکنیم.


  • یک نظر جامع با توضیحات مفصل و ذکر مثال در مخالفت با حذف صِفرهای اسکناس و ارائه راههای افزایش درآمد دولت و کاهش تورّم
  •   دریافت اظهارنظر درباره پیشنهاد حذف 4 صِفر از پول کشور که از سوی رئیس بانک مرکزی به رئیس قوه مجریه داده شده بود در دیماه 1397 ادامه داشت. تا 17 دیماه این سال نظرات دریافتی در مخالفت، بی نتیجه و نمایشی خواندن این تصمیم بود و اینکه یک ضربه روانی خواهد بود. «حذف چند صِفر» از پول کشوری که تورّم بالا دارد و ثبات اقتصادی کامل ندارد در این شرایطِ تهدید و تحریم غیر ضروری خوانده شده بود.
         درج یکی از اظهارنظرهای واصله در 14 دیماه 1397 را که جامعيت دارد و به موقع خود درج شده بود به اينجا منتقل کرده ايم که از این قرار است:
        
        "چرا این موضوع که گمان نمی رود مجلس آن را که بیش از یک سال به انتخابات پارلمانی نمانده است تصویب کند و قبلا چند بار به آن اشاره رفته دوباره و در این زمان حسّاس بمیان آمده است؟. دفعات پیش هم با واکنش منفی روبرو شده بود. تازه، اجرای آن اگر بر فرض محال، قانون شود نه تنها هزینه سنگین خواهد داشت بلکه حدود دو سال برای اصلاح و تغییر محاسبات، چاپ اسکناس تازه و آماده کردن ذهنی و روانی مردم وقتگیر خواهد بود و در این دو ـ سه سال بازهم تورّم و گرانی بیشتر خواهد شد. این کار که گمان نمی رود منطقی و سودمند باشد مشابه این اقدام یک شهردار است که برای حل مسئله ترافیک یک خیابان شهر خود به جای راه حل های منطقی و تجربه شده، ازجمله ممنوعیت عبور کامیون، تعریض خیابان، یکطرفه کردن آن و ... بیاید و فقط نام خیابان را مثلا از خیابان آسیا به خیابان اروپا تغییر دهد. خوب، بیایند و 4 صِفر از رقم سمت راست پول را حذف کنند. مثلا خانه ای که اجاره اش هرماه دو میلیون تومان است می شود 200 تومان. آیا ذهن و روان مالک خانه اجازه می دهد که با این مبلغ آن را اجاره دهد؟، قطعا خواهد گفت 300 تومان. همین طور، یک خُرده فروش که فرضا تخم مرغ را هر دانه 1000 تومان می فروشد بخواهد آن را به یک دهمِ یک تومان بفروشد (به حساب قدیم؛ 10 دینار) که چون خریدار محاسبه دقیق ندارد، فروشنده خواهد گفت 20 دینار و قیمت بالا خواهد رفت. یک کارمند که مثلا حالا هر ماه دو میلیون تومان می گیرد، حقوقش می شود اسما 200 تومان = حقوق کارمند دونپایه در 75 سال پیش که برایش اثر روانی منفی خواهد داشت. یک فرد که پولش مثلا 300 میلیون تومان را در بانک سپرده کرده، ناگهان می بیند که 30 هزار تومان شد، درست است که در اصل تغییر نکرده است ولی در ذهن، روان و تفکّر او شدیدا تأثیرگذار خواهد بود، غمزده و عصبی خواهد شد. دولت بهای بنزین را بالا نمی برَد و به حد منطق بازار روز نمی رساند تا اتومبیلدارها عصبی و ناراضی نشوند، و رنجش نداشته باشند، چطور رنجش عمومی ناشی از حذف صِفرها را که روانی و ذهنی است در نظر نمی گیرد. حذف صِفرها از پول، مسئله تورم و گرانی را حل نخواهد کرد. افزایش نقدینگی (چاپ اسکناس و شبه اسکناس) برای این است که درآمد دولت کمتر از هزینه هایش است. باید مسئله درآمد را حل کرد و دید که کشورهای دیگر چه می کنند. کشورهای دیگر قاچاق واردات و صادرات ندارند، جز مقداری مواد مخدر و کشورما واردات قاچاق پوشاک و اتومبیل و ... دارد که تعجب برانگیز است. من 23 سال است که در آمریکا زنداگی می کنم برای ادامه تحصیل آمدم و ماندگار شدم. در سال انقلاب در کنار انقلابیون بودم و مدتی کوتاه در یک کمیته انقلاب فعالیت داشتم و مردم کشورم را بخوبی می شناسم. باید تصمیمات و اقدامات بر پایه نگرش، ذهنیات و برداشت های ایشان باشد. قطعا حذف صِفر از اسکناس را بر نخواهند تابید زیرا که کاری فایده بخش و سازنده نخواهد بود. من از باب دلسوزی و خدمت، این مطلب را نوشتم تا از طریق شما منعکس شود. «اسلام» نظرخواهی و بیان نظرات را تشویق کرده است. دولت لهستان سالها پیش چند صِفر از پولش را حذف کرد ولی هنوز از همه مشکلات ناشی از این کار خلاص نشده است. این کشور سالها از اعضای اتحادیه اروپاست ولی هنوز نتوانسته «یورو» را پول رایج خود کند زیراکه اسیر همان مسئله حذف صِفرها است. آلمان بعد از جنگ جهانی اول دچار تورّم شدید شد ولی اقتصادیون آن اجازه ندادند که یک صِفر از پول ملّی را حذف کند و همین آلمان بعد از جنگ جهانی دوم حذف کرد و دچار مشکل شد و فقر ـ البته در کوتاه مدت ـ و این فقر و عمدتا روانی سبب شده بود که زنان آلمانی با نظامیان آمریکایی ـ نظامیانی که کشورشان را اشغال کرده بودند ازدواج کنند. دولت جمهوری اسلامی باید راه درآمد برای خودش بیابد. من در آمریکا هر سال 600 دلار مالیات اتومبیل 7 ساله ام را می دهم ـ برحسب بهای اتومبیل که هر سال کم می شود. هر سال 3100 دلار مالیات کُندو (آپارتمان) 290 هزار دلاری ام را. هر سال قیمت آن را ارزیابی و صورتحساب می فرستند. رونالد ریگن مسئله تورّم زمان حکومت جیمی کارتر را با وضع 15 سِنت مالیات بر گالن بنزین حل کرد که همچنان باقی مانده است و این مالیات، علاوه بر عوارض ایالت و شهر محل جایگاه فروش بنزین است. در آمریکا مالیات بر سیگار ده برابر قیمت تعیین شده کارخانه است. هر روز در دو نقطه باید عوارض عبور از جاده را بدهم. هنگام خرید، 6 درصد بهای خرید را باید بلافاصله مالیات دولت بدهم. اینها به علاوه مالیات بر درآمد (حقوق) است، دولت جمهوری اسلامی چطور می تواند از حقوق 200 تومانی (پس از حذف صِفرها) یک فرد مالیات بگیرد. به جای این تغییر و تبدیل پی در پی کارت ملی، شناسنامه، سند مالکیت و ... و کارت دریافت پول از بانک، بروند مغازه ها را مجبور به داشتن ماشین فروش کنند که این ماشین به اداره دارایی محل متصل باشد و همه کالا و اجناس دارای بارکُد، تا مبلغ خرید و فروش مغازه معلوم باشد و مالیات بر درآمد واقعی بدهد. در یک وضعیت تورّمی، درآمد مغازه ها بالا و بالا می رود و باید مالیات آن را بدهند. مالیات همین سیگار که زیان آور اعلام شده است می تواند کُلّی درآمد برای دولت داشته باشد، تورم پایین بیاید و صِفرهای اسکناس که به نظر من [فرستنده نظر ـ مخاطب] یک خودفریبی و کاری عبث است بجای خود باقی بماند.".
        [فرستندهِ نظرات آمده در بالا، به مسئلهِ سیاسی ساز بودن حذف صِفرها از اسکناس ها نیز اشاره کرده است]




  •  

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com