Iranians History on This Day
روز و ماه خورشيدي و يا ميلادي مورد نظر را انتخاب و كليد مشاهده را فشار دهيد
ميلادي
   خورشيدي

 
25 مارس
 
جستجو:

 
 


 هديه مولف

اين سايت مستقل و بدون كوچكترين وابستگي؛ هديه ناچيز مولف كوچك آن به همه ايرانيان، ايراني تبارها و پارسي زبانان است كه ايشان را از جان عزيزتر دارد ؛ و خدمتي است ميهني و آموزشي كه خدمت به ميهن و هموطنان تكليف و فريضه است كه بايد شريف و خلل ناپذير باشد و در راه انجام تكاليف ميهني نياز به حمايت مادي احدي نبايد باشد، و نخواهد بود. انتخاب موارد براي نگارش و عرضه در سايت نظرشخص مولف است.
 

 










   لينک به اين صفحه  

مهمترين رويدادهاي ايران و جهان در طول تاريخ در اين روز 25 مارس
ايران
يزدگرد دوم و اعلان جنگ به امپراتوري روم ـ تعصّب مذهبی یزدگرد دوم ـ مسئله هِپتال ها
25 مارس سال 441 ميلادي يزدگرد دوم شاه ساساني ايران و پسر بهرام پنجم (بهرام گور) به امپراتوري روم که پس از ناپديد شدن بهرام، در مرزهاي شمال غربي ايران دست به تمرکز نيرو زده بود و مرزنشينان را تحريک به نافرماني مي کرد اعلان جنگ داد. بهرام پنجم در جريان شکار گور ناپديد شده بود و برای مدتي، ايران بدون رئيس کشور بود. ظاهرا بهرام هنگام تعقيب گور در باتلاق فرو رفته و ناپديد شده بود. پس از بي نتيجه ماندن جستجو براي يافتن او و يا جسدش، بزرگان ايران پسرش را به نام يزدگرد دوم که يک متعصب مذهبي بود جانشين او کردند که اندرزهاي موبد موبدان (روحاني ارشد آيين زرتشت) را بي چون و چرا به اجرا در مي آورد.
     تعصب مذهبي يزدگرد دوم باعث درگيري هايي در ارمنستان شد که ايالت خودمختار ايران بود و اين درگيري ها چند سال ادامه داشت. ارمنیان نخستین ملت در جهان بوده اند که مسیحیت را دین رسمی خود اعلام کرده اند. سختگيري يزدگرد دوم نسبت به پيروان مسيحيت سبب شد که لئون، پاپ وقت، برضد آيين هايي که از ايران برخاسته و در اروپا گسترش يافته بودند مخصوصا انديشه مانوي دست به اقدام بزند.
     در پي اعلان جنگ يزدگرد دوم به روميان و بسيج نيرو، امپراتور روم از در سازش وارد شد و يزدگرد دوم فرصت يافت به عقب راندن هپتالها Hepthalites در مرزهاي شمالي منطقه فرارود همت بگمارد. به خواست موبد موبدان که عقيده داشت هپتالها اخلاقیات را رعایت نمی کنند و بايد از مرزهاي ايران فاصله زياد داشته باشند، يزدگرد دوم سالها در نواحي شمال شرقی کشور سرگرم جنگ با اين قوم بود. شکست کامل هِپتال ها که بعدا با کوشان ها متحد شده بودند در سده بعد (سال 565 میلادی) صورت گرفت. هپتال هارا «هون سپید» هم نوشته اند. کرونیکلرهای چینی نوشته اند که هپتال ها ساکن مناطق شمالی دیوار چین بودند. چینیان آنان را «هوآ Hoa» می خواندند. دائرة المعارف بریتانیا نوشته است که پولیاندری polyandry (ازدواج یک زن در یک زمان با دو و یا چند مرد) در میان هِپتال ها که توجه به پاکیزگی بدن هم نداشتند رایج بود. این عادت هنوز به طور کامل در مناطقی از هیمالیا از میان نرفته است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
قرارداد ترکمن چاي و تلخ شدن نوروز به کام ايرانيان در آن زمان
يک ماه و چند روز پس از امضاي قرارداد پايان جنگ دوم ايران و روسيه، مردم ايران در جريان ديد و بازديد هاي نوروزي آن سال، تازه از مفاد آن آگاه شدند و نوروزشان تلخ شد.
    اين قرارداد 22 فوريه 1828 (هفته اول اسفندماه) با ميانجيگري (نقشه!) انگلستان که نمي خواست روس ها به مرزهاي هند نزديک شوند در ترکمن چاي منعقد شده بود و به موجب آن، ايران مناطق ديگري از جمله ايروان و نخجوان را از دست داد و از آن زمان مرز شمال غربي ايران تغيير نيافته است.
    دومين جنگ ايران و روسيه دو سال طول کشيد و ايران بازنده آن بود.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که پروفسور باستانی پاریزی مورّخ، مؤلف، روزنامه نگار و شاعر بزرگ معاصر ایران فوت شد ـ کارهاي او ـ چند خاطره پندآموز با او
پروفسور باستاني پاريزي
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی مورخ، روزنامه نگار، نویسنده، پژوهشگر، شاعر و استاد تاریخ در دانشگاه تهران، پنجم فروردین 1393 (25 مارس 2014) و در 89 سالگی درگذشت. وی سوم دی ‌ماه 1304 (24 دسامبر 1925) در پاریز سیرجان (استان کرمان) به دنیا آمده بود. استاد باستانی در ماههای آخر عمر از بیماری کبد رنج می بُرد.
    استاد باستانی که در تاریخ دکتری داشت مراسحل تدریس از دبستان و دبیرستان تا دانشگاه را طی کرده بود. او 49 سال در دانشگاه تهران (از 1338 تا 1387)، تاریخ تدریس کرد. استاد باستانی از جوانی ـ همزمان با تدریس به کار روزنامه نگاری پرداخته بود و این کار از کرمان آغاز کرده بود. وی نیز عقیده داشت که تاریخ نگاری و روزنامه نویسی در یک قلمرو واحد هستند و هرچه که امروز خبر نامیده می شود فردا و فرداهای دور می شود تاریخ. او همچنین به خبرنگاران اخبار پلیسی و قضایی توصیه می کرد که یادداشت های خودرا دور نریزند تا بعدا بتوانند آنهارا به داستان کوتاه بدل کنند و داستان نویس شوند و کارفرمای خودشان و از معاریف جامعه. استاد باستانی به کرمان و کرمانیان علاقه ویژه داشت و این علاقه دو طرفه بود. استاد علاوه بر نوشتن هزاران خبر و مقاله برای نشریات، بیش از 60 کتاب ازجمله تاریخ کرمان و کرمان شناسی و داستان های متعدد تألیف کرده است. اشعار او نیز معروف هستند.
    این نگارنده (نوشیروان کیهانی زاده) در دبیرستان و دانشکاه از شاگردان استاد باستانی بودم و خاطرات متعدد از شاگردی و تماس او دارم که لازم است به مواردی از آنها اشاره کنم تا در «تاریخ» بمانند:
    دوران حکومت دکتر مصدق بود که گام به دوره دوم دبیرستان ـ دبیرستان پهلوی شهر کرمان ـ نهادم. استاد درس «تاریخ ادبیات» ما، محمدابراهیم باستانی پاریزی بود ـ فردی متفاوت از دیگران؛ کراوات به گردن نداشت، فروتن بود و رفتاری بسیار دوستانه و خودمانی داشت. در نخستین جلسه کلاس به مبصر گفت که هنگام ورود او به کلاس «برپا» نگوید، هرکس بخواهد به هر طریق احترام بگذارد آزاد است ولی نه به «برپا» گفتن مبصر که یک امریه است و الزام آور. روش تدریس او نیز کتابی نبود، باید یادداشت بر می داشتیم. در نخستین جلسه گفت: «تاریخ ادبیات» یعنی تاریخ اندیشه، دانش و هنر ـ همه چیز کتاب می شود [ادبیات]. جهانیان به عظمت تمدن و فرهنگ ما ـ ایرانیان ـ اذعان دارند، مدیون آن هستند و در برابرش سر تعظیم فرود می آورند. این توجه ویژه، تنها به خاطر
    ابرقدرت بودن ما در دوران هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان و گسترش قلمرو ما تا اواسط لیبی در غرب و داشتن سواره نظام زرهپوش نبوده، به داشتن مردان فکر و خدمت ما به تمدن بشر است. ما بودیم که کتابخانه عمومی، دارالترجمه و دارالتحریر دایرکردیم، دانشگاه ساختیم، رصد خانه تاسیس کردیم، برای زبان عرب «صرف و نحو» نوشتیم و .... آیا می توانید حدس بزنید که در هر بیت حافظ و هر جمله سعدی چقدر پند و اندرز و حکمت است؟. ما دانش شیمی و ریاضیات عالی (جبر و مثلثات و اصول لگاریتم) به وجود آوردیم، فضاشناسی را تکمیل و گردش زمین را محاسبه کردیم. همچنین فلسفه و علم مدیریت را بروید اصول مدیریت دولتی را در کتاب خواجه نظام الملک (سیاست نامه) بخوانید. همه اینها در کتاب آمده است و تاریخ ادبیات شرح این تالیفات و افکار و به وجودآورندگان آنهاست. شرح «ادبیات فارسی» به همین نام (پرشین لیترِچر) در همه کشورها تدریس می شود و این کتابهای ما به زبانهای دیگر ترجمه و بعضا تدریس می شوند. این را گفتم که به اهمیت این درس (تاریخ ادبیات ایران) پی ببرید.
    سال بعد با رای دانش آموزان، دبیر روزنامه دیواری دبیرستان شدم. احتمالا برنده شدن من به خاطر اسمم بود، دبیرستانی ها از دیرزمان مرا «کیهان ـ اطلاعات» صدا می کردند. مصاحبه با استاد باستانی پاریزی، مطلب اول نخستین شماره این روزنامه دیواری بود که گفته بود دیماه 1304 هجری خورشیدی به دنیا آمده است.
     وی در این مصاحبه از روش تالیف کتابهای درسی تاریخ که به علل و نتایج هر رویداد توجه نکرده بودند انتقاد کرده بود و گفته بود که شرح رویدادها به تنهایی کافی نیست باید علل و نتایج ـ نتایج رویداد تا به امروز ـ منعکس شود تا درس دهد و اشتباهات تکرار نشود. برای مثال: اگر هیتلر شرح شکست ناپلئون از لشکرکشی غیر ضروری سال 1812 به روسیه و از دست دادن آن ارتش عظیم فرانسه را به دقت خوانده بود اشتباه اورا تکرار نمی کرد و در تابستان سال 1941 به روسیه حمله نمی بُرد و از میان نمی رفت. وی دهها مثال دیگر زده بود و درس تاریخ را در عین حال درس «میهن شناسی» و «جهان شناسی» خوانده بود. استاد باستانی در همین مصاحبه از منوچهر نیستانی (یکی از شاگردانش) که در آن سن کم، مجموعه شعر ـ شعر انتقادی ـ به چاپ رسانده بود یادکرده و بر مضمون (از نیستان تا مرا بُبریده اند ...) گفته بود نیستانی در اشعار خود، از جدایی ها (اختلاف طبقاتی پولدار و بی پول و ...) روایت کرده است.
    در آن زمان در ایران، دانش آموز با قبول شدن در کلاس پنجم دبیرستان، دیپلم متوسطه می گرفت و کلاس ششم برای ورود به دانشگاه و پایه این کار بود و سه شاخه داشت: ادبی، ریاضی و طبیعی. دیپلمه های ریاضی نمی توانستند وارد دانشکده ادبیات و حقوق شوند و یا پزشگی بخوانند و به همین ترتیب دیپلمه های ادبی و طبیعی راهی به دانشکده فنی و یا رشته علوم ریاضی نداشتند. در سال تحصیلی 1333 ـ 1334، من به اصرار پدرم که رشته ادبی را آغاز کار «پشت میزنشینی» و [به زعم او] مُفتخوری می پنداشت. بناچار [بدون داشتن علاقه و حتی استعداد] در ششم ریاضی ثبت نام کرده بودم. اوایل آن سال تحصیلی، استاد باستانی در محوطه دبیرستان پهلوی کرمان مرا دید و از وضعیت تحصیل پرسید گفتم در رشته ریاضی ثبت نام کرده ام. متاسف شد و گفت که در من استعداد تاریخ و «نوشتن» یافته و خوب بود که در ششم ادبی به تحصیل ادامه می دادم، و افزود که تحصیل و اشتغال در رشته خلاف ذوق و استعداد نه تنها پیشرفت ندارد بلکه شادی و خوشوقتی هم در فرد به وجود نمی آورد و ناشاد و ناراضی بودن از خود در طول عمر، یعنی عمر بی حاصل و .... ولی من باید میان خواست پدر و رشته ادبی، یکی را بر می گزیدم و من خواست پدرم را ترجیح دادم و سال بعد در تهران به دانشکده مهندسی مخابرات (تلفن، تلگراف، بی سیم و ...) وارد شدم، اما تأسف استاد باستانی همچنان در ذهن من باقی مانده بود و در تابستان بعد (تابستان 1335 = 1956) همینکه آگهی پذیرش دانشجو برای شرکت در نخستین دوره آموزش روزنامه نگاری ایران (به مفهوم کلاسیک آن) را دیدم، برای شرکت در امتحان ورودی آن (کنکور) ثبت نام کردم و قبول شدم و از خیر مهندس شدن گذشتم. یکی از دروس این دوره، تاریخچه و چگونگی کار خبرگزاری ها و شبکه های تهیه و ارسال خبر از نقاط دوردست بود. یک قسمت از این درس، تشریح ابتکار استاد باستانی پاریزی بود که در استان کرمان یک شبکه خبرنگاری و مطلب نویسی برای روزنامه اطلاعات ایجاد کرده بود که تحول بزرگی در ژورنالیسم ایران بشمار می رود و به مراتب بهتر از کار خبرگزاری های جهانی از قبیل اسوشییتدپرس بود. طبق این روش، استاد باستانی کار خبرگیری و خبرنویسی را از دست بقال و کفّاش که مشاهدات خود از وقایع را به یک نفر دیگر دیکته می کردند تا بنویسد و می فرستادند و عموما ناقص و جنبه تبلیغ برای یک مقام معیّن داشت خارج ساخته و به تحصیلکردگان با استعداد و صاحب ذوق [پس از دیدن آموزش مربوط در محضر خود او ـ استاد باستانی] سپرده و اِدیت این اخبار و مطالب را شخصا انجام می داد و می فرستاد.
    پس از اتمام نخستین دوره آموزش روزنامه نگاری ایران، ورود به این پیشه مادام العمر و استخدام شدن، بر تابلوی اعلانات تحریریه روزنامه اطلاعات بخشنامه ای به امضای سناتور عباس مسعودی ناشر این روزنامه و پی نوشت نورالدین نوری دبیر مربوط دیدم که همگان را از دست بردن در مطالب دریافت شده از کرمان (با ادیت استاد باستانی) ممنوع و تاکید کرده بود که استاد باستانی در تنظیم ژورنالیستیِ مطالب همتا ندارد و مطالب ارسالی او باید عینا به چاپخانه فرستاده شود. علاقه و احترام به استاد باستانی در موسسه اطلاعات که همچنان ـ تا دم واپسین او ـ ادامه داشته خارج از هرگونه توصیف است. استاد باستانی پس از انتقال به تهران هم برای روزنامه اطلاعات مقاله و تفسیر می نوشت. خلاصه برخی از مقالات او به سراسر دنیا مخابره می شد.
    استاد باستانی در پایتخت، با مدرک دکترا و سالها تجربه تدریس، تحقیق و نوشتن، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس تاریخ را برعهده گرفت و در اینجا هم، من شاگرد او شدم و مشاهده کردم که همان روشی را در تدریس که در مصاحبه با روزنامه دیواری دبیرستان پهلوی کرمان گفته بود دنبال می کند: توجه به علل و نتایج هر رویداد ـ زنجیره نتایج تا به امروز، و باز تاکید دارد که روزنامه نگاری و تاریخنگاری دارای یک قلمرو هستند [حرفه مترادف] و هرچه که امروز خبر است فردا تاریخ می شود و اگر روزنامه نگار خبر را کامل ننویسد و به همه عناصر آن بویژه دو عنصر «چرا و چگونه؟» پاسخ ندهد، کار تاریخنگار که باید رویداد را در آینده ای دور و یا نزدیک دنبال کند سخت و پُرهزینه خواهد کرد. آنگونه که من از درس استاد دکتر باستانی پاریزی استنباط کرده ام، وی داشتن روزنامه نگار و تاریخنگار ماهر را از عوامل قدرت یک ملت می داند ـ غرب را همین قدرت در جنگ سرد نیمه دوم قرن 20 پیروز کرد. دکتر باستانی پاریزی همچنین از هواداران تحقیق یک مسئله معاصر (نه زیاد قدیمی) به سبک کارآگاه بود (مورّخ در نقش کارآگاه پلیس). او می گفت که ریشه تداوم یک مسئله در یک کشور نتیجه نبود روزنامه نگار خوب و ماهر و تاریخ نویس علاقه مند به انسان و میهندوست است زیراکه اگر به محض پدید آمدن یک مسئله، آن را اعلام و عیان کنند حل می شود و پایان می یابد و ریشه نمی دواند و سرطان جامعه نمی شود.
    سالها پس از اتمام دوره فوق لیسانس تاریخ در دانشگاه تهران، برای گرفتن دکترا در این رشته به آمریکا (شهر سانفرانسیسکو) رفتم. پس از گذرانیدن واحدهای لازم در طول دو سال، چند عنوان (تاپیک) برای نوشتن تز (رساله ـ پایان نامه) به من پیشنهاد کردند که از میان آنها «تاریخ ادیان ایران» را انتخاب کردم. باید سه استاد راهنما می داشتم که تز به تأیید، تصحیح و امضای هر سه می رسید. یک استاد سوئدی تبار و یک استاد فلسطینی تبار از میان استادان شاغل مدرسه را که مطالعات وسیع در ادیان داشتند برایم انتخاب، و نیز پیشنهاد کردند که از دو استاد ایرانی؛ دکتر باستانی پاریزی و دکتر زریاب خویی ـ یکی را انتخاب کنم و رساله من باید در تهران به تصحیح و امضای یکی از این دو برسد تا دو استاد آمریکایی بررسی کنند و جلسه دفاع از آن تز تشکیل شود و بعد یک نسخه از آن به کتابخانه فرستاده شود تا مورد استفاده ارباب رجوع قرارگیرد. دلیل انتخاب استاد ایرانی این بود که استادانِ خودشان نمی توانستند منابع ـ مآخذ من به زبان فارسی را بخوانند. استاد باستانی پاریزی را انتخاب کردم و او هم پذیرفت. دیدار با او و مشورت اقتضا می کرد که گاهی به خانه اش بروم. تعجب کردم که یک استاد دانشگاه با آن همه تجربه و شهرت، روزنامه نگار و مولف دهها کتاب ـ در کوچه ای در خیابان گرگان و در یک خانه ارزان قیمت و به قول فرنگیها؛ وُرکینگ کلاس زندگی می کرد، البته مملو از کتاب. [وی سالها بعد خانه اش را به کوی فرحزاد منتقل کرد.]. در اظهار نظر و اصلاح رساله من ملاحظه را کنار گذاشت، سختگیری فراوان کرد بگونه ای که مجبور شدم چندبار آن را تجدید تایپ کنم و دو بار از مدیر گروه مربوط بخواهم که جلسه طرح رساله و دفاع از آن به تعویق افتد و بالاخره با اصلاحیات و امضای دکتر باستانی به تصویب رسید و دکترا گرفتم.
    مراسم دو هزار و پانصدمین سال تاسیس دولت واحد ایرانیان (امپراتوری = شاهنشاهی ایران) در مهرماه 1350 و استقبال از نوشته من: «دوره های تاریخ ایران در یک نگاه» که تمامی صفحه 14 روزنامه اطلاعات به آن اختصاص داده شده بود، تصمیم مرا به ایجاد یک برنامه اصطلاحا تقویم تاریخ (شرح یک رویداد گذشته ـ به مناسبتی به روش و با گرامر ژورنالیستی) در تلویزیون دولتی انداخت. برای انجام این کار سراغ همشهری عزیز و چشم و چراغ کرمانیان ـ دکتر باستانی پاریزی که نام اورا بر یک بولوار این شهر و کتابخانه عمومی گذارده اند رفتم. آنقدر مرا در اجرای آن تصمیم تشویق و تحسین کرد که دیگر درنگ نکردم. او در عین حال منابع متعدد و مصوّر به من معرفی کرد زیراکه مطالب تلویزیون باید تصویر داشته باشد و این برنامه از بهمن 1350 تا بهمن 1351 به صورت روزانه ـ هر شب در پایان آخرین بخش اخبار از کانال 2 (تلویزیون رنگی وقت به مدیریت ایرج گرگین) پخش شد و در سال 1353 روز به روز در بولتن خبرگزاری پارس (ایرنا) ـ برای نقل در روزنامه ها قرار گرفت. در جریان تهیه این مطالب که کاری آسان نبود دهها بلکه صدها بار به دکتر باستانی تلفن کردم و کمک خواستم، دقّت منابع و نیز تلفظ اسامی و املاء آنهارا پرسیدم و .... این را هم ناگفته نگذارم که به تاکید نصرت الله معینیان مسئول رسانه های کشور (وزارت ارشاد کنونی) تا نیمه دهه 1340 و معاون او عباس فروتن ـ همشهری دکتر باستانی پاریزی ـ دبیران اخبار خبرگزاری، رادیو دولتی و تلویزیون غیر دولتی، اگر ضمن کار، خبری از خارج دریافت می کردند که خبرگزاری مربوط سابقه تاریخی اش را بر آن نوشته بود باید تایید آن سابقه را از دکتر باستانی جویا می شدیم و در اجرای این تأکیدیه بارها حتی در ساعات بامدادی (شش تا 8 بامداد) به خانه او تلفن کردیم و پاسخ شنیدیم که کمک بزرگی به آموزش عمومی مردم بود.
    در پاییز 1371 پس از 11 سال اقامت در آمریکا برای تجدید دیدار مادر و بستگان به ایران بازگشته بودم که این دیدار نسبتا کوتاه مصادف بود با دعوت غلامحسین کرباسچی شهردار وقت از جمعی از روزنامه نگاران خانه نشین و بیکارشدهِ فروردین 1359 برای راه اندازی روزنامه همشهری متعلق به شهرداری تهران. دوستان روزنامه نگار مرا هم برای شنیدن حرف های شهردار وقت با خود بردند. در این جلسه، کرباسچی گفت که «نشریه همشهری» سیاسی و سراسری نخواهد بود و هدف از تاسیس آن، رساندن پیامهای شهرداری و نیز راهنمایی کردن تهرانی ها در زمینه های بهداشت، فرهنگ، خانه سازی، اتومبیلرانی و اتومبیلداری و آموزش عمومی در همه زمینه های زندگانی و رساندن اخبار به صورت مطلق (نه تفسیر و اظهار نظر) است و هدف ارتقاء مدنیّت است. مثلا رعایت نوبت در ایستادن درصف و حق عبور از معابر و نریختن اشغال در جوی آب و ....
    این اظهارات مرا تحت تاثیر قرارداد ولی از آنجا که روزنامه نگار حرفه ای از کارکردن در روزنامه دولتی منع شده است زیراکه از کِسوَت روزنامه نگار خارج و به کسوت کارمند (مامور) در می آید، از قبول نوشتن برای همشهری ولو به صورت «فری لنس» و مکاتبه ای اکراه داشتم که به ذهنم رسید در این زمینه با دکتر باستانی پاریزی مشورت کنم. به دانشکده ادبیات رفتم. دکتر باستانی داشت به خانه می رفت و در کنار اتومبیل پسرش که بدنه تصادفی داشت ایستاده بود. پس از شنیدن داستان دودلی من گفت: تو نباید علم و تجربه ات را به گور ببری. ایرانیان نیاز به استفاده از تجربه، دانش و نظرات تو دارند، نباید آنان را محروم کنی. دانش، تجربه و مهارت های هر ایرانی سرمایه کشور است و این سرمایه باید بکار افتد و .... برو قبول کن ولی بهداشتی بنویس، مطالبی در زمینه آموزش عمومی بنویس، همان مطالب تقویم تاریخ را به روز کن و بنویس و ... حتما پیشنهاد را رد نکن، امروزه با وسائلی که هست لازم نیست که در دفتر روزنامه حضور یابی ـ از همان آمریکا با فاکس بفرست [در آن زمان هنوز ایمیل عمومیت نیافته بود]، اگر خیلی بازهم تردید کردی، حق التحریر نگیر که امضاء بدهی.
    با شنیدن توصیه او یکراست به ساختمان همشهری در خیابان جردن رفتم و گفتم که می توانم در هرجا که باشم برایشان یک پرسش و پاسخ پزشکی، یک صفحه تاریخ و پاورقی (پاورق)، یک درمانگاه اتومبیل و یک ستون گشتی در دنیای خبرها ـ شامل خبرهای آموزشی غیر سیاسی درست می کنم که محمد عطریانفر ـ سردبیر کل پذیرفت و انتشار آنها سالها ادامه یافت و اینک دیگران آن را دنبال می کنند.
    دکتر باستانی پاریزی محبوب مردم کرمان بوده است که 55 سال پیش در تحریریه روزنامه اطلاعات از او شنیدم که گفت: "زادگاه یک فرد همانند مادر، هیچگاه حمایت خودرا از فرزند سلب نمی کند، آرامش بخش است و پناهگاهی اطمینان بخش.
    لازم است با خدماتی که استاد باستانی کرده است نام اورا در همه شهرها بر تالارها، مدارس و خیابانها بگذارند. دهها بلکه صدها سال طول خواهد کشید تا ایران یک باستانی پاریزی دیگر به وجود آورد. در آمریکا، شهری نیست که در آن خیابانی به نام «دورانت ـ یک تاریخ نگار» نباشد. به نظر من، دکتر باستانی ما در نوشتن و پژوهش از «ویل دورانت» کمتر نیست. در کشورهای دیگر، به مناسبت زادروز و سالمرگ استادان، نویسندگان و اندیشمندان همطراز پروفسور باستانی پاریزی مراسم عمومی برگزار و تمبر پُست چاپ می شود و در آرامگاه ویژه مدفون می شوند و .... به امید چنین روزی در ایران.
    
پروفسور باستاني پاريزي در پنج مرحله عُمر

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
اديان و روحانيون
روزی که اسقف اعظم انگلستان را به جرم «ارتداد» آتش زدند!
Thomas Cranmer
21 مارس 1556 با امضای ماری یکم ملکه انگلستان «توماس کرانمرThomas Cranmer» اسقف اعظم کانتِربوری (کلیسای انگلستان) به جرم ارتداد آتش زده شد. کرانمر در زمان پادشاهی هنری هشتم پدر «ماری یکم» کمک کرده بود که این پادشاه زنش را طلاق بدهد و امر طلاق در آن کشور قانونی شود. چون پاپ بر طلاق هنری هشتم صحه نگذارده و به این خاطر تکفیر کرده بود، هنری به ابتکار و اندرز کرانمر، کلیسای انگلستان را از واتیکان جدا ساخت و فرقه انگلیکن (مذهب انگلیسی ها و در ایران معروف به انجیلی) بوجود آمد. کرانمر که یک کتاب (Book of Common Prayer) برای فرقه تازه نوشته بود همچنین استدلال کرده بود که کشیش ها می توانند ازدواج کنند که ردّ نظر کلیسای کاتولیک بود.
    «ماری یکم» خواهر الیزابت یکم که از 1553 به مدت 5 سال بر انگلستان پادشاهی کرد پس از نشستن برجای پدر (هنری هشتم) به خواست پاپ، کرانمر را به اتهام ارتداد [جدا کردن کلیسای انگلستان از دربار پاپ، ارتاد تلقی شد!!] به یک محکمه مذهبی سپرد و این محکمه اورا به اعدام [به صورت بسته شدن به یک تیر چوبی و آتش زده شدن در ملاء عام] محکوم کرد که حکم پس از تایید «ماری یکم» به اجرا درآمد. کرانمر 67 ساله بود که آتش زده شد.
    ماری پس از ازدواج با یک پادشاه اروپایی، کاتولیک شده بود و اطاعت از پاپ می کرد که پس از او خواهرش الیزابت یکم کشوررا به مذهب انگلیکن بازگردانید. ماری یکم علاوه بر کرانمر با اعدام 279 انگلیکن و پروتستان مذهب دیگر موافقت کرد و به همین سبب اورا ماری خوانخوار Bloody Mary می خوانند و به همین صورت هم در تاریخ می نویسند.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
در قلمرو رسانه‌ها
کاظم چایچیان روزنامه نگار و عربی نگار ایران
کاظم چايچيان
امروز زادروز روزنامه نگار کاظم چایچیان است که پنجم فروردین 1312 (25 مارس 1933) به دنیا آمد. چایچیان کار روزنامه نگاری را در سال 1333 از خبرنگاری در روزنامه اطلاعات آغاز کرد و به این پیشه همچنان ادامه داد. وی در دهه 1330 خبرنگار شهری، امور مخابرات و بهداشت روزنامه اطلاعات بود و حوزه خبری شهرداری تهران در روزنامه ها با آغاز کار او به وجودآمد که این موسسه (شهرداری تهران) اینک خود دارای روزنامه ای به نام «همشهری» است. کاظم مدتی هم اخبار وزارت کشور را پوشش می داد. در زمان خبرنگارشدن چایچیان، داشتن تلفن در تهران یک مسئله بود که وی این مسئله را از دید انتقادی می شکافت و گزارش می کرد. در آن زمان هنوز کارشناش روابط عمومی وجود نداشت که اخبار دولتی را تنظیم و به روزنامه ها برساند و بنابراین، چایچیان خبرهای حوزه کار خود را همه جانبه (نه، دولتیِ یکجانبه که دستپخت دفاتر روابط عمومی است) تهیه و تنظیم می کرد. از اخبار خبرگزاری پارس (آژانس دولتی وقت ـ ایرنای کنونی) تنها به صورت «سرنخ و یادآوری» یادداشت برمی داشت تا شخصا دنبال و تحقیق کند و اگر ازرش انتشار داشت، آنگاه برنگارد.
    ازآنجا که چایچیان بر زبان عربی و ادبیات عرب کاملا و تمام عیار مسلط بود به موازات کار خبر، به ترجمه مطالب مطبوعات کشورهای عربی برای نشریات موسسه مطبوعاتی اطلاعات می پرداخت و ترجمه مقالات محمد حسنین هیکل روزنامه نگار معروف مصری و سردبیر وقت الاهرام او در روزنامه اطلاعات معروف است و رادیو ایران و تلویزیون غیر دولتی وقت گاهی آنها را نقل می کردند.
    چایچیان سپس به سناتور مسعودی ـ بنیادگذار روزنامه قدیمی اطلاعات و ناشر سایر نشریات موسسه مطبوعاتی اطلاعات ـ کمک کرد تا «الاخاء» ـ نشریه عربی زبان این مؤسسه را منتشر کند و سالها به موازات نوشتن خبر، مقاله و ترجمه در نشریات اطلاعات، برای الاخاء نیز مقاله می نوشت و اخبار ایران را برای آن به عربی ترجمه می کرد. همین شهرت او سبب شد که در دهه 1370، دکتر فریدون وردی نژاد برای ایجاد روزنامه عربی زبان «الوفاق» وابسته به ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران) از وی دعوت به همکاری کند. در آن زمان، وردی نژاد در سمت مدیر عامل ایرنا سرگرم ایجاد روزنامه ایران، ایران دیلی، مجله هفتگی جوانان، ایران ورزشی و ... و نیز دانشکده خبر و یک مرکز نشر کتاب بود. وی «الوفاق» را با هدف ایجاد دوستی و تفاهم میان ایرانیان و همسایگان عرب تاسیس کرد و چایچیان در ایجاد این نشریه سهم بسزا داشت.
    چایچیان ـ عاشق و وفادار حرفهِ روزنامه نگاری در عین حال یک مولف و مترجم کتاب بشمار می رود و تا سال 1389 (2010 میلادی) هفت کتاب از او منتشر شده بود که معروفترینشان کتاب انقلاب عراق (انقلاب دهه 1920 برضد انگلستان) است. وفاداری چایچیان به موسسه مطبوعاتی اطلاعات و کارکنان آن مشهور و زبانزد است و در همه دیدارهای دوستانه کارکنان قدیمی این مؤسسه شرکت داشت. به قول علی باستانی معاون پیشین سردبیری روزنامه اطلاعات (در مصاحبه سال 1387 او)، عشق به روزنامه نگاری و ادامه اشتغال به این حرفه است که چایچیان را جوان تر از سن و سالش نشان می داد و در دهه هشتم عُمر، به نظر 50 ساله می آمد.
کاظم چايچيان در کنار علي باستاني (اکتبر 2010 ـ تهران) ـ علی باستانی که پیش از تغییر نظام حکومتی ایران سال ها معاون سردبیر روزنامه اطلاعات بود در سال 1398 (2019 میلادی) در زادگاه خود ـ مازندران فوت شد


    
در ميان جمعی از کارکنان قديمي مؤسسه مطبوعاتي اطلاعات و در گردهمایی سالانه آنان ـ چايچيان نفر سوم از دست راست

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
زادروز داریوش صارمی، نویسنده ای که نظرات جالب در گسترش حرفه روزنامه نگاری و مخاطب یابی دارد ـ نگاهی به نظرات او
داريوش صارمي

پنجم فروردین زادروز داریوش صارمی نویسنده و روزنامه نگار است که بسال 1346 (مارس 1967 میلادی) در بروجرد به دنیا آمده و از سال 1370 وارد کار قلم و روزنامه شده است. صارمی که تحصیلکرده رشته اقتصاد در دانشگاه شهید بهشتی است چند دوره آموزش روزنامه نگاری را گذرانیده و از سال 1376 سرگرم کار در روزنامه ایران است و آخرین سمت او در این روزنامهِ ملّی، مسئولیت امور شهرستانهاست.
    صارمی که علاوه بر کار قلم، تخصّص در اقتصاد روزنامه و رسانه های چاپی دارد صاحب نظرات جالبی در کار توزیع و جلب مخاطب است که هدف اصلی از انتشار نشریه است. او این نظریه بیش از صدساله را قبول دارد که در یک نشریه، سردبیر اجرایی و مدیر توزیع نقش مؤثر دارند و افزایش تیراژ ـ بمانند بازاریابی ها ـ بستگی به «مخاطب یابی» کامل و همه جانبه دارد. او می گوید که مدیر توزیع باید سردبیر اجرایی را به گونه ای روزانه در جریان وضعیت فروش و نظر مخاطبان قرار دهد و در صورت لزوم در جلسات شورای سردبیری شرکت کند و کانال مستقیم با مدیریت روزنامه داشته باشد.
    به باور صارمی، ضرورت دارد که در عصر آنلاین ها ـ سردبیران نشریات به فیچرنویسی (گزارش مشروح توأم با نظر سنجی و سابقه قضیه)، مطالبی به زبان ساده و آموزشی در تشریح رویدادهایِ روز توجه کنند و به روزنامه نگاری اینوستیگیتیو بهای بیشتری دهند که روزنامه نگاری اینوستیگیتیو بازدارنده از کژی ها و هرگونه فساد و انحراف است. او بارها گفته است که در ایران، تا «هوم دلیوری Home Delivery» در توزیع روزنامه (نشریات یومیه) پادار نشود نمی توان روزنامه خواندن و گسترش آموزش عمومی و ارتقاء معلومات و اطلاعات از این راه را به کمال و حدّ مطلوب رسانید. به عقیده او، کیوسک و دکه جای واقعی توزیع مجلّات بویژه مجلّات تخصّصی نیست، و از آنجا که هدف شهرداری ها ارتقاء سطح معلومات و مدنیّت شهروندان است لازم است که به نسبت جمعیت هرشهر، مراکزی برای قرار دادن مجله ها در آن تأسیس شود که گذاردن نام نمایشگاه هم بر این مراکز به دور از مفهوم نیست.
    صارمی می گوید که رسانه های کشور راه های طولانی در پیش دارند که هنوز طی نشده اند ازجمله گزارش فوتِ افراد که در ایران همچنان به صورت قدیمی آن (اعلان ترحیم) درج می شود که باید به صورت شرح احوال و شِکل خبر درآید تا از میراث تجربی و فرهنگی متوفّی استفاده شود. هر متوفّی صدها و هزاران آشنا دارد و بنابراین، درگذشت او و اشاره به کارها و بازماندگان وی ـ در عین حال یک خبر پُرمخاطب است.
     صارمی نوشتن شرح مشاهدات ـ شهری، سراسری و جهانی را یک کمک بزرگ به روشنگری و آگاه سازی اعضای جامعه می داند و در این راستا سرگرم نوشتن شرح سفر پُرماجرای خود به قاره آفریقا است که می خواهد بر آن، عنوان «پَر ِکاهی در اقیانوس» بگذارد. مجموعه او «رَهگذر» در دست چاپ و مجموعهِ 33 ماجرا تألیف او تحت عنوان «در سکوتِ شب» در دست تجدید چاپ در مؤسسه انتشارات اَبارون است و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
ساير ملل
بپاخيزي يونانيان براي کسب استقلال ميهن
ميهندوستان يوناني 25 مارس 1821 براي پايان دادن به سلطه عثماني که چند قرن ادامه داشت بپاخيزي مسلحانه خود را آغاز کردند که بيش از هفت سال طول کشيد تا به ثمر رسيد.
     اين بپاخيزي از «پاتراس» آغاز شد و استقلال طلبان دژ عثماني ها در «مورين» را متصرف شدند و دولت عثماني مجبور شد براي جنگ با آنان از آلباني و نقاط ديگر نيرو به يونان بفرستد.
     استقلال طلبان سپس جزاير «سپتساي» و «پسارا» را آزاد کردند و پس از تصرف نقاطي ديگر، در 13 ژانويه سال 1822 اعلام استقلال کردند و براي کشور خود قانون اساسي نوشتند. اما، عثماني اعتنا نکرد و بر شدت سرکوبي آنان افزود و چند بار دست به قتل عام زد تا به تدريج عوام الناس اروپا براي حمايت از يونانيان بپاخاستند، دولتهاي روسيه، فرانسه و انگلستان که در انتظار چنين فرصتي بودند در ظاهر به خاطر کمک به يونانيان و درباطن براي رسيدن به هدفهاي سياسي خود به دولت عثماني اخطار کردند که يونانيان را به حال خود بگذارد و از اين کشور خارج شود که عثماني به اين اخطار اعتنا نکرد و سه قدرت اروپائي بر ضد عثماني دست به عمليات نظامي زدند و روسيه در بالکان چند شکست سخت به عثماني وارد ساخت و ....
     يکي از صحنه هاي جنگ در 20 اکتبر 1827 در «ناوارينو» روي داد که مشهور است و سوژه چند فيلم سينمايي شده است. عثماني سرانجام در يونان شکست خورد و محمد دوم سلطان آن 14 دسامبر استقلال يونان و مرزهاي آن را برسميت شناخت.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
روزی که فيصل پادشاه کشور سعودي در کاخ سلطنتي به دست برادر زاده اش کشته شد
ملک فيصل

بيست و پنجم مارس 1975 فيصل بن عبدالعزیز آل سعود پادشاه وقت کشور سعودي در کاخ سلطنتي رياض در دفتر ويژه ملاقاتها به دست برادر زاده اش «فيصل ابو مساعد» با شليک گلوله کشته شد. ضارب که در بيروت تحصيل مي کرد به منظور اعتراض به کاهش مقرري که هر ماه به او پرداخت مي شد به رياض بازگشته بود. کاهش مقرري به دليل تنبلي در تحصيل و ولخرجي بود.
     قاتل پس از محاکمه، سه ماه بعد (در ماه ژوئن) در يک ميدان شهر رياض گردن زده شد.
    در پي درگذشت ملک فيصل 69 ساله که در طول زمامداري دست به اصلاحات متعدد زده و از حاميان اتحاد اعراب بود، پرنس خالد برادر او و وليعهد وقت سعودي بر جايش نشست. ملک فيصل از مخالفان سرسخت اسرائيل بشمار مي رفت. روزنامه هاي تهران براي انتشار فوري خبر قتل ملک فيصل، شماره فوق العاده (Extra) منتشر ساخته بودند.
    
[دربخش کارنامک نوشيروان ـ خاطرات مولف اين تاريخ آنلاين ـ چگونگي انتشار اين شماره فوق العاده روزنامه اطلاعات و مشروح قتل ملک فيصل و تفسيرهاي مربوط آمده است. به آخرين بخش مطالب امروز رجوع شود.].
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
رئيس پيشين سازمان ضد تروريسم آمريکا سهل انگاري در مبارزه با القاعده را افشاء کرد
ريچارد کلارک

بيست و چهارم مارس 2004 ريچارد کلارک رئيس سابق سازمان ضد تروريسم آمريکا در کميسيون رسيدگي به رويدادهاي 11 سپتامبر 2001 شهادت داد که در اوايل کار حکومت جورج بوش (پسر) و پيش از رويدادهاي 11 سپتامبر 2001، تروريسم از وضعيت «اورجنت» زمان حکومت ويليام کلينتون به وضعيت مهم (يک درجه پايين تر از اورجنت = فوري ـ فوق العاده) تبديل شده بود. وي گفت که پس از حمله به ناوشکن «کُل Cole» در بندر عدن، براي حکومت کلينتون مسئله اي بالاتر از مبارزه با القاعده نبود و او (کلارک) پس از روي کار آمدن جورج بوش، در جلسات امنيتي کاخ سفيد به فوري بودن اين مبارزه اشاره کرده بود که به آن توجه لازم نشد.
    کلارک اظهارات خودرا در اين کميسيون با عذرخواهي از بازماندگان نزديک به سه هزار مقتول رويدادهاي 11 سپتامبر 2001 آغاز کرد و خطاب به آنان گفت: سهل انگاري آنانکه تکليف محافظت از اتباع کشوررا دارند از جمله خود من باعث اين تلفات شد و من از شما به خاطر اين کوتاهي طلب بخشش مي کنم.
    وي گفت که پس از حمله نظامي به عراق هم، مبارزه با القاعده تحت الشعاع اين جنگ قرار گرفت و به همين سبب، من صداي انتقاد خود را بلند کردم.
    ريچارد کلارک که از زمان حکومت رونالد ريگان آن سمت را داشت و با جورج بوش (پدر) و کلينتون کار کرده بود در سال 2003 پس از 30 سال از کار دولتي دست کشيد. وي درباره کوتاهي که در مبارزه با القاعده شده بود و مطالب ديگر کتابي منتشر ساخته يکشنبه (21 مارس2004) در مصاحبه با بانو «لِسلي ستال» گزارشگر مجله تلويزيوني شبکه «سي. بي. اس» به تفصيل در اين باره به افشاگري دست زد و حتي گفت که پس از رويداد 11 سپتامبر، تلاش رئيس جمهوري (جورج دبليو بوش) و مخصوصا رامسفلد وزير دفاع وقت او اين بود که پاي صدام حسين را به ميان بکشند و بهانه جنگ با اورا به دست آورند و من بارها در جلسات کاخ سفيد گفته بودم که ميان صدام حسين و القاعده ارتباطي به دست نيامده است و تعرّض به عراق بر مسائل خارجی آمریکا یک مسئله درازمدت خواهد افزود.
ريچارد کلارک در حال گفت و شنود با «لسلي ستال» گزارشگر سي بي اس

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
انتقال «هاليبرتون» از هوستون به دوبي! چرا؟ ـ گرانفروشي 3 ميلياردي


شبكه هاي تلويزيوني آمريكا، بيستم مارس 2007 ضمن اخبار مشروح خود و پخش اين عكس و عكسهاي ديگر از آسمانخراش هاي دوبي، گزارش كردند كه كمپاني «هاليبرتون» كه قبلا ديك چني معاون رياست جمهوري آمريكا رئيس هيات مديره اش بود و هنوز در آن منافع متعدد دارد، تصميم قطعي به انتقال مقرّ خود از شهر هوستون (ايالت تكزاس آمريكا) به دوبي (در خليج فارس) گرفته است. اين شبكه ها سپس به شايعه سوء استفاده هاي متعدد هاليبرتون از جنگ عراق پرداخته و گفتند كه اين كمپاني تاكنون (مارس 2007) بيش از 25 ميليارد دلار از هزينه جنگ عراق را به جيب خود ريخته و در يك مقاطعه كاري كه با «ترك مناقصه» انجام شده نزديك به سه ميليارد دلار به دولت آمريكا گرانفروشي كرده كه اين پول از جيب ماليات دهندگان «خُرده پا» خارج شده است. هاليبرتون كه زماني تخصّص آن در نفت بود، در عراق در همه گونه مقاطعه شركت كرده از جمله توزيع بطري آب آشاميدني ميان نظاميان!.
    درباره اين انتقال پر سر و صدا، مطالب متفاوت بيان شده بود. نمايندگان دمكرات مجلس آمريكا گفته بودند؛ هاليبرتون مقّر خودرا به دوبي منتقل مي كند تا از پرداخت ماليات بردرآمدهاي هنگفتش به دولت آمريكا شانه خالي كند و بگويد كه در كشوري ديگر مستقر است و اين كار، ميزان معكوس وطندوستي ثروتمندان و اصحاب قدرت در آمريكا را ثابت مي كند!. همچنين با انتقال مقّر شرکت و يا شعبه آن به خارج و يا «آف شور» دسترسي دولت آمريکا به وضعيت مالي و فعاليت ها و معاملات شرکت محدود و يا غير ممکن مي شود و درنتيجه سوء استفاده ها پنهان خواهد ماند.
    برخي از مفسران گفته بودند؛ انتقال مقّر هاليبرتون به دوبي نشان مي دهد كه مديران اين شركت اطمينان يافته اند كه آمريكا در منطقه نفت خيز خاورميانه ماندگار است و آنان مي خواهند كه به منابع منطقه نزديكتر باشند. مفسراني هم بودند كه گفته بودند؛ مديران هاليبرتون كه اطمينان يافته بودند از ژانويه سال 2009 قدرت از دست حزب جمهوريخواه خارج و پرونده هاي سوء استفاده و اعمال نفوذ (پارتي بازي) آفتابي خواهند شد و به جريان خواهند افتاد، درصدد برآمدند كه از سر و صدا و تعقيب فوري قضايي به دور باشند.
    از اين شنيده ها چنين بر مي آمد كه ظاهرا در «دوبي»، اين قبيل كمپاني ها به دولت محل ماليات نمي پردازند (؟!).
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
يوسف رضا گيلاني که 5 سال در زندان پرويز مشرّف بود نخست وزير پاكستان شد ـ وي 4 سال بعد به خاطر تعلل در بازپرداخت وام بانک برکنار شد
يوسف رضا گيلاني
پارلمان پاكستان بيست و چهارم مارس 2008 يوسف رضا گيلاني از حزب مردم پاكستان (حزب بوتو) را به عنوان نخست وزير اين كشور انتخاب كرد. گيلاني قبلا نماينده و نيز رئيس پارلمان پاكستان بود. هفت سال پيش از آن دولت ژنرال مشرّف كه در سال 1999 با كودتاي نظامي برسر كار آمده بود گيلاني را متهم به اعمال نفوذ در انتصابات دولتي كرده و به زندان افكنده بود. وي پس از پنج سال زنداني بودن، در سال 2006 در دادگاهي كه او را محاكمه مي كرد تبرئه شد.
    يوسف رضا گيلاني ايراني تبار با 264 راي در برابر 42 راي كه به نامزد هوادار مشرّف داده شده بود به نخست وزيري انتخاب شد و نخستين اقدامي را كه انجام داد، آزادكردن «افتخار محمد چودري» از حبس خانگي در همان روز بود. افتخار محمد (يک قاضي بلوچ) رئيس ديوان عالي پاكستان بود که چون برخي كارهاي ژنرال مشرّف را ناقض اصول قانون اساسي پاكستان اعلام كرده بود از كار بركنار و بازداشت شده بود كه در پي آن، حقوقدانان پاكستاني دست به اعتراض خياباني زدند و اين تظاهرات كه در چند مورد به مداخله خشونت آميز پليس انجاميد سرآغاز تظاهرات و درگيري هاي خياباني بعدي شد كه نتيجه اش عقب نشيني مشرّف و روي كار آمدن احزاب مخالف بود و احزابي قدرت را به دست آوردند كه مشرّف سران آنهارا بركنار، تبعيد و يا بازداشت كرده بود. يكي از اين سران؛ نواز شريف رئيس شاخه اکثريت در حزب مسلم ليگ بود كه مشرّف در 1999 با كودتاي نظامي دولت اورا ساقط و خودش را به كشور سعودي تبعيد كرده بود و يك بار هم كه به پاكستان بازگشته بود، در فرودگاه اورا توقيف كردند و از همان راهي كه آمده بود بازگردانيدند.
    گيلاني در نخستين اظهارات خود به عنوان نخست وزير پاكستان، از رسيدگي به رويداد ترور بانو بي نظير بوتو (در پاكستان معروف به «بي بي») توسط سازمان ملل جانبداري کرد. بانو بوتو در دسامبر 2007 کشته شد.
    گيلاني در نخستين سخنراني به عنوان رئيس دولت پاکستان همچنين اشاره كرده بود كه با تصميم احزاب مؤتلفه (اكثريت) در پارلمان مبني بر تجديد نظر در سياست ضد تروريستي ژنرال مشرّف موافق است زيرا كه بيشتر پاكستاني ها با ادامه اعمال خشونت هاي مشرّف برضد القاعده و طالبان مخالفند و آن را عامل تشديد انتقامگيري هاي اين دو گروه مي بينند و اين مردم معمولي و عمدتا پاکستاني ها هستند كه كشته مي شوند. از اظهارات گيلاني چنين برمي آمد كه وي تلاش خواهد كرد اختيارات رياست جمهوري را که مشرف از نخست وزير سلب و به خود اختصاص داده بود (دوباره و در چارچوب قانون اساسي پاكستان) محدود كند. مرور زمان نشان داد که آصف علي زرداري پس از انتخاب شدن به رياست جمهوري زيربار کاهش اختيارات نرفت و ....
    در آن زمان (هفته آخر مارس 2008) در واشنگتن، مقامات دولت آمريكا سعي كرده بودند كه بيطرفي نشان دهند. به عبارت ديگر؛ از مشرّف فاصله بگيرند كه رسانه ها در اخبار خود وي را متحد شماره يك آمريكا در آسياي جنوبي قلمداد مي کردند.
    در روزهاي پيش از انتخاب گيلاني به نخست وزيري پاكستان، در محافل اين كشور گفته مي شد كه پس از ورود آصف علي زرداري (شوهر بانو بي نظير متوفا) به مجلس در يك انتخابات فرعي (زيرا كه قرار منع تعقيب او از اتهام وارده كه مانع نامزد شدنش مي شد صادر شده و منع ديگري براي نامزد شدنش در انتخابات وجود نداشت) نخست وزير و يا رئيس جمهور خواهد شد و اگر تصميم به نخست وزير شدن بگيرد؛ گيلاني آمده خالي کردن اين سمت براي اوست. مرور زمان نشان داد که زرداري سمت رياست جمهوري را (باتوجه به اختياراتي که مشرف به اين مقام منتقل کرده بود) ترجيح داد.
    يوسف علي گيلاني متولد 1952، در بهار سال 2012 در دادگاه محکوميت يافت و به استناد اصل 63 قانون اساسي پاکستان صلاحيت نخست وزير بودن و نمايندگي مجلس را از دست داد و چندي بعد کنار رفت. طبق اين اصل، اگر يک نماينده مجلس و نخست وزير خود و يا زنش بدهي به بانک را در سررسيد بازپرداخت نکند صلاحيت داشتن آن دو مقام را از دست خواهد داد و زن گيلاني به موقع وام بانک را پس نداده بود.
    گيلاني اينک نايب رئيس حزب مردم پاکستان (حزب حاکم) است.
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
لیبی در ششمین روز بمباران هوایی ناتو: عملیات، اظهار نظرها و انتقادات که در «تاریخ» خواهد ماند
مسئله لیبی شش میلیون و چهارصدهزار نفری ـ که به نام محافظت از معترضین و ضد دولتی ها ـ مورد تعرض قدرتهای غرب (ناتو) قرارگرفته بود در ششمین روز تعرض (24 مارس 2011)، به گزارش خبرگزاری ها از این قرار بود:
    ــ تلفات غیر نظامیان در لیبی داشت به صورت یک فاجعه انسانی در می آمد زیرا که پیشگیری از آن در جریان حملات هوایی ـ موشکی آسان نبود. هواپیماهای نظامی فرانسه در آسمان بی دفاع تا اعماق سرزمین لیبی پیش رفتند و بمب فرو ریختند و موشک زدند. تا این روز (24 مارس) لنگرگاههای بنادر لیبی و فرودگاههای این کشور بر اثر حملات هوایی ـ موشکی ناتو غیر قابل استفاده شده بود.
    ــ در ششمین روز عملیات نظامی که در اصل قرار بود برای اِعمال منطقه «پرواز ممنوع» باشد، واحدهای نیروی زمینی و مراکز انتظامی لیبی هم هدف قرار گرفته بودند که با این عمل، بنظر می رسید غرب کمر به نابودی بنیادهای دفاعی لیبی بسته بود.
     ــ بسیاری از مفسران رسانه ها در این روز در مقالات خود سئوال کرده بودند: چه کسی بزرگان ناتو ـ و تنها همین چند دولت ـ را مامور اجرای قطعنامه 1973 شورای امنیت کرده است. برای اجرای این قطعنامه باید برنامه تنظیم می شد و دارای مدیر اجرا و ساختار بود. دولتهای بزرگتر در ناتو با سیاست از پیش طرح شده و نیّات خاص، بلافاصله پس از تصویب قطعنامه، عملیات را آغاز کردند. در این دنیا، کشورهای کوچکتر تامین نخواهند داشت و لذا دوران اتحادیه نظامی سازی (یارگیری) و نیز تروریسم [به صورت آنارکیسم = آنارشیسم دهه های آخر قرن 19 و دهه های نخست قرن 20] از سرگرفته خواهد شد و هر دولت ـ هرقدر کوچک تلاش خواهد کرد علاوه بر ارتش و پلیس، میلیشیا داشته و سلاح اتمی و انواع دیگر اسلحه کشتار جمعی بسازد و یا به دست آورد تا در پناه آنها از تعرّض مصون بماند. ائتلاف غرب برضد لیبی به سرکردگی فرانسه و انگلستان باید بداند که هیچ قانون و قاعده جهانی آن هم به بهانه و دستاویز توقف ناآرامی های داخلی اجازه تعرض را به دیگران نمی دهد و لذا عمل «ناتو» خلاف اصول و غیر قانونی است و سکوت در برابر آن پذیرفتنی نیست. تجاوز نظامی برای بهره برداری های اقتصادی و تامین هدفهای سیاسی، فردا مورد قضاوت تاریخ قرار خواهد گرفت و بالاخره تاوان آن گرفته خواهد شد.
    ــ در ششمین روز تعرض ناتو، هنوز ماهیّت شورشیان مسلح لیبی به درستی شناخته شده نبود و اینکه چگونه در یک کشور تحت کنترل ماموران امنیت و پلیس، ناگهان ظاهر شده بودند و بدون توجه به احساس مردم ـ مردمی که در رفاه زندگی می کردند دم از تجزیه وطن زده و شورای حکومتی تشکیل داده بودند و ....
    ــ دومای روسیه با تصویب قطعنامه ای تعرض ناتو به لیبی را تقبیح و از وسعت گرفتن حملات هوایی ـ موشکی غرب ابراز نگرانی کرده و این حملات را سوء استفاده از روح قطعنامه شورای امنیت خوانده و تاکید کرده بود؛ همه می دانند که این حملات و لشکرکشی برای محافظت از غیرنظامیان لیبیایی نیست، هدف، چیزی دیگر است. این تعرضات نقض آشگار حاکمیت یک ملت است که سازمان ملل برای محافظت از آن و حفظ صلح جهانی بوجود آمده است.
    ــ ایوو مورالس رئیس جمهور بولیوی ضمن اعتراض به تعرض چند کشور بزرگتر «ناتو» به لیبی که سالها زیر تحریم و انواع اتهام قرار داشت به بهانه محافظت از مشتی شورشی مسلح گفت که این وضعیت و روش در هیچ معیاری قابل قبول نیست و اگر ادامه یابد، هیچ ملتی از آن مصون نخواهد بود. این تعرّض باید متوقف و مسئله داخلی لیبی [اگر واقعا مسئله وجود دارد] از راه سازش و مسالمت حل شود.
    در این میان چند کارشناس مسائل بین المللی ابراز نظر کردند که سران دولتهای فرانسه و انگلستان که از دیرزمان برای لیبی نقشه در سر داشتند پای اوباما را به این مسئله کشانیدند. او در آغاز چیز دیگری می گفت که بنظر می آمد حاضر به درگیر شدن در این مسئله نیست. به گفته این کارشناسان، کشیده شدن پای آمریکا به ماجرای لیبی یک بار دیگر نفوذ کمپانی های بزرگ و رسانه های وابسته به آنهارا در تصمیمگیری های دولت واشنگتن ثابت کرده است.
    ــ «رافائل کوره آ» رئیس جمهور اکوادور ضمن محکوم کردن تعرّض غرب (ناتو) به لیبی گفته بود که برقرارکردن «منطقه پرواز ممنوع = No Fly Zone » چه ارتباطی به بمباران و موشک باران شهرها و بنادر و تاسیسات یک کشور دارد. باید نخست مصوّبه به دولت مربوط ابلاغ می شد، در صورت نقض آن اخطار داده می شد و سپس از پرواز هواپیمای نظامی که قصد عملیات می داشتند جلوگیری بعمل می آمد. باید قبلا حرف دولت مربوط شنیده می شد. شورای امنیت به دولت لیبی اجازه صحبت کردن هم نداد. با این وضعیت جهان امروز با همه پیشرفتهای تکنولوژیک جای امنی برای زندگی کردن نیست.
    ــ هکتور تیمرمن وزیر امورخارجه آرژانتین گفته بود که در این عصر و زمانه که قرار بود منطق و قانون حکومت کند، به نام سازمان ملل تعرّض به یک کشور دارای حاکمیت ملی قابل قبول نیست، راههایی که به صدور قطعنامه های 1970 و 1973 انجامید دسته بندی ها و ضعف های متعدد را منعکس کرده و آینده جهان را تیره نشان داده است. بمباران لیبی حتی با مفاد همین دو قطعنامه هم مغایرت دارد. بمباران در لحظه پیش از پیروزی نظامیان لیبی بر شورشیان مسلح آغاز شد. اینک این ملت کوچک است که دارد آسیب می بیند و دهها سال طول خواهد کشید تا جبران شود.
    ــ رشید خالیکوف هماهنگ کننده کمکهای انساندوستانه سازمان 23 مارس نسبت به ادامه حملات هوایی به لیبی ابراز نگرانی کرد.
    ــ خشم توده های عرب از ادامه بمباران لیبی که گفته بودند ارتباطی هم با قطعنامه شورای امنیت ندارد سبب شده بود که دبیرکل اتحادیه عرب تغییر نظر دهد، از ادامه بمباران انتقاد کند و تصمیم به تشکیل جلسه اتحادیه برای بررسی مسئله بگیرد.
    
دو دسته از هواداران معمّر قذّافي در مارس 2011 - اينان کجا رفته و چه شده اند؟!


    
تخريب تاسيسات بندري در ليبي براثر بمباران «ناتو»


    
چند منظره از ويراني ليبي پس از بمباران هوایی «ناتو»

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
نظر تفسیرنگاران درباره مسئله لیبی تا 25 مارس 2011 ـ روسیه با «وتو» نکردن قطعنامه فرصت ابرقدرت شدن را از دست داد
نگاهی به تفسیرهایی که پیرامون مسئله لیبی از آغاز تعرض تا بیست و پنجم مارس 2011 انتشار یافته بود نکات جالبی را به دست می دهد که در خور توجه اند.
    بیشتر مفسران می گویند که در مسئله لیبی، روسیه و چین به همان اندازه مقصر هستند که غرب (و بویژه انگلستان و فرانسه) زیراکه که اگر مسکو، پکن و یا هردو قطعنامه را «وتو» کرده بودند این مسئله، جهانی و یک مُعضل نمی شد. دست چین را که چرا «وتو» نکرد نمی شود خواند ولی روسها گفته اند که مدودیف رئیس جمهور به چورکین ـ دیپلمات کهنه کار و نماینده مسکو در سازمان ملل دستور داده بود که قطعنامه را «وتو» نکند حال آنکه پوتین مرد نیرومند روسیه نظر دیگری ابراز کرده بود! و این عمل غرب را از نوع فراخوانی مسیحیان اروپا جهت جنگ با مسلمین خاورمیانه و خارج ساختن تربت مسیح از دست آنان (جنگهای صلیبی) دانسته و بمباران را فراتر از آن چیزی خوانده که قطعنامه مجوز داده بود. چند مفسر پیش بینی کرده بودند که روسیه با وتو نکردن قطعنامه 1973 (کوتاه آمدن در برابر خواست غرب) فرصت و شانس بزرگی را که می توانست آن را بار دیگر ابرقدرت کند از دست داد. مسکو سوسیالیست وقت (شوروی) در جریان تعرض نظامی انگلستان، فرانسه و اسرائیل به مصر در پاییز 1956 که آبراه سوئزرا ملی کرده بود با دادن یک اخطار خودرا در قلب توده های عرب جا انداخت و قطع جنگ از سوی آن سه دولت علیه مصر در پی آن اخطار، براعتبار مسکو افزود. این دسته از مفسران بعید می دانند که روسیه بتواند حتی جایگاه خودرا در باشگاه قدرتها حفظ کند زیراکه نتوانست ناسیونالیسم را بر جای مارکسیسم بنشاند. برگزاری جشن تولد برای گورباچف که امپراتوری مسکورا فروپاشانید مؤیّد این واقعیت است که روسها تلاشی برای «قدرت شدن» نخواهند کرد. ناسیونالیسم بود که روسیه رادر هزاره دوم میلادی آفرید که در دست بازماندگان مغول (تاتارها) بود. اگر روسیه قدرت نشود، نخواهد توانست اسلحه هم بفروشد و کار آن منحصر به فروش نفت و خوردن پول آن خواهد بود ـ نفتی که ممکن است آن کشوررا به صورت لیبی امروز هم درآورد. به هرحال کوتاهی روسیه در برابر غرب و وتو نکردن قطعنامه 1973 از اذهان خارج نخواهد شد، درصفحات تاریخ خواهد ماند و در هر رویداد بعدی به آن اشاره خواهد شد زیرا که تعرض به لیبی سرآغاز دوران سلطه گری از نوع دوران 450 ساله ای است که با یافتن راه دریایی به هندوستان آغاز شد.
    یک مفسر اروپایی 23 مارس 2011 نوشته بود: فرانسهِ وارث انقلاب و انگلستانِ پارلمانی در قبال لیبی همان حرفهایی را می زنند و اعمالی را انجام می دهند که این دو دولت، بعلاوه اسپانیا، پرتغال و هلند در دوران استعمار و کمپانی شرقی و غربی سازی می زدند.
    چند مفسر هم نشست قریب الوقوع لندن به دعوت دولت انگلستان برای بررسی مسئله لیبی تحت عنوان «بررسی یافتن راههای ساخت زندگانی بهتر برای لیبیایی ها» را از قماش همان نشست های قرن نوزدهم لندن و برلین و تقسیم سرزمین های دوردست میان اروپاییان و تعیین رژیم کشورهای مستقل وقت دانسته و نوشته بودند که دولت واشنگتن با ورود به ماجرای لیبی نشان داد که فریب تلقین های لندن را خورده است به همانگونه که در سال 1953 خورد و حاضر شد که به براندازی دولت مصدق در ایران کمک کند.
    مفسران امور بین المللی در این نکته متفق القول هستند که جهان پس از 17 مارس 2011 تا مدتها [و پیدایش یک قدرت پر سر و صدا] آن نخواهد بود که قبل از این روز [روز تصویب قطعنامه 1973] بود.
    در چند تفسیر، از ملاقات وزیر امور خارجه دولت لندن با محمود جبریل [فرستاده شورشیان لیبی] درباره انتقال حکومت انتقاد شده بود. منتقدین نوشته بودند که در عصر منطق و قانون، این مردم لیبی هستند که باید در یک انتخابات عمومی، دولت و روش اداره کشور خودرا تعیین کنند نه چند تفنگ بدست با کمک «ناتو».
    در بسیاری از تفسیرها، دولت فرانسه عامل و محرّک اصلی مسئله لیبی و پیشنهاددهنده ایجاد منطقه پرواز ممنوع معرفی و انگیزه فرانسه و نیز ایتالیا، نفت لیبی و موقع جغرافیایی آن بیان شده بود. در این تفسیرها تصریح شده بود که فرانسه و ایتالیا نمی توانند چشم از شمال آفریقا بردارند.
    در چند تفسیر نیز از اقدام دولت فدرال آفریقای جنوبی ـ کشور ماندلا ـ که به قطعنامه 1973 رای موافق داد و برای یک کشور آفریقایی مسئله بوجود آمد انتقاد شده و عمل آن دولت در برابر علامت سئوال و تعجب قرار گرفته بود.
    چند مفسر که شهرت منفی نگری دارند در اظهار نظر خود به تاریخچه روابط تیره واشنگتن و قذافی و حملات هوایی سال 1986 آمریکا به لیبی و سپس آشتی دو دولت در سال 2003 و تجدید روابط سیاسی از سال 2004 و انتقال مواد رادیو اکتیو لیبی به آمریکا و نیز سرمایه گذاری و انتقال ذخایر ارزی لیبی پرداخته و نوشته بودند که مشاوران قذافی به او تفهیم نکرده بودند که سیاست کلی آمریکا مصوّب است و با حرف و تعارف تغییر نخواهد کرد و باید مواظب خودش می بود. شوروی سالهاست که فروپاشی شده ولی هنوز آمریکا نظر خود نسبت به دولت مسکو را کاملا تغییر نداده و به راه قدیم خود ادامه می دهد. زیراکه مسکو نیم قرن رقیب واشنگتن بود و آمریکاییان این موضوع را از ذهن خود بیرون نکرده اند.
    در بیشتر تفسیرها به مغایر اصول بودن قطعنامه 1973 و ضعف های سازمان ملل ازجمله انتخاب دبیرکلهای آن از میان کشورهای درجه چهارم و پنجم و قبلا مستعمره و ... اشاره رفته و آمده بود که عمل شورای امنیت از تصویب این قطعنامه در حقیقت دادن مجوز جنگ بوده و نه برقراری و حفظ صلح و بعلاوه دخالت در امور داخلی یک کشور از حقوق و تکالیف سازمان ملل نمی تواند باشد. در این تفسیرها تاکید شده بود که با شورش مسلحانه، در یک کشور دمکراسی و وحدت برقرار نمی شود. با شورش هایی از این دست، تنها قلدرها و افراد ناآگاه ولی بزن ـ بهادر و قدرت طلب به مقام و حکومت می رسند و کشور پسرفت می کند که چنین حاکمانی بدتر از دیکتاتورهای آبادگرند.
    
جورج ويل

جورج ویل روزنامه نگار 71 ساله آمریکایی مسئله لیبی را ادامه سیاست براندازی دولت ها توسط برخي از دولت هاي بلوک غرب نوشته که با براندازی مصدق و دولت چپگرای گواتمالا آغاز شد، در لشکرکشی خلیج خوکها (تعرض به کوبا با مسلح کردن ناراضیان و پناهندگان کوبایی آمريکا) شکست خورد، با کودتا بر ضد «نگو دین دیم» به هدف رسید ولی جنگ خونین و پرهزینه و ناموفق ویتنام را به دنبال داشت، در شیلی موفق شد و آلنده جان سپرد و ... و تا به امروز چندین مورد موفق و ناموفق داشته است و آخرین مورد موفق آن طرد صدام حسین بود. کمک به تظاهرات ضد سلطنت در ایران، که رفتن شاه مآلا به سود آمریکا تمام نشد. اما مسئله لیبی چیزی دیگر و عملی است مغایر ارزش های آمریکایی که آمریکاییان اعلامیه استقلال را مدّ نظردارند و آن احترام به خواست اکثریت [در یک انتخابات آزاد] است نه حمایت از شورش مسلحانه و ....
    به نظر چند تفسیرنگار ديگر، مسئله بی سابقه لیبی و افتادن چند دولت قدرتمند غرب به جان یک کشور کوچک بی یار و یاور، و تنها با هدف تغییر دولت آن و ... هشداری است به دولتمردانی که بر کشورهای صاحب نفت و منابع طبیعی دیگر حکومت می کنند و ساز خودرا می زنند. این دولتها با درس گرفتن از سرنوشت لیبی ممکن است وسایل ایستادگی در برابر فشار از خارج برای تغییر روش حکومت کردن را تقویت کنند ازجمله برانگیختن احساسات ناسیونالیستی و گسترش دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی. با تقویت احساس ناسیونالیستی است که اتباع یک کشور در برابر هر اقدام تجزیه طلبانه و شورش و بی نظمی ایستادگی داوطلبانه خواهند کرد.
    
Hugo Grotius

تلفات انسانی و ویرانی های ناشی از حملات هوائی کشورهای بزرگتر ناتو در لیبی، عقاید هوگو گروتيوس اندیشمند هلندی قرن هفدهم را همگانی ساخته و در بیشتر تفسیرها به چشم می خورد.
    هوگو گروتيوسHugo Grotius فيلسوف و انساندوست هلندي (10 آوريل 1583 ــ 28 اوت 1645) در كتاب معروف خود «درباره قانون جنگ و صلح » نوشته است: جنگها با هر بهانه جزيي و يا هيچ بهانه اي آغاز و انجام مي شوند و هيچ قانون موضوعه، قانون خدا و قانون انسانيت حاكم بر آنها نيست و در جريان اين جنگها ضابطه اي براي حفظ جان و مال مردم وجود ندارد و به نظر مي آيد كه وجدان فاتح در جريان جنگ و دوران پيروزي خواب است. جنگها ریشه مادی دارند و هدف آغازگر جنگ کسب مال و زمین و نیز برتری بر رقیبان و قدرت شدن است. من شاهد بوده ام كه در دنياي مسيحيت براي جنگ پروانه هايي صادر مي شود كه وحشيان از شنيدن آنها شرمنده مي شوند و ....
 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
تاريخ از نگاهي به تصوير
سرگذشت قذّافی از دریچه دوربین
امروز در بخش تاریخ ملل (سایر کشورها) دو مطلب عکس دار درباره لیبی داریم. تصمیم گرفته شد سه عکس دیدنی و تأمل برانگیز دیگر در این باره را که قاعدتا باید در روز 17 اکتبر (روز قتل معمّر قذافی) و یا در فوریه (ماه آغاز رویدادهای هشت ماهه منجر به تغییر رژیم لیبی) درج می شدند در اینجا (بخش تاریخ از دریچه دوربین) و امروز درج کنیم زیراکه این تصاویر ـ خود گوینده واقعیت های متعدد هستند، از تغییر رنگ دادن سران قدرت بر حسب سیاست و وضعیت روز تا زجر و قتل مردی که در طول 42 سال حکومت ـ برای لیبیایی ها رفاه، پیشرفت، استقلال و حاکمیت ملی ببار آورد و لیبی را مطرح جهان ساخت. این نوع سرنوشت و سرانجام در طول تاریخ نمونه های فراوان داشته و نباید باعث دلسردی دولتمردان و دست روی دست گذاردن و کاری نکردن شود. در 90 سال اخیر ـ دهه ها تکامل میدیا، قذافی باید در رفتار ظاهری احتیاط می کرد. انتشار عکسهایش با آن لباس و رفتار، اورا در اذهان، مردی خودنما و بی خرد جلوه می داد که افکار عمومی با حذف او مخالفت نداشت. میدیا و امپراتوری های خبررسانی غرب کمک بسیار به حذف او و توجیه عملیات نظامی «ناتو» برای تغییر رژیم لیبی کردند و افکار عمومی را موافق آن ساختند. اعتراض و شورش در لیبی در فوریه 2011 از منطقه دوردست «بنغازی» آغاز و قذافی در 17 اکتبر همان سال در حالی که در یک لوله انتقال فاضلاب پنهان شده بود دستگیر و هماندم با ایراد ضرب و شکنجه دادن کشته شد و زنده نماند تا در جریان محاکمه اش بگوید که کدام دولت در سال 1969 یار و محرّک او در کودتای نظامی بود. مورخان، «ناتو» را گرداننده عملیات سال 2011 می دانند، ولی اگر مسکو و پکن قطعنامه پیشنهادی (مجوّز مداخله نظامی) به شورای امنیت را «وتو» کرده بودند این عملیات به آن صورت و سهولت انجام نمی شد. قذافی از سال 1977 لیبی را یک جماهیریه سوسیالیستی اعلام و امور دولتی را به شوراها سپرده بود و خواسته بود که از آن پس اورا «برادر ـ ناظر» خطاب کنند. اوضاع لیبی پس از قتل قذافی آنطور که وعده داده شده بود آرام نشد، نزاع خونین بر سر سهم خواهی ادامه دارد و تنها شماری کم به نوا و قدرت رسیده اند که «طبق تجربه تاریخ»، قدرت آنان هم زودگذر خواهد بود. عکس های سه گانه در زیر آمده است:
آغاز و پایان قذّافی ـ به نام یک ناسیونالیست عرب قدرت به دست گرفت و این چنین در کنار جمال عبدالناصر ایستاد و 42 سال بعد به دست همان هایی که رفاه، آموزش و درمان رایگانشان را فراهم ساخته بود این چنین با مشت و چوب و گلوله کشته شد!


    
قدرت هایی که روزگاری سرانشان این چنین از قذّافی استقبال و اورا در بر می گرفتند زمانی که مصلحت سیاسی ـ اقتصادی شان ایجاب کرد کمک کردند تا با رژیمش منهدم شود

جسد قذّافی 69 ساله که بارها در مصاحبه هایش گفته بود لیبیایی ها همچون پدر و برادر اورا دوست دارند پس از قتل در اکتبر 2011

 نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.
برخي ديگر از رويدادهاي 25 مارس
  • 421:   ونیز (ونتسیا) در شمال شرقی ایتالیا و در کنار دریای آدریاتیک، تغییر نام داد و «شهر» اعلام شد. ونیز ـ اینک شهری توریستی با جمعیت 275 هزار ـ در قرون وسطا به صورت یک جمهوری درآمد و دارای مستعمراتی در مدیترانه شد ازجمله جزیره قبرس.
  • 1634:   کلني انگليسي مريلند در آمريکاي شمالي تاسيس شد. لُرد بالتيمور دوم با فرستادن مهاجر از انگلستان موفق به ايجاد اين کلني که اينک يکي از ايالات فدراسيون آمريکاست شده بود.
  • 1807:   قانون منع تجارت برده در قلمرو انگلستان به اجرا درآمد ولی اصطلاح «صاحب» تا نیمه قرن بیستم در هندوستان به گوش می خورد. انگلیسی ها پس از استقرار در هند، مردم این کشوررا وادار کرده بودند که آنان را «صاحب» خطاب کنند و از این کار سود روانی می جستند.
  • 1911:   یک کارخانه بزرگ دوزندگی در نیویورک آتش گرفت و 146 تن از کارگران آن سوختند و مردند. این کارخانه عمدتا پیراهن تولید و صادر می کرد. اینک سالهاست که پیراهن مورد نیاز مردم آمریکا از خارج وارد می شود و تنها کمتر از یک درصد آن ساخت آمریکاست. کمپانی های آمریکایی پوشاک، با مارک تجاری قبلی و به لحاظ وجود کارگر ارزان و بردن سود در کشورهای دیگر لباس تولید و از آنجا به آمریکا صادر می کنند.
  • 1941:   دولت پادشاهی یوگوسلاوی به محور (اتحاديه آلمان، ایتالیا و ژاپن) پیوست و با همین کار گور خودرا حفر کرد.
  • 1949:   استالین 92 هزار کولاک (خُرده مالک) دیگر را به سیبری تبعید کرد. این کولاک ها که مختصر زمین زراعی و گاو و گوسفند از آن خود داشتند در پی لغو سِرفدُم در روسیه و عمدتا از آغاز قرن بیستم به وجود آمده بودند. مارکسیسم مالکیّت خصوصی را برنمی تابید.
  • 1957:   پيمان رُم تصويب شد و با اجرای آن، جامعه اقتصادی اروپا (و اصطلاحا؛ بازار مشترک اروپایی) با عضویت فرانسه، آلمان فدرال (آلمان غربی وقت)، ایتالیا، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ به وجود آمد که به تدریج گسترش یافت و تبدیل به اتحادیه اروپا شد.
  • 1900:   حزب سوسياليست فدراسیون آمریکا (در ایران اصطلاحا؛ ايالات متحده) در شهر ايندياپوليس تأسيس شد.
  • 1994:   دولت آمريکا نيروهاي نظامي خود را از سومالي خارج ساخت.
  • 2002:   در منطقه وسيعي در افغانستان و شمال پاکستان زلزله روي داد و بيش از هزار تن را کشت.
  • 2006:   یک مرد 28 ساله و قبلا آرام، خوشزبان (تعارفی) و مؤدب به نام Kyle A. Huff که از قبل، در وانِت خود چند سلاح و مقداری مهمّات قرار داده بود در پایان یک مهمانیِ (پارتیِ) دهها نفری که شماری به رقصیدن پرداخته بودند به محل بازگشت و بدون مقدمه دست به تیراندازی زد که شش تَن کشته و دو فرد دیگر مجروح شدند. وی به محض ورود پلیس به محل، با شلیک یک گلوله به دهانش خودکشی کرد. این رویداد در یک محله شهر سیاتل Seattle (استِیت واشنگتن) واقع در شمال غربی فدراسیون آمریکا روی داد. هنوز و پس از گذشت سال ها از این رویداد، انگیزه آن (چرایِ آن) به دست نیامده است.
        
    Kyle Huff

  • کارنامک نوشيروان (خاطره ای از مولف)
    یک نمونه از دلهره کشیک روزنامه نگار ایرانی در تعطیلات نوروزی
    پیش از جنگ 8 ساله عراق و ایران، روزنامه های ایران هرسال به مناسبت عید نوروز، جز در سالهایی که 29 اسفند (روز ملی شدن نفت) مصادف با پنجشنه بود و یا اینکه چهارم و پنجم فروردین به جمعه می افتاد، تنها سه روز تعطیل بودند [که اینک 15 ـ 16 روز! و احتمالا به دلیل نبود اعلان و تکفروشی چشمگیر]. از آنجاکه وقوع رویداد تعطیلی نمی شناسد، در آن زمان [پیش از انقلاب] در آن 3 و یا 4 و 5 و گاهی 6 روز تعطیلی، در روزنامه ها «کشیک» برقرار می کردند ـ همچنین در خبرگزاری پارس و رادیوتلویزیون. افرادی که قرار بود در آن چند روز کارکنند، در مورد روزنامه ها باید قادر بودند که درصورت لزوم «فوق العاده = Extra» منتشر کنند و در خبرگزاری با مقامات بسیار بالای کشور تماس داشته باشند و از چنان معلومات و تجربه برخوردار باشند که بتوانند به پرسش های آنان پاسخ دهند و در رادیوتلویزیون ـ در نیمه شب و ساعات پس از آن، رأسا به پخش یک خبر حسّاس و یا تردیدآور تصمیم بگیرند ـ تصمیمی که برای کشور درد سر سیاسی ایجاد نکند.
        یک مورد از خاطرات مولف این تاریخ آنلاین از این کشیک بودن هایش از این قرار است:
        
        
    قضیه قتل ملک فیصل پادشاه کشور سعودی به دست برادرزاده معتادش و انتشار روزنامه اطلاعات به صورت فوق العاده

        
        
    ملک فيصل

    بيست و پنجم مارس 1975 بود که یک خبر با عناوین بسیار ـ بسیار فوری روی تله پرینترهای خبرگزاری ها قرارگرفت. این خبر چند سطری حاکی از تیرخوردن فيصل بن عبدالعزیز آل سعود پادشاه وقت کشور سعودي ـ 69 ساله ـ در کاخ سلطنتي رياض در تالار ويژه ملاقات ها به دست برادرزاده 31 ساله اش «امیرفيصل ابومساعد» بود. در روزنامه اطلاعات کشیک داشتم. در اطاق خبر، من بودم، یک عکاس (فتوژورنالیست) و یک راننده (شوفُر).
        خبرهای فوری خبرگزاری ها حکایت از انتقال ملک فیصل به بیمارستان داشت و هنوز معلوم نبود که از لحاظ مرگ و زندگی در چه وضعیتی است. خبرهای بعدی نشان می داد که دو گلوله به ناحیه سر او اصابت کرده بود. با تجربه ای که از گلوله خورده ها و اصابت گلوله به سر داشتم که احتمال زنده ماندن ضعیف است، بدون درنگ با کشیک های حروفچینی، صفحه بندی و ماشین چاپ (روتاتیف) که در خانه هایشان باید گوش بزنگ بودند تلفنی تماس گرفتم و راننده کشیک را برای آوردن آنان فرستادم. جریان را به مهندس کُردبچه سردبیر وقت روزنامه خبر دادم که خانه اش در تجریش ـ ایستگاه باغ فردوس بود، گفت که مطالب و عکس ها (عکس های آرشیوی و دریافت شده ازدستگاه تله فتو) باید به اندازه یک صفحه روزنامه آماده شود و پشت آن صفحه را هم با اخبار نوروزی دیگر پُر کنیم تا اگر فیصل فوت شود، همان ساعت یک فوق العاده دو صفحه ای (یک ورقی) منتشر سازیم و آرایش این دو صفحه با «عباس مژده بخش» مدیر صفحه بندی روزنامه خواهد بود که تا چند دقیقه دیگر آنجا خواهد بود.
        اخبار خبرگزاری ها از آن لحظه تقریبا تماما درباره رویداد ریاض بود و تفسیرها و اظهارنظرهای مربوط و هر تفسیر و اظهارنظر بر پیچیدگی مسأله می افزود ازجمله:
        ـ ملک فیصل [که از 1964 پادشاه شده بود و پیش از آن یک بار وزیر امور خارجه و دو بار نخست وزیر بود و با برادرش ـ پادشاه وقت که فردی ولخرج و خزانه خالی کن بود درگیری داشت] یک اصلاح طلب بود، سازمانهای اداری و مدیریت هارا مدرنیزه کرده و به رغم مخالفت های داخلی، فرستنده تلویزیون ایجاد کرده و آموزش و پرورش را به دختران تعمیم داده بود و بنابراین، دشمنان داخلی متعدد داشت.
        ـ ملک فیصل از ناسیونالیسم فلسطینی حمایت می کرد و با این کار، باعث دشمنی اسرائیلی ها شده بود. وی همچنین خواهان وحدت عربی به صورتی دیگر (متفاوت از تز جمال عبدالناصر و قذافی) بود.
        ـ ضد کمونیسم بود و با گسترش نفوذ مسکو در جهان عرب بویژه در عراق، سوریه، مصر و یمن مخالفت داشت و به مخالفان کمونیسم و مسکو کمک می رسانید و در نتیجه، روس ها دشمن خونی او بودند.
        ـ سهم بیشتری از درآمد نفت برای دولت سعودی می خواست که در انحصار یک کمپانی آمریکایی ـ سعودی بود. دستگاه تبلیغاتی شوروی از این موضوع بهره برداری کرده و احتمال داده بود که ترور فیصل ممکن است به ترغیب سازمان اطلاعات آمریکا صورت گرفته باشد!.
        ـ ملک فیصل به استناد نقشه های جغرافیایی امپراتوری ایران از آغاز تاسیس این امپراتوری تا سال 637 میلادی (نبرد قادسیه)، که سراسر مناطق غربی و جنوب غربی خلیج فارس ازجمله کویت، قطیف، حساء، جزایر بحرین و شبه جزیره قطر جملگی «بحرین» خوانده می شدند و گوشه ای از قلمرو آن امپراتوری بودند، به کویت، جزایر بحرین و قَطَر نظرداشت و ....
        در عین حال، گزارش ها و تفسیرهای متعدد درباره امیرفیصل ابومساعد (ضارب) نیز واصل شده بود که نشان می داد:
        ـ فیصل ابومساعد که درچند دانشکده در آمریکا و بعدا در بیروت تحصیل می کرد شاگرد درس خوانی نبود و به همین سبب دائما تغییر دانشگاه می داد، معتاد به مواد مخدّر شده بود، در آمریکا یک دوست دختر داشت و به همین دلایل، ملک فیصل کمک مالی به اورا به 3 هزار و پانصد دلار کاهش داده بود و این مبلغ برای یک معتادِ ولخرج کافی نبود و به وطن بازگشته بود تا ....
        ـ «ضارب» مرگ برادر خودرا قتل و ماموران دولتی را مسئول آن می دانست و ....
        گزارش های تکمیل شده بعدی چنین ترسیمی از قضیه داشت:
        فیصل ابومساعد که کینه عمویش (ملک فیصل) را به سبب کاستن از مقرری اش (کمک مالی و پرداخت ماهانه) به دل گرفته بود در حالی که یک رِوِلوِر در زیر عبای خود پنهان کرده بود با استفاده از وقت دیدار عمومی ملک فیصل وارد تالار مربوط در کاخ سلطنتی شده بود. ملک فیصل که عادت داشت در برابر هر دیدارکننده سر خودرا پایین آورد تا این فرد بر آن بوسه زند، در برابر امیرفیصل ابومساعد هم چنین کرد که وی به جای بوسه، دو گلوله به سر او زد که گارد کاخ وی را دستگیر کرده و بازجویی از او ادامه دارد.
        خبر بعدی خبرگزاری ها، اعلامیه کاخ سلطنتی ریاض مبنی بر درگذشت ملک فیصل بود و با این خبر، انتشار فوق العاده روزنامه اطلاعات (شماره اِکسترا) قطعی شد. سابقه کارها، بیوگرافی و عکس های ملک فیصل از آرشیو روزنامه گرفته شد و شماره فوق العاده انتشار یافت و نفس راحتی کشیدیم. [امیرفیصل ابومساعد پس از محاکمه، نزدیک به سه ماه بعد ـ هجدهم ژوئن 1975 ـ در ملأ عام گردن زده شد. دولت سعودی اخیرا تصمیم گرفته است که اعدام با شمشیر در ملأ عام ـ میدان شهر ـ را به شلیک گلوله در محوطه زندان تبدیل کند.].
        ملک فیصل که برخلاف سایر شاهزادگان سعودی يک زن بيش نداشت در گوري ناشناخته مدفون شده است. در پی درگذشت ملک فیصل، پرنس خالد برادر او و وليعهد وقت سعودي بر جايش نشست.
     نقل اين مطلب بدون ذکر نشاني پايگاه و نام مولف (نوشيروان کيهاني زاده) ممنوع است زيرا که نتيجه تحقيقات شخص وي و نظر اوست.



     

    مطالعه اين سايت و نقل مطالب آن با ذكر ماخذ (نشاني کامل سايت و نام مولف آن) آزاد است، مگر براي روزنامه هاي متعلق به دولت و دستگاههاي دولتي؛ زيرا كه مولف اين سايت اكيدا «روزنامه نگاري» را كار دولت نمي داند. روزنامه عمومي به عنوان قوه چهارم دمكراسي بايد كاملا مستقل از دولت و سازمانهاي عمومي باشد تا بتواند رسالت شريف خود را به انجام برساند.


     تماس با مولف:

    editor (a) iranianshistoryonthisday.com
    n.keihanizadeh (a) gmail.com